بصیـــــــــرت
#زندگینامه #شهید_مصطفـی_چمران 🌹 🍃🌹سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، از اسوهاي كه جمع اضداد بود،
ای خدا
ای معشوق من
ای ايدہ آل آرزوهای مردم عارف
بہ من توفيق ده
تا مثل مخلصان و شيفتگانت
در راهت بسوزم
و از اين خاڪستر مادی آزاد گردم
#مناجات_شهید_عارف
#سالروز_شهادتش_گرامی_باد
#شهید_مصطفی_چمران
#صبحتون_شهدایی
ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
ای خدا ای معشوق من ای ايدہ آل آرزوهای مردم عارف بہ من توفيق ده تا مثل مخلصان و شيفتگانت در راهت بسو
ادمیـــــــــن:
❤️شهید مصطفی چمران❤️
🍂از در آمد تو. گفت "لباسای نظامی من کجاست؟ لباسامو بیارین. "
رفت توی اتاقش، ولی نماند. راه افتاده بود دور اتاق. شده بود مثل وقتی که تمرین رزم تن به تن می داد. ذوق زده بود. بالاخره صبح شد و رفت.
فکر کردیم برگردد، آرام می شود. چه آرام شدنی! تا نقشه ی عملایت را کامل کند. نیروها را بفرستد منطقه، نه خواب داشت نه خوراک. می گفت "امام فرمودن خودتون رو برسونید کردستان. " سریک هفته، یک هواپیما نیرو جمع کرده بود.🍂
منبع:کتاب یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 38📚
#شهید_چمران
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ ویژه
.
🍃🌹سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، از اسوهاي كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، از شير بيشة نبرد و عارف شبهاي قيرگون، از پدر يتيمان و دشمن سرسخت كافران بسيار سخت بلكه محال است.این مروریست کوتاه بر زندگی شهید چمران
.
🍃🌹شهید مصطفي چمران در سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد.
.
مردان خدا بیش از هرکس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند..
.
🔸از نیایش های شهید چمران🔸
سالروز_شهادتش_گرامی_باد
#شهید_مصطفی_چمران
شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
.
#شهید_چمران 🌹
. @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با شهید زنده
🔹گفتگو با سردار علی فضلی، شخصی که سردار سلیمانی او را شهید زنده خواند.
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺مرد خدا
💡شهید دکتر مصطفی چمران به روایت رهبر انقلاب
🌷به مناسبت ۳۱ خرداد، سی و نهمین سالروز شهادت دکتر چمران
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🎥 بدون تعارف با شهید زنده 🔹گفتگو با سردار علی فضلی، شخصی که سردار سلیمانی او را شهید زنده خواند. ـ
🔺برای سلامتی شهید زنده سردار حاج علی فضلی صلوات ختم کنیم
📸سردار علی فضلی پس از شیمی درمانی...
ـــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
تیربہ سرش خورد،دستش را
گرفتم وگفتم خوب میشـے
اما گفت:
خوب نمیشوم خـواب دیدیم ڪہ
حضرت زهرا(س) مرا
دعوت ڪردندوفرمودند بہ سمٺ من بیا،
من شہیدمیشوم.
🌸شهید #علیرضا_محمدی🌸
لشڪـرفاطمیون
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــ
4_135545345340866628.mp3
2.84M
👆👆👆
🎙 فایـل صوتـی #شهـدایـی
شلمچه و فکه و چزابه
طلاییه و مجنون یه رازه...
با صدای #سیدرضانریمانی
👌 #پیشـنهاددانلـود
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
هدایت شده از استودیو ولایت
📸جزئیات خورشیدگرفتگی یکم تیرماه
🌖کسوف جزئی هم نماز آیات دارد.
🌎 #خبر_روز ایران و جهان
https://eitaa.com/joinchat/1206059038C45fa2857d4
⬆️برای خبرهای بیشتر به ما بپیوندید
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃❤️ 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هفدهم ✍ - ... با کلی اصرار تونستم راضیش کنم تا شماره ی تلفن
💐🍃🌸
🍃❤️
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هجدهم(الف)
✍لبخندهای شیرین دانیال مهربان،با تمام شوخی های بامزه و گاه بی مزه اش و صورتی تراشیده و موهایی کوتاه و طلایی،
تاریخِ ثبت شده در پشت عکس را نگاه کردم.
دست خط برادرم بود.
تاریخ چند ماه بعد از آشنایی با آن دوست مسلمانش را نشان میداد.
درست همان روزهایی که محبتهایش؛عطرِ نان گرم داشت و منو مادر را مست خود میکرد...
چقدر دلم خنده های بلند و بی مهابایش را میخواست.
از همانهایی که بعد از جوکهای بی مزه اش،به خنده وادارم میکرد.
در میان عکسها هر چه به جلوتر میرفتم چشمهای دانیال سردتر و صورتش بی روحتر میشد
در عکسهای عروسی،دیگر از دانیال من خبری نبود.
حالا چهره ی مردی بوران زده با موها و ریشهایی بلند و بد فرم،خاطرات اولین کتک خوردنم را مرور میکرد.
کاش دانیال هیچ وقت خدا را نمیشناخت و ای کاش نشانیِ خانه ی خدا را بلد بودم تا پنجره هایش را به سنگ می بستم.
در آخرین خاطرات ثبت شده از برادرم در استانبول،دیگر خبری از او نبود.
فقط مردی بود غریبه،با ظاهری ترسناک و صدایی پرخشم،که انگار واژه ی خندیدن در دایره لغاتش هیچ وقت نبوده!
ادامه دارد.....
@khamenei_shohada
⚘﷽⚘
باقابِ عڪست دوستـی چند سالہ دارد
حجم دلتنگی اش رافقط عڪس ها میدانند...😔
سر پسر ۱۷ سالهش از بدن جدا شده بود
و مادر بیخبر در روز تشییع جنازه
برای بوسیدن سر یوسفرضا اصرار میکرد...😭
همه دلخوشی اش آخرین عکس یادگاری است ...
مادر بزرگوار
شهید یوسفرضا رضایی🌷
سوادکوه
#شبتون_شهدایی
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ
#مولا_جانم ❣
🍃ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
💧از بندگی حضرت معبود زدیم
🍃این الفت ما به دوست امروزی نیست
💧یک عمر دم از #مهدی(عج) موعود زدیم
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی 🌙
#التماس_دعای_فرج 🤲
امیرالمؤمنین عليه السلام:
اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند:
قانع بودن به نادانى،
آزمندى به دنيا،
بخل ورزى به زيادى،
رياكارى در عمل،
و خودرأی بودن
لَولا خَمسُ خِصالٍ لَصارَ النّاسُ كُلُّهُم صالِحينَ: أوَّلُهَا القَناعَةُ بِالجَهلِ، وَالحِرصُ عَلَى الدُّنيا، وَالشُّحُّ بِالفَضلِ، وَالرِّياءُ فِي العَمَلِ، وَالإِعجابُ بِالرَّأيِ
المواعظ العدديّة، صفحه 263
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🔸 فرماندهای که از شلوغی مراسم تشییعش میترسید ...
ادامه👇👇
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🔸 فرماندهای که از شلوغی مراسم تشییعش میترسید ... ادامه👇👇 ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @kh
🔸 فرماندهای که از شلوغی مراسم تشییعش میترسید ...
یڪ روز بعد از پایان عملیات والفجر۸ تویوتا را روشن کرد و به سمت آبادان حرکت کردیم. حالش آشفته بود تا به حال اینگونه او را ندیده بودم، یک به یک شهدا را یاد میکرد و برایشان گریه میکرد، گفتم حالا چرا اینقدر ناراحتی گفت: «بیشتر برای زمان بعداز شهادتم ناراحتم»
متوجه حرفش نشدم با تعجب گفتم: بعداز شهادت که ناراحتی نداره ! گفت: « برای ما داره از آنجایی که من فرمانده بودم، مردم و مسئولین مرا میشناسند. ناراحتم و میترسم از آن روزی که وقتی شهید بشوم، تشییع جنازهام شلوغ شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات ڪنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعداز شهـادتم هم ناراحتم ، من خودم را شرمنده شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست میدانم.
با این اعتقادی که داشت، خدا به او عنایت کرد و بعد از شهادتش، مفقود ماند و تشییع نشد. مدتها از زمان شهادتش گذشت تا اینکه در سال ۱۳۷۴بهمراه هفتاد و چند تن از شهدای مازندران تشییع شد.
✍ راوی: همرزم شهید
#سردار #شهید_محمد_حسن_طوسی
#جانشین_فرمانده_لشکر۲۵کربلا
#شهادت_عملیات_کربلای۸
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🌓 #کسوف یا #خورشید_گرفتگی جزئی یکشنبه اول تیر ۱۳۹۹ شمسی در ایران از حدود ساعت ۸:۵۰ دقیقه صبح آغاز میشود، در حدود ساعت ۱۰:۱۰ و تا ۱۰:۳۰ دقیقه به اوج خود میرسد و حدود ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه تا ۱۲ ظهر به پایان خواهد رسید.
◀️ طبق نظر رهبر معظم انقلاب و اغلب مراجع خواندن #نماز_آیات هنگام وقوع خورشید گرفتگی در شهر یا روستای محل حضور فرد واجب است حتی اگر آن را رؤیت نکرده باشد.
@khamenei_shohada
گلی به جمالت حاج قاسم
برای برجام بی فرجامشان ۷۰۰ سکه طلا بردند و تو رضایت ولی و لبخند امامت را با هیچ چیز معاوضه نکردی!
+ با این عکس خونها باید گریست!
سردار دل ها حاج #قاسم_سلیمانی
#برجام
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ
@khamenei_shohada
#مدافع_حرم
#شهید_حسن_غفاری
▪️تاریخ تولد: ۲۵ شهریور ۱۳۶۱
▪️محل زندگی: شهرری
▪️تاریخ شهادت: ۱ تیر ۱۳۹۴
▪️محل شهادت: سوریه_درعا
▪️محل دفن: گلزار شهدای بهشتزهرا (قطعه ٢٦ ردیف ۷۹ شماره ١٥)
#سالروز_شهادت
ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#مدافع_حرم #شهید_حسن_غفاری ▪️تاریخ تولد: ۲۵ شهریور ۱۳۶۱ ▪️محل زندگی: شهرری ▪️تاریخ شهادت: ۱ تیر ۱۳۹
هنگام اعزام به سوریه همه مایحتاج منزل به غیر از خرما را خریده بود،
گفتم: حسن آقا فقط خرما نخریدید که اون رو خودم تهیه میکنم،🌹
با هم خداحافظی کردیم و رفت، اما چند دقیقه بعد برگشت، دو جعبه خرما خریده بود، گفت: فاطمه خانم، اینم آخرین خرید من برای شما و بچههام.🌹
قرآن آوردم و گفتم: حالا که برگشتید، از زیر قرآن رد شید، گفت: اول شما و بچهها رد شید، رد شدیم، گفتم: حالا نوبت شماست، گفت: میترسم نکنه خداوند حاجت دل من را ندهد، گفتم: به خاطر دل من از زیر قرآن رد شید، از زیر قرآن ردشون کردم و همسفر زندگیام را به خدا سپردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است، برای من بفرست.🌹
همیشه میگفت: دوست دارم با زبان روزه و تشنهلب مثل آقا اباعبدالله (ع) شهید شم، همان شد که ایشون میخواست، در ماه رمضان اعزام و با زبان روزه و بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد.🌹
راوی همسر محترم شهید 🌺
#شهید_مدافع_حرم
#حسن_غفاری
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهیدی_که_چیزی_ازپیکرش_باقۍنماند_جز_دست #سالروز_شهادت ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei
🍃🌹قبرها را حفر می کند و اشک میریزد.
جوانانی که دورش حلقه زدند، با اشکهای او اشک میریزند.
در این جوان چه میگذرد که اینطور اشک ریزان قبرهایی را می کند که قرار است پنج #شهید_گمنام در آن به امانت سپرده بشوند؟؟
🍃🌹اینجا فرهنگسرای ولا، میدان نماز است.
روضه #عباس_علیه_السلام میخواند ویکی یکی شهدا را داخل قبر میگذارد...
این جوان غوغایی به پاکرده است که نگو و نپرس!
چند سال بعد هر جمعه موکتهایی بر دوشش میگذارد و کنار مقبره این شهدا پهن میکند.
🍃🌹بلندگوها را در محوطه میگذارد.
نجوای #آل_یاسین خواندنش که همه جا پر میشود، گریه مادران را امان نمیدهد، دیگر میدانند حال وهوای صبح های جمعه ی میدان نماز دیدنی است...
یک روز صدایش میکند و میپرسد؛ "داستان این صبح های جمعه و بی قراری های تو چیست مادر؟!"
🍃🌹چشم در چشم مادر میدوزد و میگوید؛ میخواهم این پنج شهید گمنام را از غربت روزگار دربیاورم تا اگر روزی شهید شدم،در شهر خودم غریب نباشم
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_علی_امرایی
#سالروز_شهادتـــــــــــــــــــ🕊🌹
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻برايت خواهم نوشت:
از ابهام لحظه ها از تردید...
از حديث تلخ بغض ها تا ابد...
از قناعت به يک خاطره، يک ياد
از صبوری من، و جای خالی تو...
لالایی بابای خوب طه 😭
🔸شهید مدافع حرم
#شهید_محمد_حمیدی
#سالروز_شهادت
ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃❤️ 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هجدهم(الف) ✍لبخندهای شیرین دانیال مهربان،با تمام شوخی های ب
🍃❤️
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هجدهم (ب)
بیچاره صوفی!
پس دانیال عاشقِ صوفی بوده اما چطور؟مگر میشود عشق را قربانی کرد؟
و باز هم بیچاره صوفی!
در آن لحظات دلم فقط برادر میخواست و بس.عکس ها و دوربین را روی میز گذاشتم.
چرا نمیتوانستم گریه کنم؟
کاش اسلوبش را از مادر می آموختم.
عصبی و سردرگم،پاهایم را مدام تکان میدادم.
چرا عثمان حواسش به همه چیز بود؟
دستم را فشار داد:
- هییییس آروم باش
صوفی یکی از عکسها رو برداشت و خوب نگاهش کرد:
- بعد از گرفتن این عکس،نزدیک بود تصادف کنیم.
حالا که گاهی نگاش میکنم،با خودم میگم ای کاش اون اتفاق افتاده بود و هردومون می مردیم.
نفسش عمیق بود و گلویش پر بغض:
- مادربزرگم همیشه میگفت،به درد رویاهات که نخوری گاهی تو بیست سالگی،
گاهی تو چهل سالگی میری تو کمای زندگی!
اونوقته که مجبوری دست بذاری زیر چونت و درانتظارِ بوقِ ممتد نفسهات،با تیک تاک ساعت همخونی کنی و این یعنی مرگِ تدریجیِ یک رویا!
نگاهش کردم.
چقدر راست میگفت و نمیداست که من سالهاست،ایستاده مُرده ام و خوب می دانم،
چند سالی که از کهنه شدنِ نفسهایت بگذرد،تازه میفهمی در بودن یا نبودنت،واژه ای به نام انگیزه هیچ نقشی ندارد.
و این زندگیست که به شَلاق هم شده،نفست را میکشد،چه با انگیزه چه بی انگیزه.
تکانی خوردم:
- خب بقیه ماجرا؟
مکث کرد:- اون شب بعد از کلی منت در مورد بهشتی شدنم،اومد سراغم.
درست مثل بقیه ی مردها...
انگار نه انگار که یه زمانی عاشقم بود،یه زمانی زنش بودم،
یه زمانی بریدم از خاونوادم واسه داشتنش...
اون شب صدایِ خورد شدنم رو به گوش شنیدم خاک شدم،دود شدم،حس حقارت از بریده شدنِ دست و پا دردناک تره...
نمیتونی درک کنی چی میگم
منم نمیتونم با چندتا کلمه و جمله،حس و حالمو توصیف کنم
ادامه دارد.......
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada