🔹 وقتی هنوز جوان بودم...
📌 #تشخیص:قسمت اول
▪️مرا دست بسته و با صورتی خون آلود و اندامی زخمی به دارالحکومه آوردند و روبروی حجاج بن یوسف انداختند. حجاج نگاهی به من انداخت و بی تفاوت روی اش را برگرداند و به صحبتش با فرد کناری اش ادامه داد.
▪️منتظر بودم که تکلیف ام روشن شود. می دانستم که چیزی جز مرگ در انتظارم نیست. فرزندان و خویشاونم را هم گرفته بودند. همسرم صفورا را پیش رویم کشتند. با خود می گفتم این چه سرنوشت شومی بود که نصیبم شد، من که جز بندگی خدا به کاری نپرداختم.حال چرا دچار این عذاب و خفت شدم؟
▫️در همان حال خراب، برقی از جلوی چشمانم عبور کرد. خاطره ای به ذهنم آمد. مسجد کوفه. در زمان حکومت حسن(ع) فرزند علی(ع). آن زمان هنوز رنگ و بوی جوانی را داشتم. همه منتظر بودیم تا حسن (ع) بیاید و نماز را اقامه کند، بالای منبر رود و خطبه بخواند.
که ناگهان...
#سرنوشت
#انتخابات
#عبرت
#داستان
#حسن(ع)
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹 من از سابقون نیستم؟...
📌#تشخیص:قسمت دوم
▪️فریادی در مسجد بلند شد و همه ی توجه ها را به خود جلب کرد. حاضرین با دقت به صدا گوش می دادند، گویی کسی در حال غبار روبی از چیزی بود که درون همه آنها وجود داشت؛
▫️« خسته شدیم...والله خسته شدیم...از این همه جنگ، از این هم شکست، از این همه تلاش بیهوده، هر روز وضع بدتر می شود»
▫️مَرحب بود که در میان نمازگزاران راه می رفت و بانگ می زد؛« می گویند که ما جبهه حق هستیم، اگر چنین است چرا وضعمان این است؟ اگر علی (ع) راست می گفت چرا نتوانست کاری پیش ببرد و ما را به خواری کشاند؟ آیا اکنون نوبت فرزند او است که ما را فریب دهد؟! آهای بزرگان کوفه، عقلمان کجا رفته؟ آیا ما زن و فرزند نداریم؟ آیا حق آرامش و داشتن یک زندگی معمولی را نداریم؟ کم عزیزانمان را در رکاب علی (ع) از دست دادیم؟ آیا کسی می تواند مرا متهم به سستی در یاری دادن به او کند؟ آیا من از سابقون اهل کوفه نیستم که امروز حرف دل شما را بی پرده می گویم؟»
#عبرت
#انتخابات
#سرنوشت
#حسن(ع)
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹تدبیر حسن (ع) ضعیف است...
📌 #تشخیص:قسمت سوم
▪️شخصی برخواست و گفت « مرحب، ای منافق، بر جای خود بنشین، مومنان را خسته و دسته دسته نکن» اما شخصی دیگر جوابش داد:« راحتش بگذار، بخدا گویی حرف دل ما را می زند. از حکومت این پدر و پسر جز مشقت چیزی به ما نرسیده. تدبیر اولاد امیه را ببین و تدبیر اولاد هاشم را»
▫️دیگری برخواست و با خشم گفت« فرق حق و کفر بر شما آشکار نیست؟ چرا منافق می شوید؟مگر این نبود که پیامبر (ص) و یارانش جز با مجاهدت بسیار و رنج فراوان توانستند پایه های اسلام را محکم کنند؟ اکنون بر شما تنها چند سالی گذشته و سختی پیشینیان را نچشیده اینطور بلوا می کنید؟شرم بر شما» دیگر برخواست و شمشیر کشید:« شرم بر تو باد ای پسر آزاد شدگان، ما تدبیر حسن(ع) را از این جهت ضعیف می دانیم که جوانان نابخرد و بی ریشه ای چون تو را گرامی داشته. بخدا شمشیر حسن (ع) با وجود چون شمایی شکسته است و جز رفتن به قتلگاه و بریده شدن دست و سر ، و اسیری زنان عاقبتی برای کوفه نیست...»
#عبرت
#سرنوشت
#انتخابات
#حسن(ع)
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹 عمر این دولت مستعجل است...
📌 #تشخیص:قسمت چهارم
▪️مرحب بلند تر بانگ برداشت:« ای خردمندان کوفه، حقیقت آشکار است. عقل خویش را به این دولت نوبنیاد ندهید. علی (ع) که پدرش بود مقابل خاندان امیه ذلیل شد. حسن (ع) که نه آوازه ی علی (ع) را دارد و نه تدبیر او را. حسن (ع) کجا و معاویه کجا؟ آیا شکوه شام نشانه ی تدبیر معاویه نیست؟ به خدا حسن (ع) جز شومی برای شما به همراه نمی آورد»
▫️سخنان مرحب آشوبی در مسجد به پا کرد و همگان به هم ریختند. خبر آمد که حسن (ع) برای نماز نخواهد آمد و دیگری را پیش نماز کرده. من نیز برخواستم و با خود گفتم که «عمر این دولت مستعجل است و بهتر است خود را از این فتنه بیرون کشم»
#عبرت
#سرنوشت
#حسن(ع)
#انتخابات
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹 بنشینیم و ببینیم که چه می شود...
📌#تشخیص:قسمت پنجم
▪️در خانه همسرم صفورا پرسید:«چه شد؟زود آمدی» گفتم :«مخالفان حسن (ع) آشوب به راه انداختند و حسن(ع) به نماز نیامد، من هم از این وضع ناامید شدم و مسجد را ترک کردم» صفورا گفت: «مردم علیه پسر رسول خدا(ص) آشوب کردند؟». گفتم:«آری، او را ضعیف تدبیر می دانند و امیدی برای دولت او قائل نیستند. می گویند که ما از جنگ خسته ایم و او هم می خواهد راه پدرش علی (ع) را برود و جز جنگیدن هیچ اندیشه ای ندارد»
▫️صفورا گفت: « پسر رسول خدا(ص) را رها می کنند تا پسر ابوسفیان برای آنها تدبیر کند؟ بخدا کوفیان همیشه در بزنگاه ها خسته می شوند و حماقت می کنند. مگر نه لشکر معاویه در راه است، آیا تدبیر حسن(ع) که خلیفه ی مسلمین است برای دفع این اژدها غلط است؟»
▪️آنگاه صفورا مکثی کرد و پرسید: «تصمیم تو چیست؟» گفتم:« با این وضع بهتر است از فتنه دور بمانیم و از هیچکس حمایت نکنیم تا ببینم کبوتر تقدیر بر شانه ی کدامیک می نشیند» صفورا با خشم نگاهی انداخت گفت: « از کوفی جز این رای انتظار دیگری نیست و خواهید دید که سستی شما با مردم این شهر چه خواهد کرد»
#عبرت
#سرنوشت
#انتخابات
#حسن(ع)
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹یاوه گویی های تو...
📌 #تشخیص: قسمت آخر
▪️«سهیل،سهیل» با شنیدن صدا به خود آمدم. در میان خون و خاکی که جلوی چشمانم را گرفته بود به زحمت نگاه کردم. همان شخصی بود که حجاج با او مشغول صحبت بود. با خنده ادامه داد؛ «سهیل، تو اینجا چه می کنی؟ آیا مرا می شناسی؟»
▫️بیشتر دقت کردم و گفتم:« مرحب, ای منافق...تو را باید همان روز در مسجد کوفه می کشتند، تو سپاه حسن (ع) را به آشوب کشاندی» . مرحب بار دیگر خنده ای کرد و گفت :« آری، آری، بخدا قسم راست می گویی. آن روز را خوب بیاد داری. حجاج گوش کن، ببین چگونه به خدمت های من به بنی امیه اعتراف می کند».
▪️آنگاه مرحب گفت: «شنیده ام که زنِ زبان درازت را هم کشته اند. بخدا او عاقل ترین فرد در تمام کوفه بود. حیف که نصیب نادانی چون تو شد که عاقبتش این شود. حالا بگو فکر می کنی چرا به این روز افتاده ای؟».
▫️نفسی تازه کردم و بریده بریده گفتم:« آب...آب می خواهم» مرحب گفت :« آبش دهید». چون آب را نوشیدم گفتم:« اما پاسخ تو این است؛ ذلیل شد قومی که آسودگی را برگزید و بجای اینکه سرنوشتش را با شمشیر و بازوی خود تعیین کند، آن را به دست تقدیر و یاوه گویی چون تو سپرد»
▪️مرحب گفت :« آفرین، چه حکیمانه گفتی،معلوم است تازیانه ی بنی امیه تو را عاقل هم کرده... اکنون وقت پیوستن به همسرت است»
#عبرت
#سرنوشت
#انتخابات
#حسن(ع)
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹دوست دارم سرنوشتم رو خودم کنترل کنم...
▪️فیلیمو یه مسابقه ی تلویزیونی پخش می کرد که برگرفته از فیلم معروف «بازی مرکب» بود و من مشتری پر و پا قرص این فیلم و مسابقه بودم.
▫️بر خلاف فیلم که حاوی پیام های اخلاقی بود، نسخه ی مسابقه ای این بازی ، چون در دنیای واقعی آدم ها اتفاق می افتاد، پر بود از قواعد دردناک زندگی حقیقی. مثلا اون جایی که مادر و پسر برای حذف همدیگه بشدت رقابت کردند.
▪️در پایان این بازی که کاملا بر گرفته از زندگی واقعی انسان هاست ، تنها یک نفر برنده شد. فکر می کنید اون یک نفر کی بود؟ یه پهلوان خوش هیکل و تنومند؟ یا یه خانم باهوش و زیرک؟ یا یه مرد متقلب و دغل باز؟ پاسخ اینه؛ هیچکدوم...
▫️اتفاقاً برنده ی مسابقه یه خانم مسن کوتاه قد و اصالتا ویتنامی بود. اما چطور شد که این خانم از بین ۴۵۶ نفر، برنده نبرد سخت زندگی شد؟
▫️این خانم مسن یه فرمول ساده رو در تمام مراحل استفاده می کرد که دیگران ازش فراری بودن. هر جا فرصت «انتخاب» وجود داشت ، اصلا تعلل نمی کرد و می گفت «دوست دارم سرنوشتم تحت کنترل خودم باشه حتی اگه شکست بخورم». و این خانم شکست نخورد. بلکه همه ی جوون ها، باهوش ها، آمریکایی ها و همه رو پشت سر گذاشت و برنده ی جایزه ی چند میلیون دلاری مسابقه شد.
#سرنوشت
#انتخابات
#تشخیص
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹چوب خشک نباش...
▫️ پای صندوق ایستاده بود و می خواستم برگه رای رو داخل صندوق بندازم. دو دل بودم که اگه رای دادم و وضع بعدا خراب شد چی؟ یعنی من هم در گناه اون شریک میشم و دیگه هم نمی تونم اعتراض کنم چون خودم انتخاب کردم؟
به قول معروف باید به خودم بگم«خودم کردم که لعنت بر خودم باد؟» .ولش کن بابا، رای نمی دم...😨
▫️ فکر دیگه ای به سراغم اومد. یعنی می خوای رای ندی و هیچ نقشی ایفا نکنی بخاطر اینکه ممکنه بعدا پشیمون بشی؟ اینجوری که آدم توی زندگی اش هیچ کاری نمی تونه انجام بده چون آخر هر چیزی می تونه پشیمونی هم باشه؟ کدوم کاره که آخرش صد در صد موفقیت باشه؟ فقط مرده ها هستن که حق انتخاب ندارن...بزار رای بدم...😎
▪️برگه ی رای رو تا دهانه صندوق بردم ولی دوباره یه فکری اومد سراغم🤔 ؛خودتم می دونی بی نتیجه هستا، الکی فقط می خوای پله بشی واسه پیشرفت یه عده. آخرشم که دودش توی چشم ات رفت عذاب وجدان می گیری و دیگه فایده نداره. تازه یه دونه رای تو هم که اثری نداره. بزار بقیه رای بدن، تو رای نده😰
▫️برگه رو کمی بالاتر آوردم. نفر پشت سری که یه جوون داش مشتی بود وقتی متوجه تعلل من شد گفت👨🦱:« رای بده بابا نترس، رای دادن حقته، از حقت هیچ جوره نگذر، بعدم زبونت دراز باشه که اگه خوب شد بگی منم توی این خوب شدن وضع مردم نقش داشتم و اگر بد شد بتونی اعتراض کنی که آهای فلانی چرا به رای من خیانت کردی، و حسابی از خجالتشون در بیای. اگه رای ندی یه چوب خشک بیشتر نیستی داداش🦯»
#سرنوشت
#انتخابات
#تشخیص
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال
@Astanehoseini
🔹محجور برزخی...
▪️در حالیکه با خودکار مشغول خط خطی کردن گوشه ی دفترم بودم با خودم فکر می کردم که «آخه من چه ارزشی دارم وقتی هیچکس بهم توجه نداره و به نظراتم بها نمی ده؟ حتی حرف که می زنم بعضی ها جوری رفتار می کنند که انگار احمقم».
▪️صدای بلند معلم منو به خودم آورد و وانمود کردم که حواسم به درسه : «کسیکه توان تصمیم گیری و انتخاب درست برای خودش را ندارد و سرنوشت او توسط دیگران رقم می خورد محجور است🤤🤤» با خودم گفتم «اعع، این که منم، چه خوب فهمید دارم با خودم چی میگم»
▫️معلم ادامه داد ؛ «اما از این بدتر هم داریم و اون محجور برزخیه...»😵💫😵😮💨
▪️با دقت گوش دادم ببینم که منظورش کیه : «محجور برزخی موجودی است گرفتار در برزخ ذهن خودش که البته توان تعیین سرنوشت خودش رو داره ، ولی از عمد بیخیاله و مدام فریاد ناامیدیش به هوا بلنده و مدام نمی شه و نمی تونم به راه میندازه و روح خودش رو مسموم می کنه تا در نتیجه دیگران سرنوشتش رو تعیین می کنن و اینطوری میشه که چرخه ی برزخ این شخص ابدی میشه و حق انتخابش دست دیگران می افته و بالاخره تبدیل به یه موجود عقده ای و بدبین میشه»
▫️ حرف های معلم منو به فکر فرو برد: « یعنی من که از حق انتخابم به خاطر حرف های دیگران می گذرم و موقع انتخاب احساس ناامیدی می کنم یه محجور برزخی ام؟ ولی نمی خوام یه محجور برزخی باشم. می خوام انتخاب کنم حتی اگه غلط...»
#انتخابات
#سرنوشت
#تشخیص
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹اینا همه اشون یکی هستن...
📌#تشخیص: قسمت اول
▪️اخبار داشت حضور پر شور مردم پای صندوق های رای رو پوشش می داد. شاهین با طعنه گفت :« ای بابا، اینا هم از دروغ خسته نمی شنا، فیلمای ۱۰ سال پیش رو پخش می کنن و فکر می کنند ما هم هالو هستیم. بابا کی دیگه می ره رای بده...»
▫️نگاهی به شاهین کردم و با یه لحن تند گفتم :« شاهین، تو که از صبح از توی خونه تکونی نخوردی؟ میشه بگی این علم غیب رو از کجا آوردی که این صحنه مال ده سال پیشه نه امروز ؟» شاهین کمی جا خورد، سعی کرد خودشو جمع و جور کنه:« انگار تو ماهواره نگاه نمی کنیا، همه اشون میگن که امسال انتخابات تحریمه». گفتم :« ماهواره که وضع اش از تو بدتره، اونا اونور دنیان و از هیچی خبر ندارن، تازه ماموریتشون ناامید کردن مردمه، واسش پول میگیرن،انتظار داری بیان بگن انتخابات پرشوری بود تا آبروشون بره و بیکار بشن؟»
#انتخابات
#سرنوشت
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹سگ زرد برادر شغاله؟!...
📌 #تشخیص : قسمت پایانی
▪️شاهین که حس کرد من بحث رو جدی گرفتم واسه همین جدی تر شد و گفت :«این حرفت درسته که اینا دشمنی می کنن، ولی به نظر خودت با این وضع مملکت کی می ره رای بده؟» گفتم : «شاهین، اصلا رای گیری برای تغییر وضع مملکته، توی خیلی جاهای دنیا همینه، یعنی هر کی فکر می کنه وضع خوب نیست؛ میره پای صندوق و با رای دادن اون جریان رو از قدرت میاره پایین و فرصت رو به یکی دیگه میده»
▫️شاهین گفت :«ای بابا، تو چقد ساده ای، اینا همشون یکین، سگ زرد داداش شغاله دیگه...» گفتم : « وقتی دارن این همه پول خرج می کنن، تلاش می کنن، آدم جمع می کنن، رقابت می کنن یعنی اینکه یکی نیستن و اتفاقا رقابتو جدی گرفتن. ولی قرار نیست با هم دشمن باشن، هر کسی حرفش رو می زنه، تو هم به حرف هاشون گوش کن و دور و بریاشون رو با هم مقایسه کن»
#سرنوشت
#انتخابات
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹انگار توی این مملکت زندگی نمی کنی...(+ روایت صوتی)
📌 #تشخیص
▪️ظهر بود و آفتاب مغز سرم را می سوزند. ترافیک و شلوغی بشدت کلافه ام کرده بود. تو همین وضع راننده تاکسی شروع کرد به صحبت: « آقا این چه وضع مملکته؟ هیچی سرجاش نیست. یه مشت خدانشناس شدن مسئول. همه چیز افتضاحه. نگاه وضع ترافیک بکن، تازه توقع دارن رای هم بدیم...»
▫️هیچ علاقه ای به جواب دادن نداشتم. نمی خواستم با کل کل با راننده تاکسی خود رو عصبی تر کنم. پیرزنی که جلو نشسته بود اما دلش جا نگرفت و گفت :« ننه، اینقدر ناشکری نکن. همه چیزو سیاه نبین...؟الحمدلله جوونی،سالمی، نون زن بچه ات رو در میاری.آقای خودتی »
▫️تاکسی دار که معلوم بود توقع نداشته پیرزن بهش اینطور جواب بده با تندی گفت: «حاج خانم انگار توی این کشور زندگی نمی کنی،گرونی رو نمی بینی ؟ گرفتاری نداری؟خبرای دزدی و هزار کوفت و زهر مار رو نمی خونی؟» پیرزن آروم جواب داد:«ننه، بدون مشکل که نمیشه، همیشه مشکل هست،همه جا مشکل هست، تو خوبی ها رو هم ببین، شکرگزار باش، در حد خودت کمک کن وضع بهتر بشه، چاره ی دیگه ای مگه جز صبر و کمک هست؟ تازه می ری رای می دی انشالله وضع بهتر میشه، ولی با داد و بیاد که حل نمیشه»
▪️به مقصد رسیدم. راننده تاکسی همچنان در حال کل کل با پیرزن بود. پیاده شدم و اسکناس رو به راننده تاکسی دادم و منتظر شدم تا بقیه پولمو پس بده. پول را گرفت و پایش را روی گاز گذاشت و رفت...
#سرنوشت
#انتخابات
✴️ لینک عضویت در مجله ی فرهنگی
https://eitaa.com/Astanehoseini