eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
893 عکس
240 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
قدم‌هایی‌ برای‌ رسیدن‌به‌اهداف!🤍🏃🏽‍♀: 𝟏⟩ قدم اول🌸🙅🏻‍♀: - آنچه را میخواهید تجسم کنید . 𝟐⟩ قدم دوم🍋🎻: - درباره خواستان هیجان داشته باشید . 𝟑⟩ قدم سوم🍦🚗: - باور داشته باشید انچه را میخواهید . 𝟒⟩ قدم چهارم🕰🍓: - نسبت به خواسته و تواناییتان شک نکنید . 𝟓⟩ قدم پنجم🗒🚜: - مشتاقانه هدفتان را دنبال کنید. 🥺💜 ● @CafeYadgiry
از آدمایی که بی‌دلیل یهویی یه آهنگ می‌فرستن خوشم میاد. @CafeYadgiry😎
عضو جدید خانوادمون:🥺😂 همستر گیان :😂 فقط نمیدونم چرا پول نمیده :🤓😂 @CafeYadgiry🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شش قانون مفید صبحگاهی🦋✨ .صبحانه تو کامل بخور 🚌💓 .روزی بیست دقیقه کتاب بخون😌🍕 .شکر گذاریت را بنویس🍊🛴 .روزی بیست دقیقه پیاده روی🥰🍓 .روتین پوستی صبح🌸🐋 @CafeYadgiry🪞
6 تا پیشنهاد برای داشتن یه حس و حال خوب تو روز ِ قشنگت : - -- - -- - -- - -- - -- - -- - - -- - -- - -- - -- - -- - 「به پدربزرگ و مادر بزرگت سر بزن و بغلشون کن💭🍒」 「یه وقتی رو بذار بزای رسیدن به خودت و عوض کردن حال و هوات💆🏻‍♀️」 「آهنگایی رو گوش بده که یادآور کودکیت هستن🎶」 「تاریخ تولدآدمهای مهم زندگیتُ توی تقویمت علامت بزن و بهشون تبریک بگو🗓️🍓」 「یه دفتر سپاسگذاری درست کن و هر شب قبل از خواب بنویس🌧️💛」 「تصمیم بگیر غذاهای سالم و مقوی مصرف کنی🐿️🥜」 @CafeYadgiry🥺💕
ای‌وای‌قودایییییییی‌مننننن🥺💘. میقامششششش‌پیشیکوووو:) @CafeYadgiry🧸
میدونستی که ...: •━━━━──━━━•🌤🍓• -تو کره شمالی اگه ینفر جرمی مرتکب بشه، پدر و مادر و فرزنداش هم به زندان میرن!🔒🌸 -اگه دماغتونو بگیرین نمیتونین صدای همممم در بیارین(دهن باید بسته شه)!👃🏻♥️ -افرادی که گیمر هستن بهتر از بقیه میتونن خوابشون رو کنترل کنن!💭🌱 -طولانی ترین فیلم سینمایی دنیا 87 ساعته!🎥🍿 -اگه کامپیوتری مثل ذهن انسان وجود داشت، حافظش 3580 ترابایت بود!🖥🧠 -در واقع اگه بی توجهی عمدا باشه توجه محسوب میشه!🌿🪐 @CafeYadgiry🌊
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_328 +ا..آقا عصامو...میدید؟ _بشین یکم حالت بهتر بشه !! +ح..حامد حالش خوب
•{🖤🤍}•• ‌ بعداز یه ربع ، داوود ماشین رو جلوی خونه نقلی که از طرف سازمان به من و حامد داده بودن ، نگه داشت ! +د..دمت گرم داداش ... اینجا بمون...من میرم برمیگردم سریع ! سری از روی دلخوری تکون داد که گفتم: +زهرمار ! پوووف .. نگاه کلافه ای انداختم .. +خب اگه میخوای بیای بیا ! ولی سریع برگرد ! عصبی بودم و داوود هم وقت مناسبی برای ناز کردن گیر نیاورده بود!! سری به معنای نه تکون داد که پیاده شدم ... پاهام یاری نمیکرد و تمام امیدم به عصاها بود! دستمو روی زنگ گذاشتم که در بعداز سه دیقه باز شد ! نیم نگاهی به رسول انداختم که نگاهشو دزدید.. کلافه وارد حیاط شدم و درو بستم .. خوبی این خونه این بود که دربستی بود و همسایه ای نداشتیم! خودمون بودیم و خودمون ! تقه ای به در زدم که خود به خود باز شد!!! وارد خونه شدم که با بوی غلیظ سیگار ، سرفه های خشکم شروع شد! +خ..خدا ل..لعنت...لعنتت کنه ! این چه وضعیه !! نفسمو حبس کردم و سمت پذیرایی رفتم ! دود کل خونه رو برداشته بود و چشم به زور چشمو میدید! +حامد ؟ وارد اتاق شدم و بادیدن وضعیت حامد ، قلبم از جا کنده شد !!! روی تخت ولو شده بود و صورتش پف کرده بود ! نزدیک تر رفتم که بوی بدنش ، بینیم رو قلقلک داد ! +ح..حامد ؟ جوابی نداد که عصامو بردم بالا و فروکردم تو پهلوش ! +هوی باتوام !!! _کاری نداری برو حوصلتو ندارم ! با شنیدن صدای خش دارش ، لحظه ای دلم براش سوخت ! پتورو از روش کشیدم و عصبی لب زدم ؛ +پاشو ببینم ! اینجا رو کرده قهوه خونه ! بوی گند سیگارت همه جارو برداشته ! از کی تاحالا سیگار میکشی تو؟ کفری برگشت سمتم که خیره شدم به چشمای قرمزش ! عمیق بود و کلی حرف ناگفته داشت ! من میشناختمش ! وقتی چیزی فکرش رو درگیر میکرد ؛ خودخوری امونش نمیداد !! همه چیو توی دلش نگه میداشت تا موقعی که بترکه ! اما آشنایی با آقامحمد کاردستش داد ! تموم حرفاشو به آقامحمدمیزد و اونو برادر بزرگتر خودش می دونست !