نکته شماره ۱۱۷
اگر رمانتان شخصیت های زیادی دارد، در فصل افتتاحیهاش، فقط شخصیتهای اصلی را بیاورید. اگر بخواهید شخصیتها را در فصل اول رمانتان بیاورید، بینظمی ایجاد میکنید. بهخاطر سپردن همه اسامی و تفکیک نقشهای آنها برای خواننده مشکل است. کثرت اسامی، خواننده را دچار سردرگمی میکند و حوادث ساکن و سرعت پیشروی داستان یکنواخت میشود.
با زور و ناگهانی ذهن مخاطب را با تعداد زیاد شخصیتها حوادث و خطوط فرعی پر نکنید. تمرکزتان در فصل اول روی معرفی شخصیت اول داستان، موقعیتش، زمانه و زمینه داستان و همینطور لحن داستانتان باشد و با یک خط داستانی اشتیاق مخاطب را برای خواندن ادامه داستان حفظ کنید.
پس از آن وقتی مخاطب شخصیت یا شخصیتهای اصلی را از هم تشخیص داد سراغ باقی شخصیتهای داستان اعم از حریف و باقی شخصیتهای فرعی بروید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@azarbadir
نکته شماره ۱۱۸
یکی از تکنیکهایی که باعث شود بتوانید احساسات مخاطب را به سرعت درگیر کنید، استفاده از صحنه افتتاحیه بیربط است. در چنین وضعیتی داستان با یک سؤال بزرگ یا یک هیجان شدید یا حس و حال سنگین شروع میشود. مثلا در داستان مسافر جمعه، نوشته خانم عالمی، شخصیت داستان وارد محله یخچالقاضی قم میشود و پنهانی نشانی خانه کسی را میپرسد و میرود. بعد از آن داستان به روستایی دوردست در شهر سبزوار میرود. ما در لحظه نمیفهمیم بین دو چه ارتباطی وجود دارد اما کل داستان کمکم به صحنه افتتاحیه میرسد.
در اینجا نویسنده با ایجاد یک سؤال بزرگ، مخاطب را برای حوادث خط اصلی آماده میکند و او را وادار میکند تا داستان را پیشبینی کند.
صحنه افتتاحیه بهظاهر بیربط، مبتنی بر کنش است، ریتم پرهیجانی دارد و سراسر آن از ابهام پر است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۱۹
بخش اول)
هنگامی که میخواهیم افتتاحیه رمانمان را شروع کنیم با دو گونه افتتاحیه مواجهیم. افتتاحیه فراخ و افتتاحیه محدود.
در افتتاحیه فراخ، یک اتفاق مهم روی داده است که تأثیر اساسی بر زندگی تعدادی از شخصیتها میگذارد. اما شخصیتها مسئول رخ دادن آن نیستند. این اتفاقات میتواند جنگ، انقلاب، زلزله، نزاع خیابانی، قطعی برق و دهها اتفاق دیگر باشد که توسط دیگر انسانها یا طبیعت انجام شده باشد.
در چنین افتتاحیهای نویسنده رمانش را با حادثهای شروع میکند که بیرون از زندگی شخصیتها رخ داده شروع میکند. بعد از آن شخصیتها در داستان ظاهر میشوند. کانون توجه ما در داستان فراخ است. چرا که ابتدا جهان داستان به وجود آمده است و بعد اشخاص ظاهر میشوند.
با کم شدن اهمیت آن حادثه، نمای داستان ما هم کمکم محدود میشود.
مثال: جلالالدین به عنوان شاهزادهای میخواره، مشغول لذت بردن از زندگی سلطنتی خودش است که خبر میرسد مغولان به حکومت آنها حمله کردهاند و او باید به پدرش کمک کند تا حکومتشان بر ایران حفظ شود.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستاری
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۱۹ بخش اول) هنگامی که میخواهیم افتتاحیه رمانمان را شروع کنیم با دو گونه افتتاحیه مواج
نکته شماره ۱۲۰
بخش دوم)
هنگامی که میخواهیم افتتاحیه رمانمان را شروع کنیم با دو گونه افتتاحیه مواجهیم. افتتاحیه فراخ و افتتاحیه محدود.
در افتتاحیه محدود، یک یا چند تن از شخصیتهای اصلی داستان، حادثهای را به وجود آوردهاند. این حادثه باعث سلسلهای از اتفاقات و حوادث فرعی دیگر میشود و داستان درباره نقش شخصیتها در هر یک از این حوادث است که به زندگی آنها ارتباط دارد.
در چنین افتتاحیهای، کانون توجه ما محدود است. زیرا شخصیتها باید پیش بروند تا زندگیشان جزئی از حادثه و مکان و زمان تاریخی رمان شود. بنابراین در این حالت، ابتدا شخصیتهایی داریم و سپس آنها پا به درون جهان میگذارند.
مثال: حسام، مربی آموزش زبان انگلیسی یک روز بعد از خرید برای خانه، متوجه میشود توانایی عبور از یک دیوار و رفتن به گذشته را دارد. او تصمیم میگیرد به گذشته برود و جلوی ترورهای دهه شصت را بگیرد.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۲۲
یک قانون کلی و. قطعی و یک تکنیک همیشگی برای افتتاحیه داستان وجود ندارد. برای رسیدن به یک پاسخ قطعی، باید به یک فرمول چند مجهولی پاسخ دهید. دنبال چه هستید؟ هیجان؟ تعلیق؟ شناخت؟ آیا داستان شما یک رمان هیجانانگیز است یا یک رمان شخصیتمحور؟ آیا دنیایی که داستانتان در آن میگذارد برای مخاطب آشنا است یا با دنیایی متفاوت روبهرو میشوید؟ آیا میخواهید داستانتان را خطی روایت کنید یا قرار است پرشهای زمانی داشته باشید؟ آیا قالب داستانتان برای مخاطب شناخته شده است یا مخاطب درباره آن اطلاعات کمی دارد؟
پاسخ به هر کدام از این سؤالها میتواند نوع افتتاحیه داستان و رمان شما را تحت تأثیر قرار دهد. یکی از راهحلهایی که میتواند به شما کمک کند، مطالعه افتتاحیه رمانهایی است که شبیه رمان شماست. مثلا با مطالعه پنجاه مورد از آنها میتوانید به تصویر نسبتاً روشنی از چگونگی نوشتن افتتاحیه رمانتان برسید.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۲۳
چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟
بخش اول)
در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک بازگشت به گذشته استفاده نکنید. بگذارید داستانتان در زمان حالِ داستان بگذرد و از فصل دوم به بعد از این روش استفاده کنید.
شما در ابتدای داستان چیزی از شخصیت و پسزمینه داستان مانند زمان و مکان و دیدگاه شخصیتتان به مخاطب نگفتهاید. در چنین حالتی گفتن از شخصیت و گذشتهاش وقتی از اکنونش خبر نداریم ما گیج و گمراه میکند.
از سوی دیگر ما تا درگیری فعلی شخصیت را ندانیم علاقهای هم به گذشته او نداریم. اول باید از اکنون شخصیت حرف بزنیم تا بین شخصیت داستانمان و مخاطب ارتباط برقرار کنیم بعد از گذشته او برایش بگویم.
مثلا میخواهیم داستانی درباره ارتباط یک پدر و پسرش بنویسیم. در فصل اول پسر در فرودگاه از پدرش خداحافظی میکند تا به یک کشور دیگر مهاجرت کند. بعد از خداحافظی پسر، پدر در همان فصل به گذشته میرود و اینکه پسرش را چگونه در نبود همسرش بزرگ کرده است. ما اینجا هیچ اطلاعاتی درباره پدر و پسر نداریم. آیا پسر از سر اجبار مهاجرت میکند یا به اختیار خودش؟ آیا پدر شخصیتی کنترلگر یا یا پسرش ذاتاً عصیانگر است؟ ما اول باید کشمکش اصلی داستان و ارتباط شخصیتها با یکدیگر را بیان کنیم بعد به گذشته برویم.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۲۳ چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟ بخش اول) در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک
نکته شماره ۱۲۴
چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟
بخش دوم)
در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک بازگشت به گذشته استفاده نکنید. بگذارید داستانتان در زمان حالِ داستان بگذرد و از فصل دوم به بعد از این روش استفاده کنید.
علت دیگری که باعث میشود در فصل اول از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم، بیاطلاعی از زندگی اکنون شخصیت است. ما از زندگی اکنون شخصیت نمیدانیم پس به عنوان مخاطب نمیتوانیم اهمیت حوداث زندگی گذشته فرد را درک کنیم. چون معیاری برای قضاوت وجود ندارد.
آخرین علت هم به جنبه فرمی بازگشت به گذشته برمیگردد. ما بعد از بازگشت به گذشته، باید به زمان حال برگردد. وقتی هنوز زمان حالی وجود ندارد پس از تمام شدن بازگشت به گذشته به چیزی باید برگردد؟
مثال: در همان داستان پدر و پسر و مهاجرت پسر، ما تا از اهمیت مهاجرت و سفرش باخبر نشویم نمیتوانیم اهمیت گذشته او را درک کنیم و چون آنقدری از داستان جلو نرفتهایم، بعد از بازگشت به گذشته، داستان گیر میکند و جلو نمیرود. چون اتفاقی نیفتاده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۲۵
ویژگیها و کاربرد پیشدرآمد و انواع آن
بخش اول)
هدف اصلی پیشدرآمد ساختن پسزمینه تاریخی و تصویرکردن زمان و مکان رمان است. فاصله زمانی بین پیشدرآمد و افتتاحیه داستان میتواند از یک ساعت بعد تا یک قرن بعد باشد. پیشدرآمد صحنههایی توصیفی است که در آن روابط یا شخصیتهای افراد به صورت مفصل تشریح میشود.
مثال: رمان دیما پیشدرآمدی مفصل دارد از نحوه آشنایی دیما با شوهرش عابس و بعد شهادت او. با فاصله اندکی از شهادت او، تقریبا چهل روز، داستان شروع میشود. ما تأثیر آشنایی دیما با عابس را بر زندگی او در ادامه رمان میبینیم. پیشدرآمد رمان دیما ۳۵ صفحه است و با توجه به حجم کتاب، تقریبا ۱۰ درصد رمان را به خودش اختصاص داده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۲۵ ویژگیها و کاربرد پیشدرآمد و انواع آن بخش اول) هدف اصلی پیشدرآمد ساختن پسزمینه تار
نکته شماره ۱۲۶
ویژگیها و کاربرد پیشدرآمد و انواع آن
بخش دوم)
پیشدرآمد دو نوع است: بسته و باز. سه کاربرد مهم دارد:
۱. مستقیم یا غیرمستقیم خواننده را از موضوعات رمان آگاه میکند.
۲. منبعی است که نویسنده مصالح فرمی و محتوایی رمانش را از آن میگیرد.
۳. بین اکنون و گذشته یک پل ارتباطی برقرار میکند.
پیشدرآمد بسته:
تمرکز آن بر شخصیتهای داستان و تأثیرات اعمال آنها بر خودشان و دیگران است. در پیشدرآمد بسته، رمان از دل صحنههای توصیفی اتفاقات بیرون میآید.
مثال: ما ماجرای سه تن از دانشجویان پیروی خط امام را که در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی حضور داشتند در پیشدرآمد ذکر میکنیم. با پایان یافتن پیشدرآمد مربوط به تسخیر لانه جاسوسی، به چند سال بعد میرویم و تأثیری که ماجرای تسخیر لانه جاسوسی بر آنها گذاشته است را بررسی میکنیم.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۲۶ ویژگیها و کاربرد پیشدرآمد و انواع آن بخش دوم) پیشدرآمد دو نوع است: بسته و باز. سه
نکته شماره ۱۲۷
ویژگیها کاربردهای پیشدرآمد و انواع آن
بخش سوم)
پیشدرآمد دو نوع است: بسته و باز. سه کاربرد مهم دارد:
۱. مستقیم یا غیرمستقیم خواننده را از موضوعات رمان آگاه میکند.
۲. منبعی است که نویسنده مصالح فرمی و محتوایی رمانش را از آن میگیرد.
۳. بین اکنون و گذشته یک پل ارتباطی برقرار میکند.
پیشدرآمد باز:
این نوع پیشدرآمد به جای شخصیتها، تاریخ در کانون توجه نویسنده است. هدف پیشدرآمد پسزمینهسازی و تصویرکردن زمان و مکان است. در پیشدرآمد باز، رمان از دل رویدادهای آن زمان که در پیشدرآمد نیامده بیرون میآید.
مثال: با شهادت امیرالمؤمنین علی (علیهاسلام) به عنوان خلیفه چهارم، امام حسن مجبتی (علیهاسلام) به خلافت میرسد. اما جنگها و دسیسههای معاویه تمامی ندارد. سرانجام امام حسین با معاویه صلح میکند و این آغازی است بر تعقیب و گریز یاران امیرالمؤمنین و شیعیان آن حضرت.
در مثال بالا ما یا به سراغ مظلومیت یاران امیرالمؤمنین خواهیم رفت یا از سلطنت اموی خواهیم گفت.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۳۰
فکر کردن و به فکر فرو رفتن شخصیتها را در آغاز داستانتان قرار ندهید. فکر کردن ذهنی است، نه نمایشی. چنین وضعیتی داستان را ساکن میکند. در باقی لحظات داستان هم اگر قرار است شخصیت فکر کند اولاً این فکر کردن را محدود کنید. دوما همان فکر کردن را هم با نوعی از تصویر و حرکت ترکیب کنید.
اگر صحنهتان زیاد از حد ایستا شود، مخاطب را خسته میکند، آن را به راحتی کنار میگذارد یا به چند صفحه جلوتر میرود تا دنبال حرکت باشد.
مثال غلط:
مرد پیشانیاش را خاراند و به فکر فروفت. البته از فکرهایش هم خوشش نمیآمد. آن چیزی که در ذهن داشت خوشایند نبود. اگر شریکش میفهمید میخواهد پیشنهاد قطع شراکت را بدهد، حتما مسخرهاش میکرد.
مثال درست:
مرد ماشینحساب را جلو کشید و دوباره مشغول حسابکتاب شد. اما افکارش نگذاشت که درست ادامه بدهد. به جای جمع، تقسیم کرده بود. فکر به هم زدن شراکت، تمرکزش را گرفته بود. میخواست به شریکش بگوید همه چیز را تمام کند. ناگهان در اتاقش باز و شریکش با نیش باز وارد شد. ترسید نکند شریکش از افکارش باخبر شده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۳۱
ساکن بودن صحنههای افتتاحیه، اگر نگوییم بزرگترین ایراد یک داستان که جزو سه ایراد بزرگ یک داستان هست. صحنه ساکن، صحنهای است توصیفی ولی بدون بحران. صحنهای که خواننده را درگیر نمیکند و باعث میشود مخاطب در همان سه صفحه اول، قید خواندن کتاب را بزند.
مهم نیست اشخاص داستانتان با مکانی که در آن هستند، یک شخصیت عادی و محیط عادی هستند یا نه، بلکه باید یک بحران در دل شخصیت و صحنه شما باشد.
مثلا: صدای ساز و آواز در یک ورزشگاه چیز عجیبی نیست. حتی اگر در پسزمینه آن یک فضاپیمای سقوط کرده قرار باشد. اما اگر شنوندگان گروهی اعدامی باشند که همزمان به طنابهای دارشان نگاه میکنند یک بحران ایجاد میکنیم. آیا اعدام میشوند یا از مرگ نجات پیدا میکند؟ [خیلی دلم میخواهد یکی پیدا شود و داستان این صحنه را بنویسد.]
در رمان خودم، مست جنگ هم وضعیت همینگونه است. یک شاهزاده در یک مهمانی است. (شاهزادهها معمولا به مهمانی میروند. یک صحنه عادی) اما مهمانی، مهمانی خلع شاهزادهای مست از حکومت است و همزمان در کشاکش تسلط بر یک کنیز و رام کردن یک اسب وحشی است. اینکه سرنوشت این شاهزاده مست و آن کنیز و آن اسب، بحران را در داستان ایجاد میکند.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir