از سلطانآباد تا آذرباد
چرا در دوره نویسندگی خلاق، سراغ متون کهن رفتیم؟
اول اینکه باید ببینیم تصور ما از متون کهن چیست؟ آیا متون کهن داستانی برای ما فقط مجموعهای از شعر و حکایت است؟ یا در پشت این شعر و قصهها، چیز بیشتری برای ما هست؟
در پاسخ باید بهتان بگویم اگر زبان متون کهن را نازلترین مرتبه آن بدانیم، باز هم انس با متون کهن به ما کمک زیادی میکند. زبان یکی از کلیدیترین عناصر داستانی است و در روزگاری که آثار ترجمهای و گرتهبرداریهای ناقص برخی روزنامهنگارهای کمسواد، زبان نگارش ما را ضعیف کرده است یکی از بهترین راهحلها برای بهبود زبانمان خواندن متون کهن است. پس فکر نکنیم این شعر و حکات چیز کمارزشی است. گنجینه بیمثالی است از تصاویر بکر و معانی پرکاربرد که میتواند راهگشای مشکلات ما باشد.
دومین نکته که باید به آن توجه کنیم، مسئله محتوا است. محتوا چیزی نیست که یکهو و ناگهانی ایجاد شده باشد. همانطور که فرمهای گوناگون طی قرون متمادی به دست ما رسیده است، محتوا هم چنین مسیری را طی کرده است. بازگشت به عقب، در واقع رفتن به سرچشمه است. اخلاق در هنر و ادبیات دستاورد مدرنیته نیست. جزو بدیهیات سنتهای ادبی ما بوده است که اکنون بگم و فراموشش کردهایم.
خواندن متون کهن در این زمینه کمک میکند درک عمیقتری از کهنالگوهای فرمی و محتوایی در داستان داشته باشیم و با ثباتتر بنویسیم. اینطوری وقتی گذشته را به خوبی درک کنیم لازم نیست که چرخ را دوباره اختراع کنیم.
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
نکته شماره ۱۲۳
چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟
بخش اول)
در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک بازگشت به گذشته استفاده نکنید. بگذارید داستانتان در زمان حالِ داستان بگذرد و از فصل دوم به بعد از این روش استفاده کنید.
شما در ابتدای داستان چیزی از شخصیت و پسزمینه داستان مانند زمان و مکان و دیدگاه شخصیتتان به مخاطب نگفتهاید. در چنین حالتی گفتن از شخصیت و گذشتهاش وقتی از اکنونش خبر نداریم ما گیج و گمراه میکند.
از سوی دیگر ما تا درگیری فعلی شخصیت را ندانیم علاقهای هم به گذشته او نداریم. اول باید از اکنون شخصیت حرف بزنیم تا بین شخصیت داستانمان و مخاطب ارتباط برقرار کنیم بعد از گذشته او برایش بگویم.
مثلا میخواهیم داستانی درباره ارتباط یک پدر و پسرش بنویسیم. در فصل اول پسر در فرودگاه از پدرش خداحافظی میکند تا به یک کشور دیگر مهاجرت کند. بعد از خداحافظی پسر، پدر در همان فصل به گذشته میرود و اینکه پسرش را چگونه در نبود همسرش بزرگ کرده است. ما اینجا هیچ اطلاعاتی درباره پدر و پسر نداریم. آیا پسر از سر اجبار مهاجرت میکند یا به اختیار خودش؟ آیا پدر شخصیتی کنترلگر یا یا پسرش ذاتاً عصیانگر است؟ ما اول باید کشمکش اصلی داستان و ارتباط شخصیتها با یکدیگر را بیان کنیم بعد به گذشته برویم.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
جمعهها که متنخوانی نداریم بنا دارم روایتهایی را به شکل پادکست بنویسم و برایتان بخوانم. در پنجمین قسمت جمعههای روایت، جستار من را میشوید درباره کمالگرایی آدمی که خودش را کمالگرا نمیداند!
این پادکستها در کانال سیکا در شنوتو قابل شنیدن است. همچینن میتوانید از طریق لینک آراساس زیر این پادکست را از پادگیرهای دیگر مثل کستباکس و گوگل پادکست بشنوید.
https://shenoto.net/feed/Seika
میتوانید از این لینک وارد کانال شوید و جمعههای روایت را گوش کنید.
https://shenoto.com/channel/podcast/Seika
امیدوارم بشنوید و لذت ببرید و حتما نظر و پیشنهادهایتان را به من انتقال دهید.
#سیکاپادکست
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
نکته شماره ۱۲۳ چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟ بخش اول) در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک
نکته شماره ۱۲۴
چه هنگامی از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم؟
بخش دوم)
در فصل افتتاحیه رمان از تکنیک بازگشت به گذشته استفاده نکنید. بگذارید داستانتان در زمان حالِ داستان بگذرد و از فصل دوم به بعد از این روش استفاده کنید.
علت دیگری که باعث میشود در فصل اول از بازگشت به گذشته استفاده نکنیم، بیاطلاعی از زندگی اکنون شخصیت است. ما از زندگی اکنون شخصیت نمیدانیم پس به عنوان مخاطب نمیتوانیم اهمیت حوداث زندگی گذشته فرد را درک کنیم. چون معیاری برای قضاوت وجود ندارد.
آخرین علت هم به جنبه فرمی بازگشت به گذشته برمیگردد. ما بعد از بازگشت به گذشته، باید به زمان حال برگردد. وقتی هنوز زمان حالی وجود ندارد پس از تمام شدن بازگشت به گذشته به چیزی باید برگردد؟
مثال: در همان داستان پدر و پسر و مهاجرت پسر، ما تا از اهمیت مهاجرت و سفرش باخبر نشویم نمیتوانیم اهمیت گذشته او را درک کنیم و چون آنقدری از داستان جلو نرفتهایم، بعد از بازگشت به گذشته، داستان گیر میکند و جلو نمیرود. چون اتفاقی نیفتاده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
هدایت شده از جایزه داستانی محمود حکیمی
پنج سال پیش، در ساعاتی مثل امروز در بهت و حیرت شهادت سردار عزیزمان، حاج قاسم سلیمانی بودیم که ناجوانمردانه به شهادت رسید. خیلیها مثل من او را فقط در عکسها و فیلمها دیده بودند و جز همین تصویرها چیز درگیری از او در ذهن نداشتند اما شهادتش آه جانسوزی بود که از نهاد همهمان بلند شد.
او بود که ایده مقاومت را در جهان پرآشوب امروز ما عملیاتی کرد و من هم در #جایزه_حکیمی به پاس زحمات ایشان و تمام شهدای مقاومت، یکی از موضوعات جشنواره را مسئله مقاومت قرار دادم. امیدوارم ما هم در جایزه حکیمی، قدم کوچکی در بسط و گسترش ایده مقاومت برداریم.
تا بیست دی ماه، فرصت دارید آثار خود را در دو بخش داستان کوتاه و طرح رمان به آیدی جایزه حکیمی
@HakimiAdmin
شبکههای اجتماعی ایتا، بله و تلگرام بفرستید.
جایزه داستانی محمود حکیمی
@hakimiAward
تو روزهای ویراستاری داستان به یک جایی از خستگی میرسی که احساس میکنی هیچ چیز بلد نیستی و حتی نمیتونی بدیهیات داستانگویی را هم بیان کنی!
نکته شماره ۱۲۵
ویژگیها و کاربرد پیشدرآمد و انواع آن
بخش اول)
هدف اصلی پیشدرآمد ساختن پسزمینه تاریخی و تصویرکردن زمان و مکان رمان است. فاصله زمانی بین پیشدرآمد و افتتاحیه داستان میتواند از یک ساعت بعد تا یک قرن بعد باشد. پیشدرآمد صحنههایی توصیفی است که در آن روابط یا شخصیتهای افراد به صورت مفصل تشریح میشود.
مثال: رمان دیما پیشدرآمدی مفصل دارد از نحوه آشنایی دیما با شوهرش عابس و بعد شهادت او. با فاصله اندکی از شهادت او، تقریبا چهل روز، داستان شروع میشود. ما تأثیر آشنایی دیما با عابس را بر زندگی او در ادامه رمان میبینیم. پیشدرآمد رمان دیما ۳۵ صفحه است و با توجه به حجم کتاب، تقریبا ۱۰ درصد رمان را به خودش اختصاص داده است.
#نکات_نوشتن
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
به نظرم قدرت اصلی کتاب در گذر زمان دیده میشود. اینکه کتابی پس از سالها همچنان پس ذهن مخاطبش زنده باشد و از آن به نیکی یاد کند. امروز یکی از دوستان نویسنده زنگ زد و جنگ و دعوای صبحگاهی گربهها جلوی سوپری محلشان برایم تعریف کرد.
صحبت کردن از این جنگ و دعوا، من را یاد کتابی انداخت که ده سال پیش خوانده بودم. شاید هم بیشتر. بیست سال پیش! من این کتاب را راهنمایی بودم که خواندم. مهدی میرکیانی را میتوان جزو اساتید داستانگویی دانست. مخصوصا آنها که نوجوان مینویسند باید سراغ آثار خوب او بروند و آنها را بخوانند.
«سلطان آشغالگردها» یکی از آثار خوب ایشان است. داستانی سرزنده، جذاب، با فضاسازی متفاوت و مضمونی عمیق. کتاب جانسختی که تبلیغات خوبی برایش نشده است اما حس و حال خوبی دارد. شیرمان سگ پلیس پس از سالها خدمت در اداره پلیس شهر، بازنشسته شده و پاداش سالها خدمتش زندگی در میان سگها و گربههای ولگرد است.
فکر نکنید چون قهرمان داستانش یک گربه و یک سگ هستند با یک چیز ساده و دم دستی روبهرو هستید. «سلطان آشغالگردها» هم سیاسی است هم هویتی. لابهلای جنگ سگ و گربهها، آدمها هم هستند اما این سگها و گربهها هستند که قرار است از آنها درس سیاست یاد بگیریم و به هویت واقعیمان فکر کنیم.
ما وقعا چه کسی هستیم؟
حیوانات در ادبیات تعلیمی ایران جای زیادی دارد اما داستان مدرن ایرانی چندان روی خوش به آن نشان نداده است. «سلطان آشغالگردها» یکی از نمونههای خوب است که میتوانیم با خیال آسوده به نوجونانمان بدهیم و هم خودمان در مقام مخاطب بزرگسال بخوانیم و چیز یاد بگیریم.
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir
از سلطانآباد تا آذرباد
به نظرم قدرت اصلی کتاب در گذر زمان دیده میشود. اینکه کتابی پس از سالها همچنان پس ذهن مخاطبش زنده باشد و از آن به نیکی یاد کند. امروز یکی از دوستان نویسنده زنگ زد و جنگ و دعوای صبحگاهی گربهها جلوی سوپری محلشان برایم تعریف کرد.
صحبت کردن از این جنگ و دعوا، من را یاد کتابی انداخت که ده سال پیش خوانده بودم. شاید هم بیشتر. بیست سال پیش! من این کتاب را راهنمایی بودم که خواندم. مهدی میرکیانی را میتوان جزو اساتید داستانگویی دانست. مخصوصا آنها که نوجوان مینویسند باید سراغ آثار خوب او بروند و آنها را بخوانند.
«سلطان آشغالگردها» یکی از آثار خوب ایشان است. داستانی سرزنده، جذاب، با فضاسازی متفاوت و مضمونی عمیق. کتاب جانسختی که تبلیغات خوبی برایش نشده است اما حس و حال خوبی دارد. شیرمان سگ پلیس پس از سالها خدمت در اداره پلیس شهر، بازنشسته شده و پاداش سالها خدمتش زندگی در میان سگها و گربههای ولگرد است.
فکر نکنید چون قهرمان داستانش یک گربه و یک سگ هستند با یک چیز ساده و دم دستی روبهرو هستید. «سلطان آشغالگردها» هم سیاسی است هم هویتی. لابهلای جنگ سگ و گربهها، آدمها هم هستند اما این سگها و گربهها هستند که قرار است از آنها درس سیاست یاد بگیریم و به هویت واقعیمان فکر کنیم.
ما وقعا چه کسی هستیم؟
حیوانات در ادبیات تعلیمی ایران جای زیادی دارد اما داستان مدرن ایرانی چندان روی خوش به آن نشان نداده است. «سلطان آشغالگردها» یکی از نمونههای خوب است که میتوانیم با خیال آسوده به نوجونانمان بدهیم و هم خودمان در مقام مخاطب بزرگسال بخوانیم و چیز یاد بگیریم.
از سلطانآباد تا آذرباد
یادداشتهای یک نویسنده و ویراستار داستانی
@Azarbadir