eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
63.1هزار عکس
48.7هزار ویدیو
436 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
"ستارخان" در خاطراتش می گوید: من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد، ایران شکست می خورد...! اما در زمان مشروطه یک بار گریستم؛ و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا؛ از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و به دلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید: لعنت به ستارخان! اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گناهان کوچک، نردبانی هستند برای انجام گناهان بزرگ‌تر... با آثاری بسیار مخرب‌تر... شاید وقتی گناه کوچکی انجام می‌دهیم گمان نکنیم منتهی به چه آثار وحشتناکی شود... شاید یکی از حکمت‌های فرمایش امیرالمومنین همین است: لاَ تَحْقَرَنَّ صَغَائِرَ اَلْآثَامِ فَإِنَّهَا اَلْمُوبِقَاتُ وَ مَنْ أَحَاطَتْ بِهِ مُوبِقَاتُهُ أَهْلَكَتْهُ؛ هرگز گناهان صغیره را کوچک مشمار، زیرا که هلاکت‌گاه است، و کسیکه هلاکت‌گاه‌ها او را احاطه کنند هلاکش می‌کنند (غررالحکم، ص ۷۶۴). https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍خلایق هر چه لایق هممون مثل همیم ... آب نمیبینیم و الا شناگر ماهریم👌 https://eitaa.com/Bayynat
یک روز برای «آخرین بار» در کنار عزیزانمان خواهیم بود، بدون اینکه بدانیم این «آخرین بار» است که او را می‌بینیم و دیدار به قیامت خواهد افتاد... رفیق! دنیا پُر است از این «آخرین بار»های بی‌رحم؛ پس فرصت‌ها را قدر بدانیم؛ شاید... شاید همین‌بار، «آخرین بار» باشد... https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ اگر امروز مواظب لقمه غذایت نباشی! فردا مجبوری مواظب - حجاب دخترت - غیرت پسرت - حیای همسرت و ... باشی، زیرا لُقمه حرام شروع کننده همه مصیبت‌هاست. https://eitaa.com/Bayynat
نقل کرده‌اند: پیرمردی بود ڪه از راه ڪفاشی گذر عمر می ڪرد ... او همیشه شادمانه آواز می‌خواند، ڪفش وصله می‌زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می‌گشت. و امّا در نزدیڪی بساط ڪفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار ڪه بیشتر اوقات در دڪان خویش چرت می‌زد و شاگردانش برایش ڪار می‌ڪردند، ڪم‌ڪم از آوازه خوانی‌های ڪفاش خسته و ڪلافه شد ... یڪ روز از ڪفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ ڪفاش گفت: روزی سه درهم، تاجر یڪ ڪیسه زر به سمت ڪفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه عمر ڪار ڪردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی ڪن و بگذار من هم ڪمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا ڪلافه ڪرده... ڪفاش شوڪه شده بود، سر‌در‌گم و حیران ڪیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو روز‌ها متحیر بودند ڪه با آن پول چه ڪنند ...! از ترس دزد شب‌ها خواب نداشتند، از فڪر این‌ڪه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فڪر و ذڪرشان شده بود مواظبت از آن ڪیسه زر ... تا این‌ڪه پس از مدتی ڪفاش ڪیسه زر را برداشت و به نزد تاجر رفت، ڪیسه زر را به تاجر داد و گفت: بیا ! سڪه‌هایت را بگیر و آرامشم را پس بده. " چیزی جز نیست." https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ شب‌ها پیش خودمون کنیم... روز رو با گناه شروع کردیم یا با نیک؟ با گناه یا نیت ثواب؟ امروز برای خدا ؟ ✅ هرشب اعمال روزانه خود را بررسی کنیم. https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ ❗️امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم، شش و بیست دقیقه صبح بود. دوباره خوابیدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه کردم شش و بیست دقیقه صبح بود. فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه، حتما دفعه اول اشتباه دیده‌ام. خوابیدم... وقتی بیدار شدم، هوا روشن بود، ولی ساعت همون شش و بیست دقیقه صبح بود. سراسیمه بلند شدم. باورم نمی‌شد ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت، من هم توقع نداشتم... ⭕️ آدم‌ها هم مثل ساعت‌ها هستند. بعضی‌ها کنارت هستند مثل ساعت، مرتب، همیشگی... آن‌قدر صبور دورت می‌چرخند که چرخیدنشان را حس نمی‌کنی. بودنشان برایت بی‌اهمیت می‌شود. همین‌طور بی ادعا می‌چرخند. بی‌آنکه بگویند باتریشان دارد تمام می‌شود. بعد ناگهان روشنی روز خبر می‌دهد که دیگر نیستند! ⭕️ " قدر این آدم‌ها را بدانیم، قبل از شش و بیست دقیقه صبح!" https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ ﭘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ 50 ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﭘﺴﺮ 26 ﺳﺎﻟﻪ‌ﺍﺵ ﺑﯽ‌ﺗﻮﺟﻪ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ اينستاگرام ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ: " ﺑه ﺴﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﻫﺎ "... ! ⭕️ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ... ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ لنگ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ: ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ‌ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ...! ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ، ﺩﺧﺘﺮك ﺩﺍﺩ ﺯﺩ: ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ‌ﻓﻬﻤﯽ؟! ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩ... ⭕️ ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ... ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ‌ﺍﯼ...؟ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ... اما! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ»! آيا تا به‌حال! ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ‌ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟!!! https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ نویسنده‌ای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه، قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل جراحی قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان بستری شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را غمگین یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آن‌چه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود، خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سال‌ها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در 95 سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت، امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. ✅ در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند، بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور می‌سازد. به قول شاعر عزیز: https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ 🔸سه تا بودند که عاقبتشون باید برای ما باشه؛ چون امر به معروف و نهی از منکر رو ترک کردند، به خاطر اینکه ولیِّ خدا رو تنها گذاشتند و نصرتش نکردند، سرنوشتشون شد! 😔 🔻مدینه النبی که به خاطر ترک نهی از منکر،کارش به جایی رسید که مدینه شده بود مرکز بهترین رقاصه ها و فاحشه ها و فاسده ها! 🔻کوفه که بعد از اميرالمؤمنين، حجاج بن یوسف حاکمش میشه، یه آدمی که کشتن پشه با کشتن آدم براش فرقی نمیکنه! 🔻آندلوس! در باورتون نمی گنجه اسپانیا ٧٠٠ سال حکومت اسلامی داشته! این اسپانیا!! اما الان هیچ رنگ و بویی از اسلام نداره!! 📌نیاد یه روزی که یه جای دنیا، یه جمعی نشسته باشن، بگن چهار تا حکومت اسلامی بودن که چون مردم و رو انجام ندادن، نه ، نه ... استحاله فرهنگی شدن! ⚠️نیاد روزی که بگن چهارمین حکومت، بود...! و مثل اسپانیا که تعجب میکنین ٧٠٠ سال حکومت اسلامی داشته، مردم اون کشور هم اون روز تعجب میکنن که یه روز حکومت اسلامی داشته؟! همین ایرانی که الان پر از گناه شده...!! 🚫نیاد اون روز! ✍️ استاد علی تقوی https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ مردی از خانه‌ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست‌ کمکش کند تا خانه‌اش را بفروشد، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند. دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آن‌را برای صاحب‌خانه خواند. "خانه‌ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق‌های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده‌های بچه دار " صاحب‌خانه گفت: دوباره بخوان! مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب‌خانه گفت: این خانه فروشی نیست!!! در تمام مدت عمرم می‌خواستم جایی داشته باشم مثل این خانه‌ای که تو تعریفش را کردی، ولی تا وقتی که تو نوشته‌هایت را نخوانده بودی، نمی‌دانستم که چنین جایی دارم. خیلی وقت‌ها نعمت‌هایی را که در اختیار داریم، نمی بینیم چون "به بودن با آنها عادت کرده‌ایم"، مثل سلامتی، مثل نفس کشیدن، مثل دوست داشتن، مثل پدر، مادر، خواهر و برادر، فرزند، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم... قدر زندگیمان را بیشتر بدانیم و خدا را در هر حال شاکر باشیم. https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ ، تنها موضوعی‌ است‌ که‌ در قیامت، با‌ شفاعت‌ هم‌ حل‌ نمی‌شود! https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خانم‌هایی که می‌گن: "شوهرم رو دوست دارم، پدر و مادرش رو نه!" این ویدئو رو ببینند ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎https://eitaa.com/Bayynat
👌 ‼️ (لطفابخونید) ♦️به "زُبیر"میگفتن سیف الاسلام، مِنّا اَهلُ البَیت، فقط زُبیر بود که تو تشییع جنازه ی حضرت زهرا"س"شرکت داشت،با شمشیرش چه گره هایی رو تو راه اسلام باز کرد؟ 🔷به"ابن ملجم"میگفتن شیعه ی امیرالمومنین، خودش به امیرالمومنین گفت حُبّ و عشق توست که در خون و رگ من هست... ♦️"شمر"جانباز جنگ صفین بود که داشت به درجه ی رفیع شهادت میرسید؛ میدونی که وقتی وارد قتلگاه شد زانو هاش رو بسته بود؟از بس که نماز شب خونده بود زانوهاش پینه شتری بسته بود. 🔷میدونستیدکه "عمرسعد"روز عاشورا نماز صبحش رو که تموم کرد"قُربتًا اِلی الله"گفت و اولین تیر رو به سوی خیمه ی"سیدالشهدا"نشونه زد؟ ♦️میدونستید که همه ی اونایی که اومدن کربلا مسلمون بودن و اهل نماز و روزه؟ همشونم "قربتا الی الله"گفتن و اومدن برای کشتن" سیدالشهدا"... 🔷"زهیر بن قین"عثمانی مسلک بود و اومد برای یاری ابی عبدالله! ♦️"شمربن ذی الجوشن"هم نماز شبش ترک نمیشد ولی اومد برای کشتن ابی عبدالله... ✍️بصیرت نداشته باشیم... خسر الدنیا والاخره می شیم... عاقبت ما چی میشه 🤷‍♂ با حسین یا بی حسین⁉️ https://eitaa.com/Bayynat
🔺اسمش مسعود بود، همه چیز از یک خودکار توی ادارهٔ فلان شروع شد، رفته بودم برای انجام یک کار اداری که مردی حدوداً میانسال زد روی شانه‌ام و گفت: ــ داداش اون خودکارو میدی منم یه امضا بزنم؟ نمی‌دانم چه شد که شروع کرد به دردِ دل ... گفت: حوصله داری یک کم برات حرف بزنم؟ گفتم: حتماً گفت: چند وقت پیش با همسرم بعد از حدود ۲ سال جنگ و دعوا حاضر شدیم از هم طلاق بگیریم، اون رفت خونه پدرش اینا تو شهرستان، منم موندم سر ساختمون کار کردم تا نوبت دادگاه بشه(کارگرساختمان بود). نوبت دادگاهمون رسید، اومد تهران، ولی چون یه سری مدارکش کامل نبود دادگاه به تعویق افتاد... افتاد یک هفته بعدش! نمی‌تونست برگرده شهرستان... به ناچار بهش گفتم بیا خونه، کاری هم به کار هم نداریم... قبول کرد! گفت: شاید باورت نشه، ولی عجیب‌ترین خاطرهٔ عمرم شد، اون یک هفته، انگار اولین هفتهٔ نامزدیمون بود، همون قدر با شور و اشتیاق می‌پرسید: چی می‌خوری درست کنم؟ بعد از ظهرا می‌رفتیم قدم می‌زدیم، فیلم می دیدیم، حتیٰ شاید باورت نشه، وقتی رفتم حموم اومد پشتمو کیسه کشید! (با ذوق تمام می‌گفت) اون یک هفته گذشت و ما تصمیمون عوض شد و طلاق نگرفتیم و الآن ۵ سال از اون ماجرا می‌گذره، ولی اون یک هفته رو ما توی ۸ سال زندگی مشترک که قبلش داشتیم، هیچ وقت تجربه نکرده بودیم...! او رفت و من ماندم‌ و این فکر که چرا؟! آن دو نفر چون فکر می‌کردند که این آخرین هفتهٔ با هم بودنشان هست فقط در زمان حال زندگی کرده بودند... نگاهم افتاد به قوطی نوشابه‌ای که دستم بود، روش نوشته بود: "live the moment" بله ...آن ها دقیقاً در لحظه و در حال زندگی کرده بودند... کاش کمال گرایی‌ها را کنار بگذاریم و با خود و شریک زندگیمان و حتی مردم عادی هم طوری رفتار کنیم که بعداً محتاج لحظه‌ها نشویم... نمی‌دانم روال و مسیر زندگی شما چیست؛ ولی از شما می‌خواهم بیایید یک بار هم که شده، اشخاص را با نقص‌هایشان قبول کنیم و بپذیریم که ما هم بی‌نقص نیستیم، فکر می‌کنم در آن‌صورت به آرامش می‌رسیم. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ نویسنده‌ای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه، قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل جراحی قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان بستری شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را غمگین یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آن‌چه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود، خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سال‌ها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در 95 سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت، امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. ✅ در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند، بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور می‌سازد. به قول شاعر عزیز: https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ساکنان این خونه زیبا، باور نداشتن روزی برای آخرین بار این‌جا رو ترک می‌کنن، برای آخرین بار صدای خنده‌هاشون تو اتاق‌های این خونه به گوش می‌رسه... برای آخرین بار کنار حوض این خونه می‌شینن و... برای آخرین بار تو ایوان این خونه سفره پهن می‌کنن و دور هم جمع می‌شن... ⭕️ همه ما روزی برای آخرین بار از همه چیزهایی که به دست آوردیم جدا می‌شیم... https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ می‌ﮔﻔﺖ: ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺗﺼﺤﯿﺢ می‌کرﺩﻡ، ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪ‌ﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺯ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺑﺮﮔﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ می‌کنم. ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ 17/5 ﮔﺮﻓﺖ... ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻤﺘﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ، 15 ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﺮﮔﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ؛ ﺑﺎ ﻟﯿﺴﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﺩﺍﺩﻡ، ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ " ﮐﻠﯿﺪ" ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻡ! ﺁﺭﯼ!  ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﺨتﮔﯿﺮﺗﺮﯾﻢ ﺗﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﻌﻀﻰ وقت‌ها ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺼﺤﻴﺢ ﻛﻨﻴﻢ، می‌بینیم ﺑﻪ ﺍﻭﻥ خوبی ﻛﻪ ﻓﻜﺮ می‌‌کنیم، ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ. https://eitaa.com/Bayynat
💡 گنجشكي پروازكنان به سرعت در حال رفتن بود، جبرئيل از او پرسيد: كجا می‌روى؟ گفت: خدا به همه دنيا خبر داده كه يك عاشق دارم كه مى‌خواهند او (ابراهيم را) را در آتش بسوزانند، ما هم مى‌دانيم كه آتش را آب خاموش مى‌كند؛ میروم تا دهانم را پر از آب كنم و روى آتش نمرود بريزم. پرسيد: چه مى‌گويى؟ تو با اين جثه كوچك، چه قدر مى‌توانى آب در دهانت جا بدهى و آن را روى آتش بريزى؟ گنجشك گفت: من به اندازه توان و استعدادم مكلف به خاموش كردن اين آتش هستم، بايد كمك كنم، اگر نكنم قيامت مسئول هستم؛ مى‌خواهم مرا هم جزء خاموش‌كنندگان به حساب آورند. إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيّبُ وَ الْعَمَلُ الصلِحُ يَرْفَعُهُ ما فقط وظیفه داریم را در هر شرایطی، هر مکانی و هر زمانی انجام دهیم؛ با خداست! ✍🏻ن. پژوهيده 💡 برای # جهاد تبيين بسم‌الله" هر شخص يك ستاد انتخاباتي" https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ یک وقت‌هایی؛ بعد از دو شب نماز شب! بعد از چند روز روزه مستحبی! بعد از چند روز تسبیح چرخاندن! بعد از یک کار فرهنگی در فضای مجازی و حقیقی! و ... کُلی سر و صدا راه می‌اندازیم که آقا چرا ما رو نمی‌بینیم؟!!! کُلی هم خودمون رو تحویل می‌گیریم! شاید جلو آیینه هم بریم و ببینیم که ! چقدر نورانی شدیم! اونی که دونه درشت بشه! مخلص بشه! خالص بشه! برای سر و صدا راه نمی‌ندازه... به قول : اون پولِ خوردِ که سر و صدا داره! اسکناس صدایی ازش در نمیاد... دونه درشت بشیم! خالص بشیم! که ماموریت هاشون‌رو به ما بسپارن! https://eitaa.com/Bayynat
🏴🏴🏴 بزرگی می‌گفت: دختر ها و خانوم هایی که تو ایام عزاداری ماه محرم آرایش میکنن میان روضه یا میرن کنار خیابون تماشای دسته های عزاداری منو یادِ زن های شامی می‌اندازن که وقتی بهشون خبر رسید کاروان اسرای کربلا و سر های بریده به شام رسیده آرایش کردن و خلخال به پاهاشون بستن و هلهله کنان به تماشای اون عزا رفتن ... هیچ‌ وقت این حرفِش رو فراموش نمیکنم.. ‌ https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بزرگترین تله‌ی پنهانی شیطان، برای من و شمایی که فکرش را هم نمی‌کنیم روزی دین‌ فروشی کنیم...! 🎙استاد محمد شجاعی https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اگر به هزار و یک دلیلِ بیهوده ، هنوز انس با قـــــــ💚ـــــــرآن رو شروع نکردی 😢 ویدئو بالا رو حتما مشاهده کن👆🏿🎞 : ویدئو بالا مربوط به جلسات آموزشی و مباحثه حافظان عزیز فلسطین میباشد 🥺 https://eitaa.com/Bayynat