eitaa logo
Call of duty
40 دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم:آهاان....یادم اومد.... عقل:تازه این یکیش بود....انقد غرق در رضا بودی که دیگه به من پشت کرده بودی....اینجا تاریکِ تاریک بود....هیچ نوری نمی‌رسید.... موهوم:اینا رو دیگه من محکم حفظش کردم هیچجوره یادش نمیره خیالت راحت.... عقل:صرف بودنش که کافی نیست....باید مدام یادش بیارم با خودش و من داشت چیکار میکرد....اصلا حواسش نبود دور و برش داره چی میگذره....موهوم تو بگو.... موهوم:وقت امتحانای نیم سال رسیده بود و همه داشتن میرفتن تو جو درس خوندن....یکی از بچا که احساس میکرد خیلی خوب توی سال درس نخونده و برای امتحانا نیاز به یه همراه در درس خوندن داره اومد سراغت....بیچاره نمی‌خواست مستقیم بگه بیا باهم درس بخونیم و بحث کنیم....اومد و از سختی‌های توی سال تحصیلیش گفت و اینکه خوب نتونسته بخونه.... گفتم:خب من چی بهش گفتم مگه؟؟ موهوم:هیچی انقد تو فکر رضا بودی که اولا خوب به حرفاش گوش نکردی طوری که خود اون بدبخت فهمید اصلا به حرفاش گوش نمی‌کردی بعدشم گفتی:عجب....ایشالا میتونی خوب امتحانا رو پاس کنی....کافیه بشینی خوب این جزوه‌های دست بچا رو بخونی.... غافل از اینکه اون بنده خدا اهل جزوه خوندن نبود و میخواست درس رو بفهمه فوقش بعدش میرفت جزوه رو میخوند.... گفتم:ای واایِ من.... موهوم:میدونی کی بود اون بنده خدا؟؟ گفتم:محمد..... موهوم:آره....کاش فقط همین بود.... گفتم:چطور؟؟؟؟ موهوم:جلو چشاش رفتی به رضا اصرار کردی که بشینیم همه درسا رو بحث کنیم....به کلمه هم به اون محمد بد بخت نگفتی....حالا اونم انقد مرد بود که اصلا به رو نیاورد..... عقل:خودتو بزار جای محمد....چی میگفتی؟؟به نظرت کارت درست بود؟؟ گفتم:خیلی خودمو کنترل میکردم این بود که یه تیکه موقع بحث دوتایی‌مون مینداختم....تو دلم فحش میدادم.... اصلا متوجه این مسائل نبودم من.....واقعا حواسم نبود.... عقل:خب حرف منم همینه مهدی....معلومه که حواست نبوده....همه فکر و ذکرت به رضا بوده....اصلا چیزی و کسی به جز اون رو نمی‌دیدی....انگار بقیه نیستن....از بقیه رفیقات و نیازهاشون غافل بودی....غفلت که شاخ و دم نداره....تازه اینا غفلت نسبت به دوستاته....تو از چیز دیگه‌ای هم غافل بودی که قابل مقایسه با اینا نیست.... ادامه دارد..... @CALL_OF_DUTY_1