eitaa logo
آوای ماندگار°🎼؎
483 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
47 فایل
عشق ؛ آواز میخواند . . . نواهای تاثیر گذار و خوب ارتباط با ما جهت تبادل پیشنهاد انتقاد @YaAliy
مشاهده در ایتا
دانلود
خوانش غزل۳۱۷.mp3
1.51M
غزل ۳۱۷ فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم می‌خورد خون دلم مردمک چشم و سزاست که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
خوانش غزل۳۱۸.mp3
1.57M
غزل شمارهٔ ۳۱۸     مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم نه راه است این که بنشانی مرا بر خاک و بگذاری گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم نگیرم دست از آن دامن به جز در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم فرو رفت از غم عشقت دمم دم می دمی تا کی دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم
خوانش غزل۳۱۹.mp3
1.57M
غزل شمارهٔ ۳۱۹     سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم از خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج مراد که من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گر چه دربانی میخانه فراوان کردم این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبه احزان کردم صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم لیک حافظ نکند در خم محراب فلک این تنعم که من از دولت قرآن کردم گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب سال‌ها بندگی صاحب دیوان کردم
خوانش غزل۳۲۱.mp3
1.61M
🌹☘🍃🌹☘🌹✨ ☘🍃✨🕊 🍃✨🕊 🌹🕊 ☘ ✨غزل شمارهٔ ۳۲۱     هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر منتهای همت خود کامران شدم ای گلبن جوان بر دولت بخور که من در سایه تو بلبل باغ جهان شدم اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم قسمت حوالتم به خرابات می‌کند هرچند کاین این چنین شدم و آن چنان شدم من پیر سال و ماه نیم یار بی وفاست بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم زان روز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه پیر مغان شدم در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت با جام می به کام دل دوستان شدم از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم دوشم نوید داد عنایت که حافظا بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم 💫 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨
خوانش غزل۳۲۸.mp3
1.31M
غزل شمارهٔ ۳۲۸     من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگوی که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم ای نسیم سحری بندگی من برسان که فراموش مکن وقت دعای سحرم راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم خرم آن روز کز این مرحله بربندم رخت وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم پایه نظم بلند است و جهان گیر بگوی تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
خوانش غزل۳۲۳.mp3
946.2K
غزل شمارهٔ ۳۲۳     ز دست کوته خود زیر بارم که از بالابلندان شرمسارم مگر زنجیر مویی گیردم دست وگر نه سر به شیدایی برآرم ز چشم من بپرس اوضاع گردون که شب تا روز اختر می‌شمارم به این شکرانه می‌بوسم لب جام که کرد آگه ز راز روزگارم من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارم اگر گفتم دعای می فروشان چه باشد حق نعمت می‌گزارم تو از خاکم نخواهی برگرفتن به جای اشک اگر گوهر ببارم سری دارم چو حافظ مست لیکن به لطف آن سری امیدوارم  
خوانش غزل۳۲۴.mp3
1.67M
غزل شمارهٔ ۳۲۴     گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارم به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام خون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم پرده مطربم از دست برون خواهد بود آه اگر زان‌ که در این پرده نباشد بارم منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن از نی کلک همه شهد و شکر می‌بارم به صد امید نهادیم در این بادیه پای ای دلیل دل گم گشته فرو مگذارم چون تو را در گذر ای باد نمی‌یارم دید با که گویم که بگوید سخنی با یارم دیده بخت به افسانه او شد در خواب کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا به جز از خاک درش با که بود بازارم
خوانش غزل۳۲۵.mp3
1.23M
غزل شمارهٔ ۳۲۵     گر دست دهد خاک کف پای نگارم بر لوح بصر خط غباری بنگارم پروانه او گر رسدم در طلب جان چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری من نقد روان در رهش از دیده شمارم دامن مفشان از من خاکی که پس از من زین در نتواند که برد باد غبارم بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است از موج سرشکم که رساند به کنارم امروز مکش سر ز وفای من و اندیش زان شب که من از غم به دعا دست برآرم زلفین سیاه تو به دلداری عشاق دادند قراری و ببردند قرارم ای باد از آن باده نسیمی به من آور کان بوی شفا می دهد از رنج خمارم حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم
خوانش غزل۳۲۶.mp3
1.14M
غزل ۳۲۶ در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند وین همه دولت از آن حور پریوش دارم گر به کاشانه رندان قدحی خواهی زد نقل شعر شکرین و می بی‌غش دارم گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری من به آه سحرت زلف، مشوش دارم ور چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست من رخ زرد به خونابه منقش دارم ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من جنگ‌ها با دل مجروح بلاکش دارم حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
خوانش غزل۳۳۱.mp3
1.17M
خوانش غزل ۳۳۱     به تیغم گر کشد دستش نگیرم وگر تیرم زند منت پذیرم کمان ابروی ما را گو بزن تیر که پیش دست و بازویت بمیرم غم گیتی که از پایم در آورد به جز ساغر که باشد دستگیرم برآی ای آفتاب صبح امید که در دست شب هجران اسیرم به فریادم رس ای پیر خرابات به یک جرعه جوانم کن که پیرم به گیسوی تو خوردم دوش سوگند که من از پای تو سر بر نگیرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز‌ بام عرش می آید صفیرم بسوز این خرقه تقوا تو حافظ که گر آتش شوم در وی نگیرم  
خوانش غزل۳۳۲.mp3
1.43M
غزل شمارهٔ ۳۳۲     مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم که پیش چشم بیمارت بمیرم نصاب حسن در حد کمال است زکاتم ده که مسکین و فقیرم قدح پر کن که من در دولت عشق جوان بخت جهانم گر چه پیرم چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکرخویش گم شد از ضمیرم مبادا جز حساب مطرب و می اگر نقشی کشد کلک دبیرم در این غوغا که کس کس را نپرسد من از پیر مغان منت پذیرم چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی به سیب بوستان و شهد شیرم قراری بسته‌ام با می فروشان که روز غم به جز ساغر نگیرم من آن مرغم که هر شام و سحرگاه ز بام عرش می‌آید صفیرم خوشا آن دم کز استغنای مستی فراغت باشد از شاه و وزیرم چو حافظ گنج او در سینه دارم اگر چه مدعی بیند حقیرم
خوانش غزل۳۳۳.mp3
1.7M
غزل شمارهٔ ۳۳۳     نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی میکده دیگر علم برافرازم خرد ز پیری من کی حساب برگیرد که باز با صنمی طفل، عشق می‌بازم به جز صبا و شمالم نمی‌شناسد کس عزیز من که به جز باد نیست دمسازم هوای منزل یار آب زندگانی ماست صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم سرشکم آمد و عیبم بگفت رویاروی شکایت از که کنم خانگیست غمازم ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم می‌گفت غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم  
خوانش غزل۳۳۴.mp3
1.44M
غزل شمارهٔ ۳۳۴     گر دست رسد در خم زلفین تو بازم چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست در دست سر مویی از این عمر درازم پروانه راحت بده ای شمع که امشب از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی مستان تو خواهم که گزارند نمازم چون نیست نماز من آلوده نمازی در میکده زان کم نشود سوز و گدازم در مسجد و میخانه خیال تو گر آید محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی چون صبح درآفاق جهان سر بفرازم محمود بود عاقبت کار در این راه گر سر برود در سر سودای ایازم حافظ غم دل با که بگویم که در این دور جز جام نشاید که بود محرم رازم
خوانش غزل۳۳۵.mp3
1.36M
غزل شماره ۳۳۵: در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجاده روان دربازم حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم خازن میکده فردا نکند در بازم ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی جز بدان‌ عارض شمعی نبود پروازم همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم صحبت حور نخواهم که بود عین قصور با خیال تو اگر با دگری پردازم ماجرای دل خون گشته نگویم با کس زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم سر سودای تو در سینه بماندی پنهان چشم تردامن اگر فاش نکردی رازم مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر صید کند شهبازم گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد همچو زلفت همه را در قدمت اندازم
خوانش غزل۳۳۹.mp3
1.14M
غزل شمارهٔ ۳۳۹     خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنج خانه دل می‌کشم به مخزن چشم سزای تکیه گهت منظری نمی‌بینم منم به عالم و این گوشه معین چشم سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر می‌گرفت دامن چشم نخست روز که دیدم رخ تو دل می‌گفت اگر رسد خللی خون من به گردن چشم به بوی مژده وصل تو تا سحر شبِ دوش به راه باد نهادم چراغ روشن چشم به مردمی که دل دردمند حافظ را مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم
خوانش غزل۴۲۰غلامعلی امیرنوری.mp3
1.05M
غزل شمارهٔ ۴۲۰     ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان وز میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه   آوای ماندگار°🎼؎ ↯ @Avaiemandeghar