eitaa logo
بحـارالفـضائـل
748 دنبال‌کننده
42 عکس
16 ویدیو
1 فایل
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️در روایتی نقل شده است: روزی خوراک و نوشیدنی نزد امام سجاد «صلوات الله علیه» نهادند، گرسنگی و تشنگی پدرش امام حسین علیه‌السلام در صحرای کربلا به یادش آمد و اشک گلویش را بست و سخت گریست تا جامه هایش از گریه و اشک بر پدرش خیس شد. دستور داد تا خوراک را از نزد او ببرند. مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و دست إمام علیه‌السلام را گرفت و شهادتین گفت و به امامت به إمام سجاد علیه‌السلام اقرار نمود. حضرت فرمودند: برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟ گفت: خوابی دیدم. فرمودند: چه خوابی دیدی؟ آن مرد یهودی گفت: خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نیزه و پشت سرشان شترهای لاغر که بر آن‌ها زنان غارت زده و کودکان دست بسته سوار بودند. میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون می‌ریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند و وامحمّداه! واعلیاه!… می‌گفتند. در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در سینه بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند: «واحسناه! واحسیناه!…» مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد. ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را می‌برد، ایستاد. یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پَست! تو از بردنش ناتوانی. گفت:کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را از آن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او. آن زنان وکودکان را بی فرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را می‌سوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابر آنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند. ترسا(آن مرد یهودی) گفت: ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزه‌ای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت: پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن… من با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر می‌دیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلند شدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدند که در آن ها خانمی پر از هیبت و نور است و جامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن می‌کشد و سیلی بر رخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد می زند: «واولداه! واحبیب قلباه!…». ای آقا! چون آن بانو به سرها و کودک‌ها نزدیک شد، افتاد و بی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد و با چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر را گرفت و به سینه چسباند و بوسید وگفت: پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند…ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد؟ ای اباعبدالله! چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسول خدا! راوی گفت: در همین حین که این قضیه را برای امام سجاد علیه السلام نقل میکردم، قامَ عَلی طولهِ و نَطحَ جِدارَ البیت بِوَجههِ فکَسرَ أَنفُه و شَجَّ رأسُه و سالَ دَمُهُ عَلی صَدره و خَرَّ مغشیّاً علیه مِن شِدّةِ الحُزن والبکاء ▪️امام سجاد علیه السلام تمام قامت برخاست و سر به دیوار اتاق کوبید و بینی مبارکش شکست و خون از بینی و سرش به سینه‌اش سرازیر شد و از شدت اندوه افتاده و بی‌هوش شد. 📚دارالسلام،محدث نوری، ج٢ ص١٧٠
4_5965049776973025918.mp3
4.98M
ساعات آخر است گدا را حلال کن ..
🔹امام صادق (علیه السلام) در توصیف امام عصر ارواحنا فداه صلوات الله علیه به ابراهیم کرخی فرمود: او کسی است که شیعیانش را بعد از گرفتاری‌های شدید، بلاهای طولانی و ظلم و ترس نجات خواهد داد. خوش به حال کسی که آن زمان را درک کند! 📚 الغیبة للنعمانی، ص۹۲ 📚 کمال الدین و تمام النعمة للصدوق، صص ۳۶۱ و ۶۱۳
🔹شیخ حرّ عاملی(ره) می‌نویسد: بر جلد کتاب ثواب الأعمال(تالیف شیخ صدوق) به خط برخی از علمای ما نامه امام حسن عسکری (سلام الله علیه) به پدر شیخ صدوق را یافتم که حضرت در ضمن نامه‌ای طولانی فرموده بود: «بر تو باد صبر کردن و انتظار فرج را کشیدن. زیرا پیامبر فرموده: "بهترین اعمال امت من انتظار فرج است". پیوسته شیعیان ما در غم و اندوه خواهند بود تا زمانی که فرزندم ظهور کند؛ همان کسی که پیامبر بشارت ظهور او را داد و فرمود: "زمین را پر از عدل و داد نماید آن چنان که پر از ظلم و ستم شده است" ای شیخ من، ای ابا الحسن!(کُنیه پدر شیخ صدوق ابوالحسن بود) صبر پیشه کن و همه شیعیانم را به صبر دستور بده! همانا زمین از آنِ خداوند است و به هر کس از بندگانش بخواهد می‌دهد و عاقبت نیکو از آنِ پرهیزگاران است» 📚إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۵، ص۲۰۳ - ۲۰۴ 📚المناقب لإبن شهر آشوب، ج۴، ص۴۲۵
🔸کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة؛ رَوَی صَاحِبُ کِتَابِ الْوَاحِدَةِ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأُطْرُوشِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْأَحْمَسِیِّ عَنْ وَکِیعِ بْنِ الْجَرَّاحِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مُوَرَّقٍ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَنْزِلِ أُمِّ سَلَمَةَ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُحَدِّثُنِی وَ أَنَا أَسْمَعُ إِذْ دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَأَشْرَقَ وَجْهُهُ نُوراً فَرَحاً بِأَخِیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ ثُمَّ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا أَبَا ذَرٍّ أَ تَعْرِفُ هَذَا الدَّاخِلَ عَلَیْنَا حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ أَبُو ذَرٍّ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا أَخُوکَ وَ ابْنُ عَمِّکَ وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ الْبَتُولِ وَ أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا الْإِمَامُ الْأَزْهَرُ وَ رُمْحُ اللَّهِ الْأَطْوَلُ وَ بَابُ اللَّهِ الْأَکْبَرُ فَمَنْ أَرَادَ اللَّهَ فَلْیَدْخُلِ الْبَابَ 🔹ابوذر غفاری گفت : روزی در منزل امّ سلمه با پیامبرصلی الله علیه و آله نشسته بودم. حضرت برایم صحبت می‌کرد و من گوش می‌دادم ناگهان علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شد. چهره پیامبر با دیدن برادر و پسر عمویش از فرط خوشحالی نورانی شد. او را در آغوش گرفت و میان چشمانش را بوسید سپس نگاهی به من انداخت وگفت: ای ابوذر آیا این شخصی را که الان وارد شد آنچنان که بایسته و شایسته است می‌شناسی؟ گفتم: ای رسول خدا او برادر و پسر عموی شما و همسر فاطمه پاک دامن و پدر حسن و حسین سرور جوانان بهشتی است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: این امام نورانی و نیزه بلند الهی و دروازه بزرگ خداوند است. پس هر کس که خداوند را طلب کند باید از این در داخل شود. 📚بحارالانوار،ج ۴۰،ص ۵۵،ح ۹۰
💠فضائل الحسن علیه‌السلام 🔹قَالَ: أَبُو جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عُمَارَةُ بْنُ زَيْدٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا، إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ ، قَالَ: أَخْبَرَنِي ثَقِيفٌ اَلْبَكَّاءُ ، قَالَ: رَأَيْتُ اَلْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) عِنْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ مُعَاوِيَةَ ، وَ قَدْ دَخَلَ عَلَيْهِ حُجْرُ اِبْنُ عَدِيٍّ ، فَقَالَ: اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ اَلْمُؤْمِنِينَ . فَقَالَ: مَهْ، مَا كُنْتُ مُذِلَّهُمْ، بَلْ أَنَا مُعِزُّ اَلْمُؤْمِنِينَ، وَ إِنَّمَا أَرَدْتُ اَلْبَقَاءَ عَلَيْهِمْ، ثُمَّ ضَرَبَ بِرِجْلِهِ فِي فُسْطَاطِهِ، فَإِذَا أَنَا فِي ظَهْرِ اَلْكُوفَةِ ، وَ قَدْ خَرَجَ إِلَى دِمَشْقَ وَ مِصْرَ حَتَّى رَأَيْنَا عَمْرَو بْنَ اَلْعَاصِ بِمِصْرَ ، وَ مُعَاوِيَةَ بِدِمَشْقَ ، وَ قَالَ: لَوْ شِئْتُ لَنَزَعْتُهُمَا، وَ لَكِنْ هَاهْ هَاهْ، مَضَى مُحَمَّدٌ عَلَى مِنْهَاجٍ، وَ عَلِيٌّ عَلَى مِنْهَاجٍ، وَ أَنَا أُخَالِفُهُمَا؟! لاَ يَكُونُ ذَلِكَ مِنِّي 🔸ثقیف گوید : امام مجتبی سلام الله علیه را هنگام بازگشت از نزد معاویه دیدم که حجر بن عدی بر او وارد شد و گفت: سلام بر تو ای خوار کننده مؤمنان. فرمود: نه، من ذلیل کننده آنها نبودم، بلکه عزک دهنده مؤمنان(شیعیان) هستم، بلکه خواستم آنها را حفظ کنم. سپس پای خود را در خیمه به زمین زد، پس ما در پشت کوفه بودیم و گویا که از پشت کوفه تا دمشق زمین باز شد تا جایی که ما عمرو بن العاص را در مصر و معاویه را در دمشق دیدیم. حضرت فرمود : اگر بخواهم میتوانم آنها را هلاک کنم اما خیر،  محمد صلی الله علیه و آله به روش(عادی و بدون اعجاز) پیش رفت و علی سلام الله علیه هم همان روش را دنبال کرد ، و من با آنها مخالفت کنم؟! از من(مخالفت آنان)نخواهد آمد(بلکه وظیفه شناخت و اقبال به حق و امام بر عهده مردم است) 📜دلائل الإمامة، ج ۱، ص ۱۶۶ 📜نوادر المعجزات، ج ۱ ، ص ۲۲۹ 📜مدینة المعاجز، ج ۳، ص ۲۳۳
💠فضائل الحسن علیه السلام 🔻 عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ، قَالَ: مَرَّتْ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ) بَقَرَةٌ، فَقَالَ: هَذِهِ حُبْلَى بِعِجْلَةٍ أُنْثَى، لَهَا غُرَّةٌ فِي جَبْهَتِهَا، وَ رَأْسُ ذَنَبِهَا أَبْيَضُ. فَانْطَلَقْنَا مَعَ اَلْقَصَّابِ حَتَّى ذَبَحَهَا فَوَجَدْنَا اَلْعِجْلَةَ كَمَا وَصَفَ عَلَى صُورَتِهَا، فَقُلْنَا لَهُ: أَ وَ لَيْسَ اَللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَقُولُ: وَ يَعْلَمُ مٰا فِي اَلْأَرْحٰامِ فَكَيْفَ عَلِمْتَ هَذَا؟ فَقَالَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ): إِنَّا نَعْلَمُ اَلْمَكْنُونَ اَلْمَخْزُونَ اَلْمَكْتُومَ، اَلَّذِي لَمْ يَطَّلِعْ عَلَيْهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ غَيْرُ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ ذُرِّيَّتِهِ (عَلَيْهِمْ اَلسَّلاَمُ) . 🔺ابن عباس گوید : از کنار امام مجتبی سلام الله علیه ، گاوی عبور میکرد که فرمود : این گاو آبستن است به گوساله ای ماده و پیشانی سفید که سر دمش سفید است، ابن عباس گوید : رفتیم نزد قصاب تا اینکه گاو را ذبح کرد پس گوساله ای با همان توصیفات یافتیم سپس به امام مجتبی علیه السلام عرض کردیم ایا او خدا نیست که علم به درون ارحام(مسائل پنهانی و مخفی) دارد؟ پس شما چگونه دانستید؟ حضرت فرمود : همانا ما اهل بیت انچه که پنهان و مخفی و پوشیده شده را میدانیم ، چیزهایی که حتی فرشته مقرب یا پیامبری فرستاده شده جز محمد و فرزندانش–علیهم السلام–نمیدانند 📚دلائل الإمامة، ج ۱، ص ۱۷۱ 📚فرج المهموم، ج ۱، ص ۲۲۳ 📚بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۳۲۸ 📚مدينة المعاجز، ج ۳، ص ۲۴۱ 📚نوادر المعجزات، ج ۱، ص ۲۳۵
🥀مقتل امیرالمؤمنین سلام الله علیه ▫️ عن عمران بن ميثم عن أبيه‌[قال‌] : إنّ عليّا خرج‌[إلى صلاة الصبح‌]فكبّر في الصلاة ثمّ قرأ من سورة الأنبياء إحدى عشرة آية ثمّ ضربه ابن ملجم من الصفّ على قرنه فشدّ عليه الناس و أخذوه و انتزعوا السيف من يده و هم قيام في الصلاة و ركع عليّ ثمّ سجد فنظرت إليه ينقل رأسه من الدم إذا سجد من مكان إلى مكان ثمّ قام في الثانية فقلب‌[كذا]فخفّف القراءة ثمّ جلس فتشهّد ثمّ سلّم و أسند ظهره إلى حائط المسجد. ▪️میثم گوید : امیرالمومنین سلام الله علیه برای نماز صبح از خانه خارج شد و در محراب ایستاد و تکبیرة الاحرام گفت سپس از سوره انبیاء یازده آیه تلاوت فرمود که ابن ملجم از بین صف به ایشان حمله ور شد و بر سر مبارک ضربه محکمی وارد ساخت که مردم بر او هجوم بردند و شمشیر را از دستش گرفتند در این بین ، علی سلام الله علیه به رکوع رفت و سپس سجده کرد، میثم گوید : با چشم خودم دیدم که سر را برای سجده مکرر از مکانی به مکان دیگر منتقل میکرد(چون محل سجده قبلی با خون سر مبارک خونی میشد) سپس برای رکعت دوم قیام کرد و سوره کوتاهی قرائت فرمود و سپس نماز را تمام کرد و تشهد و سلام را خواند و بعد از سلام (از شدت جراحت و ضعف) با کمر مبارک به دیوار مسجد تکیه داد... 📜مقتل ابن أبی الدنیا، ج 1، ص 30 ـــــــــــــــــــــــــــــــ 📚و روى الطوسي في الحديث من الجزء الثالث من أماليه أنّه ضرب عليه السلام و هو ساجد في الصلاة. شیخ طوسی در بخش سوم از امالی روایت میکند که ضربه را در سجده نماز بر مولا زد...
زخم روی زخم زدند مثل کربلا... ثُمَّ ضَرَبَهُ عَلَی رَأْسِهِ الْمُکَرَّمِ الشَّرِیفِ فَوَقَعَتِ الضَّرْبَةُ عَلَی الضَّرْبَةِ الَّتِی ضَرَبَهُ عَمْرُو بْنُ عَبْدَ وُدٍّ الْعَامِرِیُّ ابن ملجم بر فرق سر مبارک مولا ضربه ای وارد ساخت و ضربه درست به جایی اصابت کرد که عمرو بن عبدود عامری (در جنگ خندق) در آن زده بود. بحارالانوار، ج ۴۲ ، ص‌ ۲۸۱ کشف الغمة، ج ۱، ص ۴۳۶
🥀مقتل امیرالمؤمنین سلام الله علیه ▪️بعد از انتقال امیرالمومنین سلام الله علیه به منزل ایشان، فورا برای درمان جراحت فرق شکافته مولا، طبیب خبر کردند. پس؛《ثُمَّ جُمِعَ لَهُ أَطِبَّاءُ الْکُوفَهِ فَلَمْ یَکُنْ مِنْهُمْ أَعْلَمُ بِجُرْحِهِ مِنْ أَثِیرِ بْنِ‏ عَمْرِو بْنِ هَانِی السَّلُولِیِّ وَ کَانَ مُطَبِّباً صَاحِبَ الْکُرْسِیِّ یُعَالِجُ الْجِرَاحَاتِ! فَلَمَّا نَظَرَ أَثِیرٌ إِلَى جُرْحِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) دَعَا بِرِیَهِ شَاهٍ حَارَّهٍ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهَا عِرْقاً ثُمَّ نَفَخَهُ‏ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهُ وَ إِذَا عَلَیْهِ بَیَاضُ الدِّمَاغِ!》 همه پزشکان کوفه را برای او گرد آوردند. و هیچ کس از آنان از اثیر بن عمرو بن هانی سکونی نسبت به جراحت او داناتر نبود. او طبیبِ مداواگری بود که جراحت ها را درمان می کرد! وقتی اثیر به زخم را نگاه کرد، ریه گرم گوسفندی را طلبید و از آن رگی بیرون کشید و در آن دمید و آن را در شکاف زخم گذاشت، سپس بیرون آورد، دید سفیدی مغز در آن نمایان است. در این هنگام رو به مولا و عرض کرد : 《یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع)! اعْهَدْ عَهْدَکَ! فَإِنَّ عَدُوَّ اللَّهِ قَدْ وَصَلَتْ ضَرْبَتُهُ إِلَى أُمِّ رَأْسِکَ‏!》 ای امیر مؤمنان! وصیّت خود را بکن! ضربت دشمن خدا به مغز سرت رسیده است... 📜بحار الأنوار، ج ۴۲، ص ۲۳۴
21ramezan1398 05.mp3
9.25M
تهدمت ارکان الهدی...
🥀مقتل امیرالمؤمنین سلام الله علیه ●قال الراوي لما ألحد أمير المؤمنين (علیه السلام) وقف صعصعة بن صوحان العبدي رضي الله عنه على القبر و وضع إحدى يديه على فؤاده و الأخرى قد أخذ بها التراب و يضرب به رأسه‏ ●در شبی که بدن مطهر امام علی را از کوفه به نجف تشییع کردند، صعصعه نیز جزو تشییع کنندگان بود. هنگامی که از دفن فارغ شدند، او در حالی که می‌گریست مشتی از خاک قبر را بر گرفت و بر سر خود ریخت... ● و هنگامی که تابوت امیرالمؤمنين علی عليه السلام را برای تدفین می‌بُردند (فما مر بشي‏ء على وجه الأرض إلا انحنى له ساجدا) پس بر هر چیز که گذر می‌نمود، جهت احترام و تعظیم جسد مطهر، به حالت سجده در می آمدند. تا جایی که جناب محمد بن حنیفه می گوید : والله لقد نظرت إلى السرير و إنه ليمر بالحيطان و النخل فتنحني له خشوعا. به خدا سوگند من به تابوت نگاه می‌کردم که به دیوارها و نخلستان ها می‌گذشت و آنها از روی خشوع خم می‌گشتند. 📚بحار الأنوار، ج ۴۲، ص ۲۹۵
💠فضائل الأمیر و الحسن سلام الله علیهما 🔹وَ عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ عَنْ يَحْيَى اِبْنِ أُمِّ اَلطَّوِيلِ عَنْ رُشَيْدٍ اَلْهَجَرِيِّ قَالَ : دَخَلْنَا عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْدَ مُضِيِّ أَبِيهِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَتَذَاكَرْنَا لَهُ شَوْقَنَا إِلَيْهِ فَقَالَ اَلْحَسَنُ أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَرَوْهُ قُلْنَا نَعَمْ وَ أَنَّى لَنَا بِذَلِكَ وَ قَدْ مَضَى لِسَبِيلِهِ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى سِتْرٍ كَانَ مُعَلَّقاً عَلَى بَابٍ فِي صَدْرِ اَلْمَجْلِسِ فَرَفَعَهُ فَقَالَ اُنْظُرُوا مَنْ فِي هَذَا اَلْبَيْتِ فَإِذَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ جَالِسٌ كَأَحْسَنِ مَا رَأَيْنَاهُ فِي حَيَاتِهِ. فَقَالَ هُوَ هُوَ ثُمَّ خَلَّى اَلسِّتْرَ مِنْ يَدِهِ 🔸رشيد هجرى گوید : بعد از شهادت اميرالمؤمنین -عليه السّلام- خدمت امام حسن -عليه السّلام- رسيديم و از اشتياق زيادمان به ديدار على -عليه السّلام- با او سخن گفتيم. از اين رو امام حسن -عليه السّلام- فرمود : آيا دوست داريد او را ببينيد؟ گفتيم : آرى، ولى اين چگونه ممكن است در حالى كه او از دنيا رحلت كرده! در اين هنگام حضرت، دستش را به پرده‌اى كه در صدر مجلس آويزان بود، زد و آن را بالا برد و فرمود : نگاه كنيد که در اين اطاق كيست، ناگاه اميرالمؤمنین را در حالى كه نشسته بود، با بهترين وجهى كه در زمان حياتش مى‌ديديم مشاهده كرديم. امام حسن -عليه السّلام- فرمود: او هو است(اميرالمؤمنین سلام الله علیه است) و پرده را رها كرد. 📚الخرائج، ج ۲، ص ۸۱۰ 📚إثبات الهداة، ج ۴، ص ۲۲ 📚مدینة المعاجز، ج ۳، ص ۷۰
🔹خطبه امام حسن مجتبی سلام الله علیه بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام 🔸هبیره گوید: صبح پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسن علیه السلام خطبه‌ای خواندند و در آن فرمودند: دیشب مردی از پیش ما رفت که هیچ یک از گذشتگان بر او سبقت نگرفته و علم او را هیچ یک از آیندگان درک نخواهد کرد. او کسی بود که هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را برای جهاد می‌فرستاد، جبرئیل از جانب راست و میکائیل از جانب چپ او حمایت می‌کرد، از ميدان جنگ بر نمی‌گشت جز اينكه خداوند فتح و پیروزی را به دست مبارکش به ارمغان می‌آورد. از مال دنیا نه طلای زردی باقی گذاشت، و نه نقره سفیدی، تنها هفتصد درهم از آنچه به او هدیه کرده بودند باقی گذشت، که با آن پول هم می‌خواست خادمی برای خانواده‌‏اش بخرد. 📚بشارة المصطفى، ص۳۶۲ 📚کشف الغمة، ج۱، ص۱۸۶ 📚مسائل عليّ بن جعفر، ج۱، ص۳۲۸ 📚فضائل الصحابة، احمد ابن حنبل، ج۲، ص۶۰۰
🔹همدیگر را بخاطر محبت أمیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام حلال کنیم .. 🔻عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، قَالَ حَدَّثَنِي اَلْفَضْلُ ، قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا : أَنَّ يُونُسَ بْنَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ قِيلَ لَهُ: إِنَّ كَثِيراً مِنْ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ يَقَعُونَ فِيكَ وَ يَذْكُرُونَكَ بِغَيْرِ اَلْجَمِيلِ! فَقَالَ: أُشْهِدُكُمْ أَنَّ كُلَّ مَنْ لَهُ فِي أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) نَصِيبٌ فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا قَالَ . 🔸به یونس بن عبدالرحمن که از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام است گفته شد: *کثیری از مردم تو را مذمت کرده و به زشتی از تو یاد میکنند* یونس بن عبدالرحمن گفت: شاهد باشید هر کسی که محبت أمیرالمؤمنین علیه السلام را داشته باشد، حلال کردم 📚 رجال کَشی ، جلد ۱ ، صفحه ۴۸۸ .
حاج شیخ عباس قمی رَحِمَهُ اللهُ مینویسد سزاوار است که محزون باشی در این روز، به جهت غیبت ‌إمام‌ زمان علیه السّلام، و ممنوع بودن آن حضرت از تصرّف در أمور رعیّت خود و فوت شدن نماز عید با آن حضرت ، به علاوه آن که حزن تو باعث تأسّی بر حزن أهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم است ، زیرا که اندوه آن بزرگواران در این روز ، تازه و تجدید میشود ..... و معلوم است که حزن و اندوه آنها نه از جهت حبّ جاه و ریاست است ، بلکه از جهت شفقّت و محبتّ بر امّت و رعیّت است که آنها را در حیرت و ضلالت می بینند ، و ممکن نیست ایشان را هدایت آنها. 📚هدیة الزّائرین ص۵۴۶
🗯 چه بهتر گمنام باشی... 🔶[الأمالی للصدوق] الْعَطَّارُ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ لَا تُعْرَفُوا فَافْعَلُوا وَ مَا عَلَیْکَ إِنْ لَمْ یُثْنِ عَلَیْکَ النَّاسُ وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مَذْمُوماً عِنْدَ النَّاسِ إِذَا کُنْتَ عِنْدَ اللَّهِ مَحْمُوداً. 🔻 حضرت صادق علیه السلام فرمود: اگر می‌توانید طوری زندگی کنید که هیچ کس شما را نشناسد، پس چنین کنید. و چه اشکالی دارد اگر کسی از مردم تو را تمجید و ثناگویی نکند، و هیچ مانعی ندارد که حتی اگر مردم تو را نکوهش کنند، در صورتی که پیش خدا پسندیده باشی. 📚بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۱۰۹
🔹حدثنا أبي ـ رحمه الله ـ قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، قال : حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب ، عن محمد بن عبيد بن مهران ، عن صالح بن عقبة ، عن المفضل بن عمر ، قال : ذكر عند أبي عبد الله عليه السلام « إنا أنزلناه في ليلة القدر » قال : ما أبين فضلها على السور. قال : قلت : وأي شئ فضلها؟ قال : نزلت ولاية أمير المؤمنين عليه‌السلام فيها. قلت : في ليلة القدر التي نرتجيها في شهر رمضان. قال : نعم ، هي ليلة قدرت فيها السماوات والأرض وقدرت ولاية أمير المؤمنين عليه‌السلام فيها. 🔸مفضل بن عمر می گوید: نزد امام صادق علیه السلام از سوره «إنّا أنزلناه فی لیلة القدر» ياد شد فرمود: چه قدر روشن است فضيلت آن بر ديگر سوره‌ها. مفضل گوید: گفتم: فضيلت آن چيست؟ فرمود: ولايت امير المومنین علیه السلام در آن نازل شده است. گفتم: در شب قدرى كه در ماه رمضان به آن اميد داريم؟ فرمود: آرى آن شبى است كه آسمان‌ها و زمين در آن مقدر شده‌اند و ولايت امير المومنین علیه السلام نيز در آن مقدر شده است. 📚معانی الاخبار، ص ۳۱۵ - ۳۱۶ ، ح۲ 📚بحار الانوار، ج۹۴، ص ۱۸، ح ۳۹
4_5775912216259727713.mp3
8.29M
بالای دار از تو زنم جار یا علی علیه السلام.. 1:35
حمیّت و تعصّب حمزة بر رسول خدا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: بَيْنَا اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرَامِ وَ عَلَيْهِ ثِيَابٌ لَهُ جُدُدٌ فَأَلْقَى اَلْمُشْرِكُونَ عَلَيْهِ سَلَى نَاقَةٍ فَمَلَئُوا ثِيَابَهُ بِهَا فَدَخَلَهُ مِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اَللَّهُ فَذَهَبَ إِلَى أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ يَا عَمِّ كَيْفَ تَرَى حَسَبِي فِيكُمْ فَقَالَ لَهُ وَ مَا ذَاكَ يَا اِبْنَ أَخِي فَأَخْبَرَهُ اَلْخَبَرَ فَدَعَا أَبُو طَالِبٍ حَمْزَةَ وَ أَخَذَ اَلسَّيْفَ وَ قَالَ لِحَمْزَةَ  خُذِ  اَلسَّلَى ثُمَّ تَوَجَّهَ إِلَى اَلْقَوْمِ وَ اَلنَّبِيُّ مَعَهُ فَأَتَى قُرَيْشاً وَ هُمْ حَوْلَ اَلْكَعْبَةِ فَلَمَّا رَأَوْهُ عَرَفُوا اَلشَّرَّ فِي وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لِحَمْزَةَ أَمِرَّ اَلسَّلى عَلَى سِبَالِهِمْ فَفَعَلَ ذَلِكَ حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِمْ ثُمَّ اِلْتَفَتَ أَبُو طَالِبٍ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا اِبْنَ أَخِي هَذَا حَسَبُكَ فِينَا . امام صادق عليه السلام فرمود : در آن ميان كه پيغمبر صلى اللّٰه عليه و آله در مسجد الحرام بود و لباس هاى نو در برداشت، مشركين شكمبه شترى را بر او افكندند و لباسهايش را آلوده كردند، پيغمبر از اين عمل به قدرى ناراحت شد كه خدا داند، آنگاه نزد ابو طالب آمد و گفت : اى عمو! حسب مرا در ميان خود چگونه ميبينى‌؟ او گفت : مگر چه شده اى برادر زاده‌؟! حضرت ماجرا را تعریف کرد سپس ابو طالب حمزه را طلبيد و خودش هم شمشير برگرفت و به حمزه گفت : شكمبه را بردار، سپس همراه پيغمبر بسوى آن قوم رفت تا نزد قريش رسيد، آنها گرد كعبه بودند، چون او را ديدند آثار خشم و بدى را در چهره‌اش خواندند، آنگاه به حمزه گفت: شكمبه را بر سبيل همه بمال، او چنين كرد، تا به نفر آخرشان هم ماليد، سپس ابو طالب متوجه پيغمبر صلى اللّٰه عليه و آله شد و گفت : ای برادر زاده‌ اينست حسب تو در ميان ما. الکافي، ج ۱، ص ۴۴۹