eitaa logo
بنده امین من
3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸محمدسبحان ادب ۳ماهه شهرستان طرقبه شاندیز @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸مبینا فلفلی شهرستان طرقبه شاندیز @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸فاطمه زهرا حیدری شهرستان طرقبه شاندیز @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده امین من
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت سوم همان موقع آقای مدیر آمد توی حیاط مدرسه و مبصر کلاس ‏ها
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت چهارم آقای ماه ‏نظر وقتی با موتورگازی‏ اش برگشت، نگاهی به دورتادور حیاط مدرسه انداخت و خوشحال و خندان در حال گذاشتن موتورش روی جَک گفت: «آفرین به همه ی بچه ‏ها که محوطه ی مدرسه را درخت ‏باران کردند.» نگاهش که به قبر یزید افتاد، از عزیزی پرسید: «این ها دیگر چه درخت هایی هستند که ردیف شده ‏اند کنار هم و هیچ شاخه ‏ای ندارند؟!» تا عزیزی بخواهد حرفی بزند، من دویدم جلو و گفتم: «آقا مدیر اجازه! این ها همان ترکه‏ های مُو هستند که می‏ گفتم... قرار است خودشان ریشه کنند و برگ وبار بیاورند... اگر همه ی‏شان گرفت سال دیگر چند تایش را می ‏بریم جاهای دیگر می ‏کاریم.» آقامدیر مثل این که خودش آن جا بود؛ ولی دلش آن جا نبود. چند لحظه رفت توی فکر و با تعجب نگاهم کرد. مانده بودم دیگر چه بگویم که عزیزی همان حرف‏ های بابام را در مورد ترکه‏ های انگورم تکرار کرد: «این ها جورواجور از مُوهای روستا هستند آقامدیر. اگر این ترکه‏ ها ریشه کنند و سبز شوند، همه ایوان مدرسه پر می ‏شود از انگورهای رنگارنگ که هرکدام شان طعم و مزه ی خودشان را دارد.» چهره ی آقامدیر به گل لبخند شکفته بود و رو به من می‏گفت: «آفرین آفرین! صدای اذان عموحاجی از کوچه باغ پشت مدرسه به گوش می ‏رسید. آقای ماه‏نظر به عزیزی اشاره کرد زنگ تعطیلی را بزند. *** شب که نشسته بودم به مشق نوشتن، بابا پرسید: «ترکه‏ های مُو را کاشتی؟!» - «آره! خیلی هم خوب کاشتم شان؛ ولی آقامدیر تعجب کرده بود چرا این‏ هایی که کاشته ‏ام شاخ و برگ ندارند.» بابا خندید و گفت: «این آقامدیر شما بچه‏‏ شهری است، حق دارد ترکه‏ های مُو را نشناسد. حالا بگو ببینم دیگر چه نهال‏ هایی توی مدرسه کاشتند؟» - «همه جور نهالی بود. گردو بود، توت بود، بادام، هلو، زردآلو، حتی سنجد هم بود، شاید هم چیزهای دیگر.» - «آن وقت این ‏ها را با نظم و ترتیب کاشتید یا درهم برهم؟» - «همین طور قاتی پاتی کاشتیم رفتیم... هر یک متر یک چاله کوچولو می‏ کندیم و می‏ گذاشتیم شان توی چاله. خاک می‏ ریختیم پایشان.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▬▬▬✨❁﷽❁✨▬▬▬ جَمْکَراْنْ تو شهرِ قُم یه مسجدْ به نامِ جمکرانِ این مسجدِ قدیمی واسه امام زمانِ یه مسجدِ با شکوه برای شیعیانِ دعای مردم اینجا اَلْغوث و اَلْاَمانِ دعا واسه ظُهورِ آقا صاحبْ زمانِ امامِ مهربونی که غایب و نهانِ اُمیدِ شیعیانُ مُنجی واسه جهانِ از رو به رویِ مسجد یک بارِگَه عَیانِ ضَریحِ با شُکوهِ خانومْ معصومه جانِ برای مسجدِ ما این بهترین نِشانِ همسایگیِ حضرت یه لُطفِ بی کرانِ ✍شاعر : علیرضا قاسمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ┈•┈•┈•✦ 🌺 ✦•┈•┈•┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━ 💫مولودی نیمه شعبان (عج) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━ سالروز میلاد منجی عالم، حضرت صاحب الزمان، امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف مبارک باد. عیدتون کلی مبارکاااااا🌹😍❤️ (عج) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 🍃همه‌ی اتفاقات خوب، برای انسان‌های مثب‌اندیش می‌افتد 🍃انسان‌هایی که زیبا فکر می‌کنند با دیگران با محبت رفتار می‌کنند 🍃شکرگزار هستند، خودشان را دوست دارند و به زندگی لبخند می‌زنند...😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─━━⊱⋆✣✦﷽✦✣⋆⊰━━─ ❣❣ پرتوِروےتوتادرخلوتم‌دیدآفتاب می‌رودچون‌سایه‌هردم‌بردروبامم‌ هنوز ایڪه‌گفتےجان‌بده‌تاباشدت‌آرامِ‌جان جان‌بغمهایش‌سپردم‌نیست‌آرامم‌ هنوز "حافظ شیرازے" ⚘ 🏝کسی را دارم که نیم نگاهش را لحظه‌ای به نگاهی نمی‌فروشم کسی که تمامی لحظات بی‌کسی‌ام را با یاد او پر می‌کنم و این عشق را بارها اکران می‌کنم تا همگان بفهمند وجودش را که سهل است یک تار مویش را هم به دو دنیا نمی‌دهم امام زمانم دوستت دارم 🌥 @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
بنده امین من
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت چهارم آقای ماه ‏نظر وقتی با موتورگازی‏ اش برگشت، نگاهی به
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت پنجم - «بگو هفت بیجار... مگر هیچ کس از مردهای آبادی آن جا نبود بگوید چطور نهال‎ها را بکارید؟» - «نه نبود. فقط سهراب عزیزی مبصر کلاس ششمی‏ ها بود که زور می‏ کرد تندتند چاله بکنیم و بکاریم شان.» بابا قاه قاه خندید و زمزمه کرد: «کار هر بز نیست خرمن کوفتن/ گاو نر می‏ خواهد و مرد کهن. این طور که شماها درختکاری کرده‏ اید من که چشمم آب نمی‏ خورد از ده تا درخت یکیش هم سبز شود. سبز هم که بشوند، روی هم سایه می ‏اندازند و مثل صنوبر می ‏روند بالا. درخت نور می‏ خواهد که با این فاصله ‏ی کمی که کاشته ‏اید از نور محروم می ‏شوند.» از بس از درختکاری خوشم آمده بود، فردایش که روز جمعه بود، به بابا گفتم دلم می‏ خواهد به دست خودم توی زمین‏ هایمان درخت بکارم. می‏ خواهم روش درست درختکاری را یادم بدهی. بابا گفت: «امسال برنامه ‏ای برای احداث باغ جدید و کاشت درخت نداریم. نهال جدید آب زیاد می‏ خواهد که فعلاً قنات مان کم ‏آب شده و چشم به باران رحمت پروردگار داریم آب زیاد شود؛ ولی اگر بخواهی یکی دوتا درخت بکاری مانعی نیست. می ‏شود آن ها را کنار جوی آب باغ ‏دراز خودمان بکاری.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸محمد امین از شهرستان گراش، استان فارس @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
40.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ ✨ بچه های عزیز اگر می خواهید بدانید که چگونه می توان یار امام زمان(عجل الله فرجه شریف) شد، حتما کلیپ را تماشا کنید. @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 📺شهید سید محمد جهان آرا به روایت از پدر او: داماد من می‏‌گوید شب‌‏هایی که در خرمشهر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی نگهبانی بدهد؛ او بر خلاف وضع جسمی نامناسب به نگهبانی رفت.همان موقع فردی از بچه‏‌های بسیجی با او همکلام شد از او پرسید جهان‌آرا کیست؟ تو او را می‏‌شناسی و سیدمحمد جواب می‏‌داد پاسداری است مثل تو. او گفت: نه جهان‏ آرا ۴۵ روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب داد :گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است. فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا،با برگه مرخصی‏ خود راهی اتاق فرماندهی شد و دید که او همان پاسدار در حال نگهبانی شب گذشته است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ ↻✂️📏✏️••|| 🙃🙂 طاووس اگه ساختین عکس و فیلم بگیرین بفرستین برامون ✌️☺️ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده امین من
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت پنجم - «بگو هفت بیجار... مگر هیچ کس از مردهای آبادی آن جا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت ششم بابا دوتا نهال توتِ پیوندی از خزانه ی نهال کاری‏ اش کَند و دستم داد؛ اما راضی نشدم آن ها را در باغ ‏دراز بکارم. گفتم می‏ خواهم جایی بکارم که هیچ درختی آن جا نباشد. بهترین جا هم برای کاشتن شان، بالاسر زمین «جوی‏نو» کنار جاده است. هرچه بابا نصیحتم کرد آن جا بکاری باید آب دستی بهشان بدهی. در همین سال اول، هر هفته باید دو سه بار آبیاری‏شان کنی تا نخشکند. چطور می‏ خواهی از راه دور سطل سطل آب ببری بریزی پای شان؟ اما من هیچ کوتاه نیامدم و شماها را در کنار جاده؛ یعنی همین‏جایی که هستید کاشتم. نه آن طور که توی مدرسه درخت کاری کردیم. بابا آمد ایستاد کنار دستم و فن درختکاری را یادم داد. یکی یکی به فاصله ی پنج متر از هم دیگر کاشتم تان و آبیاری ‏تان کردم. هرکدام تان را که می‏ کاشتم: بلندبلند می‏ خواندم: به دست خود درختی می‏ نشانم/ به پایش جوی آبی می‏ کشانم. درختم کم‏ کم آرد برگ و باری... و بابا آن وقت چقدر از شور و شعف من خوشحال بود و چشم هایش از شادی برق می ‏زد. اکنون ای درخت‏ های چهارساله ی من! همیشه پابرجا باشید. وقتی نگاه تان می‏ کنم احساس آرامش می‏ کنم. همین دیروز که دلم برای آقامدیر دوران دبستانم تنگ شده بود، با یک زنبیل از انگورهای باغ ‏دراز رفتم به دیدنش. آقای ماه‏ نظر از شهر آمده بود تا از تجدیدی‏ ها امتحان بگیرد. تا من را دید آغوش باز کرد و آمد طرفم. می‏ گفت: «کجایی تو پسر... یک سال و نیم است ندیدمت؟! در سایه‏ سار داربست ‏های مُو نشستیم و کلی با هم گفت وگو کردیم. زنبیل انگورم را نمی‏ خواست بگیرد. خوشه‏ های بزرگ انگور را که از بالای ایوان بلند مدرسه آویزان شده بود نشانم می ‏داد و در حضور بچه‏ هایی که داشتند ورقه‏ های امتحانی‏ شان را سیاه می‏ کردند می‏ گفت: «دست مریزاد! همین انگورهای سرخ و زرد و خوش مزه‏‏ ی بالاسرمان هم از انگورهای باغ شماست که چهار سال پیش این جا کاشته ‏ای پسرجان.» و شما نمی ‏دانید درخت‏ های زیبای من آن چند دقیقه در سایه‏ سار انگورها در ایوان مدرسه چه احساس عجیبی داشتم. در عین شادی، از حس غرور و افتخار لبریز بودم.  درخت‏ های من، همیشه دوست تان دارم!نویسنده: یوسف یزدیان وشاره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 🔴اهل بیت چگونه به فرزندانشان ادب می آموختند؟روایتی از امام صادق که روش تربیتی امام باقر علیه السلام را نیز نشان می‌دهد امام صادق(عليه ‏السلام) : 🔹پدرم مرا به سه چيز ادب آموخت و از سه چيز نهی فرمود. ✍ سه نكته ادب اين بود كه فرمود : ☘ فرزندم! هر كس با دوست بد بنشيند سالم نمى ماند ☘ و هر كس گفتارش را كنترل نكند پشيمان مى شود ☘ و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود مورد بدگمانى قرار مى گيرد. ✍ و آن سه چيز كه مرا از آن نهى فرمود : ☘ دوستى با كسى كه چشم ديدن نعمت كسى را ندارد ☘ و با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود ☘ و دوستی  با سخن چين. 📚 (تحف العقول ص376) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─