eitaa logo
آینده سازان ایران
422 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
﷽ راه ارتباطیمون 👇🏼:‌‌‌ @H_dastafkan ناشناسمون😶‍🌫😃👇🏼: https://harfeto.timefriend.net/16935967548360 لینک کانال👇🏼 🍃اسـتیکـرامـونــ🍃: @eshgh_jaan ﴿🦋ڪاࢪی از گࢪۅه دختران گمنام حاج قاسم🦋﴾ « شهرستان آران و بیدگل »
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تربیت فرزنده دختر🧕🏻 این صدا برا ۴۰ سال پیش است زمان شاه اما الان بیشتر به دردمون میخوره انگار 😬🤐 @Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آینده سازان ایران
🍂🍁🍂 🍁🍂 🍂 🔻 #تلنگر 🔻 ⚫️دُنیایی که اِمام زَمانِش شَب تا صُبح بَرای #گُناه مَردُمانِش #اَشک_بِریزَد، ا
⚠️ ‼️ یه بار نماز صبحش قضا شد دیدم اینستاگرامشو پاک کرد😳 ... + گفتم چرا پاک کردی؟ - گفت: برای تنبیه کردن خودم😬. + تنبیه؟!😯 - ببین نماز صبح اینطوریه که وقتی خواب میمونی و دقیقا پنج دیقه بعد از طلوع آفتاب میپری🌞 یا اینکه با ده تا زنگ هشدار بیدار نمیشی ینی یه اشتباهی🚫 کردی که اون روز خدا هم صحبتیه تورو با خودش گرفته ازت.🤯💔 ینی با اون گناهت لیاقت نداری واسم نماز بخونی ... چرا حالا؟؟؟ چون همیشه بیدارت می‌کرده و دقیقا با نشونه هاش داره میگه، من نخواستم امروز تو روبروی من وایسی! این تنبیه نداره⁉️ این بدبختی ماست دیگه تنبیهم باید از اونجایی باشه که تو میدونی نفست اذیت میشه😖 من می‌دونم صدقه🍃 بدم خودمو تنبیه کردم اما! نفسم اذیت نمیشه، پس اینستامو پاک کردم که اذیتش کنم 🙄که دیگه تکرار نکنم ☽︎اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج☾︎
آینده سازان ایران
عهد می‌بندیم از این هفته مراقب چشمانمون باشیم تا چشم امام زمانمون کمتر خیس بشه😔
🔺عهد جمعه قبلی : 🔹1_ مراقب چشم هامون باشیم 🔻عهد این جمعه : 🔸2_ دروغ نگیم حتی کوچولو دروغ کلید🗝تمام بدی هاست دقیقا مثل همون کلیدی🗝 که روحانی نشونمون داد و کشور بخاطرش چند سال عقب افتاد نزاریم ظهور امام زمان عقب بیوفته😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_چهل_یکم بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می خواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم:
دلهره ای افتاده بود به جانم که آن سرش ناپیدا. توی فکرهای پریشان و ناجور خودم بودم که دوباره در زدند. به هول دویدم جلوی در. همین که در را باز کردم، دیدم یک مینی بوس جلوی در خانه پارک کرده و فامیل و حاج آقایم و شیرین جان و برادرشوهر و اهل فامیل دارند از ماشین پیاده می شوند. همان جلوی در وا رفتم. دیگر مطمئن شدم اتفاقی افتاده. هر چه قسمشان دادم و اصرار کردم بگویند چه اتفاقی افتاده، کسی جواب درست و حسابی نداد. همه یک کلام شده بودند: «صمد پیغام فرستاده، بیاییم سری به شما بزنیم.» باید باور می کردم؛ اما باور نکردم. می دانستم دارند دروغ می گویند. اگر راست می گفتند، پس چرا صمد تا این وقت شب نیامده بود. تیمور با برادرش کجا رفته؟! چرا هنوز برنگشتند. این همه مهمان چطور یک دفعه هوای ما را کردند. مجبور بودم برای مهمان هایم شام بپزم. رفتم توی آشپزخانه. غذا می پختم و اشک می ریختم. بالاخره شام آماده شد. اما خبری از صمد و برادرهایش نشد. به ناچار شام را آوردم. بعد از شام هم با همان دو سه دست لحاف و تشکی که داشتیم، جای مهمان ها را انداختم. کمی بعد، همه خوابیدند. اما مگر من خوابم می برد! منتظر صمد بودم. از دل آشوبه و نگرانی خوابم نمی برد. تا صدای تقّه ای می آمد، از جا می پریدم و چشم می دوختم به تاریکیِ توی حیاط؛ اما نه خبری از صمد بود، نه تیمور و ستار. نمی دانم چطور خوابم برد؛ اما یادم هست تا صبح خواب های آشفته و ناجور می دیدم. صبح زود، بعد از نماز، صبحانه نخورده پدرشوهرم آماده رفتن شد. مادرشوهرم هم چادرش را برداشت و دنبالش دوید. دیگر نمی توانستم تاب بیاورم. چادرم را سرکردم و گفتم: «من هم می آیم.» پدرشوهرم با عصبانیت گفت: «نه نمی شود. تو کجا می خواهی بیایی؟! ما کار داریم. تو بمان خانه پیش بچه هایت.» گریه ام گرفت. می نالیدم و می گفتم: «تو را به خدا راستش را بگویید. چه بلایی سر صمد آمده؟! من که می دانم صمد طوری شده. راستش را بگویید.» پدرشوهرم دوباره گفت: «تو برو به مهمان هایت برس. الان از خواب بیدار می شوند، صبحانه می خواهند.» زارزار گریه می کردم و به پهنای صورتم اشک می ریختم، گفتم: «شیرین جان هست. اگر مرا نبرید، خودم همین الان می روم دادگاه انقلاب.» این را که گفتم، پدرشوهرم کوتاه آمد. مادرشوهرم هم دلش برایم سوخت و گفت: «ما هم درست و حسابی خبر نداریم. می گویند صمد زخمی شده و الان بیمارستان است.» این را که شنیدم، پاهایم سست شد. ادامه دارد...🖊 @Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آینده سازان ایران
ا﷽ا ا┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ا #حدیثآنه🌼 پس از تولد دختر، فرشته ای از جانب خدا، مام
‌ ‌ ‌ ‌ا﷽ا ا┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ا 🌼 چه فرزند خوبی است دختر! پر محبت، کمک کار، مونس و همدم، پاک و علاقه مند به پاکیرگی. ا┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ا 📚کافی، ج۶، ص۵؛ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۹۷؛ وسائل‌الشیعه، ج۱۵، ص۱۰۰، به نقل از پیامبراعظم(ص)
آینده سازان ایران
#استوری📲 دولت خدمت گزارِ مردم است نه مِنَت گزارِ مردم😏🤞🏼 #دولت_سیزدهم @Ayande_Sazane_Iran
از المپیک مدال نقره گرفته بعدش گفته شرمنده‌ام😘؛ اونوقت حسن‌روحانی از برجام‌ دسته بیل هم نگرفته تازه شاکیه که چرا ازش تشکر نکردیم😒
❤️🍃❤️ از همسر 💞 زمان انتقاد: زمانی انتقاد کنید که همسر، آمادگی روحی و ذهنی لازم برای شنیدن انتقاد را داشته باشد. 💞 مکان انتقاد: هیچ‌گاه در جمع، انتقاد نکنید. 💞 زبان انتقاد: با رویی گشاده و گفتاری دوستانه و لحنی مهربانانه، انتقاد کنید. 💞 انتقاد غیرمستقیم: تا حد ممکن انتقادها را به‌صورت غیرمستقیم بگویید. 💞 میزان انتقاد: انتقادهای پشت سرهم موجب می‌شود که همسرمان احساس کند ما فردی عیب‌جو هستیم و فقط به دنبال نقص‌های او می‌گردیم. 💞 گفتن خوبی‌ها در کنار عیب‌ها: باید، پیش و پس هر عیبی، خوبی‌های همسرمان را هم بهش یادآوری کنیم. 💞 قالب انتقاد: گاهی می‌توان در قالب یک نامه یا پیامک، انتقاد کنید. 💞 نیت انتقاد: انتقاد، تنها و تنها باید برای اصلاح عیب همسر، بیان شود. 💞 حفظ حریم خصوصی: نباید انتقاد از یک فرد را به کسی دیگر به جز خود او گفت. 💞 عیب‌جویی، ممنوع: انتقاد به معنای ذرّه بین به دست گرفتن و به دنبال عیب‌های همسر گشتن، نیست. 💞 زمینه‌سازی برای شنیدن و پذیرش انتقاد: الف: یکی از موضوعات جلسات گفتگویتان را، "انتقاد" قرار دهید. ب: پیش از انتقاد از همسر، از خودتان انتقاد کنید. ج: سعی کنید خود به آنچه که از همسرتان می‌خواهید، عمل کنید. د: سخنان مقدماتی برای ورود به انتقاد، خیلی مهم است. @Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_چهل_دوم دلهره ای افتاده بود به جانم که آن سرش ناپیدا. توی فکرهای پریشان و ناجور خودم
اینکه چطور سوار ماشین شدیم و به بیمارستان رسیدیم را به خاطر ندارم. توی بیمارستان با چشم، دنبال جنازه صمد می گشتم که دیدم تیمور دوید جلوی راهمان و چیزی در گوش پدرش گفت و با هم راه افتادند طرف بخش. من و مادرشوهرم هم دنبالشان می دویدیم. تیمور داشت ریزریز جریان و اتفاقاتی را که افتاده بود برای پدرش تعریف می کرد و ما هم می شنیدیم که دیروز صمد و یکی از همکارانش چند تا منافق را دستگیر می کنند. یکی از منافق ها زن بوده، صمد و دوستش به خاطر حفظ شئونات اسلامی ، زن را بازرسی بدنی نمی کنند و می گویند: «راستش را بگو اسلحه داری؟» زن قسم می خورد اسلحه همراهم نیست. صمد و همکارش هم آن ها را سوار ماشین می کنند تا به دادگاه ببرند. بین راه، زن یک دفعه ضامن نارنجکش را می کشد و می اندازد وسط ماشین. آقای احمد مسگریان، دوست صمد، در دم شهید، اما صمد زخمی می شود. جلوی در بخش که رسیدیم، تیمور به نگهبانی که جلوی در نشسته بود گفت: «می خواهیم آقای ابراهیمی را ببینیم.» نگهبان مخالفت کرد و گفت: «ایشان ممنوع الملاقات هستند.» دست خودم نبود. شروع کردم به گریه و التماس کردن. در همین موقع، پرستاری از راه رسید. وقتی فهمید همسر صمد هستم، دلش سوخت و گفت: «فقط تو می توانی بروی تو. بیشتر از دو سه دقیقه نشود، زود برگرد.» پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دستم را از چهارچوب در گرفتم که زمین نیفتم. با چشم تمام تخت ها را از نظر گذراندم. صمد در آن اتاق نبود. قلبم داشت از حرکت می ایستاد. نفسم بالا نمی آمد. پس صمد من کجاست؟! چه بلایی سرش آمده؟! یک دفعه چشمم افتاد به آقای یادگاری، یکی از دوستان صمد. روی تخت کنار پنجره خوابیده بود. او هم مرا دید، گفت: «سلام خانم ابراهیمی. آقای ابراهیمی اینجا خوابیده اند و اشاره کرد به تخت کناری.» باورم نمی شد. یعنی آن مردی که روی تخت خوابیده بود، صمد بود. چقدر لاغر و زرد و ضعیف شده بود. گونه هایش تو رفته بود و استخوان های زیر چشم هایش بیرون زده بود. جلوتر رفتم. یک لحظه ترس بَرَم داشت. پاهای زردش، که از ملحفه بیرون مانده بود، لاغر و خشک شده بود. با خودم فکر کردم، نکند خدای نکرده... رفتم کنارش ایستادم. متوجه ام شد. به آرامی چشم هایش را باز کرد و به سختی گفت: «بچه ها کجا هستند؟!» بغض راه گلویم را بسته بود. به سختی می توانستم حرف بزنم؛ اما به هر جان کندنی بود گفتم: «پیش خواهرم هستند. حالشان خوب است. تو خوبی؟!» نتوانست جوابم را بدهد. سرش را به نشانه تأیید تکان داد و چشم هایش را بست. ادامه دارد...✒️ @Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آینده سازان ایران
‌ ‌ ‌ ‌ا﷽ا ا┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ا #حدیثآنه🌼 چه فرزند خوبی است دختر! پر محبت، کمک کار
‌‌‌‌‌ ا﷽ا ا┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ا 🌼 از نشانه های سعادت و خوش قدمی زن آن است که نخستین فرزندش دختر باشد. ا┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ا 📚 مستدرک‌الوسائل، ج۱۴، ص۳۰۴؛ بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۹۸. به نقل از رسول‌خدا(ص)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤣 پیس پیس، شماره بدم؟ وزیر فرهنگ نمیخوای؟ @Ayande_Sazane_Iran