eitaa logo
♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
2.1هزار دنبال‌کننده
779 عکس
220 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_68 #آرام باصدای‌تیک‌تاک‌ساعت،ازخواب پریدم. دو روبرم رونگاهی انداختم که
•{🖤🤍}•• ‌ کلافه بودم... کف پام‌میسوخت‌و خونریزیش بند نمیومد... نمیدونم اینهمه خون از کجا میاد! حالم از وضعیتم بهم میخورد... شده بودم یه دختر ترسو و بی دست و پا که با یه تهدید کوچیک میترسه... دوباره گریم گرفت.... نفس تنگیم دیوونم کرده بود... همون پشت در سرمو گذاشتم رو پاهام و به خوابی عمیق فرو رفتم..... ~~~ با صدازدنای حامد از خواب بیدار شدم... +چیه باااااز! بابا خوابم میاد بزار بکپم دیگه! اه!... _پاشو برو به خواهرت سر بزن! تو میدونی الان وضعش جوری نیست که زیاد ولش کنی به امون خدا... چشمامو باز کردم و خیره شدم بهش... +جناب خودت گفتی که بیام اینجا و ولش کنم ... نشست کنارم روی تخت.. _گفتم! ولی تو انگار منتظر حرف من بودیا! پاشو تنبلی نکن! پاشو برو ببین حالش چطوره... +باش... بلند شدم و آبی به دست و صورتم زدم.... چایی که حامد ریخته بود و خوردم... +به به...چ چایی داغ و لذیذی...دیگه وقتشه شوهر کنی! _هار هار ! نمک! بریز روی قرمه! +باز چیز افتاد تو دهنت...من رفتم بابا... _خدافظ.. +سوئیچ لطفا! با چشم غره سوئیچو داد دستم‌... از خونه حامد زدم بیر‌ون... سرراه خوراکی های مقوی خریدم و رفتم خونه ... ماشینو جلوی درخونه پارک کردم... در خونه رو بازکردم... آرام ازاون موقع بیدار نشده! خونه خالی خالی.. +آرااام؟ صدایی نیومد... خوراکی هارو گذاشتم روی اُپن و به سمت اتاق آرام قدم برداشتم... +آرام؟ دستگیره رو کشیدم پایین که دیدم در قفله! +آراااااام؟درو باز کن! تلاشم بی فایده بود... نگران شدم... جواب نمیداد... درسته حرف نمیزنه ولی چرا درو باز نمیکنه؟ سریع جعبه ابزارو آوردم و درو باز کردم... ولی در به یه چیزی گیر میکرد... خم شدم و از زیر در نگاهی انداختم.... دست آرام گیر کرده بود... هول شدم... +آراااااااااام! آرااااااام بلند شوووووو به سختی درو باز کردم .... هوش از سرم پرید....!:)