eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 گواه روشن حقانیت اهل بیت علیهم السلام 🍃روز و نزول آیه تطهیر و آیه ولایت.... روز تجلی حقانیت اسلام روشن ترین دلیل باورهای شیعه ✨ بیا بنگر ببین کار خدا را خدا بر می گزیند پنج تن آل عبا را ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
16.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ شهیدی که ۳۰سال بعد را میدید / قبل از هر بار رای دادن این صحبتها را خوب گوش کنید / دو روز پس از این سخنرانی توسط در دفتر حزب جمهوری به شهادت رسید حرف حساب @khamenei_shohada
🌷پاسدار رشید اسلام سروان حامد سیفی از رزمندگان سپاه سردشت طی درگیری با گروهک های تروریستی تجزیه طلب کُرد منطقه ،در محور سردشت به مهاباد به شهادت رسیده است. @khamenei_shohada
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فڪر ڪردید امر ظهور و رخدادهاے آن قرار است بدون جنگ و خود به خودے جور بشود؟؟؟؟ ﷺ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَـ الْفَرَج ﷺ @khamenei_shohada
راحت کلمه ی…🌹 …دوستت دارم… …عاشقتم… رو بیان میکرد…🌹 روزی که میخواست بره گفت… “من جلو دوستام، پشت تلفن نمی تونم بگم…🌹 …دوستت دارم… میتونم بگم…🌹 …دلم برات تنگ شده… ولی نمیتونم بگم دوستت دارم… چیکار کنم…؟🌹 گفتم… “تو بگو یادت باشه…من یادم میفته…” از پله ها که میرفت پایین… بلند بلند داد میزد…🌹 …یادت باشه…یادت باشه … منم می خندیدم و می گفتم… …یادم هسسست…یادم هسسست… این کلمات رمز بین ما بود!🌹 ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔻 قاتل تولید... رهبر معظم انقلاب: 🔹️ «آن کسی که برای منافع حقیر خودش از واردات، جنسی را که در داخل تولید میشود، میرود از خارج می‌آورد و کارخانه داخلی را به خاک سیاه می‌نشاند، خیانت میکند.» ۹۸/۵/۱۰ ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دلتنگ سلیمانی|«قاسم سلیمانی» پای ثابت سخنان رهبری 🔹رهبر انقلاب پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی در اکثر سخنرانی‌های خود یاد ایشان را زنده نگه داشته است. ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada
🔴 این عکس در جبهه جنوب و در سال ۶۲ (پیش از عملیات خیبر) برداشته شده است. 🔹افراد حاضر در این عکس که در فجازی دست به دست می شود: ایستاده از چپ: شهید احمد کاظمی، شهید مهدی باکری، سردار حسین علایی، سردار محمد باقری، شهید سید علی حسینی ابراهیم آبادی نسشته: سردار شهید قاسم سلیمانی و شهید داود شهپری روحشان شاد 🔹۲نفر کمتر شناخته شده در این عکس، شهیدان حسینی و شهپری هستند که اولی شناسایی های عملیات طریق القدس را انجام داد و دومی از معاونان شجاع شهید کاظمی در لشکر نجف بود. (روح همه شان شاد) ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه ✍عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کرد. - ارن
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 ✍سکوتی عجیب... چیزی محکم به زمین کوبیده شد. جرأتی محض باز کردن چشمانم نبود. نفس راحت حسام کُمکم کرد تا بدانم هنوز زنده ام. چشمانم را باز کردم. همه جا تار بود. برخورد مایه ای گرم با صورتِ به زمین چسبیده ام،هشیارترم کرد. کمی سرم را چرخاندم. صوفی با صورتی غرق خون و متلاشی، چند سانت آن طرف تر پخش زمین بود. تقریبا هیچ نقشی از آن بوم زیبا و عرب مسلک در چهره اش دیده نمیشد. زبانم بند آمده بود...هراسان و هیستیریک،به عقب پریدم. دیدن آن صحنه ی مشمئز کننده از هر چیزی وحشتناکتر بود. شوک زده،برای جرعه ای نفس دست و پا میزدم. صدای عثمانِ اسلحه به دست بلند شد. - مهره ی سوخته بود داشت کار دستمون میداد. و با آرامش از اتاق بیرون رفت. تلاش برای نفس کشیدن بی فایده بود. دوست داشتم جیغ بکشم اما آن هم محال بود. حسام به زور خود را از زمین کند. شال آویزان از گردنِ صوفی نگون بخت را رویِ صورت له شده اش انداخت. سپس خود را به من رساند. روبه رویم نشست. - نفس بکش، آروم آروم نفس بکش. نمیتواستم... چهره ی نگرانش،مضطرب تر شد. ناگهان فریاد زد: - بهت میگم نفس بکش و ضربه ای محکم بین دو کتفم نشاند. ریه هایم هوا را به کام کشید. چشهایم به جسد صوفی و رد خون مانده روی زمین،چسبیده بود. ادامه.👇👇
بصیـــــــــرت
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه_و_یک ✍سکوتی عجیب... چیزی محکم به زمین کوبیده شد. جرأتی
حسام رو به روی صورتم قرار گرفت،دستانش را بلند کرد. - سارا فقط به من نگاه کن. اونورو نگاه نکن، سارا حالا فقط در تیررس نگاهم،جوانی بود که نمیدانستم در واقع کیست؟ از فرط ترس،لرزشی محسوس به بدنم هجوم آورد. اگر دست این لاشخورها به برادرم میرسید،حتی جسدش هم سهم من نمیشد. چانه ام به شدت میلرزید و زیر لب نام دانیال را زمزمه میکردم. مدام و پی در پی... حسام آستین مانتویم را گرفت و مرا به جهتی،مخالف صوفی چرخاند. - آروم باش،میدونم خدارو قبول نداری اما یه بار امتحانش کن... خدا؟ همان خدایی که همیشه وجودش را انکار کردم؟ در آن لحظه حکم تک دیواری کاهگلی را داشتم که در دشتی پهناور و در مسیرِ تاخت و تاز طوفان قرار گرفته، بی هیچ ستونی، بی هیچ پایه ای و هر آن امکان آوار شدن دارد. نیاز... نیاز به خواستن، نیاز به قدرتی برتر،قلبم را خالی کرد. من پناهی فرا زمینی میخواستم تا هیچ نیرویی،یارای مقابله با آن را نداشته باشد و حسام،مادر،دانیال حتی تمام آدمهای روی زمین؛ آن که باید، نبودند... برای اولین بار خدا را صدا زدم با تک تک مویرگهای وجودم. خواستم بودنش را ثابت کند. من دانیال را سالم میخواستم پس اعتماد کردم، به خدای حسام... مهر را از جیبم بیرون آوردم و عطر خاک را به جان کشیدم. حسام لبهای بی رنگ شده اش را نزدیک گوشم گرفت. - دانیال حالش خوبه، خیلی خوب... خنده بر لبهایم جا خشک کرد. چقدر زود خدایی را در حقم شروع کرده بود. پس حسام از دانیال خبر داشت و چیزی نمیگفت. سرو صدایی عجیب از بیرون اتاق بلند شد. حسام با چهره ای ضعف رفته اما مطمئن به دیوار تکیه داد. صدایش از ته چاه به گوش میرسید. - شروع شد ناگهان در با لگد محکمی باز و عثمان با چشمانی به خون نشسته وارد اتاق شد. ⏪ ... @khamenei_shohada
هدایت شده از <<[Story abovesal]>>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــــــــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــــــــــــ میزنہ قلبم.... دوباره باز داره میاد... بوے محــــــ🕊🖤ـــــرم...😔💔 @abovesale ـــــــــــــــــــــــــ🌹🕊ـــــــــــــــــــــــــــ