♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_99 +عیبابا....خوابه دیگه...خبر نمیکنه... شالشو مرتب کرد... +بریم؟ _بل
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_100
#آرام
با صدازدنای حامد تازه متوجه شدم تو ماشین خوابم برده...
_آرام خانوم رسیدیمااا....
خجالت کشیدم...
خیلی لحظه بدی بود...داشتم آب میشدم...الانمیگه مث خرس افتاده اینجا خوابیده!
+ببخشید....خوابمبرد!
_عی بابا....خوابه دیگه....خبر نمیکنه...
شالمو مرتب کردم و نگاهی ب خودم از تو آینه انداختم...
_بریم؟
+بله...بریم...
پیاده شدیم و سمت در راه افتادیم...
حامد درو باز کرد و گفت:
_بفرمایید
+مچکرم..
ینی پسر ازاین باادب تر و باشخصیت تر داریم؟
هلاکتم...چیز...نه...اشتباه شد...
خاک توسرم...
وارد راهرو شدیم که چشمم خورد به آسانسور....ای تف تو روح مهندس این خراب شده! ای نمیری بشر! آسانسور برا ۸ واحد؟
هرچی فحش بلد بودم نثار مهندس اینجا کردم...
خیلی آروم و ریز و سوسکی از پله ها داشتم بالا میرفتم که باصدای حامد کاملا به بد شانسی خودم ایمان آوردم...
_آرام خانومآسانسور داره ها!
گگگگگگ...! من کورم ندیدمش!
بیشعور!
بی شخصیتتتتتتتت!
بدجور حرصم گرفته بود!
لعنتییی من فوبیای سوار شدن آسانسور دارم!
با رودروایسی و خجالت سوار شدم...
حالت تهوع بدی گرفتم...
+نچ....پس کی میرسیم؟ طبقه چندمین مگه؟
_طبقه سوم...الان میرسیم....
تا در باز شد سریع خودمو انداختم بیرون...
نفسم باز شد....
+آخییییش!
حامدچپ چپ نگاهی انداخت ک به روخودمنیاوردم...
جلو دروایستادیم ک حامد در زد....
با صدای نرگس فکم از شدت خنده درد گرفت....
/نباید بخندی آرام...زشته!
+وجدان جان نمیتونم نگه دارمممم...
# کیهههههههه؟
با چیزی ک حامد زیر لب گفت خندیدم...
_نگا توروخدا....انگار دهاته!
زدیم زیر خنده...
نگام افتاد ب حامد!
عخی! مامانییی! چ قشنگ میخنده!
چال رو گونشو!
/میخنده که میخنده به توچه؟
+هووووووووف!
در باز شد و جیغای نرگس شروع شد....
# جیییییییییییغ!
حامد حسودیش شده بود!..
این خواهر برادر بهم رحم نمیکردن...خندم گرفته بود بدجور....
پریدم تو بغل نرگس...
_علیک سلام!
نرگس بدون توجه به حامد خودشو انداخت تو بغلم...
حالا میفهمم چقدر دلتنگ خواهرم بودم!
دوتامونم دلامون تنگ همدیگه بود...
_خواهر من اجازه میدی بیایم تو یا نه؟
با صدای جیغ جیغوش جواب داد:
_آخخخخخ ببخشید آرااااامم نفسسس بیا تووو...
کفشامو دراوردم و رفتم تو...
_منم که...
هویج!
با فکر خودم خندم گرفت...!
هویجی خوب دیگه داشم!
نرگس با بلبل زبونی جواب داد:
_برو بابااااا...دوروزه منو ول کردی رفتی! خونه رات نمیدم!
خواستم نرگسو بکشونم کنار ک درو بست...