۳۰ شهریور ۱۴۰۳
♥️🤍💜🤍❤️🤍
کارهایی برای شروع یک زندگی جدید و قشنگ :
۱- سحر خیز تر بشین.
۲- راستگو باشین.
۳- درروز چند بار نفس عمیق بکشید.
۴- آهنگ های شاد یا بیکلام گوش بدید.
۵- مدیتیشن کنید و روتین داشته باشید.
۷- ورزش کنید و رژیم بگیرید.
۸- سالم غذا بخورید و استراحت کنید.
۹- سفر برید.
۱۰- مطالب مفید وارد ذهنتون کنید.
۱۱- با آدمای جدید و هم هدفتون اشنا شید.
۱۲- بنویسید. نقاشی بکشید. بخونید. بنوازید.
۱۳- از موبایل فاصله بگیرید. آدمای سمی رو حذف کنید.
۱۴- یکی از اهداف خودتونو محقق کنید.
۱۵- هرروز ده صفحه کتاب بخونید.
۱۶- هفته ای یکبار شنا کنید.
۱۸- بولت ژورنال درست کنید. زبان یاد بگیرید.
۱۹- دوروبرتونو مرتب نگه دارین. حرفه یاد بگیرید.
۲۰- روزتونو با تکرار جمله های مثبت اغاز کنید.
۲۱- برای خودتون یک هدیه بگیرید.
۲۲- علایقتونو بنویسید. به رویاهاتون فکر کنید.
۲۳- گذشته رو رها کنید. توی حال زندگی کنید.
۲۴ - از خوشی هایکوچیک غافل نشید.
۲۵- دیر تر از ۱۲ شب نخوابید و خودتونو باور و دوست داشته باشید.
#ایده🐈
#انگیزشی🥺🌴
@CafeYadgiry🕶
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
وقتی رویاتو بسازی و خودت باشی؛ میشی آرزوی خیلیا!
اما وقتی منتظر یکی بمونی تا بیاد کمکت کنه و حرفای بقیه بشه تیکه ای از قلبت میشی کابوس !
همه ازت دوری میکنن!
آره!...
خودتو بساز!
به هیچکس هم کارش نداشته باش!
درآخر خودت برای خودت میمونی!🤌🏻♥️
#انگیزشی
#دست_نوشته
@CafeYadgiry🤓
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پسرای فان:🌴😂
ماازاون خونواده هاش نیستیمممم✅😂.
#سوگنگ
@CafeYadgiry♥️
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوگنگ واقعی اینه دوزتان:🥺🤣🗿
#سوگنگ
@CafeYadgiry♥️
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
وقتی رویاتو بسازی و خودت باشی؛ میشی آرزوی خیلیا! اما وقتی منتظر یکی بمونی تا بیاد کمکت کنه و حرفای ب
#شما
اینجوری بود کههه:(. نه آرامشت را به چشمی وابسته کن، نه دستت را به گرمای دستی دلخوش، چشمها بسته میشوند و دستها مشت میشوند و تو میمانی و یک دنیا تنهایی.)
.
خیلی زیبا بود:)♥️♥️
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
برایدوستمونچیهدیہبخریم ؛
- عطروادکلن🪶💕 -
- پکلوازموتحریر🌝💜 -
- کیفوکفش🍧🌿 -
- روسریوشال🥰💗 -
- دستبندست🍫🥲 -
- گلهایرنگےرنگے🤸🏻♀🍒 -
#ایده
@CafeYadgiry🌴
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
وقتی رویاتو بسازی و خودت باشی؛ میشی آرزوی خیلیا! اما وقتی منتظر یکی بمونی تا بیاد کمکت کنه و حرفای ب
رفقا این خودمم بخدا🗿😂
ناشناس ترکید🤣
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اول مهر:💔🗿
#فان
🤣🤣🤣🤣
@CafeYadgiry🙈
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_240 نگاه کوتاهی انداخت و رفت رو تخت و وایستاد.. +این بچه بازیاچیه ! بیا
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_241
#آرام
باصدازدنای حامد چادرمو سرم کردم ..
+اومدم حامد اومدم ! نکش خودتو!
رفتم پایین که حامد گفت:
_دیر شد آرام دیر شد! جواب محمدو خودت بده!
خندیدم که متوجه عصبی بودنش شدم...
نشستم توماشین و حامد بعداز چنددیقه اومد و نشست پشت رول...
نگاه کوتاهی بهش انداختم ک راه افتاد....
استرس و اضطراب امونمو بریده بود!
ازروزی که از بیمارستان مرخص شدم دل دردم خوب نشده بود!...
میترسیدم قرص بخورم !
به حامد هم چیزی نگفتم تا نگران نشه!
این دوسه روز کلی بهم استرس وارد شد!!!
نمیدونستم...
اینکه استرسم دقیقا از چی بود!
شاید بخاطر ماموریتی که نمیدونستم چیه ؛ بود..
یا شاید هم فکر کردن ب رادین و وضعیتش !!!!
از طرف دیگه ، ترسم بیشتر از قبل شده بود!
میترسیدم که حامدو از دست بدم!
اون عوضی خیلی عوضی ترازاین حرفاست!
_آرام؟
+ب...ب..بله؟!
لعنت به این لکنت!
حامد اخمی کرد و گفت؛
_چرا تو فکری؟
+ه..هیچی!
_باشه!
بعداز چنددیقه رسیدیم ...
_آرام خوب حواستو جمع کن! ریز به ریز حرفاشونو به ذهنت بسپار اوکی؟
سری تکون دادم و وارد اتاقی شدیم که حامد میگفت اتاق آقامحمده.
سلامی کردم و به گفته آقامحمد نشستم رو صندلی...
_حامد جان شما برو دنبال رادین ...
_چشم آقا..همون نخود سیاه خودمون؟
_آفرین حامد...برو!
سرمو انداختم پایین تا خندم معلوم نشه...
حامد رفت که آقامحمد شروع ب صحبت کرد...
_خب خانوم مستوفی خوبید؟
+ب..بله ممنونم !
دستاشو به هم قفل کرد و خیره شد بهم...
حواسمو جم کردم...
_خانوم مستوفی! ما برای شما یه ماموریت حساس داریم!
خیلی حساس!
+ب..بله حامد و رادین گفتن بهم!
_خب...دلیل اینکه شمارو برای این ماموریت انتخاب کردیم ، شناسایی شدن حامد و رادین توسط سوژه هاست!
+شناسایی شدن!!!؟؟؟؟؟؟
سری تکون داد و گفت:
_بله ! تمام بچه ها دقیقا تو تایم مهمونی مسئول کارای مهم ان!
شنود و دوربین مجهزه ! وارد پذیرایی میشید!
بعداز شناسایی چهره مهمونا سریع میاید بیرون!
همین!
۳۰ شهریور ۱۴۰۳