ممکنه هر روز به روشی که میخوای، پیش نره، فقط بدون که هرروز روز بهتری خواهد بود💓👛.
#انگیزشی #پروف
@CafeYadgiry🍀
- چطور علوم رو خوب بخونیم🧐 ؟
• · · · · · • ⋅ ✤ ⋅ • · · · · · •
𝟣- اون سوالایی که خانم گفته مهمن رو چهار پنج بار بخونشون بعد کلا یه مرور کن و یه تست کوچیک بگیر از خودت ׁ ֶָ֢📚🤏🏻 ׁՙՙ
𝟤- ازمایش ها و فعالیت ها رو حتما بخونید که یکی دو تاشون حتما میان ׁ ֶָ֢👌🏻🌷 ׁ
𝟥- از کتاب های شب امتحان علوم استفاده کنید که خیلی به کمکتون میاد ׁ ֶָ֢ ׁ✍🏻✨ՙՙ
.-⤿'. #توصیه
#درسی 🦋⿻◖
@CafeYadgiry😻
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_304 سرفه ای کردم و کیف مجلسیمو برداشتم... حالم بهم میخورد ازین لباس ! پ
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_305
توجهی به لفظ "خانمم " نکردم !
چون مطمئن بودم که حامد ، دوربین ها و شنود هارو کنترل میکنه !
لبخند کجی زدم که همونموقع علی اومد و کنارم ایستاد...
با دیدن پرسینگ گوشش لبمو گاز گرفتم ...
+آقا علی ...
_جانم؟
موج خنده تو حرفام پیدا بود...
مگه میشد با رنگ موهاش و اون پرسینگش خندمو نگه دارم؟
اصلا بهش توجهی نداشتم تا اینکه الان دیدمش!!
_دهنتو ببند آرام تا نیومدم اونجا !
باصدای حامد ایرپادو چسبوندم ب گوشم و سرموانداختم پایین !
به اینکه حامد ریز به ریز کارای منو زیر نظر داره ، اطمینان پیدا کردم ...!
دستی به لباسم کشیدم و پشت سر علی راه افتادم سمت آشپزخونه ...
خیره بودم به تابلوهای گرون قیمت روی دیوار که طرحهای عمیقشون ، برای لحظه ای منو به دنیای دیگه ای برد!
این قسمت از این کاخ به قسمتای دیگش ، بیشتر می ارزید!
خیره شدم به آخرین تابلو!
چقدر طرحش آشنا بود!
همون طرحی بود که تو اون اتاق ارسلان دیده بودم !
_سحر خانوم بیاید دیگه !
بیخیال به تابلو ها چشم دوختم که علی حرصی لب زد:
_آرام خانوم با شمام !!!!
+ب...بله ؟
_آرام خنگ بازی درنیار ! اسم فرعیت سحره !
باصدای رادین بی اختیار لبخندی زدم و راه افتادم ...
فحشی نثار خنگ بودن و سربه هواییم کردم که صدای جیغ جیغ یه دختر تمرکزم رو بهم زد ...
_وای ! چقدر دیر اومدید ! مگه اینجا خونه خاله ست؟ نه شربت ها آمادست نه کیک و غذاها !
دست بجنبون دختر!
علی خودشو با ظرفا مشغول نشون داد ...اما تمام حواسش به من و دختره بود !
چهره دختره به قدری آشنا بود که محو صورت ساده و زیباییش شدم !
حسابی فکرم درگیر شده بود و کلافه شده بودم !
هرچی فکر میکردم که دختره رو کجا دیدمش ... یادم.نمیومد !
+آقا عل...
_آرمان !
+ها؟
_آرمان صداش بزن لعنتی ! حواستو جمع کننن !
رادین درحال پرپر شدن بود و امان از خنگ بازی های من ..!
باصدای آروم گفتم؛
+چی صداش بزنم؟
_آرمان !
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_305 توجهی به لفظ "خانمم " نکردم ! چون مطمئن بودم که حامد ، دوربین ها و
حامد و رادین پشت سیستم و مانیتور دارن پرپر میشن😂🗿.
پ.ن: غیرتی شدن حامد؛)))
.