eitaa logo
بنده امین من
9.7هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 | کمک در وضو ❓ اگر بطری آب را کج کنیم تا کسی وضو بگیرد، اشکال دارد؟ ✅ لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1703🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 تولدت مبارک سردار قهرمان✨🌱 پ.ن: امروز به تاریخ شناسنامه، تولد سردارمون هست✨ لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1704🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام او آغاز میکنم چرا که نام او آرامش دلهاست و ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖 سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 ┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استخوان لای زخم گذاشتن (ضرب المثل) قصابی بود که هنگام کار با ساتور دستش را بریده بود و خون زیادی از زخمش می چکید . همسایه ها جمع شدند و او را نزد حکیم باشی که دکتر شهرشان بود بردند . حکیم بعد از ضد عفونی زخم میخواست آن را ببندد که متوجه شد لای زخم قصاب استخوان کوچکی مانده است . می خواست آن را بیرون بکشد اما پشیمان شد و با همان حالت زخم دست قصاب را بست و به او گفت : زخمت خیلی عمیق است و باید یک روز در میان نزد من بیایی تا زخمت را پانسمان کنم. از آن روز به بعد کار قصاب درآمد . هر روز مقداری گوشت با خود میبرد و با مبلغی به حکیم باشی میداد و حکیم هم همان کار همیشگی را می کرد اما زخم قصاب خوب نشد که نشد . مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه روزی حکیم برای مداوای بیماری از شهر خارج شد و چند روزی به سفر رفت و از آنجایی که پسرش طبابت را از او یاد گرفته بود به جای او بیماران را مداوا می کرد . آن روز هم طبق معمول همیشه قصاب نزد حکیم رفت و حکیم باشی دست او را مداوا کرد و پس از ضد عفونی می خواست پانسمان کند که متوجه استخوان لای زخم شد و آن را بیرون کشید و زخم را بست و به قصاب گفت : به زودی زخمت بهبود پیدا میکند . دو روز بعد قصاب خوشحال نزد پسر حکیم آمد و به او گفت : تو بهتر از پدرت مداوا می کنی . زخم من امروز خیلی بهتر است . پسر حکیم هم بار دیگر زخم را ضدعفونی کرد و بست و به قصاب گفت :از فردا نیازی نیست که نزد من بیایی. چند روزی گذشت و حکیم از سفر برگشت . وقتی همسرش سفره را پهن کرد متوجه شد که غذایش گوشت ندارد و فقط بادمجان و کدو در آن است . با تعجب گفت : این غذا چرا گوشت ندارد؟ همسرش گفت تو که رفتی پسرمان هم گوشتی نخریده . حکیم با تعجب از پسر سوال کرد : مگر قصاب نزد تو نیامد ؟ پسر حکیم با خوشحالی گفت : چرا پدر آمد و من زخمش را بستم و استخوانی که لای آن مانده بود را بیرون کشیدم . مطمئن باشید کارم را خوب انجام داده‌ام . حکیم آهی کشید و روی دستش زد و گفت : از قدیم گفته بودند : نکرده کار ، نبر به کار .پس بگو از امشب غذای ما گوشت ندارد. من خودم استخوان را لای زخم گذاشته بودم تا قصاب هر روز نزد من امده و مقداری گوشت برایمان بیاورد حالا هم بلند شو زن و بچه ات را هم بردارو از خانه ی من برو بیرون. من نون و آب اضافه ندارم به تو و زن و بچه ات بدهم. پسر حکیم که تا آن روز ازکمک های پدرش بهره میبرد حالا ازینکه بخواهد خودش برای خانواده کارکند میترسید اما با هر زحمتی بود اتاق کوچکی در بیرون اجاره کرد و بچه ها و همسرش را به آنجا برد هر چه پول داشت هم کمی نان برای بچه ها خرید. توکل به خدا کرد و مطب کوچکی هم راه انداخت و مغازه به مغازه رفت و اطلاع داد سپس به خدا گفت من خرج زندگیم را از حرام نمی خواهم خودت راه حلال را برایم باز کن روز بعد در مطب نشست وشروع کردبه ساختن دارو که در به صدا درآمد دو نفر وارد شدند و دست هر دو زخم بودو خوب نمیشد یکی از آنها که سن زیادی هم نداشت گفت: _ من از شهر دیگری آمده ام قصاب به خانه ی ما آمده بود و از شما تعریف زیادی میکرد اگر دستم خوب شود من هم در همه جا از شما و طبابتتان تعریف خواهم کرد پسر حکیم کارش را شروع کرد وبا دقت تمام سعی کرد زخم را پانسمان کند چند ماهی گذشت و حکیم از در خانه ی پسرش میگذشت پسرش بیرون آمد و او را به خانه دعوت کرد ناهار حاضر بود و پدر هم سر سفره نشست پسر برای پدر آبگوشت کشید و پدر شرمنده سر به زیر انداخت و گفت: _ پسرم کمی هم برای مادرت بکش تا ببرم چند روز میشود که غذای درست وحسابی نخورده است. از آن روز به بعد درباره ی کسی که جلوی پیشرفت کارها را بگیرد یا دائم اشکال تراشی کند ، می گویند : استخوان لای زخم می گذارد… امثال و حکم – دهخدا لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1706🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا