eitaa logo
Call of duty
40 دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش اول داشتم از توی راهرو رد میشدم که دیدم جلوی در کفشای رضا و دونفر دیگه گذاشته..... استاد:ینی رضا اینجا چیکار داره؟؟؟ عقل:خب حتما یه کاری داره دیگه....درسی یا کارای برگزاری جشن.... استاد:خودم میدونم....تازه میدونم کارش چیه....برای جشن دارن صحبت میکنن.... عقل:خب پس چی؟ استاد:نیومده یه کلوم به ما بگه....اول میومد به ما میگفت بعد اگه قبول نکردیم میرفت سراغ بقیه.... عقل:استاد تو که میدونی مهدی سرش شلوغه چرا اینجور میگی؟؟ استاد:شلوغه که شلوغه شاید میشد یه وقتی خالی کرد....اون حق نداشت قبل این که به من پیشنهاد بده، بره سراغ بقیه.... عقل:حالت خوش نیستا استاد.... شهی:حالا در بزن یه سلامی بهش بکن تا حداقل دیده باشیش.... موهوم:تازه میتونی یجوری هم سلام کنی که بفهمه باید به تو هم میگفته و جای تو الان روی یکی از اون صندلیا خالیه..... استاد:نه بابا....بزار با رفیقاش خوش باشه.... عقل:چی شد؟؟؟رفیقاش؟؟تا دیروز که شهی عشقم عشقم میکرد صدات بیرون نمیومد حالا یهو شدن رفیقاش؟؟؟ شهی:من هنوزم میگم.... استاد:نه بابا....بزا با اونا خوش باشه.... دیگه مثل قبل نیست..... موهوم:تازشم یادت رفته بدبخت صبحی بهش سلام کردی چجوری جواب سلامتو داد؟؟؟ عقل:بنده خدا تازه از خواب پا شده بود اصلا نمیدید تو رو.... استاد:من اینا چیزا رو نمیفهمم....مهم اینه که درست جواب نداد....اصن دیگه ازش خوشم نمیاد....از چشام افتاد.... عقل:طبیعیه.....همونجوری که سریع به چشم اومد سریع هم از چشم افتاد.... ادامه دارد..... @CALL_OF_DUTY_1
بخش دوم شیطون:موهوم جون تا حالا به این فکر کردی که چرا رضا چند وقته بهت کم محلی میکنه؟ موهوم:نه اصن حواسم نبود....راس میگیا.... شیطون:تازگیا بند این رفیقای جدیدش شده طبیعیه تو رو یادش بره.... موهوم:یادش بخیر....یه زمونی چقد رفیق بودیم....بدون اون غذا نمیتونستم بخورم....حالا دیگه اصن به ما نگاهم نمیکنه.... استاد:دیگه ازش خوشم نمیاد....اصن بره گم شه....حیف من که انقد وقت براش گذاشتم..... عقل:بابا چخبرتونه؟؟؟همینجوری میبافیداا.....موهوم مگه همین دیشب نبود سر سفره نشسته بودید غذا میخوردید و صحبت میکردید؟؟ استاد از تو بعیده..... شهی:من چیکار کنم که هنوزم دوسش دارم؟؟؟ گفتم:معلومه فازتون چیه؟؟؟ یکی میگه بدم میاد یکی میگه خوشم میاد..... عقل:میدونی چی شده مهدی؟این شیطون از خدا بی خبر اومده نشسته زیر پا موهوم و شروع کرده از رضا بد گفتن....استاد مثل همیشه اعصابش به هم ریخت و هر چی از دهنش در اومد گفت....شهی هم که ول کن رضا نیست.... حالا نظر تو چیه؟ گفتم:شهی راس میگه هنوز دوسش دارم ولی یکم اذیت میشم که بهم کم محلی میکنه.... عقل:خشت اول گر نهد معمار کج...... گفتم:منظور؟؟ عقل:اون اول که بهت میگفتم انقد به حرفای این شهی گوش نده، بجاش به حرفای من گوش نمیدادی باید این روزها رو هم میدیدی..... شهی:دوباره شروع کردی به گیر دادنااا.... آخه وقت این حرفااس.... عقل:دقیقا الان وقتشه....الان باید بگم بهش که یادش باشه خودش بوده که این راه رو رفته....باید بگم که بارهای بعدی که بهش میگم به حرفم گوش بده نه اینکه پشت گوش بندازه.... گفتم:قبول عقل....حرفت درست....ولی اصلا بحثمون سر این نبودا....بگو الان من چیکار کنم؟ استاد:تو هم مث خودش عمل کن و دیگه محلش نزار....اصن یه پیام براش بنویس بهش بگو دیگه نمیخوام ریختتو ببینم.... عقل:با من بود نه شما.... شهی:من میگم یه پیام بهش بده بگو رضا جوون عزیزم چی شده دیگه محل نمیزاری؟؟من کار بدی کردم؟؟ عقل:نهه....فعلا صبر کن هیچی هم بهش نگو....آروم آروم باید درست بشه....هرچی بیشتر بهش مشغول بشی برات بد تره چه فکر منفی چه مثبت..... ادامه دارد...... @CALL_OF_DUTY_1