شب ڪه میشود
لشڪر معشوقه ے چشمهایت
عاشقانه هایم را
به همه ے جهان مخابره مے ڪند
تا با فریاد دوستت دارم
عقربه هاے احساسمان
در آغوش هم
مماس شوند
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداۍقشنگـــــم♥️✨
هرچی تاحالابه غیر خودت توجه کردیم
خصوصا اگه لذت هم برده باشیم✨
«اَستَغفِـرُکَ مِنْ کُلِ لَذّةٍ بِـغَیرِ لَذّةِ ذِکرِک»
#خدا🤍
-
نهال
فصل دوم لینک برگ اول
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/55698
مهناز
اجتماعی ،عاشقانه، غمگین🥀
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/6353
لینک پارت اول رمان بسیار هیجانی
سوپراستار 😃😍
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/3092
لینک پارت اول😍رمان زیبای بی پناه
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/89
لینک پارت اول رمان نهال😌
#زیبا #جذاب #هیجانی #عاشقانه❣
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/13943
عشق ماندگار دختر خدمتکار، پسر پولدار💞
#امیرعلی و #نهال 💞
❌کپی شرعا حرام و قانونا قابل پیگیری❌
✍به قلم زهرا بانشی
*▷ ◉────(๑˙❥˙๑)──── ♪
✨﷽✨
_پست _۹۰
_نویسنده_نهال. _مصیبتی_با_شکوه_به_نام_عشق.
پدرراست میگفت گاهی بعضی انسانها را آنقدر برای خودمان بزرگمیکنیم که دیگر خودمان همزورمان بهشان نمیرسد.
طاهره خانم شاممان را آورد ،بعد از خوردن شام وقتی برای جمعکردن سفره آمد گفتم :
_لطفا دقت کنببین اهورا همهغذاشوخورده. این بچه با بازیگوشی غذا میخوره.
طاهره خانم _چشماما لازم به ذکره بگمکه پرستارشوم خیلی دقیق به همهچیزشونرسیدگی میکنن. حتی غذا خوردنش دختر خیلی خوبیه.
لبخندی تحویل طاهره خانم دادم ،همهچیز را جمعکردورفت.
حتی خودم راهمگول میزدم که دلودماغ سر میز شام نرفتن را ندارم ،بهتراست بگویم تنها دلیلم این بود که باامدن محمد به این عمارت خودمرااز قبل غریبه تر میدیدم نمیخواستمجلوی چشم کسی ظاهر شومکهمثل بقیه من را یکاضافی دراین خانه میبیند. حتما او هم خبر ازدواج دوباره تنها عروس حاجسهراب را شنیده بود واز تنفرشان نسبت به من بابت این ازدواج خبر داشت.
بعد از مسواکزدن ودوش گرفتن ،توی رختخواب دراز کشیدم دستم را به بالای تخت بردمولوستر بزرگرا خاموش کردم .دستم را روی پاتختی بردموشب خواب را روشنکردم ،گوشی امرا برداشتم وبه صفحهاش نگاه کردم. عکس خودموامیرعلی را برای صفحهاصلی گوشی ام انتخاب کردم وعکس اهورا را برای صفحه قفل گزاشتم .
چشمهایم را بستم وخاطراتی که همیشه در پوست واستخوانمنفوذ کرده بودم را به یاد آوردم. تمام عشقی که از او داشتم همهجانمشدهبود.
چقدر طاقت فرسا حرکتمیکردند عقربه های ساعت و زمانی که به وقت دلتنگی سختمیگزشت. برایم این رفتار از امیرعلی بعید بود که چراتاالان زنگنزدهمیدانستماوهمدلتنگم شده است وشصتم با خبرشدهبود که بااین کارش میخواهد تنبیهمکند.
فردا صبح با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم ،آماده رفتن شدم و پالتویم را پوشیدم ،کیف به دست از اتاقمبیرون رفتمومعلمخصوصی اهورا را دربالای پله ها دیدم.
بعد از سلامواحوال پرسی سمتش رفتم.
_انگار قرار نیست من و شما زیاد هموببینیم.
خانم فروغی گفت :
_بله شاید به این دلیله که وقتی منمیامشما میری وقتی منمیرم شما تازه میای.
لبخندی زدموگفتم :
_روز خوبی داشته باشید خانومفروغی. بااجازتونمنمیرم.
خانم فروغی چشمهایش را باز وابسته ای کردوگفت :
_نگرانپسرتون نباشید ،اون یکمبازیگوشه اما ذهن خوبی داره.
خانم فروغی سمتاتاق اهورا رفت ووقتی از پله ها پایین می آمدم صدای حاج سهراب را شنیدم که متوجه حرف های من وخانم فروغی گفت :
_این ذهن وهوش خوبش که حتما بهتوکشیده ،بازیگوشیشم به مسیحخدا بیامرز.
به پایین پله ها رسیدم با نفس عمیقی گفتم.
_سلامصبحتون بخیر
حاج سهراب_سلام. دیشب سر میز شام نیومدی چرا ؟
_چونخسته بودم. بی احترامی مو ببخشید میدونید که تمام بعداز ظهر درگیر مراسم خطم وتشییع شوهر خالم بودم ،خالم وخانوادش حال بدی داشتن.
ماندانا _این دلیل نمیشه سر میز شام نیای
به ماندانا نگاه کردم.
_سلام صبح بخیر
به ساعتم نگاه کردموگفتم :
_کاری به دیشب ندارم ولی ازاونجایی که دیرم شده فکر میکنم الان یه دلیل دارم برای سر میز صبحانه حاضر نشدن ،درضمنفکر میکنم غیراز اینکهسفره بی احترامنشه کسی تو این خونه اهمیتی نمیده کهمنسر میز باشمیانه بااحازه خدانگهدار
وی ای پی تخفیف خورد 😍 نهال کامل شده توی وی ای پی، با ۵۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/13943
❤️❤️❤️
❤️
جایی
کہ یار نیست ،
دلم را قرار نیست
من آزموده ام
دل خود را هزار بار..
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای موزیک را زیاد میکنی
تند تند راه میروی
بلند بلند حرف میزنی
فیلم میبینی
زیر باران نمیروی
شعر نمیخوانی
قهوه نمینوشی
اما..
هر کاری کنی
او کنجِ خیالت نشسته
تو فقط
خودت را گول میزنی...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
دستم را بگیر!
همین دست
برایت ترانه عاشقانه نوشته؛
همین دست سوخته
در حسرت لمس دست های تو؛
همین دست
پاک کرده اشک هایی را
که در نبودت به گونه دویدند...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
میگویم دوستت دارم،
طوری نگاهم کن
گویی خدا...
بنده ای را وقتِ عبادت می نگرد!
همان قدر عاشقانه،
همان قدر مهربان،
لبخند بزن و بگذار تماشایت کنم...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرام آرام پاییز هم به سر میرسد و
هرچه دلتنگی را با خود میبرد.
آذر میرود تا آخرین زیباییِ خزانش را
نشان چشمهایِ خیس دهد و
بارِ سنگینِ اندوه را از دوشِ خسته و
بیگناهمان بردارد و برود.
فصلها تمام میشوند و میروند
همچون ما که هر لحظه
در حالِ عبور کردن و رفتنیم
هر چند گاهی از یاد میبریم این رفت و آمدهایِ بزرگ را..
پاییز به پایان نزدیک میشود و اینک
باید راز فصلی دگر را آموخت،
رازِ افتادنِ دانه دانه برف هایِ سرکش..
@ZendegieMan
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب انتهای زیباییست
برای امتداد فردایی دیگر
تا زمانی که دلت همواره یاد
"خداست" کسی نمی تواند
دلخوشیهایت را ویران کند!
" شبتون آرام"
❖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨الهی امروز پر باشه🍅
از خبرها و اتفاقهای خوب
الهی که تو کارتون موفق🧀
تو زندگیتون خوشبخت و
پیش خدا عزیز باشید🥒
روزتون بخیر و شادی
بفرمایید صبحانه 😊☕️
#ڪلیپ_صبح🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر خیر و مخور "غم جهان" گذران
خوش باشو دمی به "شادمانی" گذران
در طبع جهان اگر "وفایی" بودی🍃
نوبت به تو خود نیامدی از دگران 🌼
تا کي "غم آن خورم" که دارم يا نه
وين عمر به "خوشدلي" گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه....
این "قافله عمر" عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی "غم فردای حریفان" چه خوری🍃
پیش آر پیاله را که شب می گذرد🌼
♡خیام♡
سلام. صبحتون بخیرو پربرکت❤️