eitaa logo
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
171 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
70 فایل
حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ... خــ‌داوند‌براے ماکـافیست وچـه‌خــوب یار و پشتیبانی براےماست [آل‌عمران۱۷۳] <هُـوَ‌ا‌‌لــــرَزاق> تبادل : @Naghash111  برای‌یاری مهدےزهرا(؏ج) بصیرت؏مـار‌گونه واستقامت اشتــ‌روار لازمـ است.✌️🏻🇮🇷 کپی؟ حلالت🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
👑 رمان نرگس و لاله 👑 نوزدهم لاله سکوت کرد و سرش را پایین انداخت . مامان گفت : زود میری این سر و ریخت زشت رو عوض میکنی و میای! لاله هیچ عکس العملی نشان نداد . مامان که به شدت عصبانی بود با صدای فریادگونه ای گفت : مگه نمیشنوی؟🤬 با شمام . بهت میگم برو این ریختتو عوض کن🗣 لاله که از برخورد مامان ترسیده بود از طرفی هم حاضر نبود مثل دفعه های قبل با ظاهر نامناسب به مهمانی برود با التماس به باباش نگاهی کرد ؛ آخه همیشه باباش به دادش میرسید🧔🏻‍♂ بابا وقتی نگاه پر از التماس لاله را دید دلش نیامد که دخترش را نا امید کند ، هر چند که قلبا از شکل و ظاهر لاله راضی نبود ولی گفت : خانم همین الان حسابی دیر شده، تا لاله بره دوباره آماده بشه کلی طول میکشه😔 _مامان لاله : پس من نمیام ، آبرومو که از سر راه نیاوردم😏 و می خواست از ماشین پیاده بشه که بابای لاله گفت : خانم تورو به خدا شما دیگه شروع نکن داره دیر میشه من جواب فامیل رو چی بدم؟؟؟ اگه شما نیای من هم نمیرم خودت هم جواب تلفن های خانواده هامون و دوست ها و فامیل رو باید بدی. کمی مکث کرد.. +بابای لاله : خانم بیا بریم تو رو خدا وقتی برگشتیم با لاله در این باره صحبت میکنیم😩 _مامان لاله : که باز ازش دفاع کنی؟؟ تا روز به روز وضع رو از این که هست بدتر کنه؟ +بابای لاله : نه _ مامان لاله : بله دیگه . اگه شما اون روز ازش دفاع نمیکردی الان کار به اینجا نمیکشید☹️ + بابای لاله : من این دفعه طرف شما هستم🙃 از آیینه داخل ماشین نگاهی به لاله کرد و ادامه داد : لاله مطمئن باشه که من هیچ طرفداری ازش نمیکنم و خودش باید رفتارهاش رو توضیح بده😊 لاله سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت.🖤 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی ❤️ نرگس و لاله ❤️ به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
👑 رمان نرگس و لاله 👑 #پارت_ نوزدهم لاله سکوت کرد و سرش را پایین انداخت . مامان گفت : زود میری این
✨🦋 رمان نرگس و لاله 🦋✨ مامان با ناراحتی در ماشین رو بست و در حالی که کمربند صندلی اش را میبست غرغر کنان گفت : من نمیدونم این تجهیزاتش رو از کجا اورده؟🤨 لاله خواست بگه که بابا برام خریده که بابا از توی آینه با اشارهء چشم و ابرو از او خواست که نگوید؛ چون نگران بود مادر لاله عصبانی تر بشود و فکر کند که لاله و باباش دست به یکی کرده اند تا او را اذیت کنند ؛ به همین دلیل با دستپاچگی گفت : خانم خواهشا این بحثو تموم کنیم ، وقتی برگشتیم مفصل راجع به این موضوع صحبت میکنیم🥺 تقریبا همه در مسیر ساکت بودند. وقتی به محل مهمانی رسیدند مامان لاله با بی توجهی به او مسیر ورود به سالن را در پیش گرفت🚶‍♀ لاله هم پشت سر مادرش سعی می کرد خودش را به مامان برساند🏃‍♀ وقتی وارد سالن شدند نگاه های پر از تعجب یکی بعد از دیگری متوجه لاله و مادرش می شد . مامان لاله غر زد : لاله ببین چه آتیشی به پا کردی ؟😡 چطور آبروی من رو بردی؟ حالا من جواب طعنه ها و نیش زبون ها رو چی بدم؟ کاش اصلا نمیومدم. آبروم رو بردی😞 لاله وقتی ناراحتی و دستپاچگی مادرش را دید خیلی ناراحت شد💔 ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 👩‍🏫 نرگس و لاله 👩‍🏫 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
پ💖 رمان نرگس و لاله 💖 لاله وقتی ناراحتی و دستپاچگی مادرش را دید خیلی ناراحت شد💔 چون مامان لاله همیشه بین فامیل ادعای با کلاسی اش می شد و افراد مذهبی را مسخره میکرد و حجاب را مانع رشد و ترقی می دید . افراد محجبه را افرادی عقب افتاده با ذهنی مرده معرفی میکرد و گاه به اشخاص مذهبی لقب عقب گرا ها را میداد . حالا دختر خودش که مادر کلی نقشه و آرزو برایش داشت و همیشه او را یک شخص متمدن ، باهوش و با کلاس معرفی می کرد ، شکل افراد عقب گرا شده بود🙁 البته افرادی بین فامیل لاله بودند که منتظر فرصتی بودند تا حال مامان لاله را بگیرند🤭 چون به موقعیت و شرایط زندگی او حسادت میکردند😒 البته مامان لاله هم قبلا آن ها را با زبانش آزرده بود🥺🖤 حالا آنها جلو آمده بودند تا انتقام بگیرند.. خانم ها از همان بدو ورود مامان لاله را دوره کردند و هر کدام زخم زبانی می زدند🚶‍♀ مامان لاله که هیچ جوابی نداشت بغض کرده بود و با ناراحتی به لاله نگاه کرد👀🥺 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 💤 نرگس و لاله💤 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🎻 رمان نرگس و لاله 🎻 لاله از خجالت سرش پایین بود و توانایی دیدن ناراحتی مامانش را نداشت ، نه از ترس بلکه به خاطر دوست داشتن🙃 چون مامانش را خیلی دوست داشت و راضی نبود او به خاطر هیچ چیزی حتی یک ذره ناراحت باشد🥲 ولی حالا خودش باعث ناراحتی او شده بود ، تصمیم گرفت به کمک مادرش برود و کمی از ناراحتی های او را به دوش بکشد. مودبانه جلو رفت و سلام کرد و گفت : خاله های خوب و مهربونم مامان و بابای من همیشه هر چی ازشون خواستم برام فراهم کردن و همیشه به من حق انتخاب دادن 😇 الان این تیپ و به قول شما سروشکل ، انتخاب خودم بوده🙂 من همیشه با سرو وضعی میومدم که مورد پسند خدا نبوده😞 حالا تصمیم گرفتم از این به بعد طبق میل خدا لباس بپوشم 🧕🏻 همون طور که شما خودتون لباسی که پوشیدید رو انتخاب کردید من هم این تیپ رو انتخاب کردم💐 من شما رو به خاطر لباس تون سرزنش نکردم هر چند که این نوع لباس پوشیدن رو دوست ندارم🙄 پس لطفا شما هم من و مامانم رو به خاطر سروشکلم سرزنش نکنید.☝️ خانم ها به هم نگاه کردند و زیر لب گفتند : وروجک که زبونیم در آورده . هر کدام بهانه ای آوردند و خودشان را سرگرم موضوعی کردند و از دوره مامان لاله پراکنده شدند😮‍💨😄 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🌊💙 نرگس و لاله 💙🌊 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
🎻 رمان نرگس و لاله 🎻 #پارت_22 لاله از خجالت سرش پایین بود و توانایی دیدن ناراحتی مامانش را نداشت ،
🔮 رمان نرگس و لاله 🔮 هر چند که مامان لاله نفس راحتی کشید ، ولی همچنان از دست لاله عصبانی بود و با اخم به او نگاه میکرد .! از آن لحظه به بعد هر خانمی زخم زبانی به مامان لاله میزد او می گفت : انتخاب خودش بوده . اگه سوالی دارید از خودش بپرسید🥲 هم سن و سال های لاله دورش را گرفتند. اول کلی به او خندیدند و مسخره اش کردند و مثل مادرهای شان زخم زبان زدند . لاله سکوت کرده بود بعد همه در حالی که به لاله میخندیدند از کنار لاله رفتند👩‍🦯👩‍🦯👩‍🦯 تازه حاضر هم نمی شدند که لاله کنارشان بنشیند یا با آن ها بازی کند. لاله اولش ناراحت شد😢 اما یادش آمد که اولین بار وقتی نرگس را دید خودش هم همین رفتار را با او داشته 😯 پس شرمنده شد😓 رفتار پر از مهربانی نرگس یادش می آمد ، صبر و حوصله ی نرگس و خوش اخلاقی اش که باعث شد الان لاله مثل نرگس باحجاب باشد 🧕🏻 لاله فکر کرد وقتی نرگس تونست روی من تاثیری داشته باشه شاید من هم بتونم روی دوستام چنین تاثیری داشته باشم ، حتی اگه موفق هم نشم خوبیشم اینه که حداقل به خاطر خوشحالی خدا سعی خودم رو کردم💪🏻😉 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی ⛱ نرگس و لاله ⛱ به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
💜 رمان نرگس و لاله 💜 پس ناراحتی را کنار گذاشت ، یک نفس عمیق کشید و به طرف بچه های هم سن و سالش رفت🚶‍♀ از آنها پرسید: چرا از من دوری میکنید؟😕 من که همون لاله همیشگی هستم. بچه ها گفتند : نه خیرم ، تو عوض شدی😒 قبلا که این شکلی نبودی! لاله گفت : نه من همون لاله همیشگی هستم ، هم بلدم شعر بخونم هم بدوم ، حرف بزنم بازی کنم🦚اگه باور نمیکنید خب بیایید امتحان کنیم ، مثل همیشه باهم حرف بزنیم و بازی کنیم😉 _بچه ها : آخه قبلا که چادر نداشتی ، چطوری میخوای بدوی ؟ چه جوری میخوای بازی کنی؟ + لاله : چادر من که خیلی راحته . اگه باور نمیکنید خودتون سر کنید و امتحان کنید😊 بچه ها به هم نگاه کردند👀 بدشان نمی آمد امتحان کنند ؛ چون آن ها هم مثل لاله با چادر آشنایی نداشتند ؛ پس پیشنهاد لاله را قبول کردند😃 ❤️(البته چون مجلس مختلط بود و در سالن محل مهمانی خانم ها و آقایان حضور داشتند لاله و دوستانش گوشه ای ایستاده بودند که در محل دید آقایان نبود ؛ چون لاله نمیخواست دیگر در حضور مرد نامحرم بدون چادر باشد .)❤️ ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🌅 نرگس و لاله 🌅 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🥳 رمان نرگس و لاله 🥳 بچه ها یکی یکی با هیجان چادر لاله را سرشان می کردند و به خودشان نگاه می کردند ، میچرخیدند و می دویدند و خودشان را به همدیگر نشان میدادند🧚‍♀ آن ها هم حس جدیدی را تجربه می کردند . لاله با افتخار سرش را بالا گرفته بود و هر چه درباره ی چادر و حجاب از نرگس و مادرش یاد گرفته بود برای بچه ها می گفت✍🗣 بچه ها وقتی متوجه اطلاعات لاله درباره ی چادر شدند شروع کردند به کلی سوال پرسیدن🤗 لاله هم با حوصله و خوشحالی یکی یکی سوال ها را جواب می داد 🥳 هر کدام از بچه ها وقتی چادر را سر می کردند بعد از کمی چرخ خوردن و بازی پیش مادرهایشان می رفتند و از آنها میخواستند برای شان چادر بخرد💵 مادر ها وقتی دیدند دختران شان دور لاله جمع شدند و از حجاب به خصوص چادر لاله ، خوش شان آمده بود نگران شدند و به سراغ لاله رفتند 🏃‍♀🏃‍♀ لاله را دوره کردند و هر کدام چادر ، روسری یا تیپ و قیافه لاله را مسخره میکردند...🤭 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی ♥️ نرگس و لاله ♥️ به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
🥳 رمان نرگس و لاله 🥳 #پارت_25 بچه ها یکی یکی با هیجان چادر لاله را سرشان می کردند و به خودشان نگاه
💜 رمان نرگس و لاله 💜 هر چند که لاله خیلی ناراحت بود ، ولی سعی میکرد بی ادبی نکند . چون میدانست خدا با ادب ها را دوس دارد😍 مامان لاله از دور داشت صحنه دوره شدن دخترش را می دید . 👀 در ابتدا می خواست جلو برود و دخترش را نجات بدهد ، اما بعد به خودش گفت : بزار کمی اذیت بشه تا از این ریخت زده بشه و چادر رو کنار بزاره🤔 مامان ها هر کدام با طعنه و عصبانیت خطاب به لاله چیزی گفتند : یکی میگفت بی کلاس ، یکی میگفت عقب مونده ، دیگری میگفت : دخترم آدم خوبه پیشرفت کنه نه پسرفت ! یکی دیگر می گفت : نگاش کن توروخدا ، ببین قیافه اش رو ، انگار یه پیرزن 80 ، 90 ساله است ، انگار دختر یه مرد تعصبیه😏 با گفتن این حرف همه خانم ها زدن زیر خنده🥲 و با تمسخر گفتند : آخه بچه بابات مال این حرفاست یا مامانت ؟ نگاهی به تیپ بابا و مامانت بکن . دوباره همه شان زدند زیر خنده... _ نگاش کن ، نگاش کن چه افتخاری هم به خودش میکنه . آخه به عقب برگشتن و امل بودن این همه افتخار داره؟🙄 لاله که تا آن لحظه سکوت کرده بود با ادب و احترام به آن خانم رو کرد و گفت : خاله جون حجاب عقب افتادگی و بی کلاسی و امل بازی نیست. من و دوستم نرگس امتحانات نیم فصل اول مدرسه مون رو با موفقیت تموم کردیم .🥰 هر دومون هم داریم برای مسابقه علمی تلاش میکنیم💪🏻 هر دوتامون هم حجاب داریم🧕🏻 اصلا با حجاب بودن چه ربطی به درس خوندن داره؟؟؟؟ ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🫐 نرگس و لاله 🫐 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🍓 رمان نرگس و لاله🍓 خانم ها خندیدند و گفتند : حالا با التماس مامانش و پول باباش یه ترم نمره ی خوب آورده فکر کرده ماری کوریه .😏 مامان ها دست بچه هایشان را گرفتند و گفتند : تا وقتی لاله بخواد این شکلی باشه حق ندارید حتی باهاش حرف بزنید چه برسه به بازی . بچه ها لاله را دوست داشتند و به همین خاطر به مامان ها اعتراض کردند🗣یکی از مادرها به دخترش گفت : اگه به حرفم گوش نکنی از پول تو جیبی خبری نیست ! آن یکی مامان به دخترش گفت : اون لباس عروس رو که دوست داشتی برات نمیگیرم☝️ خلاصه مادرها با تهدید بچه هایشان را از کنار لاله بردند ... لاله بغض کرده بود و تنها یک گوشه از سالن روی یک صندلی نشست👩‍🦼تمام مدت مهمانی بچه ها را میدید که باهم میگفتند و میخندیدند و بازی میکردند ، لاله دلش آب شده بود ، او هم دوست داشت با دوستانش حرف بزند و بازی کند ؛ اما اجازه نداشت🤧 یک لحظه خواست حجابش را کنار بگذارد پیش بچه ها برود این جوری هم مجبور نبود تنها یک گوشه بنشیند و هم میتوانست با بچه ها حسابی خوش بگذراند😇 ضمنا آخر شب هم وقتی به خانه می رفتند بابا و مامانش دعوایش نمیکردند😃 اما درست لحظه ای که میخواست که این کار را انجام دهد صدای خانمی را از پشت سرش شنید که میگفت... ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🦄 نرگس و لاله 🦄 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
💜 رمان نرگس و لاله 💜 صدای خانمی را شنید که میگفت : دختر گلم ، ماه آسمون ، چرا تنها نشستی؟🌚 لاله به پشت سر نگاه کرد . صدای یکی از پیش خدمت ها بود که با لبخند به لاله نگاه کرد🤤🌷 لاله وقتی لباس کار آن خانم را دید متوجه شغلش شد و خوشش نیامد با او حرف بزند ؛ آخر پیش خودش فکر میکرد که چون وضعیت مالیشان خوب است پس از بقیه آدمها بهتر است و در شان خودش نمی دید که با یک آدم فقیر هم کلام بشود ؛ 🍃 به همین دلیل پاسخی به سوال خانم پیش خدمت نداد . اما آن خانم با همان لحن مهربان ادامه داد و گفت : خانوم خونما ، تو امروز به من درس بزرگی دادی😉 از لحاظ سن و سال خیلی از من کوچیک تری ؛ اما مثل یه معلم خوب به من درس زندگی دادی😍👏 آهی کشید و گفت : اگه بچه من هم زنده بود شاید الان هم سن تو بود🥺 لاله از حرف های خانم پیش خدمت تعجب کرده بود🤔 با خودش گفت: ..... ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🍋 نرگس و لاله 🍋 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
💜 رمان نرگس و لاله 💜 #پارت_28 صدای خانمی را شنید که میگفت : دختر گلم ، ماه آسمون ، چرا تنها نشستی؟
🍑 رمان نرگس و لاله 🍑 با خودش گفت : ما که قبلا باهم آشنا نبودیم ، من هم به این خانم درس یاد ندادم ، حتما میخواد منو گول بزنه🤭 با این فکر ، لاله از دست خانم پیش خدمت عصبانی شد😠 خواست چیزی بگوید که آن خانم گفت : فرشته ی آسمون ، من سالهاست که اینجا کار میکنم ، بارها شما رو دیدم که برای جشن ها و مهمونی های مختلف به اینجا آمدید🌺💫 همیشه لباس های گرون قیمت میپوشیدی ، آرایشت ، آرایش یک خانم بود نه یک دخترخانم🙂 اصلا کلا با الانت زمین تا آسمون فرق داشتی 👀🔮 به همین خاطر توجه من رو به خودت جلب کردی ... ضمن اینکه به کارهام رسیدگی می کردم حواسم هم بهت بود😄 چند دفعه خواستم بیام ازت درباره ی حجاب سوال کنم و دلیل این همه تغییر رو ازت بپرسم بعد پیش خودم گفتم این کار فضولیه و احتمال داره از دستم ناراحت بشی🥲 به همین خاطر نیومدم جلو . ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🍎نرگس و لاله 🍎 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr
🔮 رمان نرگس و لاله 🔮 اما وقتی مامان های دوستات دورو برت بودن من داشتم صندلی های کناری رو مرتب میکردم که صحبت های شما رو شنیدم🦻 اول اینکه از ادبت خیلی خوشم اومد💋 چون وقتی با بداخلاقی و تمسخر و توهین با شما حرف میزدن شما بی ادبی نکردی و فقط گوش دادی و وقتی هم صحبت می کردی از کلمات مودبانه استفاده کردی .😘. آفرین شما امروز به من درس صبر و شجاعت دادی👏👏 شجاعت به این دلیل که شما می دونستی دوستان و فامیل تون نظرشون درباره ی حجاب نظر خوبی نیست ؛ اما با این حال با حجاب اومدی مهمونی و وقتی برخوردهای بد اون ها رو دیدی هول نکردی و شجاعانه و البته مودبانه از حجاب دفاع کردی😌💖 و اما درس صبر که به من دادی این بود که وقتی مامان ها بچه هاشون رو از پیشت بردن و اجازه ندادن باهاشون بازی کنی شما صبر کردی و تسلیم خواسته های مامان ها نشدی که گفتن تا وقتی لاله این شکلیه حق ندارید باهاش حرف بزنید چه برسه به بازی💔 گل همیشه بهار ، تو آدم قوی هستی . من توی زندگیم مشکلات زیادی دارم🕳! و .... ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🪄 نرگس و لاله 🪄 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr