🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴
✍ #روضه_شماره 5️⃣6️⃣
👤 #حبیب_بن_مظاهر_رحمه_الله
#انصار_الحسین_علیه_السلام
#از_شهدای_کربلا
@AsnadolMasaeb
🔸🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ بنَ مُظاهِرِ الأَسَدِىٖ وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكاتُهُ》🔶🔸
✅امام حسین(ع) وقتی به کربلا رسید، نامه ای به حبیب بن مظاهر در کوفه نوشت.
📋《بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ
مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ(ع) إلَی الرَّجُلِ الفَقِیهِ حَبِیبِ بنِ مَظَاهِرِ الأسَدِیّ!
أمَّا بَعدُ فِإنَّا قَد نَزَلنَا کَربَلَا وَ أنتَ تَعلَمُ قرَابَتَنَا مِن رَسُولِ اللهِ(ص) فَإِن أرَدتَ نُصرَتَنَا فَاقدِم إلَینَا عَاجِلاً》
♦️به نام خداوند بخشنده و مهربان!
از حسین بن علی(ع) به مرد فقیه حبیب ابن مظاهر اسدی!
ما وارد کربلا شدیم تو هم که نزدیکی ما را به پیغمبر می دانی! پس اگر می خواهی ما را یاری کنی، سریع خودت را به کربلا برسان!(۱)
حبیب بعد از دریافت نامه، به همراه مسلم بن عوسجه، از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شد و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند، سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام(ع) پیوستند.(۲)
حبیب با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد :
در این نزدیکی، قبیلهای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آنها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.
بعد از اینکه حضرت(ع) اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد، اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام(ع) شد.(۳)
در صبح روز عاشورا، امام حسین(ع) حبیب را فرمانده جناح چپ و زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر قرار داد.
حبیب با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر میزد.
حبیب در میدان این چنین رجز خواند :
📋《اقْسِمُ لَوْ کُنَّا لَکُمْ أَعْداداً،
أَوْ شَطْرَکُمْ وَلَّیْتُمْ الأَکْتاداً،
یا شَرِّ قَوْمٍ حَسَباً وَآداً،
وَشَرَّهُمْ قَدْعُلِمُوا أَنْداداً،
وَیا أَشَدَّ مَعْشَرٍ عِناداً》
♦️به خدا سوگند! اگر ما به شمار شما یا نیمی از شما بودیم، گروه گروه فراری میشدید ای بدترین مردم از نظر نسب و ریشه و نیرو! دانسته شد که از لحاظ پستی و دنائت، همه مانند هم هستید.
و ای گروهی که از تمام مردم عناد و دشمنیتان بیشتر و شدیدتر است.(۴)
تا اینکه در حین رزم شخصی به نام بُدیل بن صریم به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد.
امام حسین(ع) خود را به بالین او رساند در حالی که حبیب به امام(ع) عرض کرد :
📋《أَحْتَسِبُ نَفْسِي وَ حُمَاةَ أَصْحَابِي》
♦️پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار میبرم.(۵)
قبیله بنی اسد که در نزدیکی کربلا به سر می بردند، هنگام دفن شهیدان کربلا، حبیب را، که از بزرگان و مورد احترام آنان بود، در نزدیکی متری قبر امام حسین(ع) به طور مستقل و جداگانه به خاک سپردند.
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
در عشق بازی از طفولیت نجیب است
یار غریبی های مولای غریب است
این پیر میدان دار مستان در حقیقت
بیمار عشق است و حسین او را طبیب است
موی سفیدش تشنۀ خون است آری
او دومین تصویر از شیب الخضیب است
پیر است اما شیر، پیرش هم شجاع است
این عاشق دلداه عنوانش حبیب است
در کوی رندان پیش افتاده است در عشق
در سر هوای یاری خَدّالتریب است
از بین زوار حریم شاه او هم
از این شکوه عشق بازی با نصیب است
👤علی پور
📚منابع :
۱)مکاتیب الائمه میانجی، ج۳، ص۱۴۵
۲)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۵
۳)الفتوح ابناعثم کوفی، ج۵، ص۹۰
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۲۷
۵)سفینه البحار محدث قمی، ج۲، ص۲۷
@AsnadolMasaeb
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙روضه #امام_حسین_علیه_السلام با نوای #استاد_میرزا_محمدی :👆
👤صفوان می گوید :
امام صادق(ع) در سفری كه به حیره عراق داشتند، به من فرمودند :
📋《هَلْ لَكَ فِي قَبْرِ الْحُسَيْنِ(ع)؟》
♦️آيا قبر امام حسين(ع) را زیارت می کنی؟
عرض کردم : آری فدايت شوم! شما هم اين قبر ایشان را زيارت می كنيد؟
حضرت(ع) فرمودند :
📋《وَ كَيْفَ لَا أَزُورُهُ وَ اللَّهُ يَزُورُهُ فِي كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ يَهْبِطُ مَعَ الْمَلَائِكَةِ إِلَيْهِ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ؟ وَ مُحَمَّدٌ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ نَحْنُ أَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ!》
♦️چگونه آن را زيارت نكنم، در حالی كه خدا و ملائكه و پيامبران و افضل آنان كه پيامبر اسلام است و اوصيا كه افضلشان ما هستيم، در هر «شب جمعه» آن را زيارت مي كنند؟!
عرض كردم : فدایت شوم! آيا شما هر «شب جمعه» آن را زيارت مي كنيد تا به زيارت خدا نايل شده باشيد؟
حضرت(ع) فرمودند :
آری ای صفوان! ملازم زيارت امام حسين(ع) باش تا در نامه عملت زيارت امام حسين(ع) را بنويسند كه اين تفضيل است، اين تفضيل است.(۱)
#ویژه_شب_جمعه
📚منبع :
۱)کامل الزیارات ابن قولویه قمی، ج۱، ص۱۱۲
@AsnadolMasaeb
🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️
✍ #روضه_شماره 6️⃣6️⃣
👤 #مسلم_بن_عوسجه_اسدی_رحمه_الله
#انصار_الحسین_علیه_السلام
#از_شهدای_کربلا
@AsnadolMasaeb
🔹🔷《اَلسَّلَامُ عَلَی مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الْأَسَدِی وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكاتُهُ》🔷🔹
✅مسلم بن عوسجه از شیعیان امام علی(ع) بود و حضرت رسول اکرم(ص) را نیز درک کرده بود و در زمان خلافت امام علی(ع) جزء یاران حضرت(ع) محسوب می شد و در هر سه جنگ ایشان شرکت نمود و بعد از شهادت امام علی(ع) نیز در جرگه یاران امام حسن(ع) در آمد و بعد از شهادت ایشان، همچنان در کوفه بود که آخر الامر مانند کوفیان به امام حسین(ع) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت نمود.
مسلم جنگجویی شجاع، قاری قرآن، عالم و مردی پرهیزکار بود.
مسلم بن عوسجه هنگام ورود مسلم بن عقیل به عنوان فرستاده امام حسین(ع) به کوفه، از او حمایت کرد و برایش سلاح تهیه کرد و به نفع امام حسین(ع) بیعت میگرفت.(۱)
امام حسین(ع) وقتی به کربلا رسید، به حبیب بن مظاهر در کوفه نامه نوشت :
📋《فِإنَّا قَد نَزَلنَا کَربَلَا وَ أنتَ تَعلَمُ قرَابَتَنَا مِن رَسُولِ اللهِ(ص) فَإِن أرَدتَ نُصرَتَنَا فَاقدِم إلَینَا عَاجِلاً》
♦️ما وارد کربلا شدیم، تو هم که نزدیکی ما را به پیغمبر می دانی! پس اگر می خواهی ما را یاری کنی، سریع خودت را به کربلا برسان!(۲)
حبیب بعد از دریافت نامه، به همراه مسلم، از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شد و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند، سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام(ع) پیوستند.(۳)
در شب عاشورا زمانی که امام حسین(ع) در سخنرانی خود بیعت را از یاران خود برداشت و به آنان اجازه ی رفتن داد، یاران امام(ع) هر یک با عبارتی علاقه خود را به امام(ع) ابراز کردند و بر عهد خود پای فشردند.
بعد از جوانان بنی هاشم، مسلم بن عوسجه اولین کسی بود که بلند شد و گفت :
📋《أَ نُخَلِّي عَنْكَ وَ لَمَّا نُعْذِرْ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَدَاءِ حَقِّكَ؟ أَمَا وَ اَللَّهِ حَتَّى أَطْعَنَ فِي صُدُورِهِمْ بِرُمْحِي وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَيْفِي مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يَدِي وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَعِي سِلاَحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ وَ اَللَّهِ لاَ نُخَلِّيكَ حَتَّى يَعْلَمَ اَللَّهُ أَنْ قَدْ حَفِظْنَا غَيْبَةَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) فِيكَ وَ اَللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُذْرَى يُفْعَلُ ذَلِكَ بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ وَ كَيْفَ لاَ أَفْعَلُ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا هِيَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِيَ اَلْكَرَامَةُ اَلَّتِي لاَ اِنْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً》
♦️آیا ما تو را رها کنیم؟ آنگاه در مورد ادای حق تو در پیشگاه الهی چه عذری بیاوریم؟
نه! به خدا! ما هرگز تو را رها نمیکنیم، دست از تو بر نمیدارم، تا اینکه نیزهام را به سینههای دشمن بکوبم و با شمشیر خود آنان را آن قدر بزنم تا شمشیر از دستم بیفتد و بعد از آن اگر هیچ سلاحی نداشته باشم، دشمن را سنگ باران خواهم کرد.
سوگند به خدا، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا خداوند بداند (و ثابت کنم) که ما حرمت رسول خدا(ص) را درباره تو پاس داشتیم.
به خدا قسم، اگر بدانم که من کشته میشوم، سپس زنده میگردم، سپس سوزانده میشوم و خاکسترم بر باد میرود و بار دیگر زنده میگردم و هفتاد بار با من چنین کنند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا اینکه در رکاب تو به شهادت برسم. چگونه چنین نکنم؛ در حالی که فقط یک بار کشته میشوم، سپس کرامت و خوشبختی ابدی خواهد بود؟(۴)
در روز عاشورا یاران امام حسین(ع) برای حفاظت از پشت خیمهها خندقی آماده و در داخل آن آتش روشن کرده بودند.
وقتی که شمر بن ذیالجوشن آن هیزمها و نیهای شعلهور را دید، بین او و امام حسین(ع) سخنانی رد و بدل شد.
مسلم بن عوسجه به امام حسین(ع) گفت :
📋《دَعْنِي حَتَّى أَرْمِيَهُ فَإِنَّهُ اَلْفَاسِقُ مِنْ عُظَمَاءِ اَلْجَبَّارِينَ وَ قَدْ أَمْكَنَ اَللَّهُ مِنْهُ》
♦️اجازه بدهید که او را بزنم، زيرا كه او مردى فاسق و از دشمنان خدا و ستمكاران بزرگ است و اكنون خداوند كشتن او را براى ما آسان ساخته است!
امام(ع) اجازه نداد و فرمود :
📋《لاَ تَرْمِهِ فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ》
♦️او را نزن! من دوست ندارم آغازگر جنگ باشم.(۵)
در روز عاشورا، مسلم بن عوسجه بعد از کسب تکلیف از امام حسین(ع) عازم میدان نبرد شد.
مسلم بن عوسجه در روز عاشورا این چنین رجز خواند :
📋《إنْ تَسْألُوا عَنِّی فَإِنِّی ذُو لَبَدِِ
وَ اِنَّ بَیتِی فِی ذَرِی بَنِی اَسَدِِ
فَمَنْ بَغَانِی حَائِدٌ عَنِ الرَّشَدِ
وَ کافرٌ بِدینِ جَبَّارٍ صَمَدِِ》
♦️اگر درباره من بپرسید، همانا من دارای شجاعت شیرم و نسبم از قبیله بنی اسد است.
کسی که بر من ستم روا دارد، از حق، منحرف و به خدای بینیاز، کفر ورزیده است.(۶)
@AsnadolMasaeb
ادامه مطالب :👇
ابن طاووس می نویسد :
📋《ثُمَّ خَرَجَ مُسْلِمٌ بْنُ عَوْسَجَةَ فَبالَغَ في قِتالِ الاَْعْداءِ، وَصَبَرَ عَلي اءَهْوالِ الْبَلاءِ، حَتّي سَقَطَ إِلَي الاَْرْضِ وَبِهِ رَمَقٌ، فَمَشي إِلَيْهِ الْحُسَيْنُ(ع) وَمَعَهُ حَبيبٌ بْنُ مُظاهِرٍ!》
♦️سپس مُسْلم بن عَوْسجه قدم به ميدان نبرد نهاد و مهیای جنگ با دشمنان شد و بر اهوال و خطرات جنگ صبوری نمود.
تا اینکه بر زمین افتاد، در حالی که هنوز رمقی در بدن داشت، امام حسین(ع) به سوی مسلم حرکت کرد، و حبیب بن مظاهر نیز همراه امام(ع) بود.
امام حسین(ع) به او فرمود :
📋《رَحِمَكَ اللّهُ يا مُسْلِمُ》
♦️خدا تو را رحمت كند ای مسلم!
آنگاه امام حسين(ع) اين آيه را تلاوت فرمود :
📋《فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَمِنْهُمُ مَنْ يَنْتَظِرُ وَما بَدَّلُوا تَبْديلاً》
♦️كساني از مردمان هستند كه مدت زندگاني را به سر بردند و در راه خدا شهادت را اختيار نمودند و بعضي ديگر در انتظارند و نعمتهاي الهي را تبديل نكردند.
حبيب بن مظاهر نزديك مسلم بن عوسجه آمد و گفت :
📋《عَزَّ عَلَيَّ مَصْرَعُكَ يا مُسْلِمُ! اءَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ》
♦️ای مُسْلم! بر من دشوار است تو را به اين حال بر روي زمين ببينم.
بهشت بر تو بشارت باد.
مسلم بن عوسجه در جواب او با صدای ضعيف گفت :
📋《بَشَّرَكَ اللّهُ بِخَيْرٍ!》
♦️خداوند تو را به خیر بشارت دهد.
حبیب گفت :
📋《لَوْلا اءَنَّني اءَعْلَمُ اءَنّي فِي الاَْثَرِ لاََحْبَبْتُ اءَنْ تُوصِيَ إِلَيَّ بِكُلِّ ما اءَهَمَّكَ》
♦️اگر نه اين بود كه به يقين مي دانم من نيز به زودي به تو ملحق مي شوم، البته دوست داشتم كه وصيت خود را به من نمايي و آنچه كه در نظرت مهم است وصيّت كنی.
مسلم گفت :
📋《فَإِنّي اءُوصيكَ بِهذا وَاءَشارَ بِيَدِهِ إِلَي الْحُسَيْنِ(ع) فَقاتِلْ دُونَهُ حَتّي تَمُوتَ》
♦️وصيّت من به تو، خدمت به اين بزرگوار است - و اشاره به سوي امام حسین(ع) نمود - كه در حضورش جهاد كن تا كشته شوی.
حبيب بن مظاهر گفت :
📋《لاََنْعُمَنَّكَ عَيْنَاً ثُمَّ ماتَ رِضْوانُ اللّهِ عَلَيْهِ》
♦️دل خوش باش كه به واسطه انجام این كار، چشمت را روشن خواهم نمود.
در این لحظه روح پاك مسلم بن عوسجه از دنیا رفت.(۷)
مسلم اولین شهید عاشورا در میان یاران امام حسین(ع) بود که در حمله اول به شهادت رسید.
در زیارت ناحیه غیر معروفه چنین بر او سلام داده شده است:
📋《اَلسَّلَامُ عَلَی مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الْأَسَدِی》(۸)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله
زائر کرببلا حق شفاعت دارد
قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله
دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است
کار ما دست تو آقاست اباعبدالله
مستجاب است دعا گوشه ی شش گوشه ی تو
حرمت عرش معلی ست اباعبدالله
هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت
او نظر کرده ی زهراست اباعبدالله
بارها گفت اگر من ز حسینم، دیدم
جلوه اش اکبر لیلاست اباعبدالله
چشم ما روز قیامت به پر قنداقه ست
پسرت مالک فرداست اباعبدالله
روزی گریه ی ما دست رباب افتاده
روضه خوان در دل صحراست اباعبدالله
باب بین الحرمین از حرم عباس است
همه جا سفره ی سقاست اباعبدالله
ما که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم
سینه زن زینب کبری ست اباعبدالله
مادرت گفت "بنیَّ" دل ما ریخت به هم
بردن نام تو غوغاست اباعبدالله
مادرت گوشه ی گودال تماشا می کرد
بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله
👤قاسم نعمتی
📚منابع :
۱)الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۴، ص۳۰
۲)مکاتیب الائمه میانجی، ج۳، ص۱۴۵
۳)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۵
۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱
۵)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱
۶)ابصارالعین سماوی، ص۱۳۹
۷)اللهوف ابن طاووس، ص۶۴
۸)بحارالانوار مجلسی، ج۹۸، ص۲۷۱
@AsnadolMasaeb
🔹🔷《السَّلامُ عَلَی نَافِعِ بنِ هِلَالِ البَجَلِی المُرَادِی وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكاتُهُ》🔷🔹
✅نافع بن هلال جملی از اشراف عرب و از شجاعان و جنگاوران و تیراندازان ماهر عرب بود و همچنین مردی بزرگوار و از قاریان قرآن و از کاتبان حدیث بود که تباری یمنی داشت.
او از یاران و اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) بود و در جنگهای سه گانه حضرت(ع) شرکت داشت.
در ماجرای قیام امام حسین(ع)، او قبل از شهادت حضرت مسلم بن عقیل از کوفه خارج شد و در میانه راه و در منزلگاه «عذیب الهجانات» همراه چند تن دیگر، به کاروان امام حسین(ع) پیوست.(۱)
در روز دوم محرم، امام حسین(ع) وارد کربلا شد. ایشان در این روز اهل بیت(ع) و یارانش را جمع کرد، و بعد از سخنانی، رو به اصحاب خود کرد و فرمود :
📋《إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ》
♦️مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است، پس هر گاه بلاء و سختی حادث شود، دینداران کم می شوند.
پس از سخنان امام حسین(ع)، اصحاب و یاران امام(ع) در حمایت از آن حضرت(ع)، یکی پس از دیگری برخاستند و ضمن اعلام حمایت خویش از آن حضرت(ع) بر بیعت مجدد خود با ایشان پای فشردند.
و نافع بن هلال از جمله این یاران بود که او در حالی که ایستاده بود، امام(ع) را خطاب قرار داد و عرضه داشت :
📋《یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ(ص)! أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ جَدَّكَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يَقْدِرْ أَنْ يُشْرِبَ النَّاسَ مَحَبَّتَهُ وَ لَا أَنْ يَرْجِعُوا إِلَى أَمْرِهِ مَا أَحَبَّ》
♦️ای رسول خدا(ص)! تو خود آگاهی که جدّ تو رسول خدا مقدورش نشد محبت خود را به این مردم بنوشاند ومردم به آن پایهای که میخواست به امر او برگشت کنند.
📋《وَ قَدْ كَانَ مِنْهُمْ مُنَافِقُونَ يَعِدُونَهُ بِالنَّصْرِ وَ يُضْمِرُونَ لَهُ الْغَدْر، یلقونَه بِاَحْلَی مِنَ العَسَلِ وَ یُخَلّفونَهُ بِأمرِِ مِن الْحَنْظَل حَتَّی قَبَضَهُ اللهُ الیِهِ》
♦️کسانی از این مردم منافقان بودند که وعدهی یاری میدادند، ولی در دل قصد خیانت داشتند تا اینکه رسول خدا(ص) را از میان ما برد و گرفتاریهای پدرت نیز از همینگونه بود تا آنکه به رحمت و رضوان الهی شتافت و تو نیز امروز به چنان وضع گرفتاری، لکن هر کس پیمان خود را شکست با جان خود دشمنی کرد و خدا ما را از او بینیاز میکند.
📋《فَسِرْ بِنَا رَاشِداً مُعَافًى مُشَرِّقاً إِنْ شِئْتَ وَ إِنْ شِئْتَ مُغَرِّباً فَوَ اللَّهِ مَا أَشْفَقْنَا مِنْ قَدَرِ اللَّهِ وَ لَا كَرِهْنَا لِقَاءَ رَبِّنَا وَ إِنَّا عَلَى نِيَّاتِنَا وَ بَصَائِرِنَا نُوَالِي مَنْ وَالاكَ وَ نُعَادِي مَنْ عَادَاكَ》
♦️پس اگر خواستی به مشرق ببر و اگر خواستی به مغرب، به خداوندی خدا ما از مقدرات الهی دلهرهای نداریم، از دیدار خدا نگران نیستیم، بر سر نیّات خود و بصیرت خود ایستادهایم، دوست کسی هستیم که دوست شماست و دشمن کسی هستیم که دشمن شما است.(۲)
بلاذری می نویسد :
📋《..قَبْلَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ(ع) بِثَلاَثٍ، لَمَّا اِشْتَدَّ عَلَى اَلْحُسَيْنِ(ع) وَ أَصْحَابِهِ اَلْعَطَشُ دَعَا اَلْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَخَاهُ، فَبَعَثَهُ فِي ثَلاَثِينَ فَارِساً وَ عِشْرِينَ رَاجِلاً، وَ بَعَثَ مَعَهُمْ بِعِشْرِينَ قِرْبَةً!
فَجَاءُوا حَتَّى دَنَوْا مِنَ اَلْمَاءِ لَيْلاً وَ اِسْتَقْدَمَ أَمَامَهُمْ بِاللِّوَاءِ نَافِعُ بْنُ هِلاَلٍ اَلْجَمَلِيُّ!》
♦️سه روز قبل از شهادت امام حسین(ع)، هنگامی که محاصره امام حسین(ع) و یارانش از سوی سپاه عمر بن سعد، شدت گرفت و راه ورود به آب نیز بر امام حسین(ع) و یارانش بسته شد. امام حسین(ع) حضرت ابوالفضل العباس(ع) را به حضور طلبید و به ایشان فرمودند که شبانه و به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده، به سوی فرات رفته آب به خیمهها برسانند.
هنگامی که به شریعه رسیدند، بین عمرو بن حجاج زبیدی که مسئول منع آب بود، با نافع بن هلال مکالمه ای صورت گرفت.
عمرو بن حجاج گفت : کیستی و چه می خواهی؟
نافع گفت :
📋《جِئْنَا نَشْرَبُ مِنْ هَذَا اَلْمَاءِ اَلَّذِي حَلَّأْتُمُونَا عَنْهُ》
♦️آمده ایم از این آب که ما را از آن منع کرده اید، بنوشیم.
عمرو گفت : گوارایت باد، بنوش![ولی برای حسین(ع) مبر!]
نافع گفت :
📋《لاَ! وَ اَللَّهِ لاَ أَشْرَبُ مِنْهُ قَطْرَةً وَ حُسَيْنٌ(ع) عَطْشَانُ وَ مَنْ تَرَى مِنْ أَصْحَابِهِ [وَ أَشَارَ إِلَى أَصْحَابِهِ] فَطَلَعُوا عَلَيْهِ》
♦️نه به خدا سوگند! قطرهای از آن آب نمینوشم، در حالیکه حسین(ع) و خاندان و یاران همراهش، همه تشنهاند.
@AsnadolMasaeb
ادامه مطالب :👇
عمرو گفت :
📋《لاَ سَبِيلَ إِلَى سَقْيِ هَؤُلاَءِ، إِنَّمَا وُضِعْنَا بِهَذَا اَلْمَكَانِ لِنَمْنَعَهُمُ اَلْمَاءَ》
♦️به هيچ وجه اينها نمىتوانند آب بنوشند، اصلا ما اينجا قرار گرفتهايم تا آب را بر آنها ببنديم.
در این هنگام؛ عمرو بن حجاج و يارانش به سويشان حمله بردند، ولى حضرت عباس(ع) و نافع بن هلال جلويشان را سدّ كردند، و دیگر اصحاب از این فرصت استفاده کردند و مشکهایشان را پر کردند و برگشتند.(۳)
در روز عاشورا، نافع ابتدا به دشمن تیراندازی می کرد و در حین پرتاب تیرها رجز میخواند.
هنگامی که تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برکشید و در این حالی که اینگونه رجز می خواند، به میدان نبرد رفت.
📋《أَنَا الْغُلامُ الْيَمَنيُّ الْبَجَلِيّ،
دينِي عَلَى دينِ حُسَيْنِ بْنِ عَلِىّ(ع)،
إِِن أُقتَلُ الیَومَ فَهَذا أَمَلِی،
وَ ذَاکَ رَأیِی وَ اُلاقیِ عَمَلِی》
♦️من آن جوان یمنی هستم که دینم، همان دین حسین(ع) و علی(ع) است.
آرزویم این است که امروز کشته شوم و اعتقاد دارم که در آخرت با عملم روبه رو خواهم شد.(۴)
مرحوم شیخ مفید می نویسد :
📋《وَ بَرَزَ نَافِعُ بْنُ هِلَالٍ وَ هُوَ يَقُولُ :
أَنَا ابْنُ هِلَالٍ الْبَجَلِي،
أَنَا عَلَى دِينِ عَلِي(ع)
فَبَرَزَ إِلَيْهِ مُزَاحِمُ بْنُ حُرَيْثٍ فَقَالَ لَهُ :
أَنَا عَلَى دِينِ عُثْمَانَ!
فَقَالَ لَهُ نَافِعٌ : أَنْتَ عَلَى دِينِ الشَّيْطَانِ وَ حَمَلَ عَلَيْهِ فَقَتَلَهُ》
♦️نافع در روز عاشورا نیز همانند دیگر یاران امام حسین(ع)، پا به میدان نهاد، در حالی که این چنین رجز می خواند : من بر دین علی(ع) هستم.
و در مقابل او شخصی از سپاه ابن زیاد به نام مزاحم بن حدیث رجز می خواند و می گفت :
من بر دین عثمان هستم.
نافع بن هلال گفت : تو بر دین شیطانی!
سپس نافع با شمشیر بر او حمله کرد؛ او را به هلاکت رساند.(۵)
در روز عاشورا، نافع همچنان می جنگید تا اینکه او را محاصره کردند و از اسب به پایین کشیدند.
مقتل می نویسد :
📋《فَضُرِبَ حَتَّى كُسِرَت عَضُدَاهُ وَ أُخِذُ أسِيرَاً》
♦️بر او ضربتی فرود آوردند تا اینکه بازوانش شکست و آنان هجوم آوردند و او را اسیر کردند و نزد عمر بن سعد بردند.
ابن سعد نگاهی به نافع کرد، سپس به شمر دستور داد که او را به شهادت برساند.
وقتی چشم نافع به شمر و شمشیر برهنه او افتاد، در حالی که خون از سر و رویش جاری بود، گفت :
📋《مَا وَاللَّهِ إن لَو كُنتَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَعَظَمَ عَلَيْكَ أَن تَلقَى اللَّه بِدِمَائِنَا، فَالحَمدُ لِِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مُنَايَانُا عَلَى يَدَي شَرَارِ خَلقِهِ》
♦️به خدا سوگند! اگر تو مسلمان بودی، بر تو گران میآمد که خدا را در حالی دیدار کنی که خون ما بر گردن تو باشد.
خداوند را سپاس که مرگ ما را به دست شرورترینِ مردم رقم زد.
شمر که از شدت خشم می لرزید، به نافع اجازه سخن گفتن بیشتر نداد و با ضربتی او را به شهادت رساند.(۶)
در زیارت ناحیه مقدسه نافع بن هلال از سوی امام معصومش چنین مورد خطاب قرار گرفته شده است :
《السَّلامُ عَلَی نَافِعِ بنِ هِلَالِ البَجَلِی المُرَادِی》(۷)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
اى زمين امشب تو نورانى شدى
غرقِ در موج پريشانى شدى
كاين چنين قربانيان دشت خون
داغ را كردند از دلها برون
جمله در راز و نيازند و نماز
سر به سجده برده در سوز و گداز
هر كسى دل داده اندر كار خويش
عاشقان در جست و جوى يار خويش
هر يك از خون جگر كرده وضو
با خداى خويش گرم گفت و گو
در مناجاتند امشب عاشقان
ذكر حق دارند بر لب عاشقان
عشق يعنى سوختن در راه دوست
دل تهى كردن ز هرچه غير اوست
عشق يعنى از شهادت گفتن است
پيش پاى دوست بى سر خفتن است
عشق يعنى مرگ را در انتظار
عشق يعنى جان سپردن بهر يار
عشق يعنى كربلاى با حسين
گفتن در خاك و در خون يا حسين
امشب آن يارانِ شسته جان ز دست
جمله از شوق شهادت مستِ مست
👤محمود تاری
📚منابع :
۱)إبصار العين سماوی، ص۱۴۷
۲)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۸۳
۳)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۸۱
۴)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۵
۵)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۹۱
۶)الكامل في التاريخ ابن اثیر، ج۴، ص۷۲
۷)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۴
@AsnadolMasaeb