هدایت شده از ایما | شخصیت شناسی MBTI
🕵🏻♂تایپ ها به #عنوان مامور مخفی:
#INTJ:
متفکر
#ENTJ:
مسئول کنترل عملیات
#INFJ:
جاسوس
#ENFJ:
مشاور رئیس جمهور/نخست وزیر
#INFP:
مامور خفته
#ENFP:
اتاق فکر(یکی از اعضای گروه پژوهشی)
#INTP:
هکر
#ENTP:
جاسوس دو جانبه
#ISTP:
مسئول توسعه و فناوری
#ESTP:
مسئول کنترل موشک
#ISTJ:
تحلیلگر
#ESTJ:
مامور بازجویی
#ISFJ:
مسئول بایگانی
#ESFJ:
دسیسه چین(خائن)
#ISFP:
مامور نظارت
#ESFP:
مسئول کنترل خسارت
#FUN #alltypes #جرم
══════════════
❀•@Eema_MBTI
هدایت شده از ایما | شخصیت شناسی MBTI
💞 نیمه گم شده هر تایپ:
✨#ESTP : isfj or istj
🌼#ESTJ : isfp or Istp
✨#ESFP : isfj or istj
🌼#ESFJ : isfp or istp
✨#ISTP: esfj or estj
🌼#ISTJ: esfp or estp
✨#ISFP: esfj or estj
🌼#ISFJ : esfp or estp
✨#ENTP : infj or intj
🌼#ENTJ: intp or infp
✨#ENFJ :intp or infp
🌼#ENFP: infj or intj
✨#INTP :enfj or entj
🌼#INTJ: enfp or entp
✨#INFP: enfj or entj
🌼#INFJ: enfp or entp
#نیمه_گمشده
#alltypes
══════════════
❀•@Eema_MBTI
✅ | #پیام_جدید
متن پیام:
ـHi , نتیجه تستم #ESTJ بودش ، اولش قبول نکردم بعدش یک ساعت تو کانالتون در مورد این تیپ شخصیتی خوندم دیدم واقعا خوده خودمم ، یسری چیزا گفتید که واقعا بهشون تاحالا دقت نکردم ، ممنون 🖤 - چکار کنیم با این تیپ شخصیتی خودمو قوی تر کنم ؟
سلام
ان شاالله در آینده در این موارد هم صحبت خواهیم کرد کما اینکه در کتاب تفاوت هدیه ها میتونید به طور جامع در این مورد بخونید.
• اگر میتونستی، برای یه مدت کدوم تایپ mbti رو به عنوان همسفر یا همراه انتخاب میکردی و چرا؟
به عنوان یک #Estj با یک #intj رفیق میشدم و با خودم به ی سفر میبردمش..! من توی مدیریت سفر عالیم و اون توی پیدا کردن جای مفید از روی اطلاعات غنیش.
برای من intjها بسیار جذابن چون اطلاعات زیادی دارن و چون عاشق یادگیری علوم جدیدم یک همسفر فوقالعادن برام و چون با اخلاقیاتشون اشنایی دارم میتونم ی همسفر فوقالعاده هم باشم براشون🙂🫂 تازه خیلی ام بچه های ترتمیز و منظمی ان میشه باهاشون هم اتاق شد:)
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• اگر میتونستی، برای یه مدت کدوم تایپ mbti رو به عنوان همسفر یا همراه انتخاب میکردی و چرا؟
ـ#ISFJ هستم و یا #INFJ رو انتخاب میکردم و یا #ESTJ . آی ان اف جی رو بخاطرحامیبودن و مهربونبودنش و اینکه دوسش دارم و سازگارم باهاش انتخابمیگردم. ای اس تی جی هم بخاطرقانونمند بودنش چون زیاد قانونمدار نیستم باید ایشون حتما باشه تا اتفاقا بدی پیش نیاد.
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• اگر میتونستی، برای یه مدت کدوم تایپ mbti رو به عنوان همسفر یا همراه انتخاب میکردی و چرا؟
من یه #Estj ام و با رفیق #Istp میرم اون خیلی تجربه کردن رو دوست داره و باعث میشه منم کمتر محتاط باشم و اینکه یه #intj هم به عنوان دوست خیلی خوبه و میتونه همه جوره خیلی ساکت و آروم به نظر بیاد اما چیزایی تعریف میکنه که تو مغز آدمای معمولی نیس و این دسته از افراد خیلی خاص هستن
___________________________________
خب من از اونجایی که #enfp ام و پایه ام و شیطونی و شلوغ پلوغی رو خیلی دوست دارم #esfp رو انتخاب میکردم که پابه، باحال و شیطونه #entp هم همین ویژگی ها رو داره و انتخاب خوبیه #intp هم با اینکه درونگرایه ولی اون ساید دیگش و پایه بودنش خیلی خفنه
___________________________________
سلام من یه #enfp ام و خب تو سفر #entp ها خیلی هیجان انگیزن و واسه کارای احمقانه ای که من دوس دارم انجام بدم پاین بخاطر همین این تایپ رو به عنوان همسفرم انتخاب می کردم اما سفرای کوتاه چند ساعته ،یک روزه که شب نمونیم چون دفعه قبلی که دو روز تو سفر بودیم چون هممون #enxp بودیم همه چیز به هم ریخته بود هیچ کنترلی نداشتیم و هممون خسته بودیم البته من و دوست enfp ام با وجود خستگی غر نمی زدیم ولی entp ها خیلی بد سفر بودن و غر زدن با وجود پایه بودنشون بخاطر همینم احتمالا واسه سفرا ی طولانی و مدت زیادی همراه بودن با یه نفر احتمالا #infj رو انتخاب کنم چون همه چیز رو مدیریت می کنه و کمتر مشکل خواهیم داشت حمایت عاطفی هم می کنه و باعث می شه شاد باشیم وخسته نشیم و کلا infj ها خیلی خوبن ول واسه کارای هیجانی entp
___________________________________
سلام من تایپم #ISTJ هست، بعنوان همسفر قطعاً #ESXP یا #ESXJ هارو انتخاب میکردم، چون ESXJ ها هم مرتبن و زیاد ریخت و پاش نمیکنن و هم باهاشون خوش میگذره، ESXP هاهم درسته شاید خیلی قانون مند و منظم نباشن، ولی با این حال هم خیلی سفر کردن باهاشون خوش میگذره و حس آزادی به آدم میدن.
___________________________________
ی #INTJ که دو رو نباشه رو میخوام چون خودمم INTJ هستم
___________________________________
من به عنوان یه #Enfp ترجیح میدم با دو تا از دوستای #Entp و #Infj خودم برم شهر بازی ارتباطات دوتا خیلی جالب و فانه اونا مرتب با هم دیگه کل میندازن و باعث کل زمانی که تو شهربازی هستیم بهمون خوش بگذره...
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• اگر میتونستی، برای یه مدت کدوم تایپ mbti رو به عنوان همسفر یا همراه انتخاب میکردی و چرا؟
من یه #entj رو انتخاب می کنم خودمم #estj ام و دلیل این انتخاب هم اینه که می تونیم هم رو درک کنیم تقریبا علاقه مندی هامون شبیه همه و یه تعریف از لذت و هیجان رو داریم
___________________________________
سلام #infj هستم دوستم #infp رو انتخاب میکردم چون باهاش حوصله ام سر نمیره در حین خوشگذرانی با هم درمورد چیزا های عمیق حرف میزنیم و همدیگر رو شگفت زده میکنیم و هر دو ذوق زده از این مکالمه از این زمان لذت میبریم
___________________________________
ـ#ENTJ رو انتخاب میکردم
یه جورایی از خیلی از نظر ها شبیه همیم ولی اون باعث میشه یه الگوریتم که باهام سازگار باشه داشته باشم و محدودیتی که ممکنه داشته باشم رو حس نکنم
I am #ENTP
___________________________________
سلام
من قطعا یه #estp رو انتخاب میکردم و کل اونجا رو به آتیش میکشیدم بدون هیچ ترسی کلی هم تو سر و کله هم میتونستیم بزنیم
من خودم یه رفیق estp دارم دقیقا همینه
اصلا کلا دوستای دیگمون دعا میکنن ما باهم دیگه یه جا نیوفتیم چون واقعا همه جارو به خاک و خون میکشیم
از طرف یه #entp
___________________________________
سلام. به عنوان یه #enfp ترجیح میدم توی شهربازی یه آدم پایه رو با خودم همراه کنم، مثلا #esfp یا #entp یا #estp. البته #infj ها هم خوبن چون اونقدر کیوتن که هیچ مخالفتی با خل و چل بازی نمیکنن🤧😂
بقیه تایپا هم اگر پایه هستن تشریف بیارن هرچی جمعیت بیشتر شه بیشتر هم خوش میگذره!✌🏻
___________________________________
ـ#Infj ....بریم باهم کتاب بخونیم فلسفی حرف بزنیم خیالپردازی کنیم بزنیم به دل طبیعت چای آتیشی بخوریم فیلم ببینیم همدیگه رو بغل کنیم و از زندگی لذت ببریم:))) من نیاز به یک infj دارم:)))
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• بهمون بگو با کدوم تیپ...
💬با کدوم تیپ...
- میری به یه مهمونی رسمی و فوق مهم که قراره اونجا کلا با هم باشین و البته امتیازات خوبی هم ممکنه به واسطه اثبات خودتون پیدا کنین؟🎖#estj
- میری اعتکاف؟🕌نه
- میری راهیان نور؟🚞اره
- میری کنسرت؟ 🎸نه
- میری شهربازی؟ 🎡 نه
- دنبال انجام تحقیقات برای یه قتل مشکوک میری؟ 🔍صددرصد
- راحتتر میتونی یه رمان بنویسی؟🖋 اره
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• اگه اسپری محو کننده داشتی چیکار میکردی🌚
میرفدم سراغ اونیکه دوسش دارم
میفمیدم اون به من حسش چیه
اگ تش هیچی نبود بیخیال میشدم میومدم دنبال کارم
اهم #enfj
___________________________
کل آدمهایی که منطق ندارند و ادای با منطق ها رو در میارند و از لحاظ فکری و ذهنی فقیر هستند رو محو که هیچ به طور کل منهدم میکردم
___________________________
اگه از اونا داشتم میرفتم ببینم دوستام پشت سرم چی میگن
از طرف ی #enfp
___________________________
یه عنوان یه #estj سعی میکردم مثل یه روح درون برای اطرافیانم قرار بگیرم و احساسات واقعیم رو بهشون بگم که بفهمن من فقط مغرور یا سختگیر نیستم
___________________________
سلام من یه #entp ام
اگه ازین اسپریا داشتم باهاش میرفتم اشتباهایی که تو برگه امتحان داشتمو درست میکردم یا مطمئنا باهاش میرفتم سراغ رفیق آزاری 😂😂😂😎
___________________________
#enfpام، میرفتم پیش عشقم یواشکی موقع خواب نگاش میکردم🙂👐🏻
و میرفتم میزدم پس کله رفیقام و خوراکیاشونو یواشکی میخوردم
___________________________
بانک میزدم
و تا جایی که میتونستم پول برمیداشتم تا سال های آیندم تامیین بشه
من اینکارو نکنم یکی دیگه میکنه متاسفانه
#ENTP
___________________________
اگه من این اسپری رو داشتم وارد باند خلافکارا میشدم و نقشه هاشونو خراب میکردم که نتونن به مردم آسیب بزنن😎
#Enfj ام😁
___________________________
من یه #istp
اولین کاری که میکردم شلوار اونیایی که تو مدرسه دیگه صبرمو تموم کردن و جلو جمعیت پایین میکشیدم و کینه که از مدیرم داشتم منو برد دفتر رو ب صورت زیبا تقدیمش میکردم اینا در حال انجامه ولی با اسپره بهتر میشد
___________________________
اول از همه آدمایی که باهاشون مشکل دارم رو خیلی سریع میکشتم
بعد سراغ یه شرکت بزرگ ساخت و ساز میرفتم و با دستکاری تو صورت حسابا رئیسشو بدنام میکردم و خودم میشستم جاش🤝🏻البته که این حرکت در شان یه #ENTJ نیست ولی من وقت ندارم تا بهشون ثابت کنم چه مدل مدیریت خوب وقابلیتهای کارآمدی دارم🗿
___________________________
با اسپری محو کننده میرفتم داخل گاوصندوق بانک مرکزی و روی دیوار داخلش با رنگ قرمز مینوشتم من اینجام !.... و بدون دست زدن به پولها برمیگشتم
#intj
___________________________
میرفتم مدرسه ت صداهای وحشتناک درمیاوردم و کاری میکردم که فکر کنن جن تو مدرسه ست و تعطیل بشه کلاسا
___________________________
سلااام. به عنوان یک #intp خودمو نامرئی میکردم و میرفتم رلحت دور زندگیم بدون مزاحم و ادمای بیشاز حد احساسیو میزدم💀🤌🏻
___________________________
سلام من #isfj ام اگه داشتم میرفتم یه عالمه کتاب برمیداشتم کسانی که خجالت میکشیدم و بغلشون میکردم و کسایی که ازشون بدم میاد رو میکشتم
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
اگه اسپری محو کننده داشتی چیکار میکردی؟🌚
به عنوان #istj باید بگم خودمو توی جمع که دوستشون ندارم و هیچ تمایلی نداشتم و مجبور بودم برم،این اسپری رو می زدم که نه در اونجا باشم و اذیت شم،نه در خونه که مامانم دعوام کنه.
_________________________
اگه اون اسپری دست من بود اول میرفتم د زدی بعد میرفتم قت ل عام.بعد میرفتم زستوران غذا میخوردم..بعد پامیشدم میرفتم مشگین شهر پیش لیوسا..بعدش میرفتم دخت رای اینو اونو تو حم وم نگا میکردم.
#intp
_________________________
میرفتم یسری جاها که ببینم بقیه راجبم چی میگن و اون چیزی نشون میدن واقعا هستن ؟
#infj
_________________________
من به عنوان یه #intp میرفتم زندگی مردم رو یواشکی دید میزدم تا ببینم آیا فقط من غیرعادیم؟
و بعدش میرفتم زندگی اون شخصی که دوستش دارم و نمیتونم بهش بگم رو میدیدم تا باهاش بیشتر آشنا بشم و از دیدنش خسته بشم:)
_________________________
من یه #Infp ام
و اگه اسپری محو کننده داشتم
میزدم به خودم
و میرفتم دنبال کسایی که دوسشون دارم
زندگیشونو نگاه میکردم
مخفیانه بهشون کمک میکردم
و اگه میشد مخفیانه ازشون عکس و فیلم میگرفتم
_________________________
خب من میرفتم پیش کسایی که دوسشون دارم و براشون خوراکی مورد علاقشونو میگرفتم و میذاشتم یه جایی که ببینه و خوشحال بشه و من از خوشحالیِ اون ذوق کنم.....بعد میرفتم به کسایی که نیاز به کمک دارن ولی از روی خجالت یا غرور نگفتن بهم کمک میکردم.
من یک ENFJ# هستم
_________________________
#Esfp
کریم ریزی
_________________________
#Esfp
میرفتم خونه ی دوست #intj ام و روال زندگیشو به هم میریختم😂
_________________________
میرفتم دفتر رقیب هام برنامه شو نو ببینم تا شکست شون بدم میرفتم نزدیک اونایی که میخوام ازشون استفاده کنم تا با دونستن راز هاشون و گفتنش به خودشون در قالب حدس حس اعتماد و تحسین بگیرم
با اینا لازمه بگم #entj هستم یا نه ؟؟؟😁😁🤞
_________________________
به عنوان یه #ISTJ اگه اسپری محو کننده داشتم اول کلی کتاب از کتابفروشی کش میرفتم.رمز وای فای یکی رو میگرفتم و همه فیلمای مورد علاقمو دانلود میکردم و بعد آدمای مزاحم دور و برم رو محو میکردم و با عشق بدون آدم های مزاحم به زندگیم ادامه میدادم.
_________________________
من؟ #estj صدام میکنن.
اگه اسپری محو کننده داشته باشم، میرم خونهی عزیزای زندگیم.
چیزایی که دوست دارن رو میخرم و میذارم رو میزشون،
و هرگوشه و هرجا یه یادداشت میذارم از حرفهای ناگفتهم ...
و سرتیتر: فهمیدنش براتون سخته ولی من حس دارم! :)
_________________________
#Entp : میرفتم پیش بعضی از افراد زندگیم و وقتی دارن تو گوشیشون میچرخن منم سرک میکشیدم تا کنکجاویم تموم شه
_________________________
اگه یکی ازشون داشتم حتما همیشه همه جا همراه کسی که دوستش دارم میرفتم و مراقبش بودم و هرجا کاری خلاف میل و خواسته من انجام میداد محکم یکی میخوابوندم زیر گوشش
#Entj
_________________________
واقعیتشو بگم تا مینتونستم کسایی که ازشون بدم میاد یا اذیتم کردنو شکنجه میدادم #entp
_________________________
#ESTP میرفتم پیش کراشم یا میرفتم جواب سوالات امتحانی رو میدیدم
_________________________
اگر اسپری محو کننده داشتم میزدم و میرفتم:
تو بانک دزدی ....
میرفتم از اونایی که بدم میاد رو میترسوندم
مدیر مدرسه مون رو میترسوندم که بزاره من مدیر بشم....
((شایدم میرفتم دیدن کسی که ازش خوشم میاد بدون اینکه بفهمه))
ازطرف یه #ENTJ .....
⠇#پیام_شما
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
اگه اسپری محو کننده داشتی چیکار میکردی؟🌚
کلاسو میپیچوندم یا اونی که تو مدرسه خیلی ازش بدم رو حسابی کرم میریختم بهش🤣مگه میشه باهاش خلافم نکرد؟ یا یکم قهرمان بازی🗿
#ESTJ
_________________________
میرفتم هرجایی دلم میخواد مجانی...🥲🔪
هر فیلمی دلم میخواست میدیدم، اعضای خانواده مو میترسوندم و بعدشم نهایتا میرفتم یه مشت میکوبوندم تو صورت مدیرمون و یک روز کامل بهش کرم میریختم🥲
_ #ENFP 🥲 (ببخشید علاقه زیادی به این 🥲 دارم🥲)
_________________________
راستی یه کار دیگه ام میکردم، میرفتم پیش دوستام که خیلی وقته ندیدمشون🥲 و البته همه آدمای معروفی که میخوام از نزدیک ببینم😎
_________________________
سلام ، منم یه INFP هستم
گفتین که محو بشی چیکار میکنی؟
خوب معلومه، من اون موقع تازه شروع میکردم به زندگی کردن، بیشتر مواقع هم به حرکات مردم توی خیابون نگاه میکردم و بدون اینکه بهم زل بزنن.😂😂
یه کار دیگهای هم که میکردم ، این بود که قاچاقی سوار هواپیما یا قطار یا .... میشدم و همه جای دنیا رو میگشتم.🤤
#INFP
_________________________
سلاممم چقدر سوالتون قشنگ بوددد خیلی خوشم اومددد
اگه اسپری محو کننده داشتم
یه کاری که میکردم این بودکه خودمو محو میکردم و بدون اینکه بقیه ببینن توی عروسی ها و تولد ها میرقصیدم و با آهنگ میخوندم و تو حیاط مدرسه میرقصیدم و چالش های تیک تاک رو انجام میدادم(همین صبی داشتم تو مدرسه حسرت میخوردم که چرا نمیتونم توی این فضای باز حیاط چالشی که دیشب یاد گرفتمو برم🥲😂)
دیگه اینکه شاید موقتی سقف اتاقم رو محو میکردم تا بتونم آسمون رو ببینم
دیگه اینکه میرفتم یواشکی به حرف های بقیه گوش میدادم(البته شاید اینکارو میکردم مثلا اگه بچه تر و بی عقل تر بودم) و بعدش عذاب وجدان میگرفتم🤣
واییی من اسپری محوکننده میخوامم
از طرف یه #infj 💫🤍
_________________________
سلام من به عنوان یه #ENTJ با اسپری خودم رو محو میکردم و میرفتم تو ی کار های دیگران سرک میکشیدم. و از کسایی که منو اذیت کردن انتقام میگرفتم بدون اینکه کسی بفهمه
_________________________
به عنوان یه #INTP میرفتم سوپر مارکت هارو خالی میکردم و نصف شبی میرفتم قدم میزدم و کرم میریختم:)
_________________________
من #entj هستم وقطعا اگر این اسپری رو داشتم باهاش از بقیه به خاطر تمام کار های کرده و نکرده شون انتقام میگرفتم
_________________________
من #infj م. اگه اسپری محو کننده داشتم، میرفتم تو جمع کسایی که تا حالا تو جمعشون نبودم تا ببینم درمورد چیا حرف میزنن. میرفتم ببینم آدما تو تنهاییاشون چجورین. فکر کنم کلا ازش به عنوان شناخت بیشتر پیدا کردن از آدما و اطرافیانم استفاده کنم😅
_________________________
سلام
#INTJ
فک نمیکنم با اون برچسب هایی که به ما #intj ها میزنن مطابقت داشته باشه ولی خب گفتنش ضرری نداره :)
اگه یه همچین اسپری ای داشتم بیشتر پیش اون کسی که دوسش دارم میبودم تا چیزایی که میخره، میپوشه یا حتی جاهایی که میره رو یاد بگیرم تا وقتی که پیششم بتونم اونجوری که دوست داره اتفاقات رو پیش ببرم و وقتی با منه حوصلش سر نره و لذت ببره
_________________________
#istp
درصورتی که این اسپری رو داشتم میرفتم بانک میزدم، در آخر که به اندازه یه صدسالی پول جمع شد راحت زندگی میکنم
_________________________
اگه میتونستم محو بشم میرفتم کسی ک دوسش دارمو یه دل سیر نگاه میکردم، بعدم ویولون و کتابامو بر می داشتم و فرار میکردم.
به یه جای دور دور دور.. #isfp
_________________________
#Intj
من کسی که ازش متنفرم رو میکشم یا میرفتم مردمو ایسگا میکردم
_________________________
#Intj
آدم میکشتم...
_________________________
من یه #intp ام
با اسپری محو کننده میرفتم غذای بقیه رو میخوردم
_________________________
سلام من یک #ENTP یم
بااین اسپری یه جا قایم میشدم وبقیرو میترسوندم
شایدم برای انجام معموریت های مخفی😎😂
⠇#پیام_شما
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
قاتلم خودم بودم😂
فکر کنم خودم رو تو دنیای موازی کشته باشم
ولی حداقل همین که #INTP شد مسئول پروندم خوشحالم
_________
کسی که عاشقم بود: #infj
کسی که از مرگم خوشحال شد: #Entp
کسی که جسدمو پیدا کرد: #Entj
کسی که مسئولیت پرونده رو برعهده گرفت: #Esfj
کسی که مظنون به قتله: #intp
وقاتل واقعی: #intj
_____
کسی که عشقم بود : #infj
کسی که از مرگم خوشحال شد : #istj
کسی که جسدمو پیدا کرد : #isfj
کسی که مسئولیت پرونده ام رو بر عهده گرفت : #intj
کسی که مظنون به قتله : #entp
قاتل اصلی : #entj
و در آخر هم خودم #enfp هستم .
_____
قاتل #Intj
کسی که خوشحال شده #Esfj
کسی که جسدمو پیدا کرد #Isfp
کسی که پرونده رو قبول کرد #Estj
مظنون به قتل #Entj
قاتل واقعی #Infj
خودم #intp
_________
کسی که عاشقت بود #INFJ
کسی که از مرگت خوشحال بود #ENTP
کسی که جسدتو پیدا کرد #ENFJ
کسی که مسئولیت پرونده ات رو به عهده گرفت #ENFP
کسی که مظنون به قتل #INFJ
قاتل اصلی #ISTP
#ENTJ
_____
سلام من یه #intp هستم
کسی که عاشقم بود #isfp
کسی که از مرگم خوش حال شد #esfp
کسی که جسدم رو پیدا کرد #entp
کسی که پرونده من رو به عهده گرفت #entp
کسی که مظنون این پرونده هست #entp
کسی که من رو به قتل رسوند #esfj
_____
سلام یه #entj هستم
کسی که عاشقت بود: #isfp
کسی که از مرگت خوشحال شد: #entj
کسی که جسدتو پیدا کرد: #esfj
کسی که مسئولیت پرونده تو به عهده گرفت: #enfp
کسی که مظنون به قتله: #enfp
و قاتل واقعی: #isfj
_____
کسی ک عاشقمه: #intp
کسی ک از مرگم خوشال شد: #isfp
کسی ک جسدمو پیدا کرد: #estp
کسی ک مسئول پروندهمو ب عهده گرف: #intp
کسی ک مظنون ب قتله: #isfp
و قاتل واقعی: #enfj
تایپ خودم #intp
_____
انقدر باحال برام افتاده که دلم میخواد یه کارگردان پیدا کنم، بدم بهش بسازه فیلمو.
کسی که عاشقم بود : #INTP
کسی که از مرگم خوشحال شد: #ISTP
کسی که جسد رو پیدا کرد: #ESTJ
کسی که مسئولیت پرونده رو قبول کرد: #ENTJ
کسی که مظنون به قتله: #ENTP
کسی که قاتله : #ENTJ
جالب تر واسه من اینه که من خودم #INTJ ام😐😂
_____
عاشق #INFJ
کسی ک از مرگم خوشحال شد #ENFP
کسی که جسدمو پیدا کرد #ENTJ
کسی ک پروندمو به عهده گرفت #ENFP
کسی که مظنون بود #INFJ
قتل واقعی #ENFP
و من کسی نیستم جز #INTP
سناریو عجیییب
_____
کسی که عشقم بود: #infj چون مهربون و باهوش بود
کسی که از مرگم خوشحال شد: #istj چون به نظرش من فرد بی نظم و بی هدفی بودم .
کسی که جسدمو پیدا کرد : #isfj
کسی که مسئولیت پرونده ام رو بر عهده گرفت : #intj به خاطر اینکه عاشقم بود.
کسی که مظنون به قتله : #entp چون خیلی شلوغ بود و به خاطر اینکه من توجه رو ازش گرفته بودم از دستم شاکی بوده
قاتل اصلی : #entj
و در آخر هم خودم #enfp هستم .
_____
کسی که عاشقم بود #isfp
کسی که از مرگم خوشحال شد: #istp
کسی که جسدمو پیدا کرد: #infp
کسی که مسئولیت پروندمو به عهده گرفت: #estj
کسی که مظنون به قتله: #estp
قاتل واقعی: #infj
خودمم #infp
_____
سلام داش
یه entp ام و از سناریو ساختن شانس نیاوردم🗿
#Entp کسی که عاشقت بود
#entp کسی که بعد مرگت خوشحال شد
#intj کسی که جسدتو پیدا کرد
#infj کسی که مسولیت پروندتو به عهده گرفت
#esfj کسی که مضنون قاتل شد
#infp قاتل واقعی
الان من چطور با اینا میتونم سناریوی خوب بسازم ؟؟؟
اصن هر کاری میکتم با عقل جور در نمیاد😂🗿
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
این سناریو سناریو قتل #isfj عه
Estp# عاشق isfj بود.... اونا رابطه خوبی داشتن و عشق Estp روز به روز بیشتر میشد تا اینکه isfj به Estp خیانت کرد.... Estp عاشق isfj بود و وقتی اینو فهمید خیلی عصبی شد.... و تصمیم به قتل isfj گرفت....
یه روز #infj درحال انجام کارهای روزمره اش بود که جسد isfj رو پیدا کرد.... estp هم برای اینکه گیر نیوفته قتل رو گردن infj انداخت و infj بدبخت به جای estp به عنوان قاتل شناخته شد
_____
اون مرد اون #entj مردی بود که دلباختهی #enfj شده بود و برای بدست آوردنش از #enfp دوست قدیمیش گذشته بود چون اون از enfj بدش میومد به دلایلی...
و اما اون اتفاق: #infp به شدت درگیر پرونده بود. باتوجه به حرفای #isfp روزی که رفته بوده دنبال enfj با باز نشدن در روبه رو میشه پس از دیوار میپره داخل و با جسدenfj روبه رو میشه
و اما #intp ایی که دوست enfp عه و کسی که همیشه از enfp خواسته بود که دست به کار بشه و اونو بکشه وگرنه خودش یه بلایی سرش میاره مظنون به قتل بود..درسته کار enfp نبود چون که مسافرت بوده ولی خبر این قتل تونست دردشو تسکین بده..
وقتی انگشت نگاری شد و تحقیقات تموم شد همه متوجه شدن که اون خودکشی کرده...شاید به خاطر اینکه عذاب وجدان اینو داشته که قلب enfp رو به درد اورده:)
_____
همه فهمیده بودن که #ISFP عاشقمه، اما من جونم واسه #ENTJ در میرفت، میپرسین چرا؟ چون من عاشقش بود بودم. اون جدیدا به من مشکوک شده بود و فکر میکرد که با #ISFP دارن بهش خیانت میکنم اما اصلا اینطور نبود، اما من میدیدم که #ESFP چطور خودشو به #ENTJ نزدیک میکرد و قصد داشت منو جلوش خراب جلوه بده. احتمالا #ESTP هم همدستش بوده، چون دل خوشی ازم نداشت و همین الانشم از مردنم خوشحاله. اولین کسی که جسدمو پیدا کرد #ESFJ بود. اون رفت و قضیرو به کارآگاه #ISTP گفت و ISTP هم که پرونده ی قتل من براش جالب بود، پروندمو به عهده گرفت. در آخر عشق عزیزم ENTJ با همدستی ESFP و ESTP مضنون شد به قتل من و میگفتن چون مم بهش خیانت کردم اون منو کشته، اما در آخر همه فهمیدن که کشتن من فقط و فقط کار ESFP عوضی بوده
_____
من و #esfj اولین قرارمون بودو تصمیم گرفتیم باهم به سینما بریمو انیمه ببینیم انیمه ی خیلی قشنگی بود و esfj هم خوشش اومداز در سینما بیرون اومدیم اماناگهان یک فردباحداقل زمان وحداکثر تاویر بهم چاقو زد و با سرعت بیرون کشید و مثل قاتل های دیگر فرار کرد esfj هم از ارس فرار کردمن چند دقیقه ای زمین گیر بودم و همه فکر میکردن مردم،من سریع خودمو درمان کردم و با سرعت سعی کردم به خارج برم و موفق شدم خبر مرگم تو شهر پیچیده بود #istp خیلی از مرگ من خوشحال بود انگار که عروسیشهesfjگریه میکرد #entj جسدمو پیدا کرد اما اون جسد من نبود همه چی اخر سر به دادگاه ختم شد esfjبه عنوان شاهد اونجا حاضر بود #estp خودش رو قاتل اعلام کرد اما دادگاهesfjرو قاتل میدونستو اما قاتل واقعی #intp بودسال ها گذشت تا بفهمن (من زندم تایم ento عه)
_____
سلام من یه #infp# 2w3 هستم و داستان رو با زبون خودم میگم
شروع:من با عشق #enfj ام زندگی خیلی خوبی داشتم ولی یه روز که رفتم خرید منو کشتن اون قاتل #entp بود.وقتی مردم دوست خیانتکارم که #estj بود حسابی خوشحال شد و قرار شد وقتیجسدمو پیدا کردنو خاکم کردن وقتی عشق enfj و پدر و مادرم که هر دو #isfj بودن سر خاکسپاری گریه کنن اون تمام پولهامون رو بدزده
اون یه entp استخدام کرده بود که اگر موفق بشه منو بکشه بهش در حد خدا تومن پول بده(از پول های ما)
خلاصه که entpمنو کشت ولی تموم نشد . از قضا دوست صمیمیم که #enfp بود جسدمو پشت همون مغازه پیدا کرد و به پلیس گزارش داد
بعد پدر و مادر و عشقم اومدن و پدرم مسئولیت پرونده رو برعهده گرفت
به دوست esfj ام مشکوک شدن و میخواستن بندازنش زندان ولی بهترین دوست دنیابود.
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
کسی که عاشقم بود #isfp
کسی که از مرگم خوشحال میشه #estp
کسی که جسدمو پیدا کرد #infj
کسی که مسئولیت پرونده مو به عهده گرفت #istp
کسی که مظنون به قتله #esfp
قاتل واقعی #istj
چه ترکیب جالبی .. و یه isfp واقعا عاشقم بود الان نیست😂 خودمم#intp ام
_____
کسی که عاشقم بود #entj
کسی که جسد رو پیدا کرد #entj
کسی که از مرگم خوشحال شد #esfp
مسئول پرونده #isfp
مظنون #estj
و قاتل اصلی #entj
Entj من رو با Estj دید و فکر کرد با اون رابطه دارم. برای همین دستم رو گرفت و من رو برد به یک جای که تنها باشیم و بحثمون شد و اون حس سلطه گریش فعال شد و با خودش گفت اگه مال من نباشی اجازه نداری با کس دیگه ای باشی. پس همونجا من رو کشت و گونه ای تظاهر کرد که انگار Estj مقصره و با پلیس تماس گرفت. و Isfp وقتی Estj رو باز جویی کرد و با کمی تحقیق در مورد اطرافیان متوجه شد.
دلیل اینکه Esfp از مرگم خوشحال شد این بود که من با Enfp دوست بودم و اون فکر میکرد من رقیب عشقیشم.
_____
مال من چرا اینقدر ترسناک شد و واقعا حس میکنم ک ی intjروم کراشه و ی esfjاز این موضوع ناراحته...ولی خب،خیلی ترسناک شد...
کسی ک عاشقم بود: #intj
کسی ک از مردنم خوشحال شد: #esfj
کسی ک جسدمو پیدا کرد: #intj
کسی ک مسئولیت پروندمو گرفت: denfj
کسی ک مضنون ب قتل منه: #infj
کسی ک واقعا قاتلمه: #intj
واقعا داستان ترسناکی شد...من نمیخوام بدست کسی ک بعدش برام با بغض گریه میکنه کشته شم...
_____
#intp عاشق من بود
کسی که از مرگم خوشحال شد #esfp بود..
در واقع ما قبلا باهم دوست بودیم.
اما اون فقط دشمن من بود و ازم متنفر بود.
#enfj جسدمو پیدا کرد
#istj هم داره پروندمو حل میکنه
istj ،estp رو مظنون به قتل کرد
چون مدارک اونو نشون میدادن
و همینطور به خاطر اینکه دشمنی ما خیلی واضح بود
ولی خب...اخرین چیزی که من دیدم،
کفشای آبیه #isfp بود...
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
امروز روزی بود که کشته شدم.
_هق.. هق... #entp!
#infp: ناراحت نباش #infj میدونم دوسش داشتی... ولی نباید انقدر غصه بخوری
#esfp پشت همه ی مهمانان درحال صحبت با #estp: میگم بدهم نشد. من یکی ازش متنفر بودم.... ای بود!
estp: خیلی بد بود. دو تا جای گلوله داشت یکی رو سرش یکی هم قلبش.
_قلب داشت اصلا؟ ببخشید بهترین دوستت اینطوری میگما! ولی پیداش کردی کجا بود دقیقا؟
+رفتم طبقه ی پایین برای #estj که تازه از اتاق بهداشت اومده بود، بانداژ ببرم که دیدم #entp همینطوری وسط اتاق بهداشت افتاده و دو تا گلوله خورده ولی تفتگی نیست.
سلام. infp گفت و اومد تو: شنیدم مسئولیت پرونده رو دادن به infj و داره اتاق بهداش رو بررسی میکنه که ورود estj رو نشون میده ولی چیز دیگه ای رو نه.
ـestp: به نظرم مظنون اصلی estj عه.
درهمین حین infj در اتاق بهداشت با دستیارش #intp:
_نه خیر اینجا هیچ اثر انگشتی نیست.
+باید از estj و estp بازجویی کنیم. یکیشون اخرین نفری بوده که به محل وقوع جرم اومده و اونیکی هم جسد رو پیدا کرده.
_بعید میدونم کار estp باشه.
+هیچی بعید نیست.
_آره حق باتوعه.به نظرت بازجویی رو کی باید انجام بده؟
+نظرم؟ #entj و #intj باهم باشن بهتره.
بنگ بنگ!
_یا خدا چی شد!؟
در این لحظه صدای جیغ infp میاد. وااااای #istp! خوبی؟؟؟
ـintp: چه بلایی سرش اومده؟
+نمیدونم! من صدای تیر شنیدم دویدم اومدم دیدم تیر خورده به پاش.
ـinfj: زنگ بزنیم #isfj بالاخره از پرستاری یه چیزایی سرش میشه.
ـisfj و تیمش متشکل از #esfj و #enfj به موقع میرسن و جلوی خون ریزی رو میگیرن و istp زنده میمونه
ـinfj: عزیزان، entj و intj محترم لطف میکنید وظیفه ی بازجویی رو انجام بدین؟
ـxntj: باش
ـentj: خب estj روز 2 اسفند 1400 ساعت 11/50 دقیقه کحا بودی؟
+کلاس ریاضی
_قبلش؟
+اتاق بهداشت
_برای چی رفتی؟
+بانداژ میخواستم
_برداشتی؟
+آره
_پس چرا estp ررو برای اوردن بانداژ فرستادی؟
+کم اوردم.
_واسه چی میخواستی؟
+توی آزمایشگاه یه محلول ریخت رو لباس infp رفت لباس عوض کنه گفتم شاید رو پاش هم ریخته باشه و بانداژ بخوایم.
+تو ازمایشگاه چیکار میکردین؟
ـ_آزمایش =ببخشید مزاحم میشم! +بله intj? = دیگه کافیه + منظور؟ = باید حرف بزنیم.میتونی بری estj. +خب؟ =اون مقصر نیست. طبق شواهد واقعا مقداری محلول توی آزمایشگاه ریخته و یه لباس دخترونه ی سوخته تو سطل زباله پیدا شده.
علاوه بر اون istj شاهد رفت و آمد estj بوده. البته رفتن entp به اتاق بهداشت رو ندیده چون infp بعد تعویض لباس اونو برای کلاس علوم صدا کرده.
+تو متوجه نکته ی عجیبی نشدی؟
=چی؟
+ از شروع داستان قتل entp یه اسم خیلی تکرار میشه و همه جا هست!
در اون لحظه یه نفر با لباس مشکی و تفنگ وارد میشه:
سلام رفقا!
=عالی شد!
ـentj تفنگ بالا میبره: دست از پا خطا کنی شلیک میکنم.
همون لحظه infj: بچه ها infp رو ندیدین؟
= چرا همین جاست و اگر یه کلمه دیگه حرف بزنی بهت شلیک میکنه.
ـinfp: اوه، سلام دوست خوشگلم. چطوری؟
#تو.. چطوری!؟
~اول به entj بگو تفنگش رو بندازه زمین تا بعد مذاکره کنیم.
+محاله. امکان نداره زنده مون بزاری!
بنگ!
=ـentj! ~گفتم بهتره تفنگش رو غلاف کنه. =تو! ~من چی؟ هایااااااااا!
ـ#enfp با لگد وارد میشود: آمدم!
~چه به موقع!
بنگ
=بابا جمعیت mbit از 16 رسید به 14!بیخیال شو! میشه لااقل بزاری entj رو برسونیم درمونگاه؟
~محاله! هرکی با entp خوب بوده باید بمیره!
#چرا!
~من دوسش داشتم ولی اون تورو دوست داشت!
#تو.. خیلی نازنی!
~من دارک ساید داشتم یادتونه؟ ولی مهمـ
بنگ!
ـentj: هرکی به من شلیک کنه، بهش شلیک میکنم!
ـintj: تو زنده ای!
+فکرکردی من انقدر راحت میمیرم؟ البته خون زیادی ازم رفته
ناگهان کل mbit سرازیر میشن تو اتاق.
ـenfj: وای! infp مرده؟ =آره _چرا؟ +چون به من شلیک کرد! _وات؟ +قاتل entp بود. _وات ده هل!!!؟؟؟؟ درنهایت من مردم. ولی entj قاتلم رو کشت، infj به روال عادی برگشت، istp سالم موند وesfp هنوز ازم بدش میاد. ولی مهم نیست.
نویسنده: #entj
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
(ناشناس)خیلی عاشق #enfj بودوقصدداشت بااون ازدواج کنه.یه روز#estp برای یه موضوع کاری با(ناشناس)تماس میگیره؛امااون جواب نمیده.چون موضوع ضروری بوده،به خونش میره ومتوجه باز بودن در میشه.وارد میشه و باجنازه(ناشناس)روبرومیشه وخیلی زودباپلیس تماس میگیره.بعدازرسیدن پلیس ها وصورت جلسه #istj مسئولیت پرونده روقبول میکنه اما هیچ مدرکی ازقاتل پیدا نمیکنه.اینجوری میشه کهestpروچون اونجا حضورداشته وهمچنین با(ناشناس)زیاد دعوا میکرده مضمون به قتل اعلام میکنه.دراینجا #estj بی نهایت از مرگ( ناشناس)خوشحاله چون یه رقیب کاری سرسخت براش بوده و همیشه درسایه اون قرارداشته.و اماقاتل واقعی #intj عه واون رو کشته چون خواسته با دختر/پسرموردعلاقش enfjازدواج کنه وطرح هاشودزدیده.
خودم؟intj ام | :
_____
توی ماشین تنها نشسته بودم و منتظر بودم مامانم از مغازه بیاد
سرم تو گوشی بود
یهو در پشتی ماشین باز شد گفتم مامان چرا اینقدر طولش دادی
یهو یه دستمال اومد رو دهنم دست و پامیزدم و یهو بی هوش شدم
کسی که منو بیهوش کرد رو شناختم اون #infj بود یه دشمن قدیمی به خاطر اینکه فکر میکرد من به #isfp علاقه دارم از من متنفر بود چون isfp به من علاقه داشت ولی من #entp رو دوست داشتم
اون منو تو دریا انداخت
بعد از دو روز #istp که برای تنهایی به ساحل رفته بود جسد منو پیدا کرد
دوست صمیمیم #entj قسم خورد اون قاتل رو پیدا میکنه اون به #enfp مشکوک بود ولی مشخص شد که اون روز خارج از کشور بوده و بعد istp رفت گفت که infj با من خصومت داشته و infj به جرمش اعتراف کرد چون عذاب وجدان داشت
من #intp هستم
_____
هی...
شب سردیه نه؟
خب خوبیش اینه که حداقل یه intp مرده حسش نمی کنه!
چیزی که باعث میشه روحم یخ بزنه ناراحتی تنها آدم مهم زندگیمه . یعنی enfj...
من و اون واقعا عاشق هم بودیم. شاید هرگز بهش با زبون نگفتم ولی خودش می دونست عاشقشم نه؟
لبخند infj توی مراسم خاکسپاریم دو برابر قلب entjرو آزار میده و مصممش میکنه تا دنبال پرونده ام رو بگیره.
اون درسته که سختیه زیادی رو پشت سر گذاشته اما مصممه که قاتلم رو پیدا کنه. این قول رو همون موقع، وقتی جسدم رو با کمک پلیس های محلی پیدا کردن به خودش داد. درست وقتی به چشم های سردم نگاه می کرد.
عشق من این بار هم مشغول کار بود. اما این بار پرونده قتل من رو در دست داشت.
اون خیلی دقیق تمام همکار هام و دوستام و آشنا هام و کسایی که باهاشون در ارتباط بودم رو بازجویی کرد و همه شواهد رو بررسی کرد. علارغم اینکه #infj ازم دل خوشی نداشت و از مرگم خوشحال بود اما مدرکی علیه اش وجود نداشت. اما در کمال تعجب همون رئیس esfj خوش قلب و خوبم که همه می شناختنش مظنون پرونده اعلام شد. البته طبیعی بود . همه راجب نقاط اختلاف نظر ما دو نفر می دونستن. اون قبلا هم وسط دعوا تهدیدم کرده بود و همه می دونستن دشمنیم. پس برخلاف اینکه اعتراف نکرد حکم اعدامش صادر شد. همه entj رو به خاطر عشقش به من و صلابتش توی این پرونده ستایش کردن. امروز بعد از مختومه شدن پرونده ام اون بالای قبرم اومد و یه دستا گل برام آورد . لبخند خوشگلی زد و گفت باید حالا آروم بخوابم.
البته من از اولش هم آروم بودم. همون موقع که entj سر یه دعوای احمقانه کوچولو و لجبازی های من توی غذام سم ریخت و خوردمش آروم بودم. :)
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
یه مدت بود که #entp به خاطر intjسری به مشاور میزدمیشد تشخیص داد #intj فقط واسه این این کارو می کرد که خودش نمیتونست اونطور که می خواست با entp ارتباط بر قرار کنه و همیشه به بهانه اینکه باید مطمئن شه entp پیش مشاور رفته همراهش میرفت و تصور میکرد جای isfj که مشاور و روانشناسentp بود هست و میتونه مثل بقیه راحت باهاش حرف بزنه ولی خب یه حسی از درون اون رو منع می کرد شاید غرور..فردای یکی از روزایی که entp با intj رفته بود پیش #enfp# isfj که همیشه به entp سر میزد و با هم میرفتن شهرو یه دور میزدن ، کلید میندازه و میاد تو خونه entp( کلید خونه وسیله شخصی نیست😄 و زنگ میزنه به پلیس که جنازه entp تو خونه و جلوی تلویزیون افتاده البته این چیزیه که به پلیس میگه.. و بعد به اولین کسی که خبر میده intjعه فقط به خاطر اینکه حالintj رو ببینه، حالی که enfp تو تمام مدتی که intj با entp بود داشت ، به خاطر همینم بود که اینکارو کرده بود . وقتی به اندازه کافی حالش سرجاش نبود ، تنها چیزی که ذهنش اهمیت براش قائل بود ، تنفر از entp بود و خب حالا میتونست انتقام تموم احساساتی که برای intj هدر داده بود رو بگیره. intj فقط بهتش زده بود و قلبش درد میکرد ولی فقط لحظه مرگ خیالی entp از جلو چشمش میگذشت. isfj هم از یه جایی با خبر شده بود و تصمیم به همکاری و قرار دادن اطلاعاتی که از entp میدونست به پلیس گرفت و از حرفای مبهم و عجیب و نامرتبط entp که فقط واسه دست انداختن isfj گفته بود ، به این نتیجه رسیدن که این میتونه خودکشی باشه ولی هرکس که اون رو برای یه لحظه وقتی entp خودش بود،میدید هیچوقت قبول نمی کرد که entp ممکنه حتی به خودکشی فکر کرده باشه ولی اگه این قتل انقدر طبیعی بوده که enfpبا اینکه کنترل احساساتشو نداشته تونسته اون رو خودکشی جلوه بده قطعا دست یکی دیگه هم تو کار بوده واون کسی بوده که به اندازه کافیentpزندگیشو بهم ریخته بوده و مچشو تو تمام فرارای مالیاتی گرفته بوده. #Istp کسی بود که برنامه قتل رو برای enfp که حاضر بودهرکاری واسه آرامش احساساتش بکنه ریخته بود و خودش ناظر بود تا همه چی خوب پیش بره، چند بار هم قتلو شبیه سازی کرده بودن و اون روز istp فقط آروم و منتظر نشسته بود تا خبر مردن entp ، کسی که شرکتی که istp توش مدیر داخلی بود رو از دور خارج کرده بودبهش برسه ولی intj به زودی انتقام میگرفت...
_____
شخصیت اصلی: #infp
من و #enfj عاشق هم بودیم و همین سال پیش ازدواج کردیم
زندگی ما خیلی خوب بود. دوست #intp ام چون به زندگیم حسودی میکرد یه روز وقتی تو یه کوجه تنک و تاریک بودم گردنم رو گرفت و سرم رو برید. من و بچم از دنیا پر کشیدیم.
اون روز یه #infj با اکیپشون داشتن از اون کوچه میگذشتند که با یه خانم حامله مرده مواجه شدن. Infj جیغ بنفش کشید و جسد منو برد پیش پلیس . بهترین دوستم یعنی #esfj مسئولیت پرونده رو بر عهده گرفت و بعد از چند ماه به #estj شک کردن چون تو اکیپ infj بود و از یه زن مرده که از گردنش خون سرازیره هیچ تعجبی نکرد و تازه خوشحال شد چون از دوستای عشقم بود و می گفت حقشه ولی estj بلاخره لو داد. اون #istp رو استخدام کرده بود تا منو بکشه
Enfj وقتی فهمید یه مشت زد تو چهرهistpواون نابیناشد
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
#esfj: عاشق اون بودی.
#entp: بیشتر از خودم.
esfj: چرا میخندی.
entp: ضایع نیست.خیلی براش خوشحالم.
esfj: تو دیگه چی ای!
entp: صادقانه بگم مرگ اغاز و پایان همه چیزه.
همیشه در حال جنگیدن بود.
مبارزه تموم شد.
حالا اغاز دنیای جدید رو پیشه رو داری.
*esfj متوجه حرف های entp نمیشه به حجمی از دست اون عصابانیه که بلند میشه و در و میکوبه.
esfj: به #istp بگید بیاد دوباره جوری که صحنه قتل رو پیدا کرده توضیح بده.
#enfp به تلفن esfj زنگ میزنه.
_میخوام اعتراف کنم
+شما؟
_نمیخوام تو رسانه ها پخش شه.
*esfj اشاره میکنه تماس رو ضبط و ردیابس کنن -تلاش نکن +چی -کسی که اون روز #infp رو به قتل رسوند #isfj ه. +مدرکی داری که ثابت کنه -من اون روز هراهش بودم. گفت میره دوستش رو ببینه... وقتی برگشت حس منتشر میکرد و دستاشو مخفی میکرد و در نهایت خواست اونو پیش یکی از دوستاش که خدمتمار (شخصی که خانه را تمیز میکند) ببرم.
دیگه نمیتونم بیشتر بگم.
*قطع میکنه
esfj: ردیابی شد؟
_خیر
*دم در خونهisfj
سلام خانم میتونیم باهاتون مصاحبه کنیم
پرونده isfj:
نام:isfj
نام خانوادگی:mbti
سن:۳۲
شغل:مادر
مظنون به قتل infp.
رد میشود
پرونده حل نشده ۱۶سال بعد: چرا enfp:اون همیشه مال من بود...ولی زدیدش -کی +infp...entp از من دزدید محکوم به اعدام قتل درجه 1
_____
ونسا:با اون جف رئیس احمقم دعوام شد چارلی اونی که همیشه لای پرونده هاس بهم یکم اب داد،ادم خوبیه ولی یکم عجیبه،تاد خیلی سر به سرش میزاره اما براش مهم نیس اما یه بار که تاد سربه سرم گذاشت چارلی وارد جریان شد یه بار هم بین پرونده ها بود و عصبانی به نظر میرسید، امشب شوهرم بن زودتر رفت. پشت کامپیوترم ،یکم سرم گیج میره و پاهام سسته باید برگه هارو بیارم اما تنم سنگین شدونقش زمین شدم ،چارلی:فکر کنم کاملا بی حس شدی ،چارلی اروم دستمو کنار زد و تیغ جراحیش رو در امتداد قلبم کشید به نفس نفس افتادم.یک ساعت بعد :مرلین: ونسا کارت تموم شد؟باید بر.. صدای جیغ*
کارتر مضنون اصلی کیه؟ کارتر:جف ولی ابهاماتی وجود داره تاد دائما پوزخند میزنه و همینطور قلب ونسا نیست
ونسا: #entp جف: #estj تاد: #estp. بن: #estj چارلی: #intp
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
وقتی #ESTJ به قتل رسید کسی ناراحت نشد !
برای خیلی ها حتی مهم نبود که چه کسی باعث مرگش شده .
#ISFJ که اون رو قبلا میشناخت ، وقتی ESTJ رو توی اون شب بارونی پیدا کرد ، کاملا تو خون خودش غرق شده بود .
ISFJ با دست های لرزون دست اش رو روی صورتش گذاشت و شروع به جیغ زدن کرد ، درسته که ESTJ هیچوقت کامل متوجه احساسات پاک و ساده اون نبود و این همیشه نارحت اش میکرد ولی هیچوقت راضی به مرگش نبود ! چون از درون اون رو به خاطر محکم بودن و قابل اعتماد بودنش تحسین میکرد....فقط باید از سختگیری هایش کمی کم میکرد ، بیشتر به احساسات دیگران توجه میکرد و از زندگی اش لذت میبرد ! شاید اگر این ویژگی ها رو داشت هیچوقت رفاقت اش را با ESTJ رها نمیکرد...او کسی بود که تا ساعت ها زیر بارون برای ESTJ گریه کرد
#ENTJ خودش رو به سرعت رسوند ، بارون به شدت سریع می بارید ، پلیس ها همه جا رو پر کرده بودند . سعی می کرد محکم به نظر برسد ! ولی خب مگر ENTJ ها احساسات ندارند ؟ نمی خواست مرگ ESTJ را قبول کند ، وقتی بالای سرش رسید متوجه حضور ISFJ شد که رها از همه دنیا مشغول اشک ریختن بود ! چقدر اوهم دوست داشت گریه کند ، ولی خب به این فکر کرد که اشک ریختن برای ESTJ فایده ای هم داره ؟ دستان ISFJ کاملا آغشته به خون بود ! ENTJ با اینکه خیلی سریع خودش را رسانده بود ولی مثل همیشه مرتب بود ! این دفعه اوهم بی توجه به اوضاع اطرافش با زانو خودش را در خون ESTJ انداخت و با دست اش سعی میکرد خون رو از صورت کسی که دوست اش داشت کنار بزند ! دندان هایش را به هم فشار داد و در گوش ESTJ آرام نجوا کرد : عزیزم ! انتقامت رو میگیرم !
این دفعه او هم بی توجه به اوضاع اطرافش با زانو خودش را در خون ESTJ انداخت و با دستش سعی کرد خون رو از صورت کسی که دوستش داشت کنار بزند ! دندان هایش را به هم فشار داد و در گوش ESTJ آرام نجوا کرد : عزیزم ! انتقامت رو میگیرم !
#ISTJ دست اش را روی شونه ENTJ گذاشت و اون رو متوجه خودش کرد ، ENTJ عزادارانه و با جذبه زیادی از جایش بلند شد ، سر و پایش کاملا خونی شده بود و باران کاملا خیس اش کرده بود ! ISTJ نمیدانست چه باید بگوید ، شاید چون اون رو برای همچین موقعیت هایی نساخته بودن که البته ENTJ کارش رو راحت کرد و از اون خواست که به عنوان مسئول پرونده فقط گزارش یافته هاش رو بیان کنه . و اضافه گویی نکنه !
#INFJ با تعجب دره خونه رو باز کرد ، ENTJ با ضربه ای یقه پیراهنش رو گرفت و اون رو به دیوار کوبید ! وبا عصبانیت گفت تو کسی بودی که اون رو کشته مگه نه ؟ چون همیشه با انتقاداتش اعصابت رو بهم میریخت ! فقط تو میتونی انقدر افتضاح از اسلحه استفاده کنی و به جای کشتن راحت طرفه مقابلت اون رو آبکش کنی ! ISTJ دستور داد که اون دوتا احمق رو از هم جدا کنند ! فشار زیاد اعصاب INFJ رو بهم ریخته بود و ناسزایی نثار ENTJ کرد ، وقتی پلیس ها از INFJ بازجویی کردن متوجه شدن که اون تمام شب رو با ENFJ بوده و خب گفته با اینکه از ESTJ خیلی متنفر بوده ولی متأسفانه اون کسی نیست که ESTJ رو کشته ! و اصلا تا حالا تو عمرش اسلحه دست نگرفته !
روز ترحیم فرا رسید ENFJ# خیلی خوشحال به نظر میرسید و قاتل هنوز پیدا نشده بود !
#INTP قاتل واقعی جریان اون شب بارونی از دور مراسم ترحیم ESTJ رو تماشا میکرد و از قهوه اش لذت میبرد !
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
ساعت ۲۳:۳۰ رو نشون میداد ، همه تو اداره پلیس درحال انجام پرونده هاشون بودن ، #estj چهل و پنج دقیقه بود که از بیرون اومده بود ، و مثل همیشه پرونده شو زودتر از بقیه تموم کرد .
همون لحظه تلفن اداره زنگ خورد : الو بفرمایید .
پشت خط : کمککککک..... ک.ک.ک.کککمکک ، دوستم مرده ، به قتل رسیده ...
_آدرس رو بگید و تلفن رو قطع نکنید !
+نمیدونم ......آدرس بلد نیستم .
_باشه ما لوکیشن شما رو پیدا کردیم همکارای ما همین الان راهی جایی که هستید شدن ، لطفا تلفن رو قطع نکنید و محل قتل رو ترک نکنید ، علائم حیاتی دوستتون و چک کنید ...
چندین دقیقه بعد
Estj همراه کارگاه #istp وارد محل شدند .
در خونه کاملا باز بود ، قتل توی اتاق پذیرایی اتفاق افتاده بود ،
فردی با موهای سفید بلند و لباس سبز درحال گریه کردن بود ، با دیدن پلیس ها گریه اش بیشتر شد و با لکنت حرف میزد :
_د...د...دوستم.....مرده.....
Estj : شما کی هستید ؟ و چه ساعت رسیدید به صحنه قتل ؟
_م...مم...من #infj....دوس..سس.دوسته...e..enfp ......نیم ساعت....پیش رسیدم و همینکه.... رسیدم بهتون زنگ...... زدم .
Estj: بهتون چند دقیقه وقت میدم تا خونسردیتون رو حفظ کنید تا وقتی صحنه رو بازرسی میکنیم لطفا سعی کنید تا این شوک رو هضم کنید تا بتونید جواب درست به سوال های ما بدید.
Infj همینطور که سعی میکرد جلوب گریه هاشو بگیر باشه ای گفت .
Estj رفت سراغ istp: خب نظرت چیه ؟
Istp : جالبه قاتل با نقشه ی قبلی دست به اینکار زده .
Estj : چطور ؟
Istp : به پشت افتاد که یعنی از جلو مورد حمله قرار گرفت، آثار چاقو از مستقیمه ولی چاقویی رو زمین نیست که یعنی ممکن کجا باشه ؟ و تازه رو به روی کمد دیواری مرده یعنی قاتل از تو کمد دیواری بهش حمله کرده ولی انگار این چاقو ها بهش پرتاب شدن و چون تعداد زخم ها یجوره انتظار میره که چاقو ها یکسان و در یه زمان مشخص همزمان پرتاب شده ولی دلیل مرگ زخم چاقو نیست .
Estj : پس چیه ؟
Istp : از قبل توسط یه چیز دیگه مورد تهدید قرار گرفته و مرده .
Estj : به بقیه بچه ها خبر دادم تو راهن .
دختر موهای کوتاه سبز و لباس کت و شلوار مشکی به تن داشت .
Istp : از بیرون اومده بود و غافلگیر شده ، بهتره از دوستش سه سری سوال بپرسیم .
Infj سعی میکرد آرامش خودشو حفظ کنه و درست بدون لکنت جواب بده .
Istp : دوست خیلی صمیمی با مقتول بودید؟
Infj : بله
Istp : چرا اومدید دیدنش اونم این موقع شب؟
Infj : اون خبرنگار و میخواست پرونده یه قتل مشکوک رو دوبار باز کنه و قاتل واقعی رو ببره بالای دار.
Istp : شما در جریان پرونده بودید؟
Infj : نه ، فقط میدونم که قاتل یکی از این بالا دستا بوده
Istp : از کجا میدونید ؟
Infj : چون #enfp میگفت طرف میتونه از موقعیت سوء استفاده کنه و پرونده رو لاپوشونی بکنه .
Istp : میدونید امشب به دیدنه کی رفته بود ؟
Infj : آره ، رفته بود دیدن یکی از دوستای دوران دبستانش که الان تازه از زندان آزاد شده ، بخاطر پرونده رفته بود سراغش ، به من خبر داد که دو ساعت بعد بهش زنگ زنم و اگه برنداشت بیام خونش که دیدم مرده .
Istp : اسم دوست مقتول رو میدونید ؟
Infj : اسم #entj
Istp : مقتول با کسی در رابطه نبودن یا درباره این جریان پرونده ای که قبول کردن با کسی درمیون نذاشتن ؟
Infj : بجز من و اون دوستش نه ، کسی رو نداشت که دوست داشته باشه ولی یکی از باشگاه والیبالش اونو دوست داشت، اسمش #estp بود .
Istp : ممنون بابت همکاری.
Istp رو کرد به estj : نظری نداری ؟
Estj : شاید همین entj نامی کشتتش.Istp : فردا برو ازش بازپرسی کن .
Estj سری تکون داد و رفت برای کمک به بقیه بچه ها.
فردا اتاق بازپرسی :
Estj : نمیدونم بعد از این همه سال باهات حال احوال کنم یا مثل یه غریبه برم سر اصل مطلب ؟!
Entj : من تو رو نمیشناسم.
Estj از جاش بلند شد و طرف پنجره رفت : حقم داری اون وقت فقط دو تا بچه راهنمایی بودیم با یه هدف مشترک .
Entj : تنها یه هدف نبود ، اهداف مشترکی برای رسیدن داشتیم ولی تو جبهتو عوض کردی !
Estj : فکر نمیکنی من باید تو رو متهم کنم نه تو من رو .
Entj : مسئله چیزه دیگه ای، خیلی به این جزئیات گیر نده .
Estj : درست میگی ! خب اعتراف کن ، رک و راست حقیقتو روی این صفحه بالا بیار .
Entj : چه حقیقتی وقتی تو هرچی که دوست داری توی پروندت مینویسی .Estj : خیلی باهوش تر از دوران بچگی هات هستی ، پس فقط یه سوال میخوام ازت بپرسم ، میخوای زنده بمونی یا برای حقیقتی که enfp فدا شد بمیری .
Entj : اون تو رو شناخت برای همین مرگ انتخاب کرد ، همچنین من.
Estj : پس نمیخوای زنده بمونی و داستان کشتنشو ازم بشنوی .
Entj : چه فایده ای داره ، مگه داستانش میتونه برش گردونه .
Estj : بیخیال تو که نمیخواستی برای رو کردن پرونده پشت اون قایم شی ؟
Entj فقط به Estj نگاه میکرد .
سناریو جنایی~🩸🔪
داستان نویس: #INTJ
کسی که عاشقم بود: #INTP
ولی چون من تنهایی رو دوست داشتم و اعتقادی به عشق نداشتم بهش جواب رد دادم. ولی اون جنون گرفتش و خیلی عصبی شد. ولی یه جایگزین داشت که از من متنفر بود که اون ادم #ISTJ بود. ISTJ چون INTP رو خیلی دوست داشت. واسه همین وقتی فهمید من به INTP جواب رد دادم به یکی از دوستاش گفت که مسئول قتل من باشه و وقتی منو کشت جسدمو یه جایی پنهان کنه. البته INTP این قضیه رو نمیدونست
ولی بعد مدتی خود INTP جسد منو پیدا کرد.
ولی چون #ENFJ بهترین دوستم بود و فقط اونو داشتم مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت.
و بعد جست و جوی زیاد به یه مظنون رسید که اونم #INFJ بود. چون INFJ با INTP دشمنی داشت چون پنهانی منو دوست داشت ولی وقتی فهمید INTP اعتراف کرده به من به همه گفت که INTP، منو کشته.چون اون زمان فقط ما باهم بودیم. ولی کسی باور نکرد و INFJ به دردسر افتاد.
ولی قاتل واقعی #ESFJ بود، چون ISTJ به ESFJ گفته بود که منو بکشه و کاری کنه که INTP جسد منو پیدا کنه و کسی که خیلی منو بعد INTP دوست داشت یعنی INFJ فکر کنه که INTP منو کشته چون جواب رد بهش دادم. ولی ENFJ تونست قاتل اصلی رو پیدا کنه و به طرز وحشتناکی ازش انتقام بگیره.ISTJ هم پا به فرار گذاشت و بلیط هواپیما گرفت تا بره جایی که هیچکس پیداش نکنه. ولی #ENTJ و ENFJ و #ESTJ با لباس های مبدل مهماندار و گریم صورت فهمیدن که چی شده و ISTJ رو از هواپیما پرت کردن پایین.....
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
داستان از زبان راوی :
مدت زیادی بود که #intp همه چیز و همه جارو #estj میدید ، دیگه خبری از عشق های لحظه ای نبود و حتی دیگه دغدغه کار هم براش بی معنی بود ، مدت ها بود که فقط با estj وقت میگزروند
سعی میکرد علارغم اینکه درونگراست و ساکته بیشتر با estj صحبت کنه ، بهش محبت کنه و کار هایی رو که estj رو خوشحال میکنه انجام بد ، حتی مرتب تر و با نظم تر از قبل به نظر میرسید
تا اینکه اون شب با estj بحثش شد
سر چیزی که اصلا کسی فکرشو نمیکرد
خب estj کنجکاوی کرده بود و دفتری که همیشه رو میز intp بود رو خوند و اون دفتر محرم تمام راز ها و حرف های نگفته intp بود
اونجا بود ک فهمید intpدوستش داره و تا اون جمله (من حاضرم برای estj جهان رو زیر و رو کنم )خوند intpسر رسید و سر اینکه بی اجازه وارد اتاقش شده و به حریمش احترام نزاشته بحث کردن و estj بعد یک بحث مفصل از خونه intp رفت
بدون اینکه خبر داشته باشه اون شب آخرین شب زندگیش بوده
و اما سر مراسم خاک سپاری estj غیر منتظره ترین اتفاق افتاد و این اتفاق اومدن #esfp بود که روی intp کراش داشت و از اینکه intp از estj خوشش میومد کینه کرده بود و منتظر انتقام بود که بالاخره این کارو کرد
وسط مراسم بین گریه های #istp بهش اعتراف کرد و با لباس سفیدی که پوشیده بود شروع به مسخره بازی کرد و باعث شد شخصیت ارومی مثل intpعصبی بشه و یه دعوای حسابی صورت بگیره
وسط دعوا تنها کسی که غرق بود در افکارش و بی اراده اشک میریخت و فیس بی جونی داشت #infj بود که اون شب رفته بود تا رفیق قدیمیش estj رو ببینه و اون رو بی جون و غرق در خون پیدا میکنه و تقریبا دیگه از اون شب عین یک جسد متحرک شده بود
و این وسط #infp دل نازک ما نمیتونست این حجم از غم رو بین دوستاش ببینه
و میخواست از تواناییتواناییاش و شغلش برای کمک به دوستش intp و پایمال نشدن خون estj پیدا کنه پس تصمیم گرفت این پرونده رو به عهده بگیره و کمی از رنج intp رو کم کنه
طی تحقیقات infp ، از روی بعضی از اتفاقات مظنون شد به #istj
البته دلایل قابل قبولی داشت
یک، istj در مراسم estj حضور نداشت
دو، ساعت حدودی کشته شدن estj ، istj خونه نبوده
سه، چاقو خونی که تو خونه istj پیدا شد
چهار ، دعوا تلفنی بین estjو istj که در آخر مکالمه istj به وضوح estj رو تهدید میکنه که (مطمئن باش به دست خودم میمیری )
و ...
و تقریبا infp حکم بازداشت istjرو میگره که با چهره رنگ پریده و اوضاع آشفته istp جلوی خودش مواجه میشه
از دهان istp فقط چند کلمه خارج میشه
(من ...
کسی رو که ...
از بچگی عاشقش بودم ...
کشتم ....
من ...
من ... estj ... رو
کشتم ....
)
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو ترسناک~💀🥀
همونجور که صداهاشون توی ذهنم اکو میشد کلید رو توی قفل چرخوندم. بااینکه پیشنهاد اون مرد #intj رو قبول کردم و عمارت رو خریدم ولی هنوزم حرفهای دختره #isfj باعث نگرانیم میشد. بیخیال! اون مرد خیلی جذاب و خوشتیپ بود و حرفاشم منطقی و دقیق. ولی دختره..ممکنه از اون ترسو های توهمی باشه. درِ عمارت چقد سنگینه! اینجا واقعا قدیمیه! چقدر ستون و درهای کنده کاری شده داره! ولی نسبتا تمیزه. خیله خب بریم برای شروع تمیز کاری!
چند هفته بعد
_بعد از چند هفته هنوز تمیز کردن عمارتت تموم نشده؟ تو واقعا تنبلی #intp !
خندیدم و گفتم:خودتم دست کمی از من نداری #infp !
دستی تکون داد و رفت. منم کلیدم رو در آوردم. یهو صدایی از پشت سر شنیدم. سرمو برگردوندم. سایه محوی دیدم که فرار کرد. وحشت زده برگشتم و تند تر کلید رو توی قفل چرخوندم. دوباره صدایی شنیدم. با ترس برگشتم و .. اه بازم این دختره isfj عه!
isfj : سلام..امیدوارم هنوز اتفاقی واست نیافتاده باشه..میخواستم دوباره بهت هشدار بدم.هرچه زودتر این خونه رو ترک کن.صاحبهای قبلی خونه
موقعی که رفتن واقعا وحشت زده بودن
با عصبانیت گفتم: لطفا بس کن! نمیخوای دست از سرم بر داری؟ همه ی اینا توهمه! میفهمی؟ توهم! هیچ روحی در کار نیست!
رفتم داخل. هنوز در رو کامل نبسته بودم که صدای isfj به گوشم خورد: توهم نیست! #entj ام روحها رو دیده بود!
در رو بستم و بهش تکیه دادم. entj دختر منطقی و جدی ای بود. اون و توهم؟ نفس نفس میزدم. صدای تپش قلبم رو می شنیدم. کف دستام عرق کرده بود. یهو صدای بلندی شنیدم و همه جا تاریک شد! دستامو روی سرم گذاشتم و بلند جییییغ کشیدم! چند ثانیه بعد آروم چشمامو باز کردم. چیزی نبود. فقط یه رعد و برق زد و برقا رفتن. کورکورانه دنبال گوشیم گشتم. اه لعنتی خاموشه! همه پنجره هارو باز کردم و پرده هارو کشیدم. باوجود سرما و بارون ولی حداقل کمی نور توی خونه میومد. خودمم کنار پنجره نشستم. احساس میکردم یکی منو زیر نظر گرفته. دوباره اون سایه رو بین درختهای جنگل دیدم! خیلی وحشت زده م. با ترس پنجره هارو بستم. نمیدونم جایی هست که بتونم شمع یا همچین چیزی رو پیدا کنم؟ یهو یاد زیرزمین افتادم. intj بهم گفته بود این خونه یه زیرزمین داره ولی تاحالا توش نرفته بودم. اروم راه زیرزمین رو در پیش گرفتم. در زیرزمین رو باز کردم و واردش شدم. همه جا تاریک و خاکیه. یهو پام روی چیزی رفت. سرمو پایین گرفتم و نگاهش کردم. چند ثانیه طول کشید تا بتونم توی تاریکی تشخیصش بدم. یه تیکه زبون انسان بود!
با صدای بلند جییییییییغ کشیدم و دویدم بیرون. یهو خودمو نزدیک اون سایه ی مرموز دیدم. تنها کسی بود که میتونستم ازش کمک بخوام. نزدیکتر شدم و اون سایه بیشتر و بیشتر به یه انسان تبدیل شد. پسری با موهای خیس که توی صورتش ریخته بودن و داشت تند تند مداد و قلمو هایی رو جمع میکرد و توی کوله پشتیش می ریخت. وحشت زده ازش کمک خواستم. انگار آدم بدی نبود. #isfp فقط یه پسر نقاش بود که از جنگلهای اطراف خونه م خوشش میومد. بهم گفت میتونم شب رو توی خونه ش بمونم. یه اتاق اضافه توی خونش داشت. پتوهارو دور خودم پیچیدم و سعی کردم همه چیرو فراموش کنم. یهو چهره #istp جلوم نمایان شد که گفت: خودم کارتو تموم میکنم!
با وحشت از خواب پریدم. istp همسایم توی خونه قبلیم بود ولی من کاری به کارش نداشتم. هی! نکنه مسئله infp عه؟ istp چند روزی بود که بی دلیل به infp که به خونه من میومد گیر میداد. بحث های عجیبی بینشون بود که من اصلا سر در نمیاوردم. از روزی که اون بحث ها شروع شد istp اصرار کرد خونه م رو عوض کنم. ولی من مقاومت میکردم. آخه خونه مو دوست داشتم! تا زمانی که intj پیشنهاد این عمارت با قیمت عالیشو بهم داد و قبول کردم. یهو صدایی از بالای سرم شنیدم. از جا بلند شدم. intj بالا سرم بود! جیغغغ کشیدم و رفتم سمت اتاقِ isfp. در رو باز کردم که با جنازه خونیش توی تخت خواب مواجه شدم! همین که سرم رو برگردوندم که فرار کنم intj رو جلوی صورتم دیدم. بلند تر جیغ زدم و به سمت جنگل فرار کردم! intj جوری دنبالم کرد که توی زیر زمین خونه خودم دویدم. چراغ زیرزمین ناگهانی روشن شد. با اینکه برقا رفته بود! همین که برقها روشن شدن با قبری که جسد تکه تکه شده ی infp توش افتاده بود روبرو شدم! با همه توانم جیییییغ کشیدم! یهو #estj از انتهای زیر زمین جلو اومد و گفت: ترسیدی؟ دوستش داشتی مگه نه؟
از شدت ترس نفسم بالا نمیومد. estj گفت: کارم خیلی تمیز بود. بعد از اینکه با معشوقم istj ازدواج کردم و به این خونه اومدم و صبح اولین روزی که توی این خونه ی لعنتی بیدار شدم با جنازه ی معشوقم روبرو شدم به خودم قول دادم نزارم هیچ کسی بتونه با دوست و معشوقش لبخند بزنه! اولیش entjو intj بودن!
سناریو ترسناک~💀🥀
کلیدعمارت جدید روازصاحب قبلیش یعنی #estj گرفتم.با خیالی خوش که فکر میکردم قراره تو عمارت جدید زندگی خوب و آرومی داشته باشم وارد عمارت شدم وبه محض ورودم #entj زنگ زد و گفت که خواب وحشتناکی دیده و میخوادتجدیدنظری راجع به عمارت بکنم.گفتم که اصلا نگران نباشه و من راجبش تحقیق کردم.ساعت از نیمه شب گذشته بود هنوز به خواب تو عمارت عادت نکردم که یهویی صدایی از بیرون شنیدم.ازپنجره #esfp رودیدم باچشمای ترسناکش بهم خیره شده بودترس وحشتناکی تودلم افتاد. بعد از اون شب،esfp شب های دیگه هم بیرون پرسه میزد.صداهای ترسناک زیر زمین خواب روازچشمام گرفته بود دلو زدم به دریا و به طرف زیرزمین رفتم جسدentj روزمین بودبیهوش شدم وقتی چشم باز کردم روحentj رودیدم هردومون به جسمامون نگاه میکردیم که توسطesfpدرحال متلاشی شدن بود
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
• سناریوی شما از آرت شماره ۲⛩🗡
📮 سانرایو کشوری عظیم با مردمانی راضی داشت ملکه ی این سرزمین #entj بود. برادر این ملکه #istp بود که وزیر ارشد بود. این دو خواهر و برادر بسیار عالی بودند روزی ملکه #istj ی خبیص . قیامی میکند بر علیه سرزمین سانرویو مردم تا این قضیه را از طرف entj شنیدند زود به entj گفتند در این سال ها هیچی برای ما کم نگذاشتند. پس ما در این جنگ شرکت خواهیم کرد حتی #infp هم شرکت کرد او اشک ریزان جزع سربازان شد #entp نمک نشناس و خیانت کار هم به کشور خود خیانت کرد او در ابتدا infp را گروگان گرفت #intj تلاش کرد و با عقل خود توانست که infp را از دست دشمنان اسیر کرد سپس istp
وزیر کشور پیشنهاد سلاح را داد بمب اتم با اصلاح چند نفر entj با دستگاه موافقت. با کمک خداوند جانسون پودر شد. البته مردم این کشور در عمان بودند همه خوشحال
___________
📮 Istj
پسر امپراتور entj بود و عاشق درس و علم بود
امپراتور entj هم که خیلی خوشحال بود همچین پسری دارد و برای همین بهترین معلم ها را معلم او کرد
بهترین معلم آن شهر #estj بود و به istj خیلی خوب درس میداد
چندین سال گذشت و istj درس هایش را به اتمام رساند
دیگر وقت آن بود که istj برای خود همدمی پیدا کند
istjدوست داشت فردی همسر او شود که آن را دوست داشته باشد
بنابراین istj به شهر رفت(با لباس های مبدل)
همینطور که داشت راه میرفت چششمش به یک دختر زیبا و ملیح افتاد و دلش به لرزه افتاد
آن دختر istp بود که در یک رستوران کوچک کار میکرد و کارفرمای آن entp بود و رستوران مال آن بود
istp
با entp دوست بود
istj
برای اینکه به دختر نزدیک تر شود رفت در رستوران غذا بخورد و چیزی سفارش داد
پارت اول
___________
📮 Istp
زیاد از istj خوشش نیومد برای همین به entp گفت که سفارش istj رو آماده کنه و ازش بپرسه
istj
با خودش فکر کرد که معلومه که entpنمیاد همچین کاری رو بکنه چون صاحب رستورانه ولی با این حال entp اومد و سفارش istj رو پرسید
istj هم غذاش رو خورد و رفت
istj هرروز به آن رستوران میرفت و ناهار و شامش را انجام خورد
istp
هم که براش عجیب بود رفت و از istj گفت که چرا هنوز به اینجا میایید؟
Istj هم هول شد و اممم اممم کرد و گفت که غذا های شما خیلی خوشمزست
چند روز گذشت و istp دیگه از اون رستوران رفت و دیگه اونجا کار نکرد
وقتی istj به اون رستوران اومد دیگ istp رو ندید
دیگه نتونست تحمل کنه و رفت که از entp بپرسه
وقتی پیش entp رفت یهو entp اونو کنار دیوار گرفت و بهش گفت که دیگه نزدیک istp نشه
پارت دوم
___________
📮یک روز یک شاهزاده خانومی بود که تمام مردم آن شهر عاشقش بودن یک از این روز ها یکی از رعیت هاا عاشق Infp یا همون شاهزاده خانم شد اون یا Estp به پادشاه یعنی Estjگفت که من عاشق دخترت ام و می خوام باهاش ازدواج کنم پدر infpهم گفت که توی رعیت می خوای با دختر من ازدواج کنی؟😂بامزه اگه واقعا می خوای باید با چشم بسته با شیر ها بگنجی. بعد هم estp قبول کرد infp تو میدون estp رو دید و به عشق در نگاه اول معتقد شد...
#فیلم هندی
# اصغر فرهادی
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
• به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا روتینی دارین که به نظر بقیه عجیب میاد؟
💬ی روتین عجیبم اینکه هر ماه به همه رفیقام(چون زیادن) و اقوامی ک دوسشون دارم پیام میدم و رنگ میزنم کلن حاشونو می پرسم
یه روتین هفتگیم که دارم اینکه میشینم وقایع زندگیم و کشور و دنیا کلن هرچی اون هفته پیش اومده رو روی کاغذ می نویسم و تحلیل می کنم
#estj
_______________
💬من یه #4w5 ام و عادتی که دارم اینه که وقتی گریه میکنم خودم خودمو بغل میکنم و به خودم دلداری میدم و این موضوعو از همه پنهون نگهش داشتم
_______________
💬غیب و ظاهر شدن چون که یه اتفاق یا شخص جالبی اون ور دیدم و دوباره بعد چند ثانیه برمیگردم. گاهی منجر به خطر جیغ میشه🙂
_______________
💬به عنوان یه #intp
جوییدن مو و میک زدنه ته لوله خودکار تا وقتی که مزه جوهرش حس کنم یا توانایی خوابییدن به مدت 56 ساعت بدون بیداری .
_______________
💬اینکه هر روز وقتی میخوام بخوابم شروع میکنم داستان هایی که تو ذهنم ساختم رو برای دوستم تایپ کردن. با وجود اینکه داستان هام به نظر خیلیا مسخرس یا بقیه فقط به فکر میکاپ و ..... هستن
#Infp #2w3
_______________
💬سلام به عنوان یه تیپ #1w9 مامانم بهم میگی عادت عجیبی که داری اینه که وقتی خواهر برادرت -با خانوادهشون_ میان خونهمون میذاری میری تو اتاقت😐😂
واقعا عجیبه؟!😐 خب آدم خسته میشه دیگه😂
_______________
💬من #type7 هستم و به نظرم چیز متفاوتی که دارم اینه که خیلی راحت میتونم هر چیزی که تو ذهنمه رو بیان کنم و نسبت به همه چیز تا جای ممکنه خوشبین باشم و اصلا سخت نمیگیرم ، نا امید نمیشم و دوباره شروع میکنم
_______________
💬#INFJ #4w5
ممکنه خودم رو توی حالت خاص تصور کنم بعدش چنان غرق بشم که اصلا نفهمم اون ساخته ذهن خودمه و فکر کنم واقعا قراره اتفاق بیفته_اگه احساساتم از طرف یه فرد که برام مهم هست ضربه بخوره و جریحه دار بشه شاید احساساتی بشم و گریه کنم و دوستام بهم میگن کمی قوی باشم این کارا چیه_ کافیه بهم یه کلمه بدید تا ازش یه داستان با توجه به ساختار یا حسش بسازم و طوری با تاب و لحن بگم که طرف باورش بشه _عاشق کتاب خوندنم معمولا بعد خوندن نقاشی شخصیت های کتاب رو میکشم و به دوستام نشون میدم 😅
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• بهمون بگین بین آشناهاتون به چه چیزی معروفین؟
💬پر حرفی😂
#type7
-----------
💬من #5w4 هستم و به کسی که میتونه بی دریغ به همه گوش بده و حوصله داره و دغدغه ی همه رو داره معروفه.
#infp
------------
💬درود
من بین دوستان بنا به تاپیم به دیونه معروف ام ولی استعداد شعر دارم
----------------
💬همه میگن تو خیلی عجیب غریب و خاصی...
یه #type4
--------------
💬خوش صحبت،نقاش
#enfp
---------------
💬فک کنم به نق نقو معروفم😂😂
#type8 هستم
----------------
💬یک #estj تایپ #1w9هستم ملقب به زینب جاساز😂 شما یه ذره جا به من بده با کلی وسیله یه جوری جاسازی میکنم که مرتب تر از وقتی خالی بود بنظر برسه. معروف به علاقه به سخنرانی و فن بیان قوی هم هستم. کلا هر وقت شروع میکنم حرف زدن میتونم راحت نظر همه رو جلب کنم. یه مقدار هم به بی احساس بودن معروفم که خودم خیلی قبول ندارم من فقط احساساتم رو خرج هر چیزی نمیکنم. و همه بهم میگم آدم خیلی مستقلی هستی که اینو کاملا قبول دارم 😂 💪🏻
---------------
💬سلام و خسته نباشید. تایپ #3w4 هست.
اطرافیان بهم میگن کمالگرا و ....
اگه بخوام کلی بگم بیشتر آدم های اطرافم فکر میکنن من به خودم فشار میارم تا بهترین باشم 🤦♀️
دوستای صمیمیم بهم میگن کتابای درسیت رو چقدر با حوصله مینویسی سراسر کتاب های ما پر از نقاشیه
من اگه کتابم نامرتب باشه اصلا نمی تونم درس بخونم 🤝😂
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• به عنوان یه تیپ xی چه چیزی بهتون آرامش میده؟
💬به عنوان یه #estj ی #type1
کار کردن پشت میزم
قدم زدن زیر بارون
بوی بارون و
بغل آدمی که دوستش دارم و آدم امنمه
و گوش دادن ب موسیقی مورد علاقم
و ورزش کردن
بهم آرامش میده
------------------
💬من به عنوان #6w5 خلوت کردن تو کوه وقتی کتاب می خونم خیلی بهم آرامش میده
------------------
💬صحبت کردن با یه نفر🥲❤️
#type7
----------------
💬به عنوان یه #intj ی #type5 حل کردن مسئله و خیالپردازی به من آرامش میده
-------------------
💬به عنوان یه #4w5و #infp
بودن توی کتابخونه خلوت و سکوت با موضوع های مورد علاقهم و نوشیدن کاپوچینو حس آرامش میده.
--------------------
💬سلام.. به عنوان یک #5w4 #intj
موسیقی،تنهایی و نوشتن یا خوندن کتاب بهم آرامش میده.
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea