eitaa logo
بنده امین من
3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
۶ مامان‌ها دریای مهربانی هستند. اما وقتی خودتون سر شوخی رو باز می‌کنید، توقعی نداشته باشید... لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1758🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ 📺 (قسمت چهارم) لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1759 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌺بسم‌ الله الرحمن الرحیم🍃 .
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... هر بامدادت؛ رودخانه حیات جاری می شود ... زلال و پاک ... چون خورشید مهربان و گرم وخالصمان ساز ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام داستان «ماهی ها نمی خندند» آن روز زهرا و علی با شوق و ذوق زیادی آماده می‌شدند تا به گردش بروند علی به زهرا گفت: _ توپ رو هم برداشتی؟ زهرا بلند از آن یکی اتاق داد زد: _ بله برداشتم مامان از آشپز خانه زهرا را صدا زد و گفت: _ زهرا جان دخترم سبزه رو هم از کنار هفت سین بردار ببریم بچه ها بدویین دیر شد بابا توی کوچه منتظره زهرا و علی آماده شدند وبه همراه مادر و نرگس کوچولو به کوچه رفتند و سوار ماشینشان شدند از بس که وسایل زیاد بود جای بچه ها تنگ شده بود زهرا غر غر کنان گفت: _ مامان این قوری رو میخوای چیکار کنی؟ مامان با خنده گفت: _ قراره از توش غول جادو دربیاریم علی هم خنده اش گرفت زهرا هم خندید و بی خیال غر زدن شدو سعی کرد آرام بنشیند بالاخره بابا ماشین را نگه داشت و بچه ها پیاده شدند زهرا نفس عمیقی کشیدو گفت: _ وای هوا چقدر تمیز و خوبه چه جای خوبی اومدیم بابا و مامان توصیه کردند اول یک جایی برای نشستن آماده کنند و بعد به بازی بروند نرگس کوچولو هم در بغل مامان خوشحالی می‌کرد و دست می‌زد همه چیز را که چیدند بابا به زهرا و علی گفت: _ تازه آن رودخانه که میبینید گاهی داخلش ماهی هم هست زهرا و علی یک صدا گفتند: _ وای بابا واقعا؟ بابا گفت: _ شما کمی اینجا بازی کنید تا من و مامان وسایل ناهار رو آماده کنیم و بعد کنار رودخانه هم بنشینیم زهرا و علی کمی از خوراکی هایشان که بابا خریده بود را به همراه توپ و وسایلشان برداشتند و پی بازی رفتند اماااا حواسشان نبود و هرچه که می‌خوردند آت و آشغال هایش را روی زمین می‌ریختند کمی بعد بابا گفت بیاید برویم کنار رودخانه رودخانه ی قشنگی بود علی به همراه بابا مچ شلوارش را تا کردو پاهایش را به آب زد زهرا با ناراحتی نگاه می‌ کرد چون آدم های دیگری هم بودندو نمی‌توانست مثل علی شلوارش را تا بزند و به داخل آب برود کنار رودخانه نشست و آرام دستش را به آب زد آشغال میوه‌ را هم به آب داد مامان گفت _زهرا جان بیا بشین کنار نرگس من برم ببینم چای آتیشیمون حاضر شد یا نه زهرا قبول کرد مادر رفت و با یک سینی چایی و قوری برگشت علی مادر را صدا می‌کرد مادر رفت بابا هم آن طرف تر ایستاده بود و از زهرا دور بود یک هو دود غلیظی از قوری بیرون آمدو تبدیل به غول شد زهرا با تعجب کمی نگاه کرد و گفت: _ تو کی هستی؟ غول با صدای کلفتش گفت: _ من غول قوری ام زهرا تعجب کرد و گفت: _ از کی تا حالا از داخل قوری هم غول درمیاد؟ غول عصبانی شد و گفت: _ وقت زیادی ندارم یه آرزو بکن میخوام برم زهرا کمی فکر کرد و گفت: _ خوش به حال علی مثل ماهی ها توی آبه غول قوری تکان تکانی خورد و رفت زهرا تا خواست چیزی بگوید دید که ماهی شده و داخل رودخانه است اولش خوشحال بود داخل آب وول میخورد و شادی می کرد کمی که گذشت صدای گریه شنید به طرف صدا رفت یک ماهی کوچولو داخل یک آشغال میوه گیر کرده بود زهرا کوچولو سعی کرد آن را نجات دهد اما نتوانست مامان ماهی خیلی ناراحت بود زهرا کوچولو با خودش گفت: _ کاش ماهی نشده بودم و به او کمک می کردم شنا کرد و رفت تا کسی را برای کمک بیاورد به طرف بالای آب شنا کرد یک دفعه یکی از بچه ها بالای سرش ظرف آبمیوه انداخت زهرا کوچولو سرش خیلی درد گرفت آب هم خیلی کثیف بود حالش داشت بد می‌شد هر کاری می کرد نمی‌توانست درست شنا کند و کجکی می‌شد یادش آمد ماهی ها و قتی کجکی میشوند بعدش میمیرند گریه اش گرفت و تلاش کردباز هم شنا کند سرش هی گیج میرفت و تلو تلو میخورد. خوگوش کوچکی از بیرون آب گفت: _ زهرا زهرا تویی؟ زهرا کمی ایستاد و نگاه کرد و با تعجب گفت: _وای علی تویی؟ چرا این شکلی شدی؟ علی گفت: _ آره بیا این ور این پودر رو بپاشم روت تا دوباره شکل آدما بشیم زهرا خوشحال شد و سریع به طرف علی شنا کرد و گفت: _ این پودر رو غول قوری بهت داد؟ علی گفت: _ آره علی هم به خودش و هم به زهرا پودر پاشید و هر دو دوباره تبدیل به آدم شدند زهرا گفت: _ تو چرا خرگوش شده بودی؟ علی گفت: _ آخه دوست داشتم با سرعت زیادی مثل خرگوش توی جنگل بدوم اما خرگوشا از دست ما آدم ها ناراحت بودن چون همه جارو کثیف کرده بودیم بچه هاشون داشتن مریض میشدن زهرا یکهویی یاد آن ماهی کوچولو افتاد سریع به طرف آب رفت دست دراز کردو آن آشغال میو را برداشت و ماهی کوچولو را نجات داد ماهی کوچولو یک نگاه به زهرا کرد زهرا فهمید که دارد تشکر می کند چون ماهی ها که نمی توانند بخندند و حرف بزنند علی هم تصمیم گرفت به همراه زهرا آشغال هارا جمع کند آن روز عصر وقتی داشتند به خانه برمی‌گشتند درخت ها و حیوانات با محبت نگاهشان می کردند علی و زهرا میدانستند که درخت ها و حیوانات نمی توانند بخندند اما میدانستند که دارند تشکر می‌کنند برای همین دست تکان دادند و خدا حافظی کردند. نویسنده‌ی محترم خانم سامعی لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○•
•••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1760🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لوستر پارت دوم لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1761🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱ به پدربزرگ و مادربزرگتون سر بزنید... لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1762🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ 📺 (قسمت شصتم : خدا روزی رسونه) لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1763 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌺بسم‌ الله الرحمن الرحیم 🍃 ..
ای مسافرکه همه چشم به راهت دارند درشب خاطره چون ماه؛تو برمی گردی ندبه خوان شب آدینه ی موعود ،دلم شده سرشار غم و آه؛ تو برمی گردی سلااام صبحتون بخیر☺️🌺 ❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
0️⃣2️⃣قسمت بیستم ویژه برنامه در این قسمت می بینیم: خدا چه گناهانی رو می بخشه؟ از کجا بدونم خدا منو بخشیده یانه؟ توبه چه مراحلی داره؟ تبیین آیه ۳۷ سوره بقره لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1764🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لوستر پارت سوم لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1765🔜