eitaa logo
اسناد المصائب
3هزار دنبال‌کننده
951 عکس
300 ویدیو
42 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام رضا(علیه السلام) : «مَنْ تَذَكَّرَ مُصَابَنَا كَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا يَوْمَ القِيَامَةِ» 📚أمالی شیخ صدوق، ص۷۳ ✍ارائه ی مصائب و مراثی اهل بیت(علیهم السلام) @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚کانال تاریخ اسلام : @TarikhEslam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴 ✍ 1️⃣0️⃣1️⃣ 👤 @AsnadolMasaeb
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء، اَلسُّلطانَ اَبَاالحَسَنِ، یَا عَلیَّ بنَ موسَی أَلرِّضٰآ أَلمُرتَضَٰی(علیه السلام)》🔷🔹 ✅حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَايَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ》 ♦️به زودی پاره‏ ی تن من در سرزمين خراسان دفن می شود، که هيچ مؤمنی او را زيارت نمی کند، مگر اين که خداوند بهشت را بر او واجب ساخته و پيکرش را بر آتش دوزخ حرام می سازد.(۱) امام رضا(ع) می فرماید : 📋《مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا : إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا! وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ! وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ!》 ♦️هر كس مرا در غربت زيارت كند روز قيامت در سه جا نزد او خواهم آمد تا از ترس هاى آنجا نجاتش دهم : ۱)هنگامى كه نامه ‏هاى اعمال مردم از راست و چپ به پرواز درآيد.(و به صاحبان خود تعلّق گیرد.) ۲)نزد پل صراط! ۳)نزد ميزان(دادگاه عدل الهی)!(۲) 👤شیخ مفید در مورد شهادت امام رضا(علیه السلام) در گزارشهای رسیده، دو قول را برای شهادت ایشان ذکر کرده است : 1⃣گزارش اول : انگور آغشته به زهر :👇 از «محمد بن جَهْم‏» نقل شده است که؛ 📋《کَانَ الرِّضَا(ع) یُعْجِبُهُ الْعِنَبُ فَأَخَذَ لَهُ مِنْهُ شَیْئاً فَجَعَلَ فِی مَوْضِعِ أَقْمَاعِهِ الْإِبْرَ أَیَّاماً ثُمَّ نَزَعَ وَجِیءَ بِهِ إِلَیْهِ فَأَکَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی عِلَّتِهِ الَّتِی ذَکَرْنَا فَقَتَلَهُ وَذَکَرَ أَنَّ ذَلِکَ مِنْ لَطِیفِ السُّمُومِ》 ♦️امام رضا(ع) به انگور علاقه مند بود. زمانی که مأمون قصد کشتن ایشان را کرد، مقدارى انگور براى آن حضرت(ع) تهیه كرد و چند روز با سوزنهاى زهر آلود كه به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند، حبه های آن را آلوده به زهر کردند. آنگاه آنها را حضور امام رضا(ع) آوردند. امام(ع) پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید.(۳) 2⃣گزارش دوم : آب انار مسموم :👇 «عبدالله بن بشیر» می گوید : 📋《أَمَرَنِي الْمَأْمُونُ أَنْ أُطَوِّلَ أَظْفَارِي عَنِ الْعَادَةِ وَ لَا أُظْهِرَ لِأَحَدٍ ذَلِكَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ اسْتَدْعَانِي فَأَخْرَجَ إِلَيَّ شَيْئاً شِبْهَ التَّمْرِ الْهِنْدِيِّ وَ قَالَ لِي اعْجِنْ هَذَا بِيَدَيْكَ جَمِيعاً فَفَعَلْتُ ثُمَّ قَامَ وَ تَرَكَنِي فَدَخَلَ عَلَى الرِّضَا(ع)》 ♦️مأمون به من دستور داد تا ناخن هایم را بیش از حد معمول بلند كنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم، من نیز چنان كردم. مامون روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت : این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده! من نیز چنان كردم. سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد امام رضا(ع) رفت. 📋《فَقَالَ لَهُ : مَا خَبَرُكَ؟ قَالَ : أَرْجُو أَنْ أَكُونَ صَالِحاً! قَالَ لَهُ : أَنَا الْيَوْمَ بِحَمْدِ اللَّهِ أَيْضاً صَالِحٌ! فَهَلْ جَاءَكَ أَحَدٌ مِنَ الْمُتَرَفِّقِينَ فِي هَذَا الْيَوْمِ؟ قَالَ : لَا! فَغَضِبَ الْمَأْمُونُ وَ صَاحَ عَلَى غِلْمَانِهِ ثُمَّ قَالَ : خُذْ مَاءَ الرُّمَّانِ السَّاعَةَ! فَإِنَّهُ مِمَّا لَا يُسْتَغْنَى عَنْهُ》 ♦️مامون گفت : حال شما چگونه است؟ حضرت(ع) فرمود : امیدوارم امروز بهتر شوم! مأمون گفت : من نیز بحمدالله امروز خوبم! سپس مامون پرسید : آیا امروز پرستاران و خدمتگزاران خدمت شما رسیده اند؟ حضرت(ع) فرمود: نه! مأمون قیافه ای خشمناك به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد. بعد هم گفت : همین الآن آب انار را بگیر و بخور كه براى رفع این بیمارى چاره ای جز خوردن آن نیست. 📋《ثُمَّ دَعَانِي فَقَالَ : ائْتِنَا بِرُمَّانٍ فَأَتَيْتُهُ بِهِ! فَقَالَ لِي : اعْصِرْهُ بِيَدَيْكَ فَفَعَلْتُ وَ سَقَاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا(ع) بِيَدِهِ! فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَفَاتِهِ فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا يَوْمَيْنِ حَتَّى مَاتَ》 ♦️در این هنگام مأمون به من گفت : براى ما انار بیاور! من هم آوردم. بعد مأمون رو کرد به من و گفت : با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر. من هم این کار را کردم. مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا(ع) خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد. @AsnadolMasaeb ادامه مطالب :👇
«اباصلت هروی» می گوید : 📋《دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا(ع) وَقَدْ خَرَجَ المَأْمُونُ مِنْ عِنْدِهِ. فَقَالَ لِی : یَا أَبَا الصَّلْتِ! قَدْ فَعَلُوهَا! وَجَعَلَ یُوَحِّدُ اللهَ وَیُمَجِّدُهُ》 ♦️در این هنگام؛ وقتی مأمون از محضر امام(ع) خارج شد، من بر حضرت(ع) داخل شدم. همین که ایشان مرا دید، به من فرمود : اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند. اباصلت می گوید : بعد از این جمله شنیدم که حضرت(ع) شروع به حمد و ستایش الهی کرد.(۴) شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی نقل می کند که؛ در آن روز امام رضا(ع) قبل از اینکه نزد مامون برود، به من فرمود : 📋《يَا أَبَا الصَّلْتِ! غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ! فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي》 ♦️ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است. اباصلت پریشان خاطر، منتظر خروج امام(ع) از نزد مامون شد. بعد از مدتی، اباصلت مشاهده کرد که؛ 📋《فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً》 ♦️امام رضا(ع) از نزد مامون خارج شد، در حالی که؛ عبایش را به سر انداخته بود و به خانه رفت و به من فرمود : اباصلت! در را ببند! سپس در بستر افتاد. و من نیز در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم. 📋《فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا(ع) فَبَادَرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ : مِنْ أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ؟ فَقَالَ : الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ! فَقُلْتُ لَهُ : وَ مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ لِي : أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ! أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع)! ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع) وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً إِلَى فِرَاشِهِ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ بِشَيْ‏ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ [ثُمَّ] مَضَى الرِّضَا(ع)》 ♦️ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا(ع) است.  جلو رفتم و عرض کردم : از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود. فرمود : آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد. پرسیدم : شما کیستید؟ فرمود : من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد(ع) هستم. سپس به طرف پدر گرامی اش رفت و فرمود : تو هم داخل شو! تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید. امام جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا اینکه روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.(۵) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : من کیستم؟ گدای تو یا ثامن الحجج‏  شرمنده‏ ی عطای تو یا ثامن الحجج‏  هرگز نمی‏ روم برِ بیگانگان به عجز  تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج‏  از کار من گره نگشاید کسی مگر  دست گره گشای تو یا ثامن الحجج‏  تا آخرین نفس نکشم دست التجاء از دامن ولای تو یا ثامن الحجج‏ دارالشفاست کوی تو و خود تویی طبیب درد من و دوای تو یا ثامن الحجج‏ 👤موئد 📚منابع : ۱)امالی شیخ صدوق، ص۶۳ ۲)کامل الزیارات ابن قولویه، ص۳۰۴ ۳)الإرشاد شیخ مفید، ج‏۲، ص۲۷۰ ۴)الإرشاد شیخ مفید، ج‏۲، ص۲۷۰ ۵)عيون أخبار الرضا(ع) صدوق، ج‏۲، ص۲۴۳ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌فضیلت زیارت در کلام برخی معصومین(علیهم السلام) :👇 @AsnadolMasaeb
👤حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : «سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَايَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ» ♦️به زودی پاره‏ ی تن من در سرزمين خراسان دفن مي‏ شود، که هيچ مؤمني او را زيارت نمي‏ کند، مگر اين که خداوند بهشت را بر او واجب ساخته و پيکرش را بر آتش دوزخ حرام می سازد.(۱) 👤 می فرمایند : «تُقْتَلُ حَفَدَتِی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِی مَدِینَةٍ یُقَالُ لَهَا طُوسُ! مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِیَدِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْکَبَائِرِ» ♦️نوه‌ام در سرزمين خراسان در شهري كه آن را طوس می نامند، شهيد خواهد شد. هركس او را زيارت كند و به حقّ او عارف باشد، در قيامت دستِ او را گرفته و به بهشت داخل می كنم، هرچند از اهل گناه‌ كاران بزرگ باشد.(۲) 👤 می فرمایند : «أَلاَ! فَمَنْ زَارَنِي وَ هُوَ يَعْرِفُ مَا أَوْجَبَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ حَقِّي وَ طَاعَتِي فَأَنَا وَ آبَائِي شُفَعَاؤُهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ مَنْ كُنَّا شُفَعَاءَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ نَجَا وَ لَوْ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ اَلثَّقَلَيْنِ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ» ♦️آگاه باشید! هر که مرا زيارت كند، در حالی که حق و طاعت مرا که خداوند بر او واجب کرده، بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت شفیع او هستیم و هر که ما شفیع او باشیم نجات یابد، اگر چه بار گناهان او به اندازه گناهان جنيان و آدميان باشد.(۳) 👤 می فرمایند : «مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا : إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا! وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ! وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ!» ♦️هر كس مرا در غربت زيارت كند روز قيامت در سه جا نزد او خواهم آمد تا از ترس هاى آنجا نجاتش دهم : ۱)هنگامى كه نامه ‏هاى اعمال مردم از راست و چپ به پرواز درآيد.(و به صاحبان خود تعلّق گیرد) ۲)نزد پل صراط! ۳)نزد ميزان(دادگاه عدل الهی)!(۴) 👤«علی بن‌ مهزيار» نقل می کند : به عرض كردم : «جُعِلْتُ فِدَاكَ! زِيَارَةُ الرِّضَا(ع) أَفْضَلُ أَمْ زِيَارَةُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ(ع)؟» ♦️فدايت شوم! زيارت حضرت رضا(ع) برتر است يا زيارت ابی عبدالله‌ الحسين(ع)؟ ایشان فرمودند : «زِيَارَةُ أَبِي أَفْضَلُ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَزُورُهُ كُلُّ النَّاسِ وَ أَبِي لَا يَزُورُهُ إِلَّا الْخَوَاصُّ مِنَ الشِّيعَةِ» ♦️زيارت پدرم برتر است! زيرا حضرت اباعبدالله‌ الحسين(ع) را تمامي مردم زيارت می كنند، ولي پدرم را جز جمعی از خواص شيعيان زيارت نمی كنند.(۵) 📚منابع : ۱)امالی شیخ صدوق، ص۶۳ ۲)روضة الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ج۵، ص۳۹۷ ۳)روضة الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ج۱، ص۲۳۳ ۴)کامل الزیارات ابن قولویه، ص۳۰۴ ۵)من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۲، ص۵۸۲ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَضْعَةُ النَّبِیِّ(صلوات الله علیه و آله)》🔶🔸 ✅حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه و آله) در بین معصومین فقط سه شخص را تعبیر به «بَضْعة»(پاره تن) کرده است. 1⃣ :👇 حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《أَلاَ وَ إِنَّ عَلِيّاً(عَلَیْهِ السَّلَامُ) بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ حَارَبَهُ فَقَدْ حَارَبَنِي وَ أَسْخَطَ‌ رَبِّي》 ♦️بدانید که همانا علی(علیه السلام) پاره تن من است. پس هر کس با او به محاربه برخیزد، با من محاربه کرده و خشم پروردگارم را نیز برانگیخته است.(۱) 2⃣ :👇 حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《إِنَّ فَاطِمَةَ(سَلَامُ اللهِ عَلَیْهَا) بَضْعَةٌ مِنِّی‏، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی》 ♦️همانا فاطمه(سلام الله علیها) پاره ی تن من است، هر کس او را آزار نماید مرا آزار نموده، و هر کس او را شاد کند، مرا شاد کرده است.(۲) 3⃣ :👇 حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَايَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ》 ♦️به زودی پاره‏ ی تن من در سرزمين خراسان دفن می شود، که هيچ مؤمنی او را زيارت نمی کند، مگر اين که خداوند بهشت را بر او واجب ساخته و پيکرش را بر آتش دوزخ حرام می سازد.(۳) 🔎مورد چهارمی هم هست اما حضرت رسول اکرم(ص) صریحا او را تعبیر به «بَضْعة» نکرده است، بلکه نقل است که «لبابة دختر حارث»(ام الفضل) همسر عباس بن عبدالمطلب، نزد رسول اکرم(ص) آمد و گفت : 📋《يَا رَسُولَ اَللَّهِ(ص)! رَأَيْتُ اَلْبَارِحَةَ حُلْماً مُنْكَراً!!》 ♦️ای رسول خدا(ص)! من در شب گذشته خواب ناخوشايندی ديدم. حضرت(ص) فرمودند : چه خوابی ديده ای؟ عرض کرد : خيلی سخت است. حضرت(ص) فرمودند : آن چيست؟ گفت : 📋《رَأَيْتُ كَأَنَّ قِطْعَةً مِنْ جَسَدِكَ قُطِعَتْ فَوُضِعَتْ فِي حَجْرِي》 ♦️ديدم قطعه ای از بدن شما جدا شد و در دامانم قرار گرفت. حضرت(ص) فرمودند : 📋《رَأَيْتَ خَيرَاً تَلِدُ فَاطِمَةُ(سَلَامُ اللهِ عَلَیْهَا) إِن شَاءَ اللهُ غُلَامَاً فَيَكُونُ فِي حِجْرِكِ》 ♦️خواب خوبی ديده ای! ان شاء الله دخترم فاطمه(سلام الله علیها) پسری به دنيا می آورد که در دامان تو جای می گيرد و تو از او پرورش و نگه داری می کنی! ام الفضل می گوید : 📋《فَوَلَدَتْ فَاطِمَةُ(سَلَامُ اللهِ عَلَیْهَا) الْحُسَيْنَ(عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَكَانَ فِي حِجْرِي كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)》 ♦️هنگامی که فاطمه(س) امام حسین(علیه السلام) را به دنیا آورد، او همانگونه که رسول اکرم(ص) فرموده بود، در دامن من پرورش یافت.(۴) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : این اشک نیست، آب زلال و مطّهر است این چشم نیست، چشمه‌ای از حوض کوثر است   ظرفِ نزولِ رحمتِ پروردگار شد چشمی که پای مجلس این روضه‌ها، تر است   چشمی که بیش تر به خودش، گریه دیده است فردا کنار فاطمه(ص) با آبروتر است   ما خشک می‌شویم، ولی بار می‌دهیم دنیای گریه، مزرعۀ سبز محشر است بر من لباس نوکری‌ام را کفن کنید نوکر بهشت هم برود، باز نوکر است 👤لطیفیان 📚منابع : ۱)تفسیر فرات کوفی، ص۴۷۷ ۲)اعتقادات الإمامیة شیخ صدوق، ص۱۰۵ ۳)امالی شیخ صدوق، ص۶۳ ۴)الفتوح ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۳۲۳ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅شمس الدین ذهبی(۷۴۸ق) از علمای بزرگ اهل تسنن می‌ نویسد : وقتی از «ابونواس» شاعر برجسته عرب می‌ پرسند : تو راجع به همه چیز شعر سرودی، چرا راجع به «علی بن موسی الرضا(علیهما السلام)» شعر نمی‌ گویی؟ در جواب می‌گوید : «قِيلَ لِي أَنْتَ أَحْسَنُ النَّاسِ طُرًّا فِي فُنُونٍ مِنَ الْمَقَالِ النَّبِيهِ لَكَ مِنْ جَيِّدِ الْقَرِيضِ مَدِيحٌ يُثْمِرُ الدُّرُّ فِي يَدَيْ مُجْتَنِيهِ فَعَلامَ تَرَكْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى وَالْخِصَالَ الَّتِي تَجَمَّعْنَ فِيهِ قُلْتُ لَا أَسْتَطِيعُ مَدْحَ إِمَامٍ كَانَ جِبْرِيلُ خَادِمًا لِأَبِيهِ» ♦️به من گفته شد تو در رشته ی سخن از همه مردم برتری، تو ثناگویان بسیاری داری و کسی که پای سخن تو بنشیند، گویا درّ و جواهر می چیند. با این اوصاف چرا با آن همه کمالات و خصلت های نیکوی فرزند موسی بن جعفر(علیهما السلام) مدح او را ترک کرده ای؟ در جواب گفتم : من هرگز توان مدح شخصیتی را که جبرئیل خادم پدرش بود، ندارم.(۱) 📚منبع : ۱)تاریخ الاسلام ذهبی، ج۵، ص۱۲۸ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅پس از شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام) هارون الرشید در بغداد یکی از دژخیمان خونخوار خود را به نام «عیسی بن یزید جَلُودِی» را به مدینه فرستاد و به او دستور داد که؛ 📋《أَنْ يُغِيرَ عَلَى دُورِ آلِ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ أَنْ يَسْلُبَ نِسَاءَهُمْ وَ لَا يَدَعَ عَلَى وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ إِلَّا ثَوْباً وَاحِداً》 ♦️به خانه های آل ابوطالب(ع) هجوم ببرد و تمام دارایی های آنها از قبیل لباس و اثاث و زر و زینت زنهایشان را غارت نماید و برای زنان آنها جز یک لباس باقی نگذارد. جَلودیّ ابتدا با لشکر خود وارد مدینه شد و طبق دستور هارون، تمام خانه های علویان را غارت نمود. 📋《فَصَارَ الْجَلُودِيُّ إِلَى بَابِ دَارِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) هَجَمَ عَلَى دَارِهِ مَعَ خَيْلِهِ》 ♦️هنگامی که به خانه امام رضا(ع) رسید، با لشکر خود به خانه آن حضرت(ع) نیز هجوم آورد. 📋《فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع) جَعَلَ النِّسَاءَ كُلَّهُنَّ فِي بَيْتٍ وَ وَقَفَ عَلَى بَابِ الْبَيْتِ》 ♦️هنگامی که امام رضا(ع) در مقابل این حادثه تلخ قرار گرفت، همه زنان خانه را در اطاقی جمع کرد و خود جلوی در آن اطاق ایستاد. آنگاه جلودی نزد امام رضا(ع) آمد و بین آنها گفتگو شد. جلودی گفت : 📋《لَابُدَّ مِنْ أَنْ أَدْخُلَ الْبَيْتَ فَأَسْلُبَهُنَّ كَمَا أَمَرَنِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ》 ♦️چاره ای نیست جز اینکه باید وارد این اطاق شوم و لباس های زنان را (جز یک لباس) غارت نمایم، همانگونه که امیرالمومنین اینچنین دستور داده اند. امام رضا(ع) فرمود : 📋《أَنَا أَسْلُبُهُنَّ لَكَ وَ أَحْلِفُ أَنِّي لَا أَدَعُ عَلَيْهِنَّ شَيْئاً إِلَّا أَخَذْتُهُ فَلَمْ يَزَلْ يَطْلُبُ إِلَيْهِ وَ يَحْلِفُ لَهُ حَتَّى سَكَنَ》 ♦️من خودم لباس های آنها را می گیرم و به تو تحویل می دهم و سوگند می خورم که چیزی باقی نگذارم. ولی جلودی همچنان اصرار می کرد که خود، این کار را انجام دهد، تا اینکه حضرت(ع) سوگند یاد کرد و جلودی پذیرفت و آرام گرفت. 📋《فَدَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) فَلَمْ يَدَعْ عَلَيْهِنَّ شَيْئاً حَتَّى أَقْرَاطَهُنَّ وَ خَلَاخِيلَهُنَّ وَ أَزْرَارَهُنَّ إِلَّا أَخَذَهُ مِنْهُنَّ وَ جَمِيعَ مَا كَانَ فِي الدَّارِ مِنْ قَلِيلٍ وَ كَثِيرٍ فَلَمَّا كَانَ فِي هَذَا الْيَوْمِ》 ♦️پس آن حضرت(ع) به اندرونی خانه داخل شد و هر چه همراه زنان بود از جمله لباس و زر و زیور، گوشواره و خلخال و دستبند همه را هر چه بود، گرفت و تحویل جلودیّ داد، و غیر اینها هر چه از اثاث در آن خانه بود همه را از کم و بیش به غارت بردند. گذشت تا اینکه بعد از مرگ هارون، پسرش مامون جانشین او شد و امام رضا(ع) نیز از مدینه به ایران آمده بود و ولایت عهدی را پذیرفته بود. عیسی بن یزید جلودی نیز از کسانی بود که از بیعت با امام رضا(ع) خودداری نمود. روزی مامون در محضر امام رضا(ع) درباره کسانی که از بیعت سرپیچی کرده بودند، حکم می کرد. نوبت به جلودی رسید، پس او را به حضور مامون آوردند. هنگامی که جلودی داخل شد، نگاه امام رضا(ع) به جلودیّ افتاد و به مامون فرمود : 📋《يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! هَبْ لِي هَذَا الشَّيْخَ!》 ♦️ای امیرالمؤمنین! این پیرمرد را به من ببخش! مامون گفت : 📋《يَا سَيِّدِي! هَذَا الَّذِي فَعَلَ بِبَنَاتِ مُحَمَّدٍ(ص) مَا فَعَلَ مِنْ سَلْبِهِنَّ》 ♦️سرورم! این همان کسی است که اموال آل پیغمبر(ص) و دختران رسول خدا(ص) را چپاول و غارت نمود، همانگونه که خود دیدید. 📋《فَنَظَرَ الْجَلُودِيُّ إِلَى الرِّضَا(ع) وَ هُوَ يُكَلِّمُ‌ الْمَأْمُونَ وَ يَسْأَلُهُ عَنْ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُ وَ يَهَبَهُ لَهُ فَظَنَّ أَنَّهُ يُعِينُ عَلَيْهِ لِمَا كَانَ الْجَلُودِيُّ فَعَلَهُ》 ♦️جلودیّ به امام رضا(ع) می نگریست و حضرت(ع) به مأمون اصرار می کرد که وی را آزاد کند و از ریختن خون او بگذرد، امّا جلودیّ از نظر سابقه جنایاتش با خاندان حضرت(ع) چنان می پنداشت که امام(ع) مأمون را تحریک به قتل او می کند. پس جلودی به مأمون گفت : 📋《يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! أَسْأَلُكَ بِاللَّهِ وَ بِخِدْمَتِيَ الرَّشِيدَ أَنْ لَا تَقْبَلَ قَوْلَ هَذَا فِيَّ!》 ♦️یا امیرالمؤمنین! تو را به خدا و به حق خدمتم به هارون الرشید، خواسته این مرد را درباره من نپذیر! مامون به امام رضا(ع) گفت : 📋《يَا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! قَدِ اسْتَعْفَى وَ نَحْنُ نُبِرُّ قَسَمَهُ!》 ♦️این مرد با سوگند ردّ قول شما را طلب می کند! آنگاه مامون به جلودیّ گفت : 📋《لَا وَ اللَّهِ لَا أَقْبَلُ فِيكَ قَوْلَهُ أَلْحِقُوهُ بِصَاحِبَيْهِ فَقُدِّمَ فَضُرِبَ عُنُقُهُ》 ♦️نه! به خدا قسم، قول او را درباره تو نخواهم پذیرفت، و گفت او را به دو رفیقش ملحق کنید، او را بردند و گردن زدند.(۱) 📚منبع : ۱)عيون أخبار الرضا(ع) شیخ صدوق، ج‏۲، ص۱۶۲ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅آنچه داستان مشهور در مورد «ضامن آهو» بین محافل هست اینکه؛ «روزی صیادی در بیابان آهویی را دنبال می‌کند و امام رضا(ع) در آن نواحی بوده و آهو به امام رضا(ع) پناه می‌برَد، امام(ع) حاضر می‌شود مبلغی را به آن شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد سازد ولی صیاد نمی‌پذیرد. در این هنگام؛ آهو به زبان می‌آید و به امام(ع) می‌گوید من دو بچه شیرخوار دارم که گرسنه‌اند و چشم به‌ راه‌اند و شما ضمانت مرا بکنید تا بروم و آنها را شیر دهم و برگردم. امام رضا(ع) هم ضمانت آهو را می‌کند و آهو می‌رود و به‌سرعت بر می‌گردد، شکارچی که این وفای به عهد آهو را می‌بیند و وقتی می‌فهمد که ضامن آهو، امام رضا(ع) است، منقلب می‌شود و آهو را آزاد می‌کند.» ✍اما داستان ضامن شدن امام رضا(علیه السلام) برای آهو به آن شکلی که در بین مردم و برخی آثارِ متأخر آمده، در منابع روایی وجود ندارد و کاملا بی سند است. اما طبق منابع، سه روایت؛ در مورد دیگر معصومین(علیهم السلام) در این باره وجود دارد. 1⃣حضرت رسول اکرم(ص) : 👤فضل بن حسن طبرسی(۵۴۸ق) می نویسد : روزی حضرت رسول اکرم(ص) با اصحاب از محلی عبور می‌ کردند که در این هنگام آهوئی که در دامی گیر کرده بود به آن حضرت(ص) شکایت کرد. آهو گفت : 📋«يَا رَسُولَ اللهِ(ص)! إِنَّ لِي طِفلاً يَحتَاجُ إلَى لَبَنِِ وَ إِنِّي قَد وَقَعتُ فِي هَذِهِ الشَبَكَةِ فَخَلِّنِي حَتَّى اُرضِعَهُ» ♦️ای رسول خدا(ص)! من کودکی دارم که احتیاج به شیر من دارد، من اکنون در این دام گرفتارم و کودکم گرسنه مانده است، اینک مرا از این دام رها کن تا کودک خود را شیر دهم. حضرت(ص) فرمود : 📋«كَيفَ اُخَلِّيكَ وَ صَاحِبُ اَلشَّبَكَةِ غَائِبٌ؟» ♦️من چگونه تو را آزاد کنم و حال اینکه صاحب دام اکنون در اینجا نیست؟ آهو گفت : شما مرا رها کنید، من پس از اینکه کودکم را شیر دادم مراجعت خواهم کرد. پس؛ 📋«فَخَلَّاها وَ جَلَسَ حَتَّى رَجَعَت الظِبيَةُ وَ جَاءَ صَاحِبُهَا فَشَفَّعَ رَسُولُ اللهِ(ص) حَتَّى خَلَّى سَبِيلَهَا» ♦️رسول اکرم(ص) به این شرط او را از دام صیاد رهانید، و در آن جا توقف فرمود تا آهو مراجعت کرد، در این هنگام صاحب دام نیز از راه رسید، حضرت(ص) از آهو شفاعت نمود، صیاد نیز او را رها کرد.(۱) 2⃣ : 👤شیخ مفید(۴۱۳ق) می نویسد : امام سجاد(علیه السلام) در یکی از سفرها با عدّه ای به مکه می‌رفت، همینکه در بین راه نشستند آهوئی آمد و در مقابل آن حضرت(ع) ایستاد، با چشمانی پر از اشک به حضرت زین العابدین(ع) شکایت کرد. همسفران خود فرمود : 📋«أَ تَدْرُونَ مَا تَقُولُ هَذِهِ اَلظَّبْيَةُ؟» ♦️آیا می دانید این آهو چه گفت؟ گفتند : خدا و پیغمبر و امام(ع) بهتر می‌دانند. حضرت(ع) فرمود : این آهو می‌گوید : 📋«إِنَّ فُلاَناً اَلْقُرَشِيَّ أَخَذَ خِشْفَهَا بِالْأَمْسِ وَ إِنَّهَا لَمْ تُرْضِعْهُ مِنْ أَمْسِ شَيْئاً» ♦️من نزد فلان شخص قرشی هستم و بچه ای دارم که از من گرفته شده، مدت یک شب و روز است که به آن غذا نداده اند. پس امام زین العابدین(ع) نزد آن شخص قرشی فرستاد، او را حاضر کردند، طلب بخشش آن آهو را با بچه اش از او کرد، غذا آوردند به آن آهو داد، آنگاه امر کرد تا به طرف صحرا رود، راه آن حیوان را باز کردند، او همهمه کنان با بچه خود به سوی بیابان رفت. امام(ع) فرمود : نفهمیدید آن آهو چه می‌گفت؟ سپس فرمود : 📋«دَعَتِ اَللَّهَ لَكُمْ وَ جَزَتْكُمْ خَيْراً» ♦️او در حق ما دعای خیر کرد.(۲) 3⃣ : 👤قطب الدین راوندی(۵۷۳ق) می نویسد : داوود بن کثیر رَقّی نقل می کند روزی به همراه ابوالخطاب و مفضّل و ابو عبداللّٰه بلخى در طی مسیری به همراه امام صادق(ع) بودیم. در این هنگام؛ آهویی به امام صادق(ع) پناه آورد و با دُم خود اظهار عجز و احتیاج می‌کرد و صدای مخصوصی که حاکی از التماس بود، می‌ نمود. امام(ع) فرمود : 📋«أَفْعَلُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ» ♦️ان شاءالله انجام می‌ دهم. آهو راه خود را در پیش گرفت و رفت. عبدالله بلخی گفت : چیز عجیبی دیدیم، آهو چه می‌خواست؟! امام صادق(ع) فرمود : 📋«اِسْتَجَارَ بِيَ اَلظَّبْيُ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّ بَعْضَ مَنْ يَصِيدُ اَلظِّبَاءَ بِالْمَدِينَةِ صَادَ زَوْجَتَهُ وَ أَنَّ لَهَا خِشْفَيْنِ صَغِيرَيْنِ وَ سَأَلَنِي أَنْ أَشْتَرِيَهَا وَ أُطْلِقَهَا إِلَيْهِ فَضَمِنْتُ لَهُ ذَلِكَ» ♦️آهو به من پناهنده شد و گفت : یکی از صیاد های مدینه همسرش را صید کرده و دو برّه کوچک دارد از من تقاضا کرد او را بخرم و آزاد کنم من نیز ضمانت کردم که این کار را انجام دهم. سپس امام(ع) برگشت، ما نیز در خدمتش بودیم آهوی ماده را خرید و آزاد کرد.(۳) 📚منابع : ۱)إعلام الوری شیخ طبرسی، ج۱، ص۸۲ ۲)الاختصاص شیخ مفید، ص۲۹۷/ اثبات الوصیه مسعودی، ص۱۷۳/ بحارالأنوار مجلسی، ج۶۱، ص۳۷ ۳)الخرائج و الجرائح راوندی، ج۱، ص۲۹۷/ بحارالأنوار مجلسی، ج۴۷، ص۱۱۲ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠داستان زنده شدن نقش شیرانِ روی پرده با اشاره ی :👇 @AsnadolMasaeb
✅مرحوم شیخ صدوق نقل می کند : «حمید بن مهران» از کسانی بود که نزد مأمون از امام رضا(علیه السلام) بدگویی می‌کرد و امام(علیه السلام) را ساحر و فرزند ساحر می خواند و به او جسارت فراوان می‌نمود. او روزی از مأمون خواست جلسه ای ترتیب دهد تا با امام(علیه السلام) به مجادله بپردازد و قدر و شأن او را پایین آورد و مأمون نیز قبول کرد. مامون مجلسی بزرگ تشکیل داد و کارگزاران و قضات و بزرگان شهر را جمع نمود و از امام رضا(علیه السلام) خواست که در آن مجلس حاضر شود. بالخره مجلس تشکیل شد و امام رضا(علیه السلام) در مجلس حضور یافتند. حمید بن مهران رو به امام رضا(علیه السلام) کرد و در کمال بی ادبی و جسارت سخن ها گفت و جوابهای قاطعی از امام رضا(علیه السلام) شنید. تا اینکه به امام رضا(علیه السلام) گفت : 📋《فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَوَهَّمُ فَأَحْيِ هَذَيْنِ[أَسَدَيْنِ مُصَوَّرَيْنِ] وَ سَلِّطْهُمَا عَلَيَّ فَإِنَّ ذَلِكَ يَكُونُ حِينَئِذٍ آيَةً مُعْجِزَةً》 ♦️پس اگر تو راست می گویی، این دو شیری که روی پرده به تصویر کشیده شده اند را زنده کن و آنها را بر من مسلط کن تا مرا بِدَرَند، که اگر این چنین کنی، این خود نشانه معجزه ی توست. 📋《فَغَضِبَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى(ع) وَ صَاحَ بِالصُّورَتَيْنِ دُونَكُمَا الْفَاجِرَ!》 ♦️پس در این هنگام؛ امام رضا(علیه السلام) به غضب آمد و با صدای بلند بر آن دو شیر فریاد زد و فرمود : این فاجر و تبهکار را بدَرید! 📋《فَافْتَرِسَاهُ وَ لَا تُبْقِيَا لَهُ عَيْناً وَ لَا أَثَراً فَوَثَبَتِ الصُّورَتَانِ وَ قَدْ عَادَتَا أَسَدَيْنِ فَتَنَاوَلَا الْحَاجِبَ وَ رَضَّاهُ وَ هَشَمَاهُ وَ أَكَلَاهُ وَ لَحَسَا دَمَهُ وَ الْقَوْمُ يَنْظُرُونَ مُتَحَيِّرِينَ مِمَّا يُبْصِرُونَ》 ♦️ناگهان نقش‌ های آن دو شیر بر روی پرده، جان گرفتند و بیرون جهیدند و آن ملعون را گرفتند و بلافاصله دریدند و خوردند و کوچکترین اثری از او باقی نگذاشتند و استخوانهای او را خُرد کرده و جویدند و خوردند و خون او را لیسیدند، در حالی که مردم تماشا می کردند و همه در تحیر و حیرت فرو رفته بودند. شیران رفتند و دوباره نقش روی پرده شدند.(۱) 📚منبع : ۱)عیون اخبار الرضا(ع) شیخ صدوق، ج۲، ص۱۷۲ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔶《السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) الْبَرَّ التَّقِيَّ الْإِمَامَ الْوَفِيَّ الرَّضِيَّ الزَّكِيَّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ》🔶🔸 ✅مرحوم شیخ صدوق به نقل از «اباصلت هروی» نقل می کند که؛ امام رضا(علیه السلام) یک روز قبل از این که توسط «مامون عباسی» مسموم شود، به من فرمود : 📋《يَا أَبَا الصَّلْتِ! غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ! فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي》 ♦️ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است. فردای آن روز امام رضا(ع) پیش مامون رفت و من پریشان خاطر، منتظر خروج امام(ع) از نزد مامون شدم. بعد از مدتی، اباصلت مشاهده کردم که؛ 📋《فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً》 ♦️امام رضا(ع) از نزد مامون خارج شد، در حالی که؛ عبایش را به سر انداخته بود و به خانه رفت و به من فرمود : اباصلت! در را ببند! سپس در بستر افتاد. و من نیز در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم. 📋《فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا(ع) فَبَادَرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ : مِنْ أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ؟ فَقَالَ : الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ! فَقُلْتُ لَهُ : وَ مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ لِي : أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ! أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع)! ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع) وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً إِلَى فِرَاشِهِ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ بِشَيْ‏ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ [ثُمَّ] مَضَى الرِّضَا(ع)》 ♦️ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا(ع) است.  جلو رفتم و عرض کردم : از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود. فرمود : آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد. پرسیدم : شما کیستید؟ فرمود : من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد(ع) هستم. سپس به طرف پدر گرامی اش رفت و فرمود : تو هم داخل شو! تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید. امام جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا اینکه روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.(۱) در اینجا فرزندی در لحظات آخر عمر شریف پدرش، بر بالین ایشان حاضر شد، و شاهد جان دادن پدر شد، اما در کربلا بر عکس این قضیه بود، و پدری شاهد جان دادن فرزندش برومندش بود. خورازمی از علمای اهل تسنن، در مقتل خود نقل می کند : وقتی حضرت علی اکبر(ع) به میدان رفت و جانانه جنگید، و وقتی که از مرکب به زمین افتاد و توسط دشمن قطعه قطعه شد. امام حسین(ع) شتابان خود رو به بالین جوانش رساند. 📋《فَأَخَذَهُ الحُسَينُ(ع)، فَضَمَّهُ إِلَيهِ!》 ♦️ابی عبدالله(علیه السلام) علی اکبر(ع) را گرفت و به سینه ی مبارک چسبانید. 📋《وَ لَم يَزَل كَذَلِكَ عَلَى صَدرِهِ حَتَّى مَاتَ! فَلَمَّا نَظَرَ إِليَه مَيِّتَا! قَالَ : عَلَى الدُنيَا بَعدَكَ العَفَا!》 ♦️و همچنان سید الشهدا(ع) او را به سینه چسبانیده بود، تا اینکه جوانش جان داد. هنگامی که ابی عبدالله(ع) به بدن بی جان علی اکبر(ع) نظر نمود، فرمود : علی جان! بعد از تو وای بر دنیا!(۲) سپس؛ 📋《وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ》 ♦️حضرت(ع) صورت خود را بر صورت على اکبر(ع) گذاشت.(۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : سبزه شد روی تو تا لاله بُستان نرود چشم من خون شد و از روی تو آسان نرود زعفران پس ز کجا جانب بغداد آید شکوه ی سرخت اگر سوی خراسان نرود وحشت داغ تو رَم داد دلم را ورنه گفته بودند که آهو به بیابان نرود فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود عرق آلود به دیدار تو آمد پدرت زآن که بی غسل، کسی دیدن خوبان نرود 👤سهرابی 📚منابع : ۱)عيون أخبار الرضا(ع) صدوق، ج‏۲، ص۲۴۳ ۲)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۱ ۳)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۱۴ @AsnadolMasaeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا