eitaa logo
نوروساینس و فلسفه ذهن
1.9هزار دنبال‌کننده
340 عکس
124 ویدیو
29 فایل
این کانال در راستای دانش افزایی شما در حوزه انسان شناسی نوین ایجاد شده است.... باشد که خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام در این مسیر دستمان را بگیرند.... ارتباط با مدیر کانال: @aialimadad_1400
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فلسفه ذهن
💥 در تاریخ جدید، مهم‌ترین دیدگاه دوئالیستی، همان نظریه «تأثیر متقابل» بوده است که توسّط رنه در اثر مهمش، «تأمّلات در فلسفه اولی» ارائه گردید. ☄ هرچند که پیشینه این اعتقاد در مکتوبات فلسفی، به نظریه باز می‏گردد. طبق دیدگاه او، هرکدام از ما یک دارد که بسیط، الهی، تغییرناپذیر و غیر هم‏سنخ با بدن‏مان است؛ بدن‏هایی که مرکّب‏شده از اجزاء و هستند. ☄ در واقع، قبل از آن‏که ما در این جهان متولّد شویم، روح‏مان در حالتی خالص و غیربدن‏مند، وجودی پیشینی داشته‏اند. این ایده، علّت آن‏که هریک از ما دارای و عقلانیت هستیم را تبیین می‌کند. به بیان دقیق‏تر، هرکدام از ما «دارای» یک روح نیستیم؛ بلکه هرکدام از ما یکی از همین روح‏ها هستیم. این نگرش است که چه بسا همچنان بصورت دیدگاه عامیانه بین مردم دین‌دار رواج دارد. 💥 دکارت هرچند در صدد اثبات بسیط بر می‌آمد، ولی مانند و برخلاف افلاطون، نفس را به همراه بدن (و نه و ازلی) می‏دانست؛ به این مطلب تصریح داشت و از ظاهر برخی سخنان دکارت نیز همین دیدگاه برداشت می‏شود. مثلاً در رساله گفتار در روش به کار بردن عقل، پس از آن‏که به کارکردهای مختص به بدن اشاره می‏کند و آن را بین انسان و سایر حیوانات مشترک می‏داند، به صفت یا کارکرد «اندیشیدن» می‏پردازد که فقط در انسان‏ها یافت می‏شود. آن‏گاه می‏افزاید: «من ‏‏‏فرض کرده‏ام که خداوند، نفس ناطقه را خلق می‏‏کند و آن را به شیوه‏ای خاص که توضیح داده‏ام، به بدن ملحق می‏سازد». (Descartes, 2006, p.39.) 💥 دیدگاه شیخ‏الرئیس و دکارت در این‏باره، گونه‏ای تبعیت از ایده ارسطویی درباره حادث بودن نفس است که در مقابل نظریه افلاطونی پیرامون ازلی بودن نفس قرار داشت. 💥 ابن‌سینا و فیلسوفان مشّاء، نفس را حادث به همراه بدن مادّی معرّفی می‌کنند. این البته با ماهیّت روحانی‌بودن نفس در نگاه ایشان، منافات ندارد و در نتیجه نفس، و روحانیة البقاء خواهد بود. بدین ترتیب، تعلّق به یک بدن خاص هم جزو عوارض و ملحقّات ذات روحانی نفس تلقّی می‌شود. شیخ اشراق نیز در آثار خویش، در چارچوب همین دیدگاه سخن گفته است. 🔥 در واقع قول به "حدوث" روحانی نفس، ناشی از اشکالاتی بود که "ازلیت" نفس روحانی را به چالش می‌کشید. هرچند که نفس نیز بعدها توسّط منتقدین بوعلی و بویژه خواجه طوسی و صدرالمتألّهین، با اشکالات مهمّی مواجه گشت و دیدگاه نفس مطرح گردید.
📝 🧠 ⛔️ ✅1.تفکیک قلمرو علوم: روش ، تجربی و از طریق مشاهده حسی و انجام آزمایش بر روی پدید‌های مادی می‌باشد. از این رو، به لحاظ منطقی، این علم نمی تواند در امور فرا مادی «نفیا و اثباتا» حکمی صادر کند. زیرا اولا، مطالعه او بر روی پدیده مادی می باشد نه فرا مادی، ثانیا روش آن مشاهده حسی و آزمایش داده‌ها است، اما امر ، قابل مشاهده حسی نیست. و اگر دانشمندان این حوزه، وجود فرامادی در انسان را انکار کنند، در واقع از علم خود تجاوز کرده و اصول و قواعد علمی خود را زیر پا گذاشته‌اند. اما علاوه بر روش‌های‌ تجربی و حسی، و نیز برای کسب در اختیار انسان می‌باشد. در می‌توان از طریق استدلال و برهان وجود مجرد یا فرامادی را اثبات کرد. و همچنین در (آیات و روایات) - که اعتبارش در جای خودش اثبات شده-، وجود خداوند متعال و موجودات فرا مادی دیگری مانند ملائکه و روح، و بقای انسان بعد از مرگ، تبیین گشته است. ✅2.مسئله آگاهی: یکی از چالش‌های بزرگ برای فیزیکالیست‌ها مسئله consciousness_ است. همانطور که مسئله آگاهی را به دو بخش و تقسیم کرد. وی بیان داشت علومی مانند نوروساینس تنها می توانند مسئله ساده آگاهی را تبیین کند. اما از تبیین مسئله سخت آگاهی عاجز هستند. مسئله سخت آگاهی همان و می‌باشد که علم عصب‌شناسی قادر به تبیین آن نمی‌باشد. The character of consciousness;David J. Chalmers "2010"p4-6. ✅3. اشکالات نظریه اینهمانی: ایرادهای و استدالال های که بر ضد ذهن و مغز در فلسفه ذهن اقامه شده است،(به برخی استدالال ها در مباحث آینده اشاره می شود)، این اشکالات نیز بر نوروساینتیست ها وارد است. ✅4.تجربیات نزدیک به مرگ: همچنین چالش‌ مهم دیگری که نوروساینتیست‌های فیزیکالیسم منکر روح مجرد، باید بدان پاسخ‌گو باشند، مسئله است. این مسئله به طور فراوان در میان افراد مختلف با مذاهب و ملیتهای متفاوت اتفاق افتاده است، که به حد تواتر رسیده و به راحتی قابل انکار نمی‌باشد.... در ادامه برخی مطالب در راستای این مباحث تقدیم می‌شود... @Brain_Mind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡 مقدمات فکری لازم برای رسیدن به ایده های رادیکالش برای را بیان می‌کند. 📌 او در ابتدا سعی می‌کند مفهوم () و اول شخص را برای مخاطب تشریح کند. برای این کار مثالهایی از حضور یک سوژه در قلب اتفاقات روزمره‌ی زندگی یک انسان را ذکر می‌کند. ❓در مرحله بعد مساله دشوار را بیان می‌کند: از ۲۰ سال پیش که و عنوان کردند که اکنون زمان آن است که علم به حمله کند، مطالعات متعددی در این زمینه انجام شده است. اما این مطالعات بیشتر درباره ارتباط‌های رخ دادن یک تجربه آگاهانه با فعالیت مغزی بوده اند. اینها علم ارتباط دادن است و علم توضیحی و چرایی نیست. این علم نمی تواند بگوید چرا این ارتباط وجود دارد. به اعتقاد چالمرز عصب شناسان نهایتاً می‌توانند به که مربوط به ارتباط دادن و یافتن جایگاه فرایند‌هاست، پاسخ دهند. و سوال دشوار این است که "چرا همه‌ی این فرایند های فیزیکی درون مغز باید با تجربه آگاهانه همراه باشند؟". ما هیچ سرنخی برای پاسخ به این سوال نداریم.... ✳️چالمرز، که یک فیلسوف ذهن فیزیکالیست می باشد، آگاهی را یک امر غیر فیزیکی می داند، وی بر این باور است آگاهی یک امر بنیادین است که درون همه اشیای مادی نهفته است... ‼️تذکر: در ترجمه زیر نویس را به ترجمه می کند، اما ترجمه دقیق آن می باشد. 🆔 @Brain_Mind
⬆️⬆️⬆️همانطور که گفته شد یکی از و های که می گویند «ذهن یا انسان همان مغز است»، مسئله است که مطالب مختصری در این باره ارائه شد، و بعدا به تناسب بحث دوباره به این مسئله بر می گردیم. ✅همچنین چالش مهم دیگر، مسئله است، از این رو، مطالبی را در ادامه به طور مختصر اشاره می کنیم... 🔰🔰🔰🔰
🖌 چرا مهم است؟ (از ، استاد فلسفه دانشگاه برکلی کالیفرنیا) ⏰ زمان حدودی مطالعه: ۴ دقیقه 💡سؤال اصلی دوران ما این است که چگونه می‌توانیم خود را به عنوان موجوداتی خودآگاه، دارای ذهن، دارای عقل و آزاد بفهمیم و بدین وسیله جهانی مملو از ذره های فیزیکی، بی معنا و بدون ذهن را بفهمیم. چگونه می توانیم آنچه درباره خود می دانیم را با آنچه که درباره جهان می دانیم به صورت منسجم در کنار هم قرار دهیم؟ این افق فکری ای بود که دکارت برای ما گشود. ❓چرا دکارت این قدر مهم است؟ ما همچنان با دوگانه‌ای که دکارت مطرح کرد (دوگانه ذهن و بدن) سر و کار داریم. ما خود را متشکل از دو بخش ذهنی و جسمانی می دانیم. این ایده() که انسان جسم و ذهن دارد ابداع دکارت نبود و از زمان یونان باستان بدان باور داشته اند. نوع و نحوه مطرح کردن پرسش دکارت در سده هفدهم درباره رابطه ذهن و جسم، این مسئله را به مسئله ای بنیادین تبدیل کرد که سده های بعدی تا زمان حال بدان مشغول هستیم. اگر آنچه ما امروز در فلسفه ذهن می خوانیم و می نویسیم را به دکارت سده هفدهمی ارائه می کردیم کاملا برایش قابل فهم بود. چرا که ما در افق فکری ای که او تعیین کرده است در حال فلسفه ورزی هستیم. ⚜دکارت بر این باور بود که جهان را می توان به دو مقوله تقسیم کرد: مقوله های ذهنی و مقوله های فیزیکی. دکارت با وجود رویکرد انقلابی اش به فلسفه ایده مبنی بر اینکه جهان از جوهرهایی تشکیل شده است را پذیرفت. برای دکارت جهان از دو نوع جوهر تشکیل شده است: جوهر(substance) و جوهر . ماهیت جوهر فیزیکی بسط یافتگی است، همه بدنها و اجرام فیزیکی در فضا بسط یافته اند ولی علاوه بر واقعیت فیزیکی، نوع دیگری از واقعیت ـ وجود دارد ـ که شامل ما می شود و آن واقعیت ذهنی است. ماهیت ذهن از نظر دکارت فکر کردن است. منظور او از فکر کردن هر گونه حالتی از آکاهی است، نه صرفا تفکر انتزاعی. بنابراین جهان برای دکارت از دو مقوله کاملا متفاوت متافیزیکی تشکیل شده است. ما انسان ها ماهیتا در مقوله ذهنی قرار می گیرم. ما موجوداتی آگاه هستیم و فکر می کنیم. علاوه بر این بدن هم داریم که در فضا بسط یافته است. سؤال دکارت این است که این دو چگونه به یکدیگر مرتبط می شوند.   ❗️به واسطه اینکه داریم، آزاد هستیم. در واقع ذهن ما آزاد است در حالی که بدن ما مانند دیگر اجسام در جهان فیزیکی از قوانین فیزیکی پیروی می کند و آزاد نیست. تا جایی که به ذهن ما مرتبط می شود ما اراده آزاد داریم. علاوه بر این ذهن ها غیرقابل تقسیم هستند. در حالی که بدن های ما مانند دیگر اجسام فیزیکی قابل تجزیه نامحدود هستند. یکی از نتایج این سخن دکارت این است که ذهن ها جاودان هستند و نه نابود شدنی، برعکس بدن های ما و دیگر اجسام فیزیکی. نوع دانشی که میتوانیم نسبت به ذهن خود داشته باشیم با نوع دانشی که میتوانیم از جسم خود یا دنیای فیزیکی داشته باشیم تفاوت دارند. ما با نوعی آگاهی درونی نسبت به ذهن خود معرفت داریم و دکارت این نکته را در معروف ترین گفته خود «می اندیشم پس هستم»(cogito, ergo sum) مطرح کرد. ⬅️ دکارت این جمله را به عنوان اثبات وجود خود که غیرقابل شک است مطرح کرد. شک کردن خود نوعی فکر کردن است و برای اثبات وجود خودش کافی بود. بنابراین انسان نمی تواند در وجود داشتن خود شک کند. پس هر انسانی میتواند (با توجه به اینکه موجودی دارای فکر است) خود را برای خود اثبات کند. برای اثبات این که هر یک از ما وجود داریم تنها کافی است به وجود خود شک کنیم. هر یک از ما بدون هیچ واسطه ای به محتویات ذهن خود که همان افکار ما هستند دسترسی دارد. 📌 این متن برشی از درسگفتاری از جان سِرل که توسط زهیرباقری نوع پرست ترجمه شده است. 📚 مطالعه بیشتر: کتاب" درآمدی کوتاه به ذهن" از جان سِرل که نشر نی با ترجمه محمد یوسفی منتشر کرده است. 🆔 @Mindphilosa کانال نوروساینس و فلسفه ذهن 🆔@Brain_Mind
📌 دکتر آرنولد در بخشی از نامه خود به پدر مِرسن و در نقد دکارتی، به "مکان‏مندی" احساس درد اشاره می‏کند. به بیان او اگر ما یک جوهر مجرّد و غیر ممتد هستیم، چگونه می‏توانیم درد را در نقطه خاصّی از بدن احساس کنیم؟ وقوع احساسات و سایر حالات ذهنی در جوهر مجرّد و مجزا (آن‌گونه که دوئالیسم کلاسیک می‌گفت)، نمی‏تواند در یک موضع مکانی خاص از بدن تجربه شود. 💨 البته تلاش کرده بود بوسیله (روح حیوانی) و از طریق رگ‏های بزرگ (شریان‏ها)، ارتباط نفس با بخش‏های مختلف بدن را توضیح دهد. طبق نظر وی، روح حیوانی - که یک بخار رقیق یا جسم لطیف است - از طریق رگ‏های فراوانی که غدّه صنوبری را احاطه کرده، بدان وارد می‏شود. همچنین شریان‏های مذکور، عامل انتقال روح حیوانی از غدّه صنوبری به اعضاء و جوارح مختلف بدن هستند. (Descartes, 1649, The Passions of the Souls,) 🥊 اما تبیین دکارت - گذشته از اشکالات متعدّد حاصل از کشفیات علم تجربی درباره کارکرد نواحی مختلف مغز - در توضیح مکان‏مندی احساس درد هم چندان موفّق ظاهر نشد. نهایت دستاورد تبیین دکارت – با اغماض از اشکالات علمی تجربی – این بود که علائم عصبی مرتبط با احساسات، از اعضاء مختلف بدن به غدّه صنوبری مغز منتقل شود و بالعکس. اما چرا نفس مجرّد – بعنوان یک جوهر فرافیزیکی و غیرمکان‏مند – احساس درد را در نقطه خاصّی از بدن (انگشت شصت پا) تجربه می‏کند؟ مرکز احساسات باید غدّه صنوبری و بالتبع نفس مجرّد باشد و این‏ها هیچ‏کدام در مکان انگشت پا واقع نشده‏اند. 🥁 بعدها یکی از وجوه امتیاز تئوری خویش را همین تبیین مکان‌مندی معرفی کرد. به هرحال اگر بدن نیز مرتبه‌ای از نفس باشد و با آن یک ترکیب اتحادی هایلومورفیستی را شکل بدهد، تبیین محل ادراک احساسات بدنی نیز با دشواری‌های کمتری روبه‌رو خواهد بود. 🎹 کما این‌که دیدگاه برون‌گرا - بعنوان پرطرفدارترین تئوری دو دهه اخیر در اردوگاه برای تبیین - نیز بازنمایی ویژگی آسیب بافتی در انگشت پا را عامل احساس پدیداریِ درد معرفی می‌کند و تبیین مکان‌مندی احساسات بدنی را از مزایای تئوری خویش می‌داند. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را این‌جا ببینید: @PhilMind ______________ کانال نوروساینس و فلسفه ذهن 🆔@Brain_Mind
🔻آزمایشات نشان داده که نوسان 40 هرتز در مغز (visual cortex)، یک نقش کلیدی در بهم پیوستن انواع مختلف اطلاعات در یک قالب واحد دارد. اطلاعات مختلف درباره شکل و رنگ و مکان یک ابژه، می‌توانند بنحوی کاملاً مجزّا بازنمایی شوند، ولی یک فرکانس مشترک در نوسانات‌شان داشته باشند که آن‌ها را قادر می‌سازد در فرآیندهای بعدی به هم پیوند بخورند و در حافظه کاری ذخیره بشوند. بدین ترتیب، دسته‌های متنوّع اطلاعات می‌توانند در محتوای آگاهی، ادغام و مجتمع (integrate) بشوند. 🔻این یافته‌ها و فرضیه‌ها البته بصیرت‌هایی درباره نحوه کارکرد و حافظه کاری و ... در بر دارد و می‌تواند تبیین کند که چطور اطلاعات برای کنترل رفتار، ادغام و مجتمع می‌شوند. اما پرسش اساسی همچنان بدون پاسخ باقی مانده است: چرا به هم پیوستن اطلاعات در این نوسان، باید همراه با تجربه آگاهانه باشد؟ 🔻ما از متد قادر به فهم یکسری اطلاعات مهم ساختاری (اتّصالات نورون‌ها و بیوشیمی مغز) و یکسری اطلاعات مهم کارکردی (داده‌های ورودی و رفتارها و قابلیت‌های خروجی) هستیم. اما هیچ‎کدام از این دو دسته اطلاعات، مسیری جهت پل‌زدن به مفهوم نگشوده و بلحاظ روش‌شناختی بنظر نمی‌رسد که در آینده نیز چنین باشد. بلکه بنظر می‌آید مفهوم آگاهی را باید با واژگان و تعابیری در همان سطح پدیداری توصیف کرد. برخلاف مفاهیمی مانند «حیات» که از طریق ساختاری بیوشیمیایی، یا «حافظه» که از طریق کارکردی قابل تحلیل‌اند. 🔻نه فقط دانش درباره ساختار بیوشیمیایی مغز، بلکه مدل‌های شناختی هم بنحو مشابه با همین ابهام مواجه‌اند؛ این مدل‌ها داینامیک‌های علّی موجود در فرآیندهای شناختی را شبیه‌سازی می‌کنند که از طریق آن‌ها می‌توان مثلاً علیت‌های رفتاری در فرآیندهای شناختی را توضیح داد. در واقع می‎‌تواند "تبیین"‌های ارزشمندی از پدیده‌های روان‌شناختی مانند یادگیری، حافظه، کنترل رفتار، توجّه و ... فراهم آورد. 🔻ولی این‌ پیشرفت‌ها برای تبیین آگاهی کارآمد نبوده است؛ زیرا ما هر مدلی که پیاده کنیم، این پرسش باقی می‌ماند که چرا محقق‌سازی مدل مذکور، باید همراه با تجربه پدیداری باشد؟ مدل‌سازی‌های شناختی می‌توانند آگاهی را صرفاً در قالب برخی مفاهیم و ظرفیت‌های کارکردی - شناختی توضیح دهند؛ مثل گزارش‌پذیری، قابلیت درون‌نگری، و ... . ولی هیچ‌یک از این مفاهیم، چیزی برای پاسخ به این پرسش در اختیار ما نمی‌گذارد که چرا فرآیندها و مدل‌های مذکور، با تجربه درونی همراهند؟ https://eitaa.com/joinchat/2311520387Cb4166965da
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟥 دکتر پیم ون لومل - متخصص قلب و عروق دانشگاه اوترخت هلند - در این گفتگو👆 (سال ۲۰۱۹) درباره تحقیقی که بر روی بیماران تجربه‌کننده انجام داده و در مجله معتبر لنست بچاپ رسیده، توضیح می‌دهد. 🟧 بسیاری از این افراد در حال و فعالیت مغزی صفر (خط صاف EEG)، داشته و بعضا اتفاقاتی ابجکتیو در اتاق عمل و ... را گزارش کرده‌اند. 🟨 گزارشاتی که گاه بلافاصله پس از احیاء و در اولین ارتباط با کادر پزشکی بیان شده و احتمال ساختگی‌بودن همه آن‌ها (با توجه به تنوع تیم‌های پزشکی و تکثر جغرافیایی)، بسیار پایین است. 🟩 غالب تئوری‌های فیزیکالیستی درباره ، فعالیت نورونی را مبنا و محور قرار می‌دهند؛ خواه مستقیما (در نظریات و و ...) و خواه غیرمستقیم (در نظریات و ...). حتی دیدگاه‌های کارکردگرایانه که هسته مرکزی سیستم (مغز باشد یا تراشه الکتریکی یا ...) را بی‌اهمیت می‌دانند و نیز دیدگاه‌های بازنمودگرایانه، ورودی دیتا به سیستم را نیاز دارند. 🟦 این مسئله، مطالعات NDE را کم‌کم بسمت بخشی از منازعه نظری بین و سوق داده است. @PhilMind
درباره‌ی دربارگی یا : 🌕 این ادعا را در نظر بگیرید: «هوای امروز در شمال کشور، بارانی است». من می‌توانم حالات ذهنی مختلفی نسبت به ادعای مذکور داشته باشم. ممکن است "باور داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانی‌ست. یا "امید داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانی‌ست. یا "ترس داشته باشیم" که هوای امروز شمال، بارانی‌ست. یا "تردید داشته باشم" که هوای امروز شمال، بارانی‌ست. و ... 🌕 باورها، امیدها، ترس‌ها، تردیدها، میل‌ها و ... حالاتی ذهنی هستند که در ادبیات به نام (propositional attitudes) شناخته می‌شوند؛ زیرا دربردارنده یک گرایش خاص ذهنی ما بسوی یک محتوا/گزاره خاص هستند. 🌕 حال یک گرایش گزاره‌ای خاص، مثلا "باور" به این جملات را در نظر بگیرید: باور به این‌که «فلسفه، مادر علوم است». و باور به این‌که «پذیرش یک دیدگاه علمی بدون توجه به مبانی و پیامدهای فلسفی آن، ساده‌انگاری رایجی است». و باور به این‌که «فلسفه در مراکز آکادمیک علوم شناختی ایران، مهجور است». هر باوری و از جمله این‌ها که ذکر شد، "بازنمودی" هستند؛ یعنی رویدادها یا اموری را از جهان بازنمایی (represent) می‌کنند. 🌕 در واقع تمامی گرایشات گزاره‌ای، حالاتی بازنمودی‌اند. فیلسوفان ذهن به این بازنمودگرایی یا دربارگی، حیث التفاتی می‌گویند. حالاتی ذهنی که محتوای آن‌ها، درباره اموری از جهان است، یا آن امور را بازنمایی می‌کند (این امور می‌توانند انتزاعی یا حتی توهمی هم باشند). حیث التفاتی بدین معنا یک اصطلاح خاص تکنیکال به شمار می‌رود و ارتباطی با یا چیزی شبیه آن ندارد. 🌕 () یا () در ۲۵ سال اخیر، پرطرفدارترین تئوری برای تبیین / بوده است. در این دیدگاه، حالات پدیداری (مانند غم و شادی و درد و ...) نیز علاوه بر گرایشات گزاره‌ای، یک محتوای خاص را بازنمایی می‌کنند و حس پدیداری سابجکتیو، حاصل یا معادل این بازنمایی است. بدین ترتیب تمامی حالات ذهنی، حالاتی التفاتی خواهند بود و به حیث التفاتی تحویل برده می‌شود. در نتیجه، هر نظریه‌ای که درباره حیث التفاتی داشته باشید، برای تبیین مسئله هم بکار می‌رود. 🌕 فرض کنید من یک حس و حال پدیداری از مشاهده چمنزار سرسبز روبروی خویش دارم. حالت پدیداری من، ویژگی فیزیکی رنگ و شکل چمنزار روبرویم را بازنمایی می‌کند که آن را محتوای بازنمودی یا ویژگی C می‌نامیم. طبق نسخه بازنمودگرایی تقلیل‌گرا، ادراک سبزی چمنزار، همان ویژگی بازنمایی‌کردنِ ویژگی C (به شیوه‌ای خاص) است. یا ویژگی پدیداری درد، همان ویژگی بازنمایی‌کردنِ آسیبِ بافتی بدن (به شیوه‌ای خاص) است. و ... @PhilMind
آموزشی ✨مباحثی در 2 و 💫با تدریس دکتر محقق و مدرس پسادکتری گروه 🕘 پنج‌شنبه ها ساعت 9 صبح شروع دوره از 27 مرداد 6️⃣ جلسه برخی عناوین: آگاهی و فیزیکالیسم حالات ذهنی و حالات عصب شناختی ارادۀ آزاد و جبرگرایی ارادۀ آزاد و علم پیشین خداوند ارادۀ آزاد و جدال سازگارگرایی/ناسازگارگرایی 📲شماره تماس جهت ثبت نام ۰۹۳۶۷۹۴۲۳۸۷ ____________________ 🌐 کانال «نوروساینس و فلسفه ذهن»: https://eitaa.com/joinchat/2311520387Cb4166965da 🆔@Brain_Mind
ویراست دوم کتاب «این فلسفه ذهن است، یک درآمد» در 288 صفحه و 17 فصل در 2023 به چاپ رسیده است. 📒 نويسنده در فصول اول تا ششم به چیستی ذهن و حالات ذهنی، و نظريات اصلي در ، مانند ، ، ، مسئله و و برخي مفاهيم ديگر پرداخته است. 📕 عنوان فصل هفتم، ماشین‌های متفکر است. در این فصل درباره اینکه ماشین آیا اساساً می‌تواند بیندیشد و نیز درباره ، ، استدلال جان سرل و برخی مباحث دیگر سخن به میان آمده است. سپس در فصل هشتم از بحث شده است. 📘 فصل نهم درباره مسئله بسیار مهم است، شامل انواع نظریه‌ها درباره تعامل میان ذهن و بدن و مشکل و نظریه . 📒 فصل دهم را بررسی می‌کند و فصل يازدهم دربارۀ ، تصور ذهنی و عاطفه است. 📕مسائل بسيار مهم ، و و در فصول دوازدهم تا چهاردهم مطرح شده‌اند. 📙 در فصل پانزدهم نویسنده درباره ، و سخن گفته است. 📘 فصل شانزدهم را مطرح می‌کند که از بحث‌های جدید در است. 📕 فصل هفدهم (آخر) به مباحثی آینده‌نگرانه پرداخته است، مانند ، انسان‌های تقویت‌شده ، و . 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind کانال نوروساینس و فلسفه ذهن 🌎 https://eitaa.com/Brain_Mind