اگہ تمـوم دنیـا بگن تو اشتبـاهی❣
من باز تڪرارت میڪنم...💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_100 ماشين و گوشه اي نگهداشت،آوا و مهيار پياده شدن و منم ميخواستم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_101
چه جالب!
دور يه ميز نشستيم و بعد از سفارش غذا عماد كه كنارم نشسته بود وقتي ديد آوا مشغولِ مهيارِ آروم گفت:
_ حالا نميشد تنها بياي؟!
_ اگه ميشد ميومدم،بعدشم بگو ببينم اصلا چه دليلي داره من تك و تنها دم به دقيقه پيش جنابعالي باشم؟!
پوفي كشيد:
_ يعني دوباره بايد برات توضيح بدم؟!
نوچي گفتم:
_ ولي حتي اوناييم كه بي هيچ لج و لجبازي و نامزدي سوري،باهمن اندازه من و تو همديگه رو نميبينن!
_ شايدم اونا سوري و كذايين و من و تو واقعي!
گيج شده بودم...
از اين نرم شدنِ عماد گيجِ گيج بودم و شايد باورم نميشد آدمي كه يه روزي تو چشمام زل ميزد و از ته دل ميگفت ازم متنفرِ حالا داره اينطور رفتار ميكنه!
با دهن باز نگاهش ميكردم و انقدر غرق فكر شده بودم كه حتي نفهميدم كي غذا آوردن و حالا با دوباره شنيدن صداش به خودم اومدم:
_ يه حرفي زدم شاد شي،ولي فكر كنم داري از دست ميري!
دهنم و بستم و به غذاهاي روي ميز نگاه كردم كه با خنده ادامه داد:
_ چرا وايسادي؟حمله كن ديگه
و بلند خنديد كه آوا سوالي نگاهم كرد و منم به تلافي اين حرفش،با دست اشاره كردم كه عقل نداره و آوا زد زير خنده كه عماد ساكت شد و با بداخلاقي گفت:
_ آدمت ميكنم يلدا...بچرخ تا بچرخيم
قاشق و چنگال و برداشتم و گفتم:
_ كلا از بچگي دوست داشتم غذام و تو سكوت بخورم،پس توهم غذات و بخور عزيزم
با شنيدن اين حرف آول لبش و گاز گرفت و با چشماش بهم فهموند كه كار بدي كردم اما من بيخيال همه چيز داشتم فكر ميكردم از كجا واسه خوردن شروع كنم كه عماد خطاب به آوا گفت:
_ بي ادبه ديگه
و خنديد...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ديوانگى كه حد و مرز ندارد!❣
هرچه بيشتر عاشق باشى،❣
بيشتر ديوانه مى شوى...💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
زیـــبــایــی عـــشــق ❣
به ســکــوت اســت نه فــریــاد❣
پس با تـــمــام سکـــوتــم ❣
دوســـتــت دارم 💕❣💕
دوسـ💕ℒℴνℯ💕ـت دارم
┄•●❥ @lovetolove_tel ❣
خواستن اونجاس که توی حال بدتم، ❣
حال بدشو خریدار باشی 💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
از تمـامِ شعـرهای دنیـا ❣
مـن فقـط تـو را حفظَـم😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
دعا میکنم ❣
سال دیگه این موقع ❣
پیشم تو خونمون نشسته باشی😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
+میشه ببخشی ؟
-چی رو ببخشم ؟
+ خودتو به من
واسه همیشه ! 💞♥️💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_101 چه جالب! دور يه ميز نشستيم و بعد از سفارش غذا عماد كه كنارم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_102
با همه ي مسخره بازياي كه درآورديم،
بالاخره شام امشب و از گلوي مبارك پايين فرستاديم و از رستوران زديم بيرون.
نزديكاي خونه بوديم كه نگاهم به ساعت افتاد،
تازه داشت ميشد ١١ و اصلا دلم نميخواست برم خونه...
دلم ميخواست بمونم پيشِ عماد اما مهيار خوابش برده بود و بايد ميرفتيم خونه!
با رسيدن به در خونه آوا از عماد تشكري كرد و از پشت زد رو شونم كه خداحافظي كنم و پياده شم كه عماد متوجه شد و با يه لبخند خطاب به آوا گفت من يه كم با يلدا خانم كار دارم
كه آوا تو رودروايسي جواب داد:
_ اين چه حرفيه،من ميرم خونه شما هروقت كارتون تموم شد يلدارو بياريد!
با اين حرفِ آوا چشمام از شدت خوشحالي درخشيد اما به روي خودم نياوردم و حرفي نزدم كه آوا رفت و عماد ماشين و روشن كرد:
_ميبينم كه حسابي خوشحالي!
دستي براي آوا كه داشت ميرفت تو خونه تكون دادم و جواب دادم:
_ جون تو اصلا حوصله ي خونه رو نداشتم،اونم تو اين هوا به اين خوبي
خنديد:
_ الآن ميبرمت يه جايي كه آرزو كني اي كاش خونه بودي!
متعجب گفتم:
_ كجا ميخوايم بريم؟
صداي ضبط و باز كرد:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
درآغوشــم بگیر❣
کـــہ بہ امنیـــت آن محتاجم❣
بہ شـــانہ هـــایت❣
و نوازشــت❣
بیاتاروےچشمم بنشـانمت❣
کــہ مـن بےنهـایت❣
#دوســتتدارم و❣
#میخواهمــت...😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣