eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°|🦋✨|° 🍀 جوانان‌خودسازی‌كنند. هم‌خودسازی‌علمی،هم‌خودسازی‌اخلاقی‌ و معنوی‌ودینی،هم‌خودسازی‌جسمی؛ وروحیه‌وامیدخودرابرای‌دفاع‌ازاین‌كشور حفظ‌نمایندكه‌این‌سرمایه‌ی‌بسیاربزرگی است. ╭━━⊰🌼🦋🌼⊱━━╮ @Banoyi_dameshgh ╰━━⊰🌼🦋🌼⊱━━╯
🔻 بیشترین مطلبی که از احمد آقا می‌شنیدیم درباره‌ خودسازی بود. یک‌بار به همراه چند نفر دور هم نشسته بودیم. احمد آقا گفت: بچه‌‌ها، کمی به فکر اعمال خودمان باشیم. بعد گفت: یکی از بین ما شهید خواهد شد. خودسازی داشته باشیم تا شهادت قسمت ما هم بشود...🕊 ➖ بعد ادامه داد: حداقل سعی کنید سه روز از گناه پاک باشید. اگر سه روز مراقبه و محاسبه‌ اعمال را انجام دهید حتماً به شما عنایتی می‌شود...✨🌱 بچه‌ها از احمد آقا سوال کردند: چه کنیم تا ما هم حسابی به خدا نزدیک شویم؟ 📌احمد آقا گفت: چهل روز گناه نکنید. مطمئن باشیدکه گوش و چشم شما باز خواهد شد...💫 این سخن به همان حدیث معروف اشاره دارد که می‌فرماید: «هر کس چهل‌روز اعمالش برای خدا خالص باشد خداوند چشمه‌های حکمت را بر زبان او جاری خواهد کرد🌿».
🤣 😅 محمدرضا داخل سنگر ⛺️ شد. دور تا دور سنگر رو نگاه کرد و گفت: «آخرش نفهمیدم کجا بخوابم؟! هر جا می خوابم مشکلی برام پیش میاد.😑 یکی لگدم میکنه ☹️. یکی روم میفته. یکی...» 😫 از آخر سنگر داد زدم: «بیا این جا. این گوشهٔ سنگر. یه طرفِت من و یه طرفتم دیوار سنگره. کسی کاری به کارِت نداره. منم که آزارم به کسی نمی رسه».😁 کمی نگاهم کرد و گفت: «عجب گفتی! گوشه ای امن و امان 👏🏻. تو هم که آدم آروم و بی شرّ و شوری هستی»😊 و بعد پتوهاشو آورد، انداخت آخرِ سنگر. 😴 خوابید و چفیه اش رو کشید رو سرش. منم خوابیدم و خوابم برد.🤭 خواب دیدم با یه عراقی 👾 دعوام شده. عراقی زد تو صورتم.😑 منم عصبانی شدم. دستمو بردم بالا و داد زدم: یا ابوالفضلِ علی! و بعد با مشت، محکم کوبیدم تو شکمش.👊🏻 همین که مشتو زدم، کسی داد زد: یا حسین! از صداش پریدم بالا. 😰 محمدرضا بود. هاج و واج و گیج و منگ، دورِ سنگر رو نگاه می کرد و می گفت: «کی بود؟! چی شد؟!» 😧 مجید و صالح که از خنده ریسه رفته بودند، گفتند: 🤦🏻‍♂«نترس کسی نبود؛ فقط این آقای آروم و بی شر و شور، با مشت کوبید تو شکمت».😂😂😂😂
برسد به دست مسئولان نجومی بگیر اگر شهادت نصیبم شد و جنازه ام دست دشمنان اسلام افتاد به هیچ وجه حتی اندکی از پول بیت المال را خرج گرفتن بنده حقیر نکنید (وصیت‌ شهید مدافع حرم طاهری نیا) سرباز مثل
مهࢪ قبولے ست‌ڪه بر دلت🕊️ میخورد ... شهدا ... دلمـ لایق مهر شهادت نیست 💔 اما شما که نظر کنید ...✨ این کویر تشنه‌دریا می شود.. با عطر شهادت...|🕊️🥀 『حیدریون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•<☺️🌙>• [ " الَّڈِېنَ صَبَرۈ ۈ عَلَې رَبَھُمُ ېَتَۈَكُِلۈنَ...❤️
🌷 "خدایا تو میدانی که چقدر مشتاقِ زیارت کربلا بودم و این تنها آرزویی بود که با خود به قبر بردم، باشد تا در آن دنیا از ریزه خواران آن حضرت باشیم"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب‌عملیات‌تاڪھ‌فھمیدن‌ࢪمز‌عملیات "یاابولفضݪ"هستش‌قُمقُمھ‌هاشونو‌خالے ڪردند‌تابالبِ‌تشنھ‌‌بزنند‌بھ‌دلِ‌دشمن‌ا؎ ڪاش‌ذࢪھ‌ا؎‌شبیھشون‌باشیم‌خب؟!🖐🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی زاده :بلاخره ماهم خدایی داریم دیگه😎😎 ↻📕📍••|| 🖍⃟📕¦⇢ 📽 🖍⃟📕¦⇢ ↠ @Banoyi_dameshgh
⊰{☘💚}⊱ از شهدا به ما🕊 خیلے مخلصیم ... هر وقت از هر جا نا امید شدید، بیاید در خونه ی ما؛ دست خالے بر نمےگردید . .🌿
آخر شبی رسد که به جرم جنون مارا به کربلای تو تبعید کنند 💔.. امام حسینم خودت هوامونو داشته باش😭
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ انگار دست ابوالفضل را رد می‌کرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل🔥 دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد : «زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!» لحنش به حدی محکم بود که خماری 🔥خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم! مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانی‌اش نمی‌شد که رو به من خواهش کرد : «دخترم به برادرت بگو بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم می‌چرخیدم که 🔥مصطفی وارد شد... انگار در تمام این اتاق فقط 🔥چشمان مرا می‌دید که تنها نگاهم می‌کرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید : «من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!» کلماتش مبهم بود و خودش می‌دانست آتش 🔥 چطور به دامن دلش افتاده که شبنم 🔥 روی پیشانی‌اش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد : «ان‌شاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.» و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، 🔥 سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد.. 🔥 هنوز وارد شهر نشده و که از قبل در لانه کرده بودند، با اسلحه به جان🔥 مردم افتادند... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ 🔥 هنوز وارد شهر نشده و که از قبل در لانه کردا بودند، با اسحله به جان🔥 مردم افتادند... مصطفی در حرم 🔥 (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی🔥 از تمام شهر شنیده می‌شد..! ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت هر چه سریعتر از🔥 خارج شویم، اما خیابان‌های داریا همه میدان جنگ شده و مردم به حضرت سکینه (ع) پناه می‌بردند.... مسیر خانه تا حرم طولانی بود و 🔥مصطفی می‌ترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد... صورت خندان و مهربان این جوان ، از وحشت هجوم 🔥 به شهر، دیگر نمی‌خندید و التماس‌مان می‌کرد زودتر آماده حرکت شویم.... خیابان‌های داریا را به سرعت می‌پیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس می‌داد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد.. که در پیچ خیابان، سه نفر 🔥مسلّح راه‌مان را بستند.... تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم🔥 گرفته و به خدا التماس می‌کرد این را حفظ کند....! ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم🔥 گرفته و به خدا التماس می‌کرد این را حفظ کند...! سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آن‌ها نمی‌خواستند این طعمه به همین راحتی از دست‌شان برود که هر چهار چرخ را به 🔥 بستند.... ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان🔥 خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود... چشمم به مردان مسلّحی🔥 که به سمت‌مان می‌آمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را می‌شنیدم که خدا را صدا می‌زد و سیدحسن وحشتزده🔥 سفارش می‌کرد : «خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجه‌تون می‌فهمن 🔥 نیستید!» و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه 🔥به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری 🔥وحشیانه در را باز کرد... نگاه مهربانش از آینه التماسم می‌کرد حرفی نزنم و آن‌ها طوری🔥 پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
🍃 📖🍃 .رمـــــان قسمٺ نگاه مهربانش از آینه التماسم می‌کرد حرفی نزنم و آن‌ها طوری🔥 پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد... دیگر او را نمی‌دیدم و فقط لگد🔥 وحشیانه را می‌دیدم که به پیکرش می‌کوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمی‌زد...🔥 من در آغوش مادر مصطفی🔥 نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند..! بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمی‌دیدند زانوانش 🔥حریف سرعت آن‌ها نمی‌شود که روی زمین بدن سنگینش را می‌کشیدند و او از درد و🔥 ضجه می‌زد... کار دلم از وحشت گذشته بود که🔥 را به چشم می‌دیدم و حس می‌کردم قلبم از شدت تپش🔥 در حال متلاشی شدن است... وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین می‌کشیدم و باورم نمی‌شد اسیر این 🔥 شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط🔥 را صدا می‌زدم... بلکه #🔥معجزه‌ای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید..؛ ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡حیدࢪیون♡•꧂
سلام خدمت شما بزرگواران💚 دو پارت جبرانی رمان امروز رو هم خدمت شما عزیزان گزاشتیم حلال کنین شرمنده مشکل پیش اومده بود چهار پارت رمان دمشق شهر عشق تقدیم به نگاهتون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی دستم را محکم بگیر تا در لغزندگی دنیا پرت نشوم و همیشه به تو حکمت هایت ایمان داشته باشم...🤲
شهید حججی عزیز حجت خداوند در مقابل چشم‌همگان شد✨ مقام معظم‌رهبری🌱
🌸🍃🌷🍃🌸🍃🌷 لحظه ای باشهدا🌹 همیشه‌ میگفتـــــ : زیباترین‌ شهادتـــــ را میخواهم! یڪ بار پرسیدم: شهادتـــــ خودش‌ زیباسـتـــــ ؛ زیباترین‌ شهادتـــــ چگونه‌ استـــــ؟! در جوابـــــ گفتـــــ : زیباترین‌ شهادتـــــ این‌ استـــــ ڪه جنازه‌اے هم‌ از انسان‌ باقے نماند :) 🌷 یاد شهدا با صلوات🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 *شفای نوزادبه شفاعت شهید محسن حججی 📿 *برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان (عج) صلوات
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
رفاقت با امام زمان... خیلی سخت نیست! توی اتاقتون یه پشتی بزارین.. آقا رو دعوت کنین.. یه خلوت نیمه شب کافیه.. آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه! 🚛⃟🌵¦⇢ 🚛⃟🌵¦⇢ ــ ــ ــ ـــــــ۞ـــــــ ــ ــ ــ ⇢ @Banoyi_dameshgh
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
^^ قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ۰۱۱۝ 🌿 شبتون‌حسینۍ✨ دعاۍفرج‌آقا‌جانمون‌فراموش‌نشھ🌼🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إِلٰهِى مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِى فِى حاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمْرِى فِى طَلَبِها مِنْكَ💔