eitaa logo
آستان مقدس سید علاءالدین حسین بن موسی الکاظم (ع)
448 دنبال‌کننده
89 عکس
13 ویدیو
0 فایل
❤️ آقای ما زنده است❤️ 💡کانال گفتمان محور و تعاملی حرم شیراز- آستانه روابط عمومی و مدیر کانال @B_Rafat فرهنگی @Solyman_mahdavi امور خدام @Ostad777 پاسخگو مسائل شرعی،استخاره، وجوهات @Habibmohamadpur دفتر تولیت محترم @ShahidAliKhalili313
مشاهده در ایتا
دانلود
یادش بخیر 🔹امسال حریم حرم حضرت سید علاءالدین حسین علیه السلام کمی دورتر رفت. در میان مردمی که خیلی به سراغشان نمی رویم؛ پیاده راه سلامت شهید چمران... و کسانی مهمان سفره ی حرم شدند که فراموششان کرده بودیم، یا شاید به حساب نمی آوردیمشان؛ توسط همین خادمان فرشته سیرت که باید به همت، عشق و اخلاقشان صدها آفرین گفت... 🔹فرصت نشد تا یک تقدیر درست و حسابی از این مردان بزرگ کنم، اما فراموش هم نکرده ام؛ به زودی... 🔹جای یک نفر هم در این تصویر خالی است، جوانی با قلب بزرگ و همتی عالی ؛ شیخ ساسان نظری... (ع) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini
✅ داستان یک (۱۶) مادری به همراه دختر پنج ساله اش از شهر خنج به حرم آمد تا داستان معجزه ای که برای فرزندش رخ داده بود را تعریف کند‌ 🔹 خانم حیدری می گفت دخترم «راحیل» تا سن دو سالگی سالم بود و هیچ مشکلی نداشت. کم کم متوجه تغییر رفتارهای او شدیم. به یک چیز خیره می شد یا بیش از حد طبیعی خنده می کرد. اوائل علائم جوری نبود که خیلی جدی بگیریم. تا اینکه رفته رفته نگران شدیم. 🔹تصمیم گرفتیم به پیش یک پزشک برویم. همراه با همسرم و راحیل به شیراز آمدیم و به نزد متخصص مغز و اعصاب رفتیم. دکتر سی تی اسکن و نوار قلب را نگاه کرد و متوجه مورد خاصی نشد و تنها حدس زد که شاید مسئله از تشنج باشد و مقداری دارو نوشت. 🔹 راحیل نزدیک به ۶ ماه دارو مصرف می کرد اما داروها تاثیری نداشت. به پیش دکتر دیگری رفتیم. گفت که مشکل تشنج نیست و باید MRI انجام دهید و مصرف داروها را قطع کرد. همزمان با قطع مصرف داروها زبان راحیل هم بند آمد و دیگر قدرت تکلم نداشت. همین باعث شد ما باز به دکتر دیگری مراجعه کنیم و حدود ۶ ماه زیر نظر دکتر جدید قرار گرفت. 🔹 وقتی دکتر تصمیم به تغییر داروها گرفت، ناگهان «راحیل» بعد از دو روز و شب اول ماه رمضان امسال به «کما» رفت. 🔹 او را به بیمارستان نمازی شیراز منتقل کردیم و مدت ۲۱ روز در بخش ICU بستری بود تا اینکه در شب ۲۱ ماه رمضان دکتر ها به ما اعلام کردند؛ دیگر امیدی نیست و «راحیل» دچار مرگ مغزی شده و باید اهداء عضو شود و فردا دستگاه را از روی او بر می داریم. 🔹وقتی من خیلی التماس کردم گفتند «به فرض محال اگر هم دوباره برگردد به طور کامل فلج می شود و زندگی نباتی خواهد داشت.» برای دلداری و مشورت با خانواده تماس گرفتم . برخی مگفتند :«به اهداء عضو رضایت بده ، بچه ی فلج می خواهی چه کار؟». این را که شنیدم قلبم شکست. 🔹همسر برادرم اما گفت : من قبلا از «سید علاءالدین شفا گرفته ام ،برو حرم سید علاءالدین حسین علیه السلام، حاجت می گیری...» 🔹 من و همسرم سراسیمه از بیمارستان به قصد حرم به راه افتادیم. ساعت حدود ۱:۳۰ شب بود و درهای حرم بسته. من از پشت در التماس می کردم «در را باز کنید، دخترم دارد می میرد، شفای دخترم را می خواهم». کسی به صدایم توجه ای نکرد. با گریه فریاد زدم؛ « تو را به خدا همه ی درها به رویم بسته شده، لااقل شما در حرم را به رویم باز کنید» 🔹 خادم ها آمدند و داستان را برایشان تعریف کردم. به همسرم اجازه ی ورود دادند و من از همان پشت میله ها چشم هایم را بستم و شروع به مناجات با حضرت کردم و گفتم؛ « آقا، من شنیدم که شما شفا و حاجت می دهید، اگر می خواهید من هم به شما اعتقاد پیدا کنم و به زیارت شما بیایم التماس می کنم مشکل من را حل کنید» 🔹 در همین حال مناجات بودم که خادمی به نام آقای «روشن چراغ» به پیشم آمد و گفت : «خواهر هیچ نگران نباش، ما از آقا حاجت گرفتیم و شما هم می گیری، شما برگرد بیمارستان ، ان شالله فردا ساعت ۱۲ ظهر دکترها به شما می گویند که جای امیدواری هست. دختر شما که شفا گرفت به حرم بیایید برای زیارت» 🔹حرف هایش امیدی به دلم انداخت. به بیمارستان برگشتم. روز بعد شد و قرار بود که دستگاه ها را از روی راحیل باز کنند. صدایی شنیدم؛ «مادر راحیل حیدری کی هست؟». دیدم همان دکتری هست که دیروز جواب رد داد. دلم فرو ریخت. گفتم یا سید علاءالدین حسین ع می خواهند دستگاه ها را بردارند. جرئت پاسخ نداشتم. به سختی گفتم «من هستم». گفت: «جای امیدواری هست. دست و پای راحیل تکان می خورد و پلک می زند». نگاه کردم ساعت ۱۲ بود. 🔹 دکتر گفت : «برو اتاق پیش راحیل و با دخترت صحبت کن شاید اثر داشته باشد. ۱۰ دقیقه با راحیل صحبت کردم که یک دفعه چشمانش را باز کرد. من را دید، خندید و دست دراز کرد و به دور گردنم انداخت و مرا بغل کرد. 🔹 با دیدن این صحنه تمام کادر درمان دور ما جمع شدند. برایشان باور کردنی نبود. پرسیدند: « کجا بودید؟ چه کار کردید؟» با خوشحالی و اشک ذوق گفتم: « سید علاءالدین حسین ع». 🔹نیم ساعت بعد ، «راحیل» که قرار بود حتی پس از به هوش آمدن فلج شود، بلند شد، کفش هایش را پوشید و با پای خودش از بیمارستان رفت... 🔸 بله...حرف دیگری برای گفتن نیست... همه ی حرف همین است؛ اینجا جای دیگری است... (ع) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini
غزه را می زنند کودکان را می کشند... مادران را به زیر صدها تن خاک می فرستند‌... چه کسی باید به داد دل خون مظلوم برسد؟ مگر جز برای همین خلق شده ایم؟ هر کس خونش به خروش نیفتاده مرده است... زندگان اما باید برخیزند، رستاخیز منتظران امروز است... بشتابیید... باید کاری کرد، تا دیر نشده، زمان رو به پایان است...زمان رو به پایان است. (ع) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini
🔰اجتماع بزرگ مردمی ✊در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی و بمباران بیمارستان المعمدانی غزه🇵🇸 امروز چهارشنبه ۲۶ مهرماه ساعت ۱۴ میدان شهدا (شهرداری) شیراز (ع) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini
✴️داستان یک (۱۷) داستان را که می خواست تعریف کند بدنش به لرزه می افتاد. اولین کلمه ای که از بین دندان های بهم فشرده شده اش به سختی شنیده بودند این بود؛ دیدمش...دیدمش 🔹خانم مهین پدرام اهل فسا است. حدود ۶۵ سال سن دارد و از چند وقت پیش احساس سنگینی در ناحیه سر می کند. کم کم وضع وخیم تر می شود و توان حرکت سر و پا را از دست می دهد و فلج می شود. پزشکان تشخیص می دهند که آب دور مغز خشک شده و اینها عوارض ناشی از آن است. قرص و دارو تجویز می کنند اما فایده ای نمی کند و چند مدت درگیر بیماری می ماند. 🔹 برای پیگیری درمان به «شیراز» می آید. امیدی به بهبودی نداشته اما چاره ای هم نبوده. برای بعد از ظهر روز 18 مهر 1402 ، نوبت دکتر داشت و در خانه ی دخترش منتظر مانده بود که در این حال خواب سبکی چشمانش را می برد و در عالم خواب بانگی را می شنود که ؛ بیا آستانه... 🔹هراسان از خواب می پرد. اصرار می کند که او را به حرم سید علاءالدین حسین علیه السلام بیاورند. چون وقت دکتر نزدیک بوده خانواده مقاومت می کنند اما با اصرارهای پی در پی خانم پدرام ، بالاخره راضی می شوند. تاکسی می گیرند و به حرم می آیند. 🔹دختر و همسرش به همراه یکی از خادم ها او را با ویلچر به داخل حرم می برند. ضریح را که می بیند از خود بی خود می شود و شروع به گریه و مناجات می کند که «آقا، خود شما به من گفتید به آستانه بیا و الان من آمدم و وضعم این است و شفا می خواهم». در همین حال از هوش می رود و به روی زمین می افتد‌. 🔹 از این دنیا بی هوش می شود و در جهان دیگر چشم باز می کند. آن قدر نور وجود داشته که نمی توانسته به درستی اطراف را ببیند. 🔹تا اینکه متوجه می شود آقایی نورانی با قدی بلند که عمامه ی سبز به سر داشته به او نزدیک می شود. حضرت روبروی او می نشیند و دست خود را زیر سر خانم پدرام می برد و سرش را بلند می کند. خانم پدرام دست دراز می کند تا دست حضرت را بگیرد ولی آقا دستش را می کشد و دست تبدیل به نور می شود. 🔹خانم پدرام غرق در تماشای جمال آقا می شود. اینقدر زیبا که نمی تواند توصیفش کند. حضرت گوشه عمامه ی خود را بر گردن خانم پدرام می اندازد و دستی بر سر او می کشد و می گوید ؛ بلند شو... 🔹خانم پدرام از هوش می رود. در این سو و در عالم دنیا، خادم ها و مردم گرد خانم پدرام جمع شده بودند و سعی می کردند او را به هوش بیاورند. همسرش هم خود را به او می رساند تا بلکه کاری کند. اورژانس نیز از راه می رسد و قرصی زیر زبان او می گذارند و خانم پدرام آهسته چشم باز می کند و نزدیک ۱ ساعت این وضعیت ادامه داشته‌. به محض به هوش آمدن اطرافیان متوجه می شوند که می خواهد چیزی می بگوید؛ دیدمش... دیدمش‌... 🔹 کمی که حالش بهتر می شود برایش ویلچر می آورند تا در حرم چرخی بزند و هوایی تازه کند‌. خود و خانواده اش متوجه می شوند که دیگر به راحتی سر خود را کنترل کرده و بالا و پایین می کند و بعد از مدتی تصمیم می گیرد که از روی ویچلر بلند شده و امتحان کند که آیا می تواند راه هم برود. یک یا سید علاءالدین حسین (ع) می گوید و بر می خیزد... 🔹 با پای خودش به دفتر روابط عمومی آمد تا از داستان شفای او فیلمبرداری کنیم... 🔸 حتی اگر بی پا و سر به حرم بیایید، سر بلند و ثابت قدم از آن خارج می شوید... (ع) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini
حرم در حال تحول است. همانطور که مقام معظم رهبری ( حفظه الله) از همه ی نهاده ها درخواست داشته اند. 🔹 تمام ماه های گذشته صرف طراحی، بحث و گفتگو، تبادل آراء و جمع بندی پیرامون «تحول» شده است. 🔹ظرفیت هایی در حرم در حال پیوند به هم هستند که اگر خدا توفیق تحقق دهد ؛آنچه باید بشود می شود... 🔹 «سند تحول حرم» در مراحل پایانی است ، ساختار متناسب با آن مکتوب شده و در حال شکل گیری است، فرآیندها ترسیم شده اند، آنانی که باید گرد هم جمع می شدند در حال حرکت به سوی حرم اند، خانه تشکل های مردمی به راه می افتد، دوره های تحول و تعالی برگزار می شود، محل های گفتگو ایجاد می شود و ... 🔹سپاه اهل بیت (علیهم السلام) در رحم حرم در حال تکامل است... 🔹 انتظار ها رو به پایان است... «تحول» دارد عینیت پیدا می کند، در روزهایی نزدیک... به زودی چشم ها به حرم خیره می شود و حق است که چنین باشد... وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ (ع) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini
⚠️ اگر به حضرت سید علاءالدین حسین علیه السلام ارادت دارید؛ لطفاً مطالب این کانال و بویژه کرامت ها را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید و از آنها بخواهید تا به عضویت کانال در آیند🙏 و به حرم حضرت سید علاءالدین حسین علیه السلام متصل شوند تا همه به لطف و عنایت حضرت امیدوار گردند و حول خیمه ی اهل بیت (ع) در این کانال جمع شوند🙏🙏 هر کدام از اعضا به نیت ۱۴ معصوم (ع) ۱۴ نفر را به کانال حضرت اضافه کند. ( هر کس ۱۴ نفر را اضافه کرد در شخصی به بنده اطلاع دهد) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini
✴️ داستان یک (۱۸) شیخ بزرگواری را ملاقات کردم و در حین گفتگو صحبت از کرامات حضرت سید علاءالدین حسین علیه السلام شد و ایشان هم خاطره ای برایم تعریف کرد. 🔹 گفت که یکی از کاسب های به نام شهر شیراز که الحمدلله هنوز هم مشغول به فعالیت است برایم تعریف کرد که ؛ دچار یک سردرد غیر قابل درمان شدم و این سردرد مدام همراه من بود. به پزشکان مراجعه کردم و هیچکس تشخیص درست و دقیقی نداد. حتی مسکن های قوی هم برای آرام کردن سردرد جواب نمی داد. 🔹 روزها و شب ها را با این سردرد سپری می کردم تا جاییکه برایم غیر قابل تحمل شد. حتی به کلیسا و کنیسه هم برای طلب شفا رفتم و بی فایده بود. شدت درد به اندازه ای بود که به فکر خودکشی هم افتادم. 🔹 تا اینکه یکی از دوستان گفت ؛به حرم حضرت سید علاءالدین حسین علیه السلام برم... 🔹 یک روز برخواستم و آهنگ زیارت حرم کردم. سر بر ضریح حضرت آقا گذاشتم و گفتم ؛ یا سید علاءالدین حسین علیه السلام ، این درد مرا از پا در آورد، یا مرا بکش یا شفا بده و ‌ شما تکلیف من را روشن کن... 🔹 همین که سر از ضریح برداشتم درد سر شروع به آرام شدن کرد و زمانی که از درب حرم خارج شدم هیچ خبری از سردرد نبود و دانستم که حضرت سید علاءالدین حسین علیه السلام راضی به مرگ من نشده، بلکه کارش گره گشایی از درد و مشکل مردم است... 🔹 قرار شد یک روز ایشان را به حرم بیاورد تا کرامت آقا را از زبان خودش ثبت کنیم. (ع) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini
سلام امروز روز جالبی بود 🔹پس از مدت ها چند کرامت از حضرت سید علاءالدین حسین علیه السلام ثبت کردم و عجایب شنیدم. 🔹به زودی ان شالله آنها را نوشته و منتشر می کنم. 🔹آیا شما هم منتظر شنیدم کرامت‌های حضرت هستید؟ (ع) ✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع) https://eitaa.com/Astanehoseini