eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
358 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق یعنی بخشیدن همه چیز، همه چیز به معنای واقعی کلمه! ‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_128 نيم خيز شدم و آب رو بستم كه نفس عميقي كشيد و با همون چشم هاي ب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 با شنيدن اين حرفم انگشتاي دستش كه روي بدنم حركت ميكردن،ثابت ايستاد و طولي نكشيد كه من و گذاشت روي تخت! تو خودم جمع شده بودم و واقعا داشتم از خجالت آب ميشدم كه روش و برگردوند و گفت: _ من ميرم پايين فكر كنم ديگه كيك آمادست! و راه افتاد سمت در، هيچ حرفي نزدم و منتظر رفتنش موندم كه درست جلوي در ايستاد و بدون اينكه به سمتم برگرده با لحن خاصي گفت: _ روز اولي كه ديدمت هيچوقت فكر نميكردم انقدر فوق العاده باشي! و بعد با خنده ي ريزي از اتاق رفت بيرون. با فكر به حرفش لبخند گله گشادي زدم و لبم و به دندون گرفتم و غرق فكر و خيالاي مسخره شدم كه يهو يادم افتاد با بدن خيس افتادم رو تخت عماد بيچاره و مثل فنر از جا پريدم! تموم هيكلم روي تخت نقش بسته بود و از همه بيشتر موهام تخت رو خيس كرده بودن اما خب چاره اي نبود و خود عماد من و روي تخت گذاشته بود! با فكر به اتفاقايي كه تو اين چند دقيقه افتاده بودن با خودم خنديدم و به طرف حوله و لباسام رفتم و شروع كردم به لباس پوشيدن،اما هنوز اون تيشرت مزين شده به آرد و تخم مرغم رو نپوشيده بودم و يه جورايي حالم بهم ميخورد از پوشيدنش كه يهو صداي بلند عماد به طبقه ي بالا و اتاق رسيد 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
عشقم را به رویش آوردم که شاید دلداده شود دل زده شد ، رفت حسرتش ماند به دلم ... ‌┄•●❥ @Cafe_Lave
مرا خدا می خواندی ‏و من خدایی بودم که را میپرستیدم.. ‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_129 با شنيدن اين حرفم انگشتاي دستش كه روي بدنم حركت ميكردن،ثابت ا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _سوخت...كيكم سوخت! با دستم محكم كوبيدم به پيشونيم،لعنتي! يه كيك ميخواستيم بخوريما تيشرت خودم و يه جا گم و گور كردم و فوري از كمد عماد يكي از تيشرت هاي مارك دارش و برداشتم و بدو بدو به سمت پايين رفتم و ديدم عماد توي آشپز خونه پشت به من با دستاش به ميز تكيه داده. رفتم و رو به روش ايستادم: _شاهكار آقارو و بعد پوزخند صدا داري زدم كه سرش و بالا آورد و خونسرد گفت: _خيليم عالي شده نشستم رو صندلي و دستم و زير چونم گذاشتم: _خب منتظرم رفت و ظرف و چاقو آورد و شروع كرد به برش زدن و گذاشت جلوم: _ميبينم كه سوزونديش در حالي كه پشت صندلي مينشست و براي خودش كيك برش ميزد جواب داد: _نخير،نسوخته،شكلاتيه پوزخندي زدم و مشغول خوردن شدم، صداي خرت خرت من و عماد آشپزخونه رو برداشته بود كه نگاهش كردم و همينجوري با دهن پر كه اون كيك آجري رو ميجويدم گفتم: _لعنتي از اون شكلاتي سوخته هاست! و زدم زير خنده... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شروع کن! خوشبختی جایش همینجاست کنار تو نگذار زندگی از مقابل چشمانت بگذرد و تو فقط نظاره گرش باشی زندگی را زندگی کن ✋سلام 😊😍 ‌┄•●❥ @Cafe_Lave
وقتیـ تو باشیـ❣ همهـ چیـ❣ یهـ جورِ دیگهـ پیشـ میرهـ❣ دنیامـ🌍❣ یهـ رنگهـ دیگهـ ای دارهـ❣ دلِـ منـ❣ واستـ بی قرارهـ❣ دیگهـ طاقتیـ ندارهـ💕❣💕 ‌┄•●❥ @Cafe_Lave
زیباترین ❣ چیزی هستی که ❣ توی قلبم نگه میدارم ...😍😘💕❣💕 ❤️ ‌┄•●❥ @Cafe_Lave
❣ همین لحظه هاست❣ که کنارمی 😍😘💕❣💕 ‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_130 _سوخت...كيكم سوخت! با دستم محكم كوبيدم به پيشونيم،لعنتي! يه ك
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 اولش با اخم زل زد بهم اما انگار خودشم طعم سوختگي و تو دهنش حس كرد كه با حالت با مزه اي شروع كرد به خنديدن: _همش تقصير توعه ببين كيك خوشمزم به چه روزي افتاده حالا ديگه خنده هام شدت گرفته بود كه جواب دادم: _تو گند زدي،ب من چه يه طور مظلومانه اي به كيك رو به روش زل زد و لب هاش و كج و كوله كرد كه گفتم: _ حالا ناراحت نباش،برام بهترش و ميخري يه كيك شكلاتي وانيلي خوشمزه و لبخند سرخوشانه اي به روش پاشيدم كه جواب داد: _به يه شرط! يه تاي ابروم و بالا انداختم: _چه شرطي؟ دست به سينه رو صندليش لم داد و گفت: _ اول بخوريش آب دهنم و به سختي قورت دادم و با چشمايي كه ميدونم داشت از حدقه ميزد بيرون نگاهش كردم: _چ..چي؟! كش و قوسي به بدنش داد و سرش و كج كرد و دوباره تكرار كرد: _تا نخوريش نميخرم! داشتم از اضراب پس ميافتادم بزور نفسي گرفتم: _عُـ...عمراً كه يهو از خنده تركيد و روي ميز ولو شد، متعجب به كاراش نگاه ميكردم كه بين خنده هاش گفت 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼