eitaa logo
♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
2.1هزار دنبال‌کننده
779 عکس
220 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_99 +عی‌بابا....خوابه دیگه‌...خبر نمیکنه... شالشو مرتب کرد... +بریم؟ _بل
•{🖤🤍}•• ‌ با صدازدنای حامد تازه متوجه شدم تو ماشین خوابم برده... _آرام خانوم رسیدیمااا.... خجالت کشیدم... خیلی لحظه بدی بود...داشتم آب میشدم...الان‌میگه مث خرس افتاده اینجا خوابیده! +ببخشید....خوابم‌برد! _عی بابا....خوابه دیگه....خبر نمیکنه... شالمو مرتب کردم و نگاهی ب خودم از تو آینه انداختم... _بریم؟ +بله...بریم... پیاده شدیم و سمت در راه افتادیم... حامد درو باز کرد و گفت: _بفرمایید +مچکرم.. ینی پسر ازاین باادب تر و باشخصیت تر داریم؟ هلاکتم...چیز...نه...اشتباه شد... خاک توسرم... وارد راهرو شدیم که چشمم خورد به آسانسور....ای تف تو روح مهندس این خراب شده! ای نمیری بشر! آسانسور برا ۸ واحد؟ هرچی فحش بلد بودم نثار مهندس اینجا کردم... خیلی آروم و ریز و سوسکی از پله ها داشتم بالا میرفتم که باصدای حامد کاملا به بد شانسی خودم ایمان آوردم... _آرام خانوم‌آسانسور داره ها! گگگگگگ...! من کورم ندیدمش! بیشعور! بی شخصیتتتتتتتت! بدجور حرصم گرفته بود! لعنتییی من فوبیای سوار شدن آسانسور دارم! با رودروایسی و خجالت سوار شدم... حالت تهوع بدی گرفتم... +نچ....پس کی میرسیم؟ طبقه چندمین مگه؟ _طبقه سوم...الان میرسیم.... تا در باز شد سریع خودمو انداختم بیرون... نفسم باز شد.... +آخییییش! حامدچپ چپ نگاهی انداخت ک به روخودم‌نیاوردم... جلو دروایستادیم ک حامد در زد.... با صدای نرگس فکم از شدت خنده درد گرفت.... /نباید بخندی آرام...زشته! +وجدان جان نمیتونم نگه دارمممم... # کیهههههههه؟ با چیزی ک حامد زیر لب گفت خندیدم... _نگا توروخدا....انگار دهاته! زدیم زیر خنده... نگام افتاد ب حامد! عخی! مامانییی! چ قشنگ میخنده! چال رو گونشو! /میخنده که میخنده به توچه؟ +هووووووووف! در باز شد و جیغای نرگس شروع شد.... # جیییییییییییغ! حامد حسودیش شده بود!.. این خواهر برادر بهم رحم نمیکردن...خندم گرفته بود بدجور.... پریدم تو بغل نرگس... _علیک سلام! نرگس بدون توجه به حامد خودشو انداخت تو بغلم... حالا میفهمم چقدر دلتنگ خواهرم بودم! دوتامونم دلامون تنگ همدیگه بود... _خواهر من اجازه میدی بیایم تو یا نه؟ با صدای جیغ جیغوش جواب داد: _آخخخخخ ببخشید آرااااامم نفسسس بیا تووو... کفشامو دراوردم و رفتم تو... _منم که... هویج! با فکر خودم خندم گرفت...! هویجی خوب دیگه داشم! نرگس با بلبل زبونی جواب داد: _برو بابااااا...دوروزه منو ول کردی رفتی! خونه رات نمیدم! خواستم نرگسو بکشونم کنار ک درو بست...