🦋🌸🌼🦋👦
#بازی
#کاردستی_آموزش_علوم
مراحل درست کردن کاردستی شب و روز
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙221🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روش استفاده از کاردستی که در پست قبلی آموزش داده شد.👆
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙222🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#آزادی_پروانه_ها
بهار بود ، پروانه های قشنگ و رنگارنگ در باغ پرواز می كردند.
حسام ، پسر كوچولوی قصه ما توی اين باغ ، لابه لای گلها می دويد و پروانه ها را دنبال می كرد . هر وقت پروانه زيبايی می ديد و خوشش می آمد آرام به طرف او می رفت تا شكارش كند . بعضی از پروانه ها كه سريعتر و زرنگتر بودند ، از دستش فرار می كردند، اما بعضی از آنها كه نمی توانستند فرار كنند ، به چنگش می افتادند . حسام ، وقتی پروانه ها را می گرفت، آنها را در يک قوطی شيشه ای زندانی می كرد .
يک روز چند پروانه زيبا گرفته بود و داخل قوطی انداخته بود ، قصد داشت كه پروانه ها را خشک كند و لای كتابش بگذارد و به همكلاسی هايش نشان بدهد . پروانه ها ترسيده بودند ، خود را به در و ديوار قوطي شيشه اي مي زدند تا شايد راه فراري پيدا كنند . حسام همين طور كه قوطي شيشه اي را در دست گرفته بود و به پروانه ها نگاه مي كرد خوابش برد . در خواب ديد كه خودش هم يك پروانه شده است و پسر بچه اي او را به دست گرفته و اذيت مي كند . تمام بدنش درد مي كرد و هر چه فرياد و التماس مي كرد كسي صدايش را نمي شنيد . بعد پسر بچه ، حسام را ما بين ورقهاي كتابش گذاشت و كتاب را محكم بست و فشار داد . دست و پاي حسام كه حالا تبديل به يك پروانه نازك و ظريف شده بود ، ترق ترق صدا مي داد و مي شكست و حسام هم همين طور پشت سر هم جيغ بلند مي كشيد . ناگهان از صداي فرياد خودش از خواب پريد و تا متوجه شد كه تمام اين ها خواب بوده است دست به آسمان بلند كرد و از خدا تشكر كرد .
ناگهان به ياد پروانه هايي افتاد كه در داخل قوطي شيشه اي، زنداني شده بودند..! بعد ، قوطي پروانه ها را به باغ برد ، در قوطي را باز كرد و پروانه ها را آزاد كرد . پروانه ها خيلي خوشحال شدند و از قوطي بيرون پريدند و شروع به پرواز كردند .
حسام فرياد زد : پروانه هاي قشنگ مرا ببخشيد كه شما را اذيت مي كردم. قول مي دهم اين كار زشت را هرگز تكرار نكنم.
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙223🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#شعر
#صلوات
قناری آی قناری
عجب صدایی داری
بخون بخون برامون
ترانۀ بهاری
صلِّ علی محمد
صلوات بر محمد
قناری آی قناری
کوچیک و بزرگ نداره
صلوات بر پیغمبر
شادی و شور مییاره
صل علی محمد
صلوات بر محمد
قناری آی قناری
وقتی میخوای بخوابی
یواشکی چی میگی
به من بده جوابی
صل علی محمد
صلوات بر محمد
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙224🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#بازی
#آموزش_ریاضی
مفاهیم اولیه ریاضی
ترتیب و توالی
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙225🔜
44.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋🌸🌼🦋👦
#انیمیشن
#تسبیحات_حضرت_زهرا(س)
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙226🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#مورچه_بی_دقت
🐜🐜🐜🐜
در يک شب زمستانی برف سنگينی باريده بود. همه جا سرد بود.
موچي (مورچه كوچولو) و فيلو (فيل كوچولو) در خانه خوابيده بودند. بخاری كوچک آنها روشن بود اما نمی توانست همه خانه را گرم كند.
موچی گفت : " بايد يک فكری بكنيم كه خانه را گرم كنيم. و بعد گفت : " يک فكر حسابی دارم. ما می توانيم تمام شعله های اجاق گاز را روشن كنيم تا خانه گرم شود."
فيلو گفت: " اما اين كار خطرناک است. مگر يادت نيست كه آقای ايمنی می گفت هيچ وقت اين كار را نكنيد؟
موچي گفت : آقای ايمنی در خانه گرمش خوابيده و نمی داند كه ما داريم از سرما می لرزيم .
موچی اين را گفت و سراغ اجاق گاز رفت و همه شعله ها را روشن كرد.
كم كم خانه گرم شد ولی بوی گاز همه جا را گرفته بود .
موچي كه گرمش شده بود پنجره را باز كرد.
چند دقيقه بعد صدای زنگ در بلند شد . فيلو با تعجب در را باز كرد . آقای ايمنی پشت در بود .
آقای ايمنی گفت :" داشتم از اينجا عبور می كردم ، ديدم توی اين سرما پنجره هايتان باز است، تعجب كردم. گفتم در بزنم و بپرسم اينجا چه خبر است؟!"
فيلو گفت: " موچي سردش بود و اجاق گاز را روشن كرد تا خانه را گرم كند و حالا هم گرمش شده و رفته پنجره را باز كرده
آقای ايمنيی فرياد زد: " چی؟ مگر اجاق گاز بخاری است كه با آن خانه را گرم می كنيد ؟
اول اين كه گرم كردن خانه با شعله های اجاق گاز كار اشتباهی است. "
فيلو با سرعت دويد و گاز را خاموش كرد.
بعد آقای ايمنی ادامه داد: شما نبايد آنقدر خانه را گرم كنيد كه مجبور شويد پنجره ها را باز كنيد. هيچ می دانيد اينطوری چقدر گاز هدر مي رود؟ شما مي توانيد لباس گرم بپوشيد و يا جلو در و پنجره ها پرده هاي كلفت بزنيد تا گرمای خانه هدر نرود. بايد در زمستان جلوی دريچه كولر را بپوشانيد تا گرمای خانه هدر نرود.
فيلو با سرعت رفت و مقداری لباس آورد و به موچی گفت : اين لباسها را بپوش. من می روم جلوی پنجره ها پرده بزنم.
ساعتی بعد، پرده های پنجره زده شد. فيلو با يک تكه نايلن، جلوی دريچه كولر را هم پوشاند.
آقای ايمنی گفت : دوستان عزيز يادتان باشد موقع خواب شعله بخاری را كم كنيد و از پتو و لحاف مناسب استفاده كنيد.
آقاي ايمنی خداحافظی كرد و رفت . حالا خانه گرم شده بود و همه راحت بخواب رفتند.
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙227🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#شعر
#کتاب
یک روز در اتاقم
تنها نشسته بودم
بی حال و کم حوصله ،
غمگین و خسته بودم
برادرم به من داد ،
چند کتاب قصه
گفت بخوان ای خواهر
دوری بکن ز غصه
من آن کتابها را
خوشحال و شاد خواندم
با قصه غصه ها را
از قلب خویش راندم
شد باز در به رویم ،
درهای روشنایی
می یافتم از آن پس
رفیق آشنایی
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙228🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#بازی
#از_کجا_بنزین_بزنیم؟
✈️
🔴 در این بازی باباها دستانشان را باز می کنند و مثل هواپیما دور خانه حرکت می کنند. کودکان نقش ایستگاه پمپ بنزین را دارند. هر وقت هواپیما بنزین ( گازوئیل) تمام کرد، به دنبال ایستگاه پمپ بنزین(فرزند) می روند و با قلقلک دادن کودک بنزین می زنند.
🏡 هم بازی؛ مدرسه
توانمندسازی والدین
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙229🔜
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌸🌼🦋👦
#کلیپ
#ادب_در_کودکان
استادپناهیان
تربیت کودکان
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙230🔜