🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
✨❤️🩹✨❤️🩹✨❤️🩹 ❤️🩹✨❤️🩹✨❤️🩹 ✨❤️🩹✨❤️🩹 ❤️🩹✨❤️🩹 ✨❤️🩹 ❤️🩹 #رمان_او #پارت_1 صدای جیغ حدیث و نر
✨❤️🩹✨❤️🩹✨❤️🩹
❤️🩹✨❤️🩹✨❤️🩹
✨❤️🩹✨❤️🩹
❤️🩹✨❤️🩹
✨❤️🩹
❤️🩹
#رمان_او
#پارت_2
پس از قرائت سوره ی نصر توسط طاها و اجازه ی آقای عبدی، محمد از جایش بلند شد و طبق عادت دست به سینه به میزش تکیه داد:
با نام و یاد خدا جلسه ی پنجم از پرونده ی آرگوس رو آغاز میکنیم، سقف جلسه یک ساعت... داوود جان!!
داوود با شنیدن نام خودش از زبان فرمانده رو به اعضای تیم شروع به توضیح کرد:
طبق بررسی های ما، خانم فریناز نادری... دختر فرهان... 36 ساله... با شماره شناسنامه ی 5470 صاحب فروشگاه اینترنتی Online shop غیر مستقیم با دو واسطه با سازمان جاسوسی mi6 در ارتباطه و اطلاعات صنایع مهم مورد نیاز کشور رو در اختیار این سازمان قرار میده... هرچند از زمانی که چترمون روی این خانم باز شده به طور نامحسوس دسترسی هاش رو کاهش و اطلاعات سوخته در اختیارش قرار دادیم
علی ادامه ی توضیحات داوود را بر عهده گرفت:
یکی از دلایلی که باعث انتخاب نام آرگوس برای پرونده شد نحوه ی ارتباط گیری این خانم با منبع هاش بود که هر وقت نیاز به ارتباط با منابعش داشت، مجسمه ی این موجود رو توی محل مشخصی قرار میداد و دقیقا 3 ساعت بعد، درست داخل همون مکان با هم دیدار میکردند... اما آرگوس چیه؟ در اصل آرگوس اسم یکی از قهرمانان اساطیر یونان باستانه که بهش مشاهدهگر هم میگن. علت این نامگذاری هم تعداد زیاد چشم های این موجود بوده که توی سرتاسر بدنش قرار داشتن و همین ویژگی، آرگوس رو به یه نگهبان ایده آل تبدیل کرده بود و اون طور که ما متوجه شدیم دلیل علاقه ی خانم نادری به این موجود هم همین ویژگیشه
رسول: وقتی که برای تجهیز خونه وارد منزل این خانم شدیم با تصاویر الهه های یونانی مثل: آفرودیت، هرا، آتنا، آرتمیس و... روی دیوار خونه مواجه شدیم که بعد ها با بررسی های بیشتر فهمیدیم این خانم اصلا مسلمان نیست، حتی به اعتقادات مسلمانان توهین میکنه و در همین رابطه سه تا مقاله هم به زبان های مختلف نوشته
با پایان توضیحات رسول، آقای عبدی با رضایتی که در چهره داشت رو به اعضای تیم گفت:
عالی بود بچه ها به اطلاعات خوبی رسیدید... تنها چیزی که مونده اون رابط هایی هستند که با این خانم در ارتباطن... از اونا چیزی پیدا نکردید؟
محمد: آقا بچه ها هنوز دارن روش کار میکنن... انشاءالله کامل که شد گزارشش رو میارم خدمتتون
آقای عبدی همان طور که از جا بلند میشد گفت:
بسیار خب... همینطوری ادامه بدید بچه ها
و با نگاهی به چهره ی مصمم محمد از اتاق خارج شد...
بهقلم:
#مدیرعامل
❤️🩹
✨❤️🩹
❤️🩹✨❤️🩹
✨❤️🩹✨❤️🩹
❤️🩹✨❤️🩹✨❤️🩹
✨❤️🩹✨❤️🩹✨❤️🩹
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
✨❤️🩹✨❤️🩹✨❤️🩹 ❤️🩹✨❤️🩹✨❤️🩹 ✨❤️🩹✨❤️🩹 ❤️🩹✨❤️🩹 ✨❤️🩹 ❤️🩹 #رمان_او #پارت_2 پس از قرائت سوره ی
پ.ن: صرفا جهت آشنایی با پرونده😁
پذیرای نظراتتون✨:
https://daigo.ir/pm/c4dUQQ
#مدیرعامل
نماز را از دست ندهید.mp3
3.89M
- نماز را از دست ندهید . .💛
#نمازاولوقت
#سرمایهگذار
أنت أجمل شيء ینبض بقلبي کل ليلة
«تو قشنگترین چیزی هستی
که هر شب در قلبم میتپد»🫀🫂
#محمود_درویش
@Bashghah_khebasat
آنچه در #ققنوس گذشت❤️🔥
مهدی: به به چه بوبی. خبریه؟
بعد قاشقی که دست نرگس بود و گرفت و قرمه سبزی رو مزه کرد.
نرگس: نه مگه باید خبری باشه؟...
🔪🔪🔪🔪🔪
انگار یک جای کار میلنگید...
...بالاخره چند فکر بهتر از یک فکره...
🔪🔪🔪🔪🔪
محمد با نگاهی خوف برانگیز به ما نگاه می کرد... نمیدونم چی رو جا انداختیم؟ کجا رو اشتباه کردیم؟
ادامه دارد...