eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
358 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگہ تمـوم دنیـا بگن تو اشتبـاهی❣ من باز تڪرارت میڪنم...💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_100 ماشين و گوشه اي نگهداشت،آوا و مهيار پياده شدن و منم ميخواستم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 چه جالب! دور يه ميز نشستيم و بعد از سفارش غذا عماد كه كنارم نشسته بود وقتي ديد آوا مشغولِ مهيارِ آروم گفت: _ حالا نميشد تنها بياي؟! _ اگه ميشد ميومدم،بعدشم بگو ببينم اصلا چه دليلي داره من تك و تنها دم به دقيقه پيش جنابعالي باشم؟! پوفي كشيد: _ يعني دوباره بايد برات توضيح بدم؟! نوچي گفتم: _ ولي حتي اوناييم كه بي هيچ لج و لجبازي و نامزدي سوري،باهمن اندازه من و تو همديگه رو نميبينن! _ شايدم اونا سوري و كذايين و من و تو واقعي! گيج شده بودم... از اين نرم شدنِ عماد گيجِ گيج بودم و شايد باورم نميشد آدمي كه يه روزي تو چشمام زل ميزد و از ته دل ميگفت ازم متنفرِ حالا داره اينطور رفتار ميكنه! با دهن باز نگاهش ميكردم و انقدر غرق فكر شده بودم كه حتي نفهميدم كي غذا آوردن و حالا با دوباره شنيدن صداش به خودم اومدم: _ يه حرفي زدم شاد شي،ولي فكر كنم داري از دست ميري! دهنم و بستم و به غذاهاي روي ميز نگاه كردم كه با خنده ادامه داد: _ چرا وايسادي؟حمله كن ديگه و بلند خنديد كه آوا سوالي نگاهم كرد و منم به تلافي اين حرفش،با دست اشاره كردم كه عقل نداره و آوا زد زير خنده كه عماد ساكت شد و با بداخلاقي گفت: _ آدمت ميكنم يلدا...بچرخ تا بچرخيم قاشق و چنگال و برداشتم و گفتم: _ كلا از بچگي دوست داشتم غذام و تو سكوت بخورم،پس توهم غذات و بخور عزيزم با شنيدن اين حرف آول لبش و گاز گرفت و با چشماش بهم فهموند كه كار بدي كردم اما من بيخيال همه چيز داشتم فكر ميكردم از كجا واسه خوردن شروع كنم كه عماد خطاب به آوا گفت: _ بي ادبه ديگه و خنديد... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ديوانگى كه حد و مرز ندارد!❣ هرچه بيشتر عاشق باشى،❣ بيشتر ديوانه مى شوى...💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
زیـــبــایــی عـــشــق ❣ به ســکــوت اســت نه فــریــاد❣ پس با تـــمــام سکـــوتــم ❣ دوســـتــت دارم 💕❣💕 دوسـ💕ℒℴνℯ💕ـت دارم ┄•●❥ @lovetolove_tel
‏خواستن اونجاس که توی حال بدتم، ❣ حال بدشو خریدار باشی 💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
از تمـامِ شعـرهای دنیـا ❣ مـن فقـط تـو را حفظَـم😍💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
دعا میکنم ❣ سال دیگه این موقع ❣ پیشم تو خونمون نشسته باشی😍😘💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
+میشه ببخشی ؟ -چی رو ببخشم ؟ + خودتو به من واسه همیشه ! 💞♥️💞 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_101 چه جالب! دور يه ميز نشستيم و بعد از سفارش غذا عماد كه كنارم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 با همه ي مسخره بازياي كه درآورديم، بالاخره شام امشب و از گلوي مبارك پايين فرستاديم و از رستوران زديم بيرون. نزديكاي خونه بوديم كه نگاهم به ساعت افتاد، تازه داشت ميشد ١١ و اصلا دلم نميخواست برم خونه... دلم ميخواست بمونم پيشِ عماد اما مهيار خوابش برده بود و بايد ميرفتيم خونه! با رسيدن به در خونه آوا از عماد تشكري كرد و از پشت زد رو شونم كه خداحافظي كنم و پياده شم كه عماد متوجه شد و با يه لبخند خطاب به آوا گفت من يه كم با يلدا خانم كار دارم كه آوا تو رودروايسي جواب داد: _ اين چه حرفيه،من ميرم خونه شما هروقت كارتون تموم شد يلدارو بياريد! با اين حرفِ آوا چشمام از شدت خوشحالي درخشيد اما به روي خودم نياوردم و حرفي نزدم كه آوا رفت و عماد ماشين و روشن كرد: _ميبينم كه حسابي خوشحالي! دستي براي آوا كه داشت ميرفت تو خونه تكون دادم و جواب دادم: _ جون تو اصلا حوصله ي خونه رو نداشتم،اونم تو اين هوا به اين خوبي خنديد: _ الآن ميبرمت يه جايي كه آرزو كني اي كاش خونه بودي! متعجب گفتم: _ كجا ميخوايم بريم؟ صداي ضبط و باز كرد: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
درآغوشــم بگیر❣ کـــہ بہ امنیـــت آن محتاجم❣ بہ شـــانہ هـــایت❣ و نوازشــت❣ بیاتاروےچشمم بنشـانمت❣ کــہ مـن بےنهـایت❣ و❣ ...😘💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave