♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_19 |#رادین| چشمامو میبندم و بهش فکر میکنم.صدای زنگ گوشیم همه فکر و خیال
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_20
+باشه !الان میام خدمتتون!
_ممنونم!
گوشی رو قطع میکنم و سریع حاضر میشم..
سوئیچ رو برمیدارم...
ماشینو از پارکینگ درمیارم و میشینم پشت رول..
تمام فکر و خیالم شده بود آرام
نکنه چیزیش شده باشه؟!
نکنه...
دارم دیوونه میشم!هووووف...
استرس تموم وجودمو غارت کرده بود!
تا برسم دانشگاه خودخوری میکردم:)
بعد 10 دقیقه رسیدم دانشگاه.
وارد سالن شدم..
نگاهم افتاد به اتاق شیشه ایی که آرام اونجا رو صندلی نشسته بود و
چشماش هم بسته بود...
اخم ریزی کردم و در زدم....
با بفرمایید و تایید مدیر حراست که پشت میزش نشسته بود وارد اتاق شدم!
+سلام!
_سلام آقای مستوفی بفرمایید!
آرام نگاهی کوتاه بهم کرد و سرشو انداخت پایین.
.....
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_21
|#آرام|
خونریزی دماغم بند نمیومد و اعصابم رو خورد کرده بود!
پنج دقیقه ای میشد که آقای احمدی(مدیر حراست)
به رادین زنگ زده...
لحظاتی بعد قامت رادین تو چهار چوب نمایان شد.
سلامی به احمدی میده ...
نگاهی کوتاه میکنم و سرم رو پایین میندازم.
هنوز کار صبحشو یادم نرفته!....
|#رادین|
احمدی:بفرمایید بشینید...
نشستم روبروی آرام..
احمدی:آقای مستوفی خواهرتون با یکی از دانشجو ها جر و بحث کردند!
آرام:آقای احمدی!500 دفه گفتم اون پسره ی بز....
احمدی:توهین نکن خانم! عه...
دیگه نتونستم ساکت بمونم!
+پسر؟
رنگ پریدگی صورت آرام رو متوجه شدم...
احمدی: بله!
نگاه تیزی به آرام میندازم!
آرام ترسیده لب زد:
ب...ب..بخدا من...
رو کرد به آقای احمدی:آقای احمدی نمیزارم به همین آسونی قضاوتم کنید!
من گفتم اون آقا اومدن تیکه انداختن بهم !منم جوابشو دادم!
احمدی:ولی خودشون اینجوری نمیگن!
آرام:متوجه نمیشم؟!
احمدی:اون آقا (پسره) میگن که شما وقتی وارد دانشگاه شدید،پیشنهاد دوستی دادید بهشون!
......
پ.ن:پیشنهاد دوستیییییی!!!!؟؟؟؟
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_22
آرام:پیشنهاد دوستیی؟؟؟؟
احمدی: بله! و ایشون هم قبول نکردند و با خواهراشون جوابتونو دادند که تبدیل شده به دعوا!
آرام زبونش بند اومده بود...
اعصابم به شدت خورد شده بود!
دستامو مشت کردم و رو به آقای احمدی کردم:
+ میشه به پسره بگید بیاد؟!
_بله حتما!چند لحظه صبر کنید....
آقای احمدی از اتاق رفت بیرون..
من موندم و آرام!
آرام بلند شد که بره..
+بشین!
دستمال کاغذی که تودستش بود و پراز خون بود رو پرت کرد تو سطل آشغال...
نشست روبروی من.!
با چشمای اشکی زل زد به من
_توکه نمیخای باور کنی؟!
دستی به موهام کشیدم و بلند شدم...
+حداقل بخاطر یه بهانه ی دیگه دنبال پسر میگشتی!
اون از کار صبحت!اینم ازالان!
قبلنا پسرا می افتادن دنبال دخترا!نه برعکس!
_رادین ساکت باش!
اومد جلوم وایستاد.
_فکر نمیکردم انقدر نسبت بهم بی اعتماد باشی!
+دنبال دوست بودی زودتر میگفتی که آبروت نره تو دانشگ...
با سیلی که خوردم...حرفم تو دهنم موند...
_ تف به غیرتت رادین!فکر نمیکردم انقدر بی غیرت باشی!
نامرد !
منو اینجوری شناختی؟!
که بیفتم دنبال دوست پ*س*ر؟؟؟
اینجوری میخاستی پشتم باشی؟!
تنهام نزاری؟!
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_23
_چرا انقدر عوضی شدی؟!
این حرفا چیه که میگی!
به من!به خواهرت!به خواهر یکی یدونت!که تو بچگب نمیزاشتی آب تو دلش تکون بخوره!
با اشکی که از چشماش افتاد روی گونش،کفری شدم!
+ساکت!!الان مشخص میشه کی بی غیرته!
|#آرام|
با ورود آقای احمدی ساکت شدیم.
پسره هم
با آقای احمدی وارد اتاق شد
چشمام رو روهم فشار دادم و روی صندلی نشستم...
سرم بدجور گیج میرفت و درد بدی داشتم.
رادین هم اومد کنارم نشست..
احمدی رو به پسره کرد: بشینید آقای سلطانی!
احمدی:خوب!میشنویم آقای ارسلان سلطانی؟!
ارسلان:چ...چی...چیرو؟
رادین:خواهر من!به شما!پیشنهاد دوستی داده؟!
ارسلان:عهمم..آره!
رادین:اونوقت...ازکجا بفهمم راست میگی؟!
با حرف رادین نورکوچیکی تو دلم روشن شد..
_ببخشیدا!ولی این خواهر شماست که دنبال دوست میگرده،باید از خودش بپرسید!
رادین:آها!بعد اون خانم های محترمی که تو فیلم افتاده بودن کیا بودن!؟؟
فیلم؟!چی داره میگه این برادر من؟!سرش به جایی خورده؟!
متعجب به رادین خیره شدم..
روبه من چشماش رو روی هم فشار داد و لبخندی زد...
آااااااا گرفتممم!
پسره بدجور دستپاچه شده بود...
_فیلم؟کدوم فیلم؟!
......
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_24
رادین بلند شد ...
_همون فیلمی که دوربین گرفته!
سلطانی:دوربین؟!کدوم دوربین؟!فیلم رو به نظر من پخش نکنید!چون آبروی خواهرتون میره!
_شما غصه آبروی خواهرمنو نخور!
رو کرد به طرف آقای احمدی:
_آقای احمدی!فیلم لطفا
احمدی:فیلم؟!آااا اره باشه!بامن بیاید.....
هممون به طرف اتاقی که ته سالن بود قدم برداشتیم...
وارد اتاق که شدیم، بوی عطر غلیظ به بینی م خورد که دد سرم بیشتر شد...
یه مانیتور بزرگ به دیوار وصل بود...
آقای احمدی کنترل رو برداشت و چشماش رو ریز و درشت میکرد...
همچین با دقت نگاه میکرد که انگار میخاد دزد بگیره....
روی مانیتور،چندتا قاب از جاهای مختلف دانشگاه رو نشون میداد...
احمدی:گفتید جلوی درب دانشگاه ....
رادین پرید وسط حرفش:
:بله!
قابی که جلوی در دانشگاه رو نشون میداد، انتخاب کرد.
کمی عقب جلو زد فیلم رو تا آخر رسید به قسمتی که....
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_25
من وارد دانشگاه شدم...
دقیقه به دقیقه ....ثانیه به ثانیه از اذیت هاشون رو نشون داد!
رادین با دیدن افتادن من ،یک دفعه چسبید به پسره و تا میخورد زدتش..
یقه شو گرفت و چسبوندش به دیوار:
+ بی شرف!کارت شده تیکه انداختن به ناموس مردم؟؟؟
جوری با مشت زد تو دهنش که ...
پرخون شد!
احمدی:بس کنید دیگه!آروم باشید آقای مستوفی!
رادین روکرد به من:بریم!
در رو باز کردم که دیدم دختره که منو هول داده بود،
پشت در فال گوش وایستاده...
رادین اخم غلیظی کرد ...دختره خودشو کشید کنار..
از در که خارج شدیم، صدای پسره به گوشمون خورد:
_بدبختتون میکنم!دست روی پسر حاج حسین بلند میکنید؟؟؟
به قرآن بدبختتون میکنممم!!!!
رادین میخاست بگرده که دستشو کشیدم ..
با بغض گفتم:
+ولش کن دیگه! حرفاشو زد...کتکشم خورد!
بعد به سمت در سالن قدم برداشتم....
♡تکنیک های تندخوانی♡
سلام دوستان ! میخوایم درمورد تکنیک های تندخوانی صحبت کنیم.
اول اینکه....
《تندخوانی چیه؟!》🧐
تندخوانی یعنی ~~~سرعت مطالعه ی خودمون رو زیاد کنیم! تویک مدت زمانی تعداد کلماتی که میخونیم زیاد باشه.
ولی نه فقط سرعت رو بالاببریم!
توضیح کلی تندخوانی میشه:
✅افزایش سرعت مطالعه...
با...
درک و یادگیری بیشتر♥️
و مدیریت زمان
هست!
یه چیز جالب...
اینکه همه انسانها باید 600 کلمه تو دقیقه بخونن!
ولی کشور ما...جزو کندخوان ها به حساب میاد!
چرا؟
چون 90 تا 150 کلمه در دقیقه میخونند...❤️🩹
#تکنیک_تند_خوانی
#فور_فقط
#کپی_ممنوع
@CafeYadgiry👌
حالا برای چی باید تندخوانی رو یاد بگیریم؟!
فایده ش چیه؟!🧐
☆☆☆فواید تندخوانی
✅باعث میشه که....
🙂درک خوبی از مطالب داشته باشید..
😌باعث میشه بعضی از عادت های بدی که موقع مطالعه دارید حذف بشه! مثل گوشی گرفتن...
🥰 تمرکز شما خیلیییی زیاد میشه.
😝مقدار زیادی از زمانتون رو ذخیره میکنید.
🤓علاقتون نسبت به مطالعه افزایش پیدا میکنه!
🤩سطح فرهنگی اجتماعی تون بالامیره.
♥️نظم و انضباط تون بالامیره
👏کاهش استرس
#کپی_ممنوع
#تکنیک_تند_خوانی
#فقط_فور
@CafeYadgiry♥️