eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید «محسن وزوایی »در بخشی از آخرین دست نوشته اش می گوید: «اگر توانستید جنازه‌ام را به دست بیاورید آن‌را به روی مین‌های دشمن بیندازید😔 تا اقلاً جنازه من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد.»😔😔 یاد شهدا با صلوات🌺 ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانواده شهدای مدافع حرم، از زخم ‌زبان‌هایی می‌گویند که آزارشان می دهد! حتما ببینید ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
▪️محل تولد: کرمانشاه ▪️نام پدر: ابوالقاسم ▪️تاریخ تولد: 4/9/47 ▪️تاریخ شهادت: 21/5/66 ▪️محل شهادت: سردشت ▪️عملیات: نصر 7 این شهید بزرگوار سرانجام در ارتفاعات سردشت به تاریخ 22/5/66 به شرف شهادت نائل آمد. قطعاً در آزمونی حقیقی تر قبول شد و دل به قبولی دنیا نداد ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهدا #شهید_وحید_یدالهی ▪️محل تولد: کرمانشاه ▪️نام پدر: ابوالقاسم ▪️تاریخ تولد: 4/9/47 ▪️تاری
یا ایها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فداخلیفی عبادی و ادخلی جنتی شهید نظر می افکند به وجه ا... امام خمینی شهید در معنی لغت به معنای شاهد و گواه و ما می خواهیم بدانیم که شهید در یک جامعه چه رکنی را دارد وقتی که در جامعه آیه شریفه ان اکرمکم عندا... مفهوم شد خود بخود یعنی آیه (یا ایها الانسان انک کاوح الی ربک کدحا تفهیمم خواهد شد وقتی می گوییم شهید نباید در افکار محدود خود جسم مرده وبی جانی را ترسیم کنیم بلکه کاملا عکس آن است کسی را باید بنگریم که با نفس عماره و هوای نفس خویش دست و پنجه نرم کرده و بر آنان غالب گشته است و این غلبه است که به او درجه شهادت یعنی درجه پیامبران و امامان رسانیده است این شهید است که خود را به دریای پر امواج و پر تلاطم دنیا و هوای نفس می زند و با او به ستیزه برمی خیزد و بعد از غالب شدن او و مغلوب شدن هواهای دنیوی افق درخشان و پر نور عدالت و رستگاری را پیش چشم خود می بیند به وجه ا... نظر می افکند حوریان بهشتی با عطر و مشک و عنبر بر بالین او فراخوانده می شوند و به او خوش آمد اینان به ندای ا... پاسخ مثبت داده اند که (فقایلوهم حلی لاتکون یتنه) جنگ و ستیزه کنید تا آنجا که هیچ اثری از کفر و فتنه در عالم نماند اینان کسانی هستند که بدین منظور به میدان آمده اند می کشند و کشته می شوند که این شهادت هدیه ایی است والا و مقدس از طرف معبودشان به آنان اما با آن همه آیت و نشانه که خداوند برای انسانها قرار داد باز این انسان متکبر و خودخواه تجربه و تعقل نکرده است که این همه از برای من نازل شده اینها از برای من متکبر و بی عقل شهادت را و مردم را برای خدا و گسیختن از دنیای مادی را قبول نموده اند حماسه های امام سومش را حسین بن علی (ع) در صحرای گرم و سوزان کربلا را بیاد نمی آورد که با 70 نفر از اصحابش با دو طفل بزرگ و کوچکش با پسر برادرش در روبروی خصم می ایستد و ندا می دهد (اگر دین محمد با کشته شدن من بر پای می ماند پس ای شمشیرها مرا در خود برگیرید)
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ *لبخند بزن بسیجی * از خانه آقاجانم آورده ام افراد با یکی از بچه ها که در واحد تدارکات لشکر کار می کرد و شکم آورده بود، شوخی داشتند. او را به هم نشان می دادند و آهسته می گفتند: «بزنیم به تخته، تدارکات به برادران ما ساخته است». او که می شنید جواب می داد: «والله به حضرت عباس(ع) از خانه آقاجانم آورده ام. تدارکات گورش کجاست که کفن داشته باشد. این وصله ها به تدارکات لشکر نمی چسبد!» ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔰حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی در تاریخ۱۳۹۳/۰۳/۰۴ گفتند: «براى آن دشمنان ما بهترین چیز این است که ایران یک کشورى باشد با بیست سى میلیون جمعیّت که نصف این جمعیّت هم کهن‌سال و میان‌سال و ازکارافتاده باشند؛ این برایشان بهترین چیز است؛ [اگر] براى این بــرنــامه‌ریزى بتوانند بکنند، حتماً می کنند، پـــول بتوانند خـــرج کنند، حتماً خرج می کنند؛ مابایدحرکتمان درمقابل این حرکت،حرکت صحیح ومنطقى وخردمندانه وعالمانه باشد». ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
🌾به خانواده بسیار خدمت می‌کرد، و همیشه از آنها دلجویی می‌کرد، اکثرا در اردوگاه شهید درویشی خادم‌الشهدا بود، هر سال از اردوگاه به دیدار مادر شهید درویشی هم می‌رفت. سیدمیلاد حدود ۱۲-۱۳ سال خادم‌الشهدا بود⚡️ 🍁 و آرزوی در عمق جانش نفوذ کرده بود. خیلی تلاش می‌کرد که او را به سوریه اعزام کنند. حتی می‌گفت که من بلیط هواپیما و مخارج خودم در سوریه را می‌پردازم فقط من را با خود ببرید. آرزوی شهادت در خون 💔سید میلاد بود. ⚡️ شهید بی سر ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🎉🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چهل_و_هشتم(ج) - طاقت بیار همه چیز تموم میشه. من هنوز سر قولم
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 ✍عثمان در سکوت به صورت حسام خیره شد. از سکوتش ترسیدم. ناگهان سیلی محکمی بر صورت حسام نشست. انقدر محکم که سرش به دیوار کناری خورد. - باید باور کنم که اسم اون رابطو نمیدونی؟ تو فکر کردی با یه مشت احمق طرفی؟ تو میگی نمیدونم،منم میگم طفلی گناه داره،یه دست کت و شلوار مارک تنش کنید بره خونه اش؟ خودتم میدونی دانیال هیچ ارزشی برام نداره. مهم یه اسم که فرق نمیکنه از زبون تو بشنوم یا دانیال! تنها فرقش اینجاست که اگه تو الان بگی،هم خودت زنده میمونی، هم این دختر،هم اون دانیال عوضی اما اگه نگی،دیگه شرایط عوض میشه. چرخی به دورم زد،باورم نمیشد این همان عثمان مهربان باشد. دو زانو روبه روی حسام نشست - اگه نگی،اول تو رو میفرستم اون دنیا بعد این خانم خانما رو از مرز خارج میکنمو انقدر شکنجش میکنم تا دانیال خودشو برسونه. میدونی که وقتی پای خواهرش وسط باشه تا خود کره ی ماه هم شده میره.خب نظرت چیه؟ قلبم تحمل این همه هیجان را نداشت،چرا هیچکس برایم توضیح نمیداد که ماجرا از چه قرار است؟ حسام با ضعف نمایان در چهره اش به چشمان عثمان نگاه کرد - فکر کردی خیلی زرنگی؟ تو اون سازمان چی بهتون یاد میدن هان؟ من چرا باید اسم اون رابطو بدونم؟ خیال کردی بچه بازیه که همه خبر داشته باشن؟شهر هرته؟ آنها از کدام سازمان حرف میزدند؟جریان رابط چه بود؟ صوفی با عصبانیت به روی حسام خم شد،گلویش را فشار داد و جملاتی را ازبین دندانهای گره خورده اش بیان کرد - با ما بازی نکن ما میدونیم شما خانواده ی دانیالو آوردین ایران. من اون دانیال آشغالو میخوام...خود خودشو و باز حسام خندید - کجای کارین ابلها! اون دانیال عوضی به ما هم نارو زد. خانوادشو با کلک و زبون خوش کشیدیم ایران تا بتونیم خودشو پیدا کنیم. به قول خودتون اون به خاطر خواهرش تا کره ی ماه هم میره در واقع مادر و خواهرش دست ما گروگان بودن با دهانی باز به حسام زل زدم. یعنی او هم حیوانی بی قید بود؟ بازیگری ماهر مانند عثمان؟ باورش از هر دروغی دشوارتر بود.با حرفهایش حس تنفر را دوباره در دلم زنده کرد. مسلمانان همه شان دروغگو و وحشی صفت بودند و حسام هم یکی از آنها. ⏪ ... @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃صلی الله علیڪ یا حضرٺ ارباب🍃 🌸صبحم شروع مےشود آقا بہ نامتان 🌸روزےِ من همہ جا ذکر نامتان 🌸صبح علي الطلوع سلام بر شما 🌸من دلخوشم بہ جواب سلامتان ..ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
📷 عمویتان قاسم... ✍سال گذشته در چنین روزی سپهبد شهید حاج برای فرزندان شهید ؛ در حاشیه حضور در منزل شهید دست نوشته ای را برای فرزندان شهید به یادگار گذاشتند به یاد شهید حاج قاسم سلیمانی ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
◾️مادر سه شهید بروجردی به فرزندان شهیدش پیوست ♦️ رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران بروجرد گفت: مرحوم کبری گودرزی مادر شهیدان ، و نسب به فرزندان شهیدش پیوست. ♦️شهیدان حسینی نسب در دوران دفاع مقدس به عنوان بسیجی در جبهه ها حضور یافتند که به شهادت رسیدند. ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🕌 رفته بودیم کربلا تو کاروان با هم حــسابی رفیق شده بودیم. داشتیم قدم‌زنون آروم آروم میرفتیم بین‌الحرمین.(دلاتون رفت...؟) 😉 یه دستی به پشتم زد و به شوخی گف: داداش تو که مجردی. بیا همینجا یه دختر عراقی بگیر، هم نزدیک امام حسینی هرروز میای زیارت! هم از عذبی درمیای! 👳‍♂ اینجا روحانی و شیخ هم زیاده. خطبه عقدتونم تو بین‌الحرمین میخونن. 📸 عکاسی و فیلمبرداریتون هم با خودم.😋 😆 پقی زدم زیر خنده و گفتم: با همین گوشی گوشکوبیت میخوای عکس بگیری؟😂 ♥️ کم‌کم رسیده بودیم بیت‌الحرمین. دقیقا جلوی درب حرم سیدالشهداء. سردرش نوشته بود: 🌱"السلام علیک یا اباالشهداء"🌱 ✋ نگاهی به گنبد آقا انداختم، دستمو به نشونه احترام گذاشتم رو سینه‌م و ادب کردم. (حالت عوض شد، آره؟) 🗣 گفتم: اگه بخواد منو پیش خودش نگه میداره، اگرم نشد دلمو پیشش میذارم... ...و الان... چندین ساله که دلمو پیشش گذاشتم... @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای سگی که باعث کشف بمب‌گذاری در زیر خانه حضرت امام(ره) شد 🔹روایت احمد کریم پور مسئول کمیته چک و خنثی سپاه در دهه ۶۰ @khamenei_shohada
خاطرات کوتاه.... 🌺در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی 20 لیتری آب در دستان استخوانی اش بود. یکی از دبه ها ترکش خورده و سوراخ شده بود. ولی دبه دیگر، سالم و پر از آب بود. درِ دبّه را که باز کردیم، با وجود این که حدود 12 سال از شهادت این بسیجی سقا می گذشت، آب آن بسیار گوارا و خنک مانده بود.🌺 ــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌مکالمه با بی‌سیم قبل از شهادت 👇 حاج آقا مرتضي مسیب زاده رحمة الله عليه ساعتي فبل از شهادت ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔹️‏این چشمان مادر شهید محسن نبوی است؛ وقتی برایش خبر پیدا شدن‌ پیکر پسرش را بعد از ۲۸ سال آوردند، خیره شده به دستان همسرش که میلرزد ‌ و میگرید...! @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چهل_و_نهم ✍عثمان در سکوت به صورت حسام خیره شد. از سکوتش ترسید
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 ✍عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کرد. - ارنست تماس نگرفت؟ صوفی سری به نشانه ی منفی تکان داد. هر جور پازلها را کنار یکدیگر میگذاشتم،به هیچ نتیجه ای نمیرسیدم. حسام،صوفی،عثمان،یان،و اسمی جدید به نام ارنست... اما حالا خوب میدانستم که تنهای تنها هستم در مقابل گله ای از دشمن. راستی کجای این زمین امن بود؟ عثمان سری تکان داد - ارنست خیلی عصبانیه. به قول خودش اومده ایران که کارو یه سره کنه. صوفی تمام این افتضاحات تقصیر توئه،پس خودتم درستش کن. تو رو نمیدونم اما من دوست ندارم بالا دستیا به چشم یه احمق بی دست و پا نگام کنن. چون نبودم و نیستم. میفهمی که چی میگم؟ این ماجرا خیلی واسه سازمان حیاتیه صوفی مانند گرگی وحشی به حسام حمله ور شد - مث سگ داری دروغ میگی،مطمئنم همه چیزو میدونی،هم جای دانیالو هم اسم اون رابطو عثمان با آرامشی نفرت انگیز صوفی را از حسام نیمه جان جدا کرد. - هی هی آروم باش دختر،انگار یادت رفته،ارزش این جونور بیشتر از دانیال نباشه،کمتر نیست. ناگهان گوشی عثمان زنگ خورد و او با چند جمله ی تلگرافی مکالمه را قطع کرد. سری تکان داد - ارنست رسید ایران.میدونی که دل خوشی از تو نداره.پس حواستو جمع کن. هر دو از اتاق خارج شدند و باز من ماندم و حسام. دیگر حتی دوست نداشتم صدای قرآنش را بشنوم. اما درد مهلت نمیداد. با چشمانی نیمه باز،حسام را ورانداز کردم. صدایم حجم نداشت - نمیخوای زبون باز کنی؟ تو هم یه عوضی هستی لنگه ی اونا،درسته؟ یان این وسط چیکارست؟رفیق تو یا عثمان؟ اونم الاناست که پیداش بشه،نه؟ رمقی در تارهای صوتی اش نبود - یان مُرده،همینا کشتنش، اگرم میبینی من الان زندم،چون اطلاعات میخوان. اینا اهل ریسک نیستن،تا دانیال پیداش نشه،منو شما نفس میکشیم باورم نمیشد
بصیـــــــــرت
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه ✍عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کرد. - ارن
یان،دیوانه ترین روانشناس دنیا مرده بود؟ زبانم بند آمده بود - چ..چرا کشتنش؟ ناگهان صوفی با فریاد و به شدت در اتاق را باز کرد. اسلحه ای روی سرم قرار داد و عصبی و مسلسل وار از حسام میخواست تا بگوید دانیال در کجا پنهان شده. مرگ را در چند قدمی ام میدیدم. از شدت ترس،دردی حس نمیکردم. وحشت تکه تکه یخ میشد در مسیر رگهایم و فریادهای گوش خراش صوفی که ناخن میکشید بر تخته سیاه احساس امنیتم. به نفس نفس افتاده بودم. لحظه ای از حسام چشم برنمیداشتم. انگار او هم ترسیده بود. فریاد میزد که نمیداند، که از هیچ چیز خبر ندارد، که دانیال او را هم پیچانده، که اگر مرا بکشد دیگر برگه برنده ای برای گیر انداختن دانیال ندارد. فریادهایش بلند بود و مردانه، عمیق و گوش خراش عثمان در تمام این دقایق،گوشه ای ایستاده بود و با آرامشی غیر عادی ما را تماشا میکرد. صوفی اسلحه اش را مسلح کرد - میکشمش اگه دهنتو باز نکنی میکشمش وحسام که انگار حالا اشک میریخت،اما با صلابت فریاد میزد که چیزی نمیدانم صوفی انقدر ترسناک شده بود که امیدی برای رهایی نداشتم. شروع به شمردن کرد. حسام تا شماره ی پنج وقت داشت جانم را نجات دهد ولی لجبازانه حرفی نمیزد. - یک.. دو.. سه.. چهار.. چشمانم را با تمام قدرت بستم. انقدر پلکهایم را روی هم فشار دادم که حس فلجی به صورتم تزریق شد. - پنج... صدای شلیکی خفه و فریاد بلند حسام... ⏪ ... @khamenei_shohada
🖊 دوست داشتنی ترین چــــپ دســــت دنــــیا، روزت مبـــــارک... ❤️ ــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{﷽} ما تشنہ عشقیم شنیدیم ڪہ گفتند رفعِ عطشِ عشق فقط نامِ حسین♥️ است (السلام_علیڪ_یااباعبدالله) @khamenei_shohada
شهادت،سهمِ کسانی میشود که عالم را ، محضر خدا میدانند و کسانی که عالم را محضر خدا بدانند گناه نمیکنند و ، اینگونه اند.. و ما نیز شهادت را سهمِ خود کنیم با گناه نکردن 🌷شهید 🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
✍شهید شهیدی ڪه حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسیکه خیلے وقت‌ها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح دم در خانه حاج منتظر مے‌ایستاد.. حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتے مطمئن میشد حاج‌ قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت. ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada