•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_226
برگشتم و خودمو انداختم تو بغل حامد...
سرمو فرو بردم به سینش که قهقه ای زد..
_نترس ارام بادکنک بود!
دستمو مشت کردم و زدم به سینش..
+اصلنم نترسیدم!
برو اونور.!
براچی منو بغل کردی!
خندید و سکوت کرد..
با ذوق وارد خونه شدم که با خیس شدن صورتم کیفمو انداختم زمین...
+اییییی این چیههههه!
روی چشمامو خالی کردم که رادین رو با برف شادی که تو دستش بود دیدم!
+خیلی الاغی!
_منم دلم برات تنگ شده بود!
سمت بغلش پرواز کردم که کنار گوشم لب زد:
_مبارک باشه آبجی کوچیکه!...خوشبخت بشی!
بوسه ای به گونش زدم و خیره شدم بهش!
چقدر لاغر شده بود!
رنگش حسابی پریده بود !
+رادین تواینجا چکار میکنی؟ حالت خوبه؟ چرا رنگت پریده!
به من و من افتاد و برف شادی رو داد به حامد..
_چی من؟ نه بابا..والا این شوهر ندید پدیدت پدرمنو از دیشب درآورده !
کل این بادکنک ها و دیزاین خونه و بامن بود!
توجه کردی اصن؟
نگاهی به جز به جز خونه انداختم..!
چقدر شیک و خوشگل بود!
وایب خونه دلنشین بود!
از رنگای خاکی و سفید و طلایی استفاده شده بود!
+اینهمه...اینهمه اثاث از کجا اومده!
حامد: نه خواهش میکنم این چه حرفیه... دست شماهم درد نکنه!
رادین: والا این یه هفته دهنمو سرویس کرد که اثاث و وسیله هارو بخرم بیارم بچینم اینجا.
که انجام شد!
+خیلی خوشگله!
لبخندی رو لب دوتاشون اومد که رادین دوباره گفت:
_منم این برف شادیه رو خریدم قشنگه؟
زدیم زیر خنده که شروع کردم به بررسی اجزای خونه..
سرویس و حموم تو اتاق بود..
از بچگی دوست داشتم اتاقم مجزا باشه..ینی حموم وودسشویی داشته باشه!
لبخندی زدم و رفتم سراغ قلب خونه...
آشپزخونه!
کابینت ها رنگ سفید و خاکی داشت..
یکی درمیون رنگاشون الگوبرداری شده بود..
لباسشویی و یخچال و ماکروفر و ...اوووو!کلی کوفته دیگه!
تموم وسیله ها تکمیل بود!
اتاق خوابش اونقدر بی نظیر بود که...دلم میخواست جیغ بزنم!
جهاز من خیلی کمتر ازین وسیله ها بود!
من و رادین تیکه های اصلی خونه رو گرفته بودیم!
اما بقیه رو حامد تکمیل کرده بود!
رفتم پیششون که رادین گوشیش زنگ خورد..
_باشه آقا الان میام!
سمت من رو کرد ..
_آرام من برم کار دارم...بالاخره خدا بهم نظر کرد منو نجات داد از دست این نچسب!
خندیدم و سفت بغلش کردم..
_قربونت برم...میرم دوباره میام سر میزنم!
+باشه ! مراقب خودت باش!
_توهم همینطور !
چشمکی زد و بالحن شیطونی گفت:
_خوش بگذره!!
لپام گل انداخت که ضربه ای به بازوش زدم...
+بیشعور بی حیا...خدافظ..!
_خدافظ..
درو بستم و رفتم تو پذیرایی...
ولو شدم که حامد با یه سینی چایی و کیک اومد ...
کنارم نشست و خودشو بهم چسبوند...
به حالت قهر ازش فاصله گرفتم که منو پرت کرد تو بغلش...
_ناز نکن دیگه! گفتم سوپرایزت کنم بد کردم؟
سرمو گذاشتم رو سینش ..
+دیگه سرم داد نزن حامد!
بوسه ای به سرم زد ..
_از خونه خوشت اومد؟
+اوهوم! خیلی قشنگه! آرامش خاصی داره!اما...وسیله هارو چجوری تهیه کردی؟
_والا ... با خرج کردن پس انداز و فروش ماشین و طلاهای مامانم همینا شد...
+طلاهای مامانتتت؟
_آره دیگه!
+خیلی خری!
_باشه ! کیکتو بخور بریم چرت بزنیم...دارم خورد میشم از خستگی.!
+ایش! باشه!
چاییمونو خوردیم و سمت اتاق پرواز کردیم..
به ثانیه نکشید جفتمون خوابمون برد..
" دلارامᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_226 برگشتم و خودمو انداختم تو بغل حامد... سرمو فرو بردم به سینش که قهقه
وای خودا:)
آرام و حامد : زوج مزخرف و دلنشین🙂♥️😂
آقا نزدیک مدرسه هاست!
ماهم بعضی هامون داریم هق میزنیم بعضی هامون قهقه !
بخاطر باز شدن مدارس!
یه حرفی باهاتون داشتم !
وارد پایه جدید میشیم!
عقلمون نسبتا کامل شده !
میدونیم چی خوبه چی بد!
میدونیم کدوم رفیق بدرد میخوره کدوم رفیق بدرد نمیخوره!
آقا از روز اول مدرسه باخودت عهد ببند!
اینکه من بخاطر حال خوب خودم تلاش میکنم!
به آدمای بی ارزش اهمیت نمیدم !
درسمو خوب میخونم تا نمره خوب بگیرم!
تا موفق.بشم!
دوست صمیمی هرچقدر هم کنارت باشه آخرش ازهم جدا میشید!
چون هرکی میره پی آینده خودش!
هرچقدر هم صمیمی باشه!
جونتون به جونش بند باشه!
نقطه ضعف نشون کسی ندید!
اونقدر بد تو روتون برمیگردن و از نقطه ضعفتون استفاده میکنن که میشکنی!
حواست باشه!
به خودت!
به آیندت!
تو خیلی باارزشی! نترس!
ازهیچی نترس!
اونقدر قوی هستی نخوای به خاطر حرف و حدیث و دعوا ها و قهرهای آبکی چندش زمین بخوری !
درست رو اولویت قرار بده!
هرچقدر هم که طرف رو دوست داشتین!
و اینو یادت باشه !
"هرچیزی ...از هرکسی برمیاد!"
#دلی
#دلنوشته
@CafeYadgiry🙂
11.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منه 15ساله وقتی میرم اینارو دانلود میکنم:🥺😂♥️
#کیوت
@CafeYadgiry🍓
hojat.ashrafzadeh.jaye.man(320).mp3
12.19M
آغوش دلتنگی هام...
دنیارو باتو میخوام!..
دلتنگم!
بمون و کاری کن!
آبروداری کن!
خیلی تنهام؛))))))))
#حجت_اشرفزاده
#آهنگ
@CafeYadgiry🌚