سناریو جنایی~🩸🔪
نمیتونم بابت اتفاقی که افتاده ناراحت باشم. من زندگی خوبی داشتم. وقتی میگم زندگی خوب، منظور ی زندگی پر از خوشحالی نیست. من زندگی رو واقعا زندگی کردم. گاهی شاد بودم و گاهی غمگین، گاهی صحیح و سالم بودم و گاهی هم...
ماجرا برمیگرده به 1 و نیم سال پیش...
ی روز تو دانشگاه دیدم که #Enfp و #Intp به جون همدیگه افتادن. هردوتاشون دوستام بودن، نمیتونستم ی گوشه بشینم و تماشا کنم. رفتم که جداشون کنم. ازشون پرسیدم که چه اتفاقی افتاده؟
Intp: این Enfp مثل همیشه به من گیر داده که تو چرا ساکتی؟ تو چرا اجتماعی نیستی؟ تو چرا الی؟ تو چرا بلی؟
Enfj#: آره Enfp؟
Enfp: اون همیشه خیلی ساکته، چرا اینقدر افسردهای؟ ما که دوستاتیم. بیا ما با خوش باش
Enfj: عزیزم، Enfp... تو که میدونی Intp دوست نداره کسی مزاحم خلوتش بشه. اون اینجوری خوشه. تو چرا...
نذاشت حرفم تموم بشه.
Enfp: اههههه. تو هم که همش از این Intp دفاع میکنی. چرا هر وقت با یکی دعوام میشه، تو منو مقصر میدونی؟ تازه، ازت خیلی عصبانی شدم که به پارتیم نیومدی...
Enfj: آخه Enfp، تو که میدونی من دوست دارم با دوستام باشم ولی بهت که گفتم تازگیا تو جاهای شلوغ حالم بد میشه. درمورد دفعۀ قبلی هم، تو با Isfp# سر همین مسئله دعوا کرده بودی یادت نیست؟ اونم مجبور میکردی که چرا نمیخندی؟
Enfp که اعصابش خورد شده بود گفت: تو خیلی خودخواهی، اصلا به من که دوستت هستم فکر نمیکنی. منم دل دارم، دوست دارم با دوستام باشم. همش طرف بقیه رو میگیری. تو خیلی عوض شدی. افرادی که به دوستاشون اهمیت نمیدن، بهتره که بمیرن.
Enfj: منم دوست دارم با تو باشم، ولی...
نتونستم حرفم رو تموم کنم. بازم شروع شد...
دویدم سمت دستشویی. اه، لعنتی...
تازه دو هفته بود که فهمیدم مریضیم چیه...
ماجرا از برمیگرده به آخرین شامی که با #Entj خوردم. مثل همیشه عالی بود. همه چی خوب بود تا زمانی که برگشتم خونه. 3 ساعت بعد از برگشتنم به خونه، متوجه شدم که حالم داره بد میشه. رفتم دستشویی که بالا بیارم، اما از چیزی که دیدم ترسیدم. خون بالا آورده بودم.
خیلی ترسیدم، خواستم زنگ بزنم به Entj، ولی گفتم اون خیلی نگران میشه. پس تصمیم گرفتم به دوستم Esfj بگم. زنگ زدم و بهش گفتم، اومد و من رو برد بیمارستان.
آزمایش و اینا یکم طول کشید، بعد از چند وقت، متوجه شدم که سرطان دستگاه گوارش دارم. نکتۀ بدتر، جایی بود که میگفتن خیلی پیشروی کرده و 2 ماه دیگه بیشتر زنده نیستم. تو این مدت هم به زور آرایش سیاهی زیر چشمام رو میپوشوندم.
باید همه چی رو به Entj میگفتم. اون حق داشت که بدونه. اما نمیخواستم ناراحت بشه. با خودم فکر کردم بهتره باهاش بهم بزنم تا اینطوری دیگه ناراحت نباشه.
همۀ این فکرا رو دوباره توی دستشویی دانشگاه داشتم با خودم مرور میکردم. دهنم رو آب کشیدم و رفتم بیرون. یکم سرگیجه داشتم ولی بازم میتونستم راه برم. Esfj که از بچه ها موضوع رو شنیده بود، سریع خودشو رسوند به من...
Esfj#: تو رو خدا اینقدر به خودت فشار نیار. وقتی حرص میخوری بیماریت بدتر میشه. تو نباید به خودت فشار بیاری...
سر و کلۀ Entj پیدا میشه...
Entj: چی شده؟ چرا رنگ و روت پریده؟
Enfj: میشه بریم بیرون دانشگاه...
Entj: باشه. صبر کن تا ماشینم رو میارم
Entj، برخلاف چیزی که همه ازش تصور میکنن، با من خیلی مهربون بود. ی سریا ممکنه فکر کنن ما با هم نمیساختیم، اما حقیقت اینه که ما نقاط اشتراک خیلی زیادی داشتیم. ما خوشی ها و غم ها رو با هم تجربه میکردیم و هر اتفاقی که میوفتاد، ما با هم ازش عبور میکردیم. قرار بود بعد از تموم شدن دانشگاه، با همدیگه ازدواج کنیم.
از Esfj خداحافظی کردم و نشستم تو ماشین Entj
Enfj: راستش... Entj... ی چیزی هست که... که باید بهت بگم...
یهو چشمم به Entj افتاد. خیلی ترسیدم. دیدم کارد بزنی بهش خونش در نمیاد. اومدم ادامۀ حرفم رو بزنم که گفت: قسم میخورم که اون Enfp لعنتی رو بکشم. هر کسی که باعث بشه حالت بد بشه، باید بمیره. باید از روی زمین محو بشه.
یکم صبر کردم تا آرومتر بشه. بعد شروع کردم و کم کم درمورد مریضیم بهش گفتم. حدس میزدم. Entj خیلی عصبانی شد و سرم داد زد: پس بگو چرا از کرم پودر استفاده کردی، تویی که اصلا اهل آرایش نبودی. شک کردم که ی چیزی درست نیست اما هیچوقت فکر نمیکردم...
از کارش و دانشگاه مرخصی گرفت و 1 ماه تمام، با هم رفتیم مسافرت، بهترین مسافرت عمرم بود. ولی نمیدونستم که این مسافرت، آخرین مسافرتم خواهد بود.
بعد از یکماه، Intp اون کسی بود که جسدم رو پیدا کرد. بررسیهای پزشک قانونی نشون میداد با ی گلوله تو مغزم مردم و اعضای دیگۀ بدنم سالم هستند و ی نامه از Enfp که با مضمون اینکه حق به حق دار رسید.
سناریو جنایی~🩸🔪
به قلم ISTJ# . MA
قدم هایم با احساس کردن وجودش تند ترشد ناگهان مرا در کوچه ای تاریک به سمت خود کشید نفسی کشید وگفت با ید یه چیزی بهت بگم گفت:دوست دارم... بدون تردید درخواست اورا رد کردم وکوچه را ترک کردم باخود گفتم: به جزنبودعلاقه اینکه با کراش دوستم دررابطه باشم غیر ممکنه.
صدای ویبره گوشی مرا به خودآورد درآن پیام از تمام کردن رابطه ماگفته بود مرا از خود بی خود کرد باعجله به ساحل برای دیدنش رفتم خواستم که رشته های این رابطه ازهم گسسته نشود اما تلاشم بی فایده بود چند ساعتی در ساحل نشسته بودم همه #ISFp را مظنون به قتل میدانستند اما بعد از او #INTJ درمقابلم بااخمی پراز نگرانی گفت: چرا انقدر دوسش داری؟
بدون جواب از جایم بلند شدم وبه راه افتادم
میان راه گفت: دوست دارم از حرکت کردن متوقف شدم به سمت او برگشتم و گفتم: تمومش کن توجوابتو گرفتی کمی مکث کرد وگفت: اگه قرار نیست مال من باشی پس مال هیچکس دیگه هم نیستی مرا به جنگل برد من در جنگل زیر هزاران برگ وگِل ماندم وباران همدم من شد.
چند روز بعد #INTP برای رفتن به کوه متوجه جسد من شد#ESTP که صمیمی ترین دوست بودو از هرکسی بیشتر خوشحال از مرگ من شد وظیفه پرونده من را به عهده گرفت تا به طور کامل از نابود شدن رقیب عشقی خود مطمئن شود
اما پس از چند روز INTJخود را به عنوان قاتل من معرفی کرد
واین پرونده حاصل نفرتی بود که برگرفته از عشق بود
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
داستان نویس: #INTJ
کسی که عاشقم بود: #INTP
ولی چون من تنهایی رو دوست داشتم و اعتقادی به عشق نداشتم بهش جواب رد دادم. ولی اون جنون گرفتش و خیلی عصبی شد. ولی یه جایگزین داشت که از من متنفر بود که اون ادم #ISTJ بود. ISTJ چون INTP رو خیلی دوست داشت. واسه همین وقتی فهمید من به INTP جواب رد دادم به یکی از دوستاش گفت که مسئول قتل من باشه و وقتی منو کشت جسدمو یه جایی پنهان کنه. البته INTP این قضیه رو نمیدونست
ولی بعد مدتی خود INTP جسد منو پیدا کرد.
ولی چون #ENFJ بهترین دوستم بود و فقط اونو داشتم مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت.
و بعد جست و جوی زیاد به یه مظنون رسید که اونم #INFJ بود. چون INFJ با INTP دشمنی داشت چون پنهانی منو دوست داشت ولی وقتی فهمید INTP اعتراف کرده به من به همه گفت که INTP، منو کشته.چون اون زمان فقط ما باهم بودیم. ولی کسی باور نکرد و INFJ به دردسر افتاد.
ولی قاتل واقعی #ESFJ بود، چون ISTJ به ESFJ گفته بود که منو بکشه و کاری کنه که INTP جسد منو پیدا کنه و کسی که خیلی منو بعد INTP دوست داشت یعنی INFJ فکر کنه که INTP منو کشته چون جواب رد بهش دادم. ولی ENFJ تونست قاتل اصلی رو پیدا کنه و به طرز وحشتناکی ازش انتقام بگیره.ISTJ هم پا به فرار گذاشت و بلیط هواپیما گرفت تا بره جایی که هیچکس پیداش نکنه. ولی #ENTJ و ENFJ و #ESTJ با لباس های مبدل مهماندار و گریم صورت فهمیدن که چی شده و ISTJ رو از هواپیما پرت کردن پایین.....
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
به قلم #INTP - گردو
سلام؛ من هلنا هستم. یا بهتره بگم روحِ هلنا.
همهچیز از اینجا شروع شد؛
یی ان اف پی و آی اس تی پی هردو عاشق من بودند. پس طبیعیه که از هم متنفر باشند...
یی ان اف پی به راحتی با من حرف میزد و سعی میکرد گرم بگیره و حتا احساسش به من روگفت؛ ولی آی اس تی پی اصلا اینطور نبود! خود من از اونجایی فهمیدم دوستم داره که خواهر بزرگترم، آی اس اف جی که یک کارآگاه هست، اینو بهم گفت. بهم گفت: آی اس تی پی دوستت داره. دورادور حمایتت میکنه ولی ازت فاصله میگیره!
حمایتش از من، وقتایی بود که اون دونفر، آی ان اف جی و یی اس اف جی که دوستای صمیمی هم بودند، اذیتم میکردند. (البته من هم اذیتشون میکردم ولی آی اس تی پی همیشه طرف من بود!) اون دوتا، دشمنای من و من دشمنای اونا بودم.(این دشمنی از خیلی وقت پیشه.)
یک روز یی ان اف پی بهم گفت فرداشب بریم پارک و قدم بزنیم.
من واقعا حوصله نداشتم ولی قبول کردم.
*
ساعت ۲۱ اون شب...
یک شب بارونی بود و برای همین من و یی ان اف پی بارونی هامونو پوشیدیم. از هردومون مشکی و مثل هم بود.
داشتیم در پارک ساکت و خالی قدم میزدیم.
ناگهان دیدم کسی از پشت سر یی ان اف پی رو گرفت و کشید.
جا خوردم و سریع به پشت سرم نگاه کردم.
فردی ناشناس با بارونی سیاه و چهره پوشیده شده با پارچه، سعی میکرد یی ان اف پی رو خفه کنه.
دویدم تا یی ان اف پی رو نجات بدم.
شخص ناشناس با سرعت و آرام هولم داد.
دوباره سعی کردم یی ان اف پی رو از دستش خلاص کنم و موفق شدم.
هردومون افتادیم زمین.
ناشناس یک چاقو درآورد.
قبل اینکه متوجه بشم چاقو خوردم.
(بقیه ماجرا رو روحم شاهد بود.)
یی ان اف پی به سمت ناشناس هجوم برد ولی قبل از اینکه کاری بکنه اون شخص محکم به سرش ضربه زد و یی ان اف پی بیهوش شد.
فرار کرد.
*
سه ساعت بعد، آی ان اف جی داشت در همون پارک قدم میرد که جسد من و یی ان اف پی بیهوش شده رو دید.
با دیدن منِ کشته شده لبخند ملیحی روی صورتش ایجاد شد؛ اما سریع پلیس و اورژانس رو خبر کرد.
*
خواهرِ آی اس اف جیام، به خاطر این قضیه خیلی ناراحت و عصبانی بود.
همکارانش مدام میگفتند:«تو الان وضعیت روحی خوبی نداری و باید استراحت کنی...»
ولی اون همچنان با اصرار و پافشاری میخواست پرونده من رو به عهده بگیره و موفق هم شد.
*
آی اس اف جی به یی اس اف جی مشکوک بود.
چون دیشب دقیقا در همون ساعت و در همون محله بوده.
اما بعد کلی برسی معلوم شد یی اس اف جی بیگناه بوده و قاتل کسی نبود جز...
آی اس تی پی!
بله! اون با یی ان اف پی دشمن بود؛ خصوصا بعد از قراری که یی ان اف پی با من گذاشت، ازش متنفر تر هم شد.
میخواست یی ان اف پی رو بکشه ولی بخاطر شباهت بارونی هامون از پشت سر و البته تاریکی، من رو با اون اشتباه گرفت و وقتی اینو فهمید که دیر شده بود. پس با وجود شوکه شدن و پشیمونیش فرار کرد...
اون تا آخر عمر خودش رو نبخشید...
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
داستان از زبان راوی :
مدت زیادی بود که #intp همه چیز و همه جارو #estj میدید ، دیگه خبری از عشق های لحظه ای نبود و حتی دیگه دغدغه کار هم براش بی معنی بود ، مدت ها بود که فقط با estj وقت میگزروند
سعی میکرد علارغم اینکه درونگراست و ساکته بیشتر با estj صحبت کنه ، بهش محبت کنه و کار هایی رو که estj رو خوشحال میکنه انجام بد ، حتی مرتب تر و با نظم تر از قبل به نظر میرسید
تا اینکه اون شب با estj بحثش شد
سر چیزی که اصلا کسی فکرشو نمیکرد
خب estj کنجکاوی کرده بود و دفتری که همیشه رو میز intp بود رو خوند و اون دفتر محرم تمام راز ها و حرف های نگفته intp بود
اونجا بود ک فهمید intpدوستش داره و تا اون جمله (من حاضرم برای estj جهان رو زیر و رو کنم )خوند intpسر رسید و سر اینکه بی اجازه وارد اتاقش شده و به حریمش احترام نزاشته بحث کردن و estj بعد یک بحث مفصل از خونه intp رفت
بدون اینکه خبر داشته باشه اون شب آخرین شب زندگیش بوده
و اما سر مراسم خاک سپاری estj غیر منتظره ترین اتفاق افتاد و این اتفاق اومدن #esfp بود که روی intp کراش داشت و از اینکه intp از estj خوشش میومد کینه کرده بود و منتظر انتقام بود که بالاخره این کارو کرد
وسط مراسم بین گریه های #istp بهش اعتراف کرد و با لباس سفیدی که پوشیده بود شروع به مسخره بازی کرد و باعث شد شخصیت ارومی مثل intpعصبی بشه و یه دعوای حسابی صورت بگیره
وسط دعوا تنها کسی که غرق بود در افکارش و بی اراده اشک میریخت و فیس بی جونی داشت #infj بود که اون شب رفته بود تا رفیق قدیمیش estj رو ببینه و اون رو بی جون و غرق در خون پیدا میکنه و تقریبا دیگه از اون شب عین یک جسد متحرک شده بود
و این وسط #infp دل نازک ما نمیتونست این حجم از غم رو بین دوستاش ببینه
و میخواست از تواناییتواناییاش و شغلش برای کمک به دوستش intp و پایمال نشدن خون estj پیدا کنه پس تصمیم گرفت این پرونده رو به عهده بگیره و کمی از رنج intp رو کم کنه
طی تحقیقات infp ، از روی بعضی از اتفاقات مظنون شد به #istj
البته دلایل قابل قبولی داشت
یک، istj در مراسم estj حضور نداشت
دو، ساعت حدودی کشته شدن estj ، istj خونه نبوده
سه، چاقو خونی که تو خونه istj پیدا شد
چهار ، دعوا تلفنی بین estjو istj که در آخر مکالمه istj به وضوح estj رو تهدید میکنه که (مطمئن باش به دست خودم میمیری )
و ...
و تقریبا infp حکم بازداشت istjرو میگره که با چهره رنگ پریده و اوضاع آشفته istp جلوی خودش مواجه میشه
از دهان istp فقط چند کلمه خارج میشه
(من ...
کسی رو که ...
از بچگی عاشقش بودم ...
کشتم ....
من ...
من ... estj ... رو
کشتم ....
)
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪
+ بالای سر خودم نشستم ، چه وحشتناک غرق در خونم ، یعنی کسی منو توی این خونه پیدا میکنه؟...
با صدای زنگ در نگاهم سمت در میره یعنی کیه؟
چیی! #isfj؟ صمیمی ترین دوستم؟ وای نه امروز قرار بود بیاد پیشم!!
isfj :
چرا درو باز نمیکنه؟ خوب بهتره کلید یدک رو پیدا کنم برم تو خونه تا بیاد ( کلید یدک زیر سنگ پله خونه است )
+ وارد خونه که میشه ، ناگهان جنازه منو وسط خونه میبینه شوکه میشه و یهو فریاد میزنه اما به خیال خوش زنده بودن من سریع زنگ میزنه به آمبولانس...
توی بیمارستان فهمید که من مردم و ناراحت بیرون نشسته و نمیدونه چکار کنه و شوکه شده که پلیس میاد پیشش!
پلیس : ببخشید خانم isfj میشه بابت دوستتون بهم کمک کنید و بریم خونه اش تا بازرسی بشه!
+ طبق شواهد مشخص میشه که یک نفر من رو کشته و پروندم رو میدن به دست #intj ، من و intj باهم همکار بودیم ، اون قاضی بود و من وکیل!
کسی که مضمون به قتله رو دستگیر میکنن یعنی #estp !
+ چیی! نه این غیر ممکنه! دیروز وقتی از دادگاه برگشتم خونه estp اومده بود پیشم چون ازم میخواست که کمکش کنم که isfj رو باهم سوپرایز کنیم و برای اولین بار میخواست حسی که نسبت بهش داره رو بگه! منم قبول کردم
+ بعد رفتن estp کارامو که انجام دادم رفتم که برم دوش بگیرم که از پشت ی نفر جلوی دهنم رو گرفت ، با آرنج زدم تو قفسه سینش و پرت شد!
چهره اش رو نمیتونستم ببینم و به سمتم حمله میکنه و موفق میشه که منو بکشه! اون خنجری تو قلبم فرو کرده بود اما چشماش! برام خیلی آشنا بود اما نمیتونستم بفهمم کیه!
بعد از دو روز که بدنم کالبد شکافی میشه ، متوجه میشن بین کشته شدن من و رفتن estp زمانی بیش از یک ساعت اختلاف داره! و اون رو آزاد میکنن (:
تو عمرم اینقدر خوشحال نبودم! برام مهم نبود که قاتل پیدا میشه یا نه ، مهم این بود که estp و isfj بهم برسن (:
صدای راه رفتن میاد و میبینم intj با ی دختر به سمت قبرم میاد! چییی! این همون دختره است که پرونده قضایی داشت! همون #infj که پرونده شاکیش دست من بود و ممکن بود که اعدام بشه!!
وایسا ببینم! intj بهم میگفت عاشق ی دختر شده نکنه این infj عه!
intj :
میشینه سر قبرم و با ناراحتی میگه: بهت گفته بودم! بهت گفته بودم بیخیال این پرونده شو! اما تو بازم ادامه و دادی ، کلی مدرک بر حلیه infj پیدا کردی! و این مدارک فقط بین من و تو بود! من چاره ای جز کشتن تو نداشتم! نمیتونستم بزارم عزیزترین کسمو ازم بگیری!...
+ ولی من فقط از خوشحالی infj بدم میومد! اون لبخند و خنده های نچسبش داشت دیوونم میکرد!...
همون جا فهمیدم که این پرونده برای همیشه باز خواهد ماند ، وقتی قاتل و قاضی یکیه چطور به سرانجام میرسه!؟
فک کنم باید همینجا حرفام رو تموم کنم! من یه روح بودم! روح #intp ! کسی که کشته شد و همه ی ماجرا رو دید و برای شما تعریف کرد!
راستی تمام + ها موقع حرف زدن من بود
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو ترسناک~💀🥀
همونجور که صداهاشون توی ذهنم اکو میشد کلید رو توی قفل چرخوندم. بااینکه پیشنهاد اون مرد #intj رو قبول کردم و عمارت رو خریدم ولی هنوزم حرفهای دختره #isfj باعث نگرانیم میشد. بیخیال! اون مرد خیلی جذاب و خوشتیپ بود و حرفاشم منطقی و دقیق. ولی دختره..ممکنه از اون ترسو های توهمی باشه. درِ عمارت چقد سنگینه! اینجا واقعا قدیمیه! چقدر ستون و درهای کنده کاری شده داره! ولی نسبتا تمیزه. خیله خب بریم برای شروع تمیز کاری!
چند هفته بعد
_بعد از چند هفته هنوز تمیز کردن عمارتت تموم نشده؟ تو واقعا تنبلی #intp !
خندیدم و گفتم:خودتم دست کمی از من نداری #infp !
دستی تکون داد و رفت. منم کلیدم رو در آوردم. یهو صدایی از پشت سر شنیدم. سرمو برگردوندم. سایه محوی دیدم که فرار کرد. وحشت زده برگشتم و تند تر کلید رو توی قفل چرخوندم. دوباره صدایی شنیدم. با ترس برگشتم و .. اه بازم این دختره isfj عه!
isfj : سلام..امیدوارم هنوز اتفاقی واست نیافتاده باشه..میخواستم دوباره بهت هشدار بدم.هرچه زودتر این خونه رو ترک کن.صاحبهای قبلی خونه
موقعی که رفتن واقعا وحشت زده بودن
با عصبانیت گفتم: لطفا بس کن! نمیخوای دست از سرم بر داری؟ همه ی اینا توهمه! میفهمی؟ توهم! هیچ روحی در کار نیست!
رفتم داخل. هنوز در رو کامل نبسته بودم که صدای isfj به گوشم خورد: توهم نیست! #entj ام روحها رو دیده بود!
در رو بستم و بهش تکیه دادم. entj دختر منطقی و جدی ای بود. اون و توهم؟ نفس نفس میزدم. صدای تپش قلبم رو می شنیدم. کف دستام عرق کرده بود. یهو صدای بلندی شنیدم و همه جا تاریک شد! دستامو روی سرم گذاشتم و بلند جییییغ کشیدم! چند ثانیه بعد آروم چشمامو باز کردم. چیزی نبود. فقط یه رعد و برق زد و برقا رفتن. کورکورانه دنبال گوشیم گشتم. اه لعنتی خاموشه! همه پنجره هارو باز کردم و پرده هارو کشیدم. باوجود سرما و بارون ولی حداقل کمی نور توی خونه میومد. خودمم کنار پنجره نشستم. احساس میکردم یکی منو زیر نظر گرفته. دوباره اون سایه رو بین درختهای جنگل دیدم! خیلی وحشت زده م. با ترس پنجره هارو بستم. نمیدونم جایی هست که بتونم شمع یا همچین چیزی رو پیدا کنم؟ یهو یاد زیرزمین افتادم. intj بهم گفته بود این خونه یه زیرزمین داره ولی تاحالا توش نرفته بودم. اروم راه زیرزمین رو در پیش گرفتم. در زیرزمین رو باز کردم و واردش شدم. همه جا تاریک و خاکیه. یهو پام روی چیزی رفت. سرمو پایین گرفتم و نگاهش کردم. چند ثانیه طول کشید تا بتونم توی تاریکی تشخیصش بدم. یه تیکه زبون انسان بود!
با صدای بلند جییییییییغ کشیدم و دویدم بیرون. یهو خودمو نزدیک اون سایه ی مرموز دیدم. تنها کسی بود که میتونستم ازش کمک بخوام. نزدیکتر شدم و اون سایه بیشتر و بیشتر به یه انسان تبدیل شد. پسری با موهای خیس که توی صورتش ریخته بودن و داشت تند تند مداد و قلمو هایی رو جمع میکرد و توی کوله پشتیش می ریخت. وحشت زده ازش کمک خواستم. انگار آدم بدی نبود. #isfp فقط یه پسر نقاش بود که از جنگلهای اطراف خونه م خوشش میومد. بهم گفت میتونم شب رو توی خونه ش بمونم. یه اتاق اضافه توی خونش داشت. پتوهارو دور خودم پیچیدم و سعی کردم همه چیرو فراموش کنم. یهو چهره #istp جلوم نمایان شد که گفت: خودم کارتو تموم میکنم!
با وحشت از خواب پریدم. istp همسایم توی خونه قبلیم بود ولی من کاری به کارش نداشتم. هی! نکنه مسئله infp عه؟ istp چند روزی بود که بی دلیل به infp که به خونه من میومد گیر میداد. بحث های عجیبی بینشون بود که من اصلا سر در نمیاوردم. از روزی که اون بحث ها شروع شد istp اصرار کرد خونه م رو عوض کنم. ولی من مقاومت میکردم. آخه خونه مو دوست داشتم! تا زمانی که intj پیشنهاد این عمارت با قیمت عالیشو بهم داد و قبول کردم. یهو صدایی از بالای سرم شنیدم. از جا بلند شدم. intj بالا سرم بود! جیغغغ کشیدم و رفتم سمت اتاقِ isfp. در رو باز کردم که با جنازه خونیش توی تخت خواب مواجه شدم! همین که سرم رو برگردوندم که فرار کنم intj رو جلوی صورتم دیدم. بلند تر جیغ زدم و به سمت جنگل فرار کردم! intj جوری دنبالم کرد که توی زیر زمین خونه خودم دویدم. چراغ زیرزمین ناگهانی روشن شد. با اینکه برقا رفته بود! همین که برقها روشن شدن با قبری که جسد تکه تکه شده ی infp توش افتاده بود روبرو شدم! با همه توانم جیییییغ کشیدم! یهو #estj از انتهای زیر زمین جلو اومد و گفت: ترسیدی؟ دوستش داشتی مگه نه؟
از شدت ترس نفسم بالا نمیومد. estj گفت: کارم خیلی تمیز بود. بعد از اینکه با معشوقم istj ازدواج کردم و به این خونه اومدم و صبح اولین روزی که توی این خونه ی لعنتی بیدار شدم با جنازه ی معشوقم روبرو شدم به خودم قول دادم نزارم هیچ کسی بتونه با دوست و معشوقش لبخند بزنه! اولیش entjو intj بودن!
سناریو ترسناک~💀🥀
آرون #enfj (شخصیت اصلی)
مارتین #isfp
آقای وِی #estp
خانوم رزا #intj
مایکل #entj
فیونا #infj
مونا #infp
فروشنده #intp
هوا بارونی بود. تو راه خونه ی جدیدم بودم که یاد حرف مارتین افتادم. اون همسایه ی قبلیم بود. شب قبل از اینکه راهی خونه ی جدیدم بشم بهم میگفت یه خواب بد برام دیده. میگفت تو خواب دیده بود که یکی با یه چاقو منو تو خونم کشت. منم بهش گفتم حتما شب قبل خیلی خسته بوده.
البته بعد از اونم خانوم رزا اومده بود به نصیحت من که صاحبای قبلی این خونه ای که میخوای بری یکی یکی ناپدید شدن یا دیوونه. ولی از نظر من که آقای وِی دیوونه نبود.
آقای وِی همونی بود که خونه رو بهم فروخت. اون خونه رو به نصف قیمت میفروخت و منم از فرصت استفاده کردم.
وقتی رسیدم جلوی در خونه دیدم تو باغچه رد پای یه نفر هست. تازه بودن. یکم جلوتر رفتم. وای... انگار یه چیزی پشت اون درخته...
_کی اونجاست؟؟
یهو مایکل از پشت درخت اومد بیرون.
_هوی!... ترسیدم روانی!
مایکل قهقهه زد و گفت: چته بابا! شوخی بود.
گفتم:باشه بابا فهمیدم. نمیخوای کمکم کنی؟
چند تا از نایلون ها را از من گرفت و با هم به داخل خانه رفتیم.
*
آن شب مایکل برای شام پیش من ماند. ۲۰ دقیقه بعد از شام از انباری صدای عجیبی شنیدیم.
مایکل گفت:هی آرون... میشنوی؟
گفتم: آره... انگار صدای گریه ی یه دختره...
_انگار از انباری میاد.
+چی میگی تو اونجا که درش قفله!
_به هر حال بیا یه نگاه بندازیم.
باهم به سمت انباری رفتیم. وقتی در را باز کردم گرد و خاکی که چندین سال روی آن نشسته بود روی پیراهن هایمان نشست.
_چن ساله اینجا رو تمیز نکردن؟!
+خدا میدونه
خیلی عجیب بود. هر چه جلوتر میرفتیم صدای گریه نزدیک میشد. دو سه متر جلوتر چیز عجیبی دیدیم...
یک قبر! دختری کنار آن قبر نشسته بود و گریه میکرد.
پاهایم با دیدن این صحنه سست شد. لرزان گفتم: تو... تو دیگه کی هستی؟
انگار تازه متوجه ما شده بود. دختر ترسید و خود را عقب کشید.
مایکل گفت: تو کی هستی؟ اینجا چیکار میکنی؟؟
دختر بریده بریده گفت: ممم...من...اسمم... فیوناست.
گفتم:اینجا چیکار میکنی؟؟
گفت:من... اومدم اینجا خواهرمو ببینم.
مایک گفت: خواهرت؟؟
گفت: این قبر مال اونه.اسمش موناست.
گفتم: قبر خواهرت چرا باید اینجا باشه؟!
جوابی نداد. سر و رویش مناسب نبود. پاهایش هم زخمی شده بود. دلم برایش سوخت. دستم را دراز کردم به سمتش: بلند شو بریم داخل خونه. اینجا هوا سرده.
دستش را جلو آورد. اما وقتی خواست دستم را بگیرد از دستم رد شد.
_وای!...
از وحشت عقب رفتم. گفتم: تو... تو چی هستی؟؟
او گفت: من... فکر کنم...مُردم.
خشکم زد. مایکل هم هاج و واج نگاه میکرد.
مایک گفت: پس... تو یه روحی؟
فیونا گفت: نمیدونم... آخرین چیزی که یادمه اینه که یه نفر اینجا بهم چاقو زد.
راست میگفت. رد چاقو روی پیراهنش معلوم بود.
مایک گفت: یادت نیست کی تو رو کشت؟
_نه. نتونستم صورتشو ببینم.
ناگهان حالت چهره اش به وحشت تغییر کرد و گفت: اینجا خطرناکه! از اینجا برید! اون فردا شب برمیگرده اینجا!
گفتم:کیو داره میگه؟
مایک گفت: احتمالا فردا بفهمیم
دیشب مایک خونه ی من ماند. صبح که بیدار شدم انگار اتفاقات دیشب خواب بود. بیرون رفتم و هوای تازه را استشمام کردم.
_او بیدار شدی؟
+آره.
_پس من میرم سوپری بر میگردم.
+باشه
*
_من برگشتم.
مایک وسایلی را که خریده بود روی میز گذاشت و گفت:از اون یارو سوپریه در مورد خونه پرسیدم. چیزای عجیبی میگفت.
+مثل چی؟
_میگفت این خونه برای صاحبای قبلیشم شانس نیاوورده.
+یعنی چی؟
_نمیدونم چیز دیگه ای نگفت.
ناگهان صدای در آمد.
گفتم:من میرم.
در را باز کردم. مردی تقریبا میانسال بود. مقداری پول به من داد و گفت:بقیه ی پولتونو یادتون رفت.
من پول را از او گرفتم و در را بستم.
_کی بود؟
+فروشنده بود. بقیه ی پولتو یادت باشه پس بگیری نابغه.
_ولی پولم بقیه نداشت.
شب شد. موقع آمدن او رسیده بود. تصمیم گرفتیم که مایک در خانه کشیک بدهد و من به زیرزمین رفتم.
حدودا ۲۰ دقیقه ای در آنجا منتظر ماندم. بلند شدم تا بروم ببینم اوضاع مایکل چطور است که از گوشه ی انباری صدایی شنیدم. صدا را دنبال کردم. انگار سطلی روی زمین افتاده بود. یه لحظه احساس کردم چیزی پشتم ایستاده.... برگشتم که پشتم را ببینم چاقویی مستقیم به داخل شکمم فرو رفت.... چشمانم تار شد.... ولی میتوانستم آن کسی که به من چاقو زده بود را ببینم.... چند لحظه بعد مایک را دیدم که از پله ها پایین می آمد.
گفتم: فروشنده....
****
مایک از پله ها پایین رفت و دید یک نفر به دوستش چاقو زده. داد زد:داری چه غلطی میکنی؟؟
سناریو ترسناک~💀🥀
طعمه، به قلم نورسا
به گمونم این همون زندگی بود که همیشه برای خودم میخواستم؛ یه زندگی پر از چالشهای دیوانهوار و هیجان انگیز.
آیا میتونم بگم همه این حوادث اتفاقی رخ دادن یا به این خاطر بود که خودم انتخاب کردم که الان اینجا باشم؟!
درسته همه اون نشونهها درحالی که برای فراری دادن من بودن من رو بیشتر بیشتر تشویق میکردن تا الان اینجا باشم.. هرچند هیچ برنامهای برای مردن نداشتم! شاید زیادی بی احتیاطی کردم..
روزی که داشتم به اینجا اثاث کشی میکردم(#intp) بهم گفت:
- مراقب باشم چون خواب بدی برام دیده.
من با طعنه بهش گفتم:
- تو بیشتر روزای عمرت خوابی پس تعجبی نداره اگه هرازگاهی همچین خوابایی ببینی.
اون درحالی که با قیافه پوکر نگاهم میکرد آرزو کرد که خوابش به واقعیت تبدیل بشه و رفت.
یا وقتی که اون آدم مرموز رو لابه لای درختا درحال نقاشی کردن دیدم. اون با نگاه ناخوشایندی بهم زل زده بود و نقاشی که میکشید.... بهتره درموردش حرف نزنم. من درکمال خونسردی بهش شربت آبلیمو تعارف کردم و به خونه دعوتش کردم. درکمال تعجب (#entp) رو دیدم که اومد دنبال اون دختر و گفت که اسمش (#isfp) و خواهرشه.
با (entp) وقتی برای اولین بار به اینجا سفر کردم توی یه کلوپ ملاقات کردم و بهش گفتم که از اینجا خوشم اومده و برنامه دارم به اینجا سفر کنم و اون لعنتی چرب زبون گفت که زمین اینجا از قدمهای من سرسبز تر و حاصل خیز تر میشن.ما رابطه دوستانمون رو از طریق اینترنت ادامه دادیم و من دفعات بیشتری به اینجا اومدم و توی کلوپ با (entp) ملاقات کردم تا اینکه اون برام این خونه رو پیدا کرد.
روز به روز اتفاقات عجیب تری میفتادن.
پیدا کردن یادداشت هایی گوشه و کنار خونه که بهم هشدار میدادن تا از اون خونه برم و بعد اومدن اون مرد سراسیمه که با جدیت تمام میگفت که هرچه زودتر این خونه رو ترک کنم. هوا گرگ و میش بود و من تازه از خواب بیدار شدم اما مطمئنم که (#entj) بود! کسی که همه اعضای کلوپ از تنفر و دشمنی که با (entp) داشت خبردار بودن.
نمیدونستم باید چه واکنشی نشون بدم ترجیح میدادم به علاقهای که به (entp) داشتم اتکا کنم تا اعتماد به دشمنش.
و در نهایت...
صدای ناله زوزه مانندی که هرشب از زیرزمین میومد. فکر میکردم باید صدای باد باشه که از یه سوراخی میاد اما هیچوقت علاقه ای به رفتن به اون زیر زمین نداشتم و چون همیشه بوی گوشت فاسد ازش میومد و بنظر خیلی سرد بود.
روزی که بالاخره تصمیم گرفتم تا برای تعمیر زیرزمین برم یه دختر با موهای سبز رنگ با بدن زخم و زیلی نشسته بود روی پله ها و مشغول گریه بود. چهره اش برام آشنا بود اما مطمئن نبودم کجا دیدمش؟
بنظر میومد داره از چیزی فرار میکنه و به اینجا پناه آورده.
با نگرانی از اینکه چیزی که اون داره ازش فرار میکنه سر از خونه من در بیاره و با خشم از ورود بی اجازش به خونه ام با عصبانیت سرش داد زدم ولی اون بدون هیچ حرفی توی تخم چشمام زل زد و خودشو از پله ها پرت کرد پایین!
برای چندلحظه خشکم زد. و بعد پله ها رو دوتا یکی رفتم پایین. خبری از اون دختره نبود و در عوض یه تپه خاکی کوچیک اونجا پیدا کردم.
بوی گوشت گندیده داشت حالمو بهم میزد ولی سعی کردم خونسردیم رو حفظ کنم. اتفاقاتی که این چندوقته افتاده بود رو تجزیه و تحلیل کردم و سعی کردم به یاد بیارم اون دختر رو کجا دیدم. یاد حرفایی که(entj) زده بود افتادم و عکس دختری که نشونم داد. همون دختر با موهای سبز به اسم (#enfp) که صاحب قبلی خونه بود اما الان ناپدید شده بود و هیچکس از اون خبر نداشت.
حس کردم یه سطل آب یخ روی سرم ریختن درحالی که پله ها رو با بالاترین سرعت ممکن بالا میرفتم برای فرار نقشه میکشیدم اما دیگه خیلی دیر بود.
به محض بیرون اومدن از زیرزمین صدای قدم های چند نفر رو توی اتاق نشیمن شنیدم و بعد صدای(entp) که گفت:
کارش و تموم کن و بیارش زیر زمین.
این نوشته هارو که احتمالا آخرین نوشته های زندگیم هستن درحالی مینویسم که توی ماشین لباسشویی قایم شدم و چیزی نمونده تا آرزوی (intp) محقق بشه و من همسایه (enfp) بشم.
هرچند محال بنظر میاد اما امیدوارم که یروز یه نفر این یاد داشت ها رو پیدا کنه....
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
ایما | چت روم
سناریو ترسناک~💀🥀 Intp که همسایه قبلیمه همش داره بهم راجب خواباش میگه ،میگه که خوابای وحشتناکی از م
قبل اینکه بتونم سمت در برم و برم بیرون یهویی چراغ ها خاموش شد و بعدش دیگه هیچی حس نکردم .
توی آخرین لحظه فقط تونستم کلی پروانه بالای سرم ببینم ، و موهای بلند و سبزِ روح جوان...
_من *هق من بهش راجب خوابام گفته بودم *هق اون باید ،اون باید به من گوش میکرد مگه نه پیر مرد ؟؟؟
_درسته .کاش زودتر بهش راجب این داستان میگفتم. ولی مهم اینه که تونستم تو رو پیدا کنم و بهت راجب همه چیز بگم تا بتونی اینجا توی این زیرزمین، پیش بقیه قربانی ها دفنش کنی.... آخه میدونی ،تو تنها کسی هستی که اون داشت...
_کاش به حرفم موقع فروش خونه گوش میداد...من از این داستانا خبر نداشتم ، که اگه داشتم هیچ وقت به کسی اینجا رو نمیفروختم... من فقط به خاطر مشکوک بودنش از اینجا رفتم...
چیزایی که برام در اومد :
همسایه ای که خواب دید : #intp
کسی که بهم عمارتو فروخت : #isfp
کسی که بهم راجبش هشدار داد : #isfp
آدم مرموزی که لا درختا دیدم : #infp
روحی که دنبالمه : #infj
صاحب قبر تو زیر زمین : #infp
کسی که منو به قبرای قبل اضافه میکنه : intp
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
سناریو ترسناک~💀🥀
من(#intp):« نگران نباش...»
لیلی(#isfj):«آخه چطوری نگران نباشم؟»
من(intp):«مگه به من اعتماد نداری؟»
لیلی(isfj):«من به تو اعتماد دارم اما...*اشاره به رایا(#isfp)*به اون اعتماد ندارم... رو دیوارای اون عمارتو دیدی؟ همش نقاشیه جن و روح و مموجودات عجیبه. اصلا به نظرت چرا داره از اونجا میره؟ اینا مشکوکت نمیکنه؟ تازه خوابایی که میبینم...»
من(intp):«آخه چرا باید متعجبم کنه؟ رایا(isfp) روحیه ی ترسناکی داره و عاشق نقاشیه... تازه دانشگاهشم دارم شروع میشه... باید بره... خواباتم حتما مال استرسه...»
لیلی(isfj):« هرکاری خودت میدونی بکن ولی نگو بهت هشدار نداده بودم...»
*رفتن به سمت رایا(isfp)*
من(intp):« بریم...»
*رفتن به عمارت*
*بعد از چیدن وسایل*
رایا(isfp):«من دیگه میرم...»
من(intp):«ممنون بابت کمکت.»
*در زدن*
من(intp):« کیه؟»
رایا(isfp):« حتما اِما (#esfj) اومده. بهم گفته بود میاد تا با اینجا آشنات کنه. اون دوست خوبیه...»
من(intp):« آها... ممنون...»
رفتم و در رو برای اما(esfj) باز کردم.
اما(esfj) و رایا(isfp) یکم باهم حرف و زدن و بعد هرکدوم رفتن سر کار خودشون...
*احوال پرسی با اما(esfj)*
بعد رفتیم تا منو با همسایه ها آشنا کنه...
دیگه شب شده بود و داشتم برمیگشتم به عمارت که اما(esfj) بهم گفت:« مراقب باش، اینجا اونجور که فکر میکنی آروم نیست...»
فکر کردم منظورش همسایه ها هستن که ممکنه خیلی سر و صدا کنن برای همین خیلی به حرفش اهمیت ندادم و خوابیدم.
*فردا صبح*
از خواب پاشدم و دیدم هوا خیلی خوبه پس تصمیم گرفتم برم و توی حیاط بشینم.
نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم که یهو چهره ی وحشتزده ی نلا(#istp)، خواهر کوچک تر رایا(isfp) رو بین درختای اون سر باغ دیدم. چند بار پلک زدم تا از جلوش چشمم دور بشه.
با خودم گفتم حتما به خاطر اینه که دلم براش تنگ شده، آخه... آخه ماه پیش توی یه تصادف مرده بود... یهو یاد رزا(#esfp) افتادم... اونم توی اون تصادف بود... دلم برای هردوشون تنگ شده بود.
توی افکار بودم که احساس کردم عینکم تار شده... به بالا نگاه کردم و دیدم داره بارون میاد... تصمیم گرفتم میز و صندلی هارو ببرم توی زیر زمین.
همین که پامو گذاشتم توی زیر زمین یه احساس عجیبی بهم دست داد. گفتم حتما به خاطر بارون و گرفتگی هواست. صندلی هارو گذاشتم ته انبار که حدودا سه متر اون ور تر آخر انباری، یه چاله دیدم. حس کنجکاویم زیاد شد پس رفتم تا ببینم چیه...
همین که پامو گذاشتم کنار چاله از ترس جیغ کشیدم... اونجا... اونجا قبر روزا (esfp) و نلا(istp) بود...
باورم نمیشد... رایا(isfp) خودش گفته بود اونارو توی قبرستون کنار قبر... صبر کن... گفته بود قبر کی؟
جمله ی آخر رو تقریبا بلند گفته بودم که یه صدایی از پشت سرم گفت:
«قبر تو.»
برگشتم و پشت سرم لیلی (isfj) رو دیدم...
و بعد... فقط شنیدم که گفت:«بهت اختار داده بودم...»
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI
• بهمون بگید به نظرتون یه روز باحال که خیلی خوش میگذره چه شکلیه ؟
💬 #infj #6w5
با بهترین دوستت بشینی کل روز حرف بزنی یا بری کتابخونه باهم کتاب بخونین یا باهم فیلم ببینین
______
💬 یه روز که با رفقای صمیمی دور هم بیرون باشیم .خوش بگذرونیم .صحبت کنیم. بخندیم . بریم جاهای دیدنی و شهربازی .توی خونه های همدیگه فیلم ببینیم. برقصیم و تا خود صبحش بیدار باشیم و روزی که تنهایی برای خودت وقت میذاری.
______
💬 ب عنوان ی #enfp:
تو تنهایی و خونه بستگی ب مود داره، مثلا کارای زیادی میشه مثل نقاشی، فیلم و سریال، آهنگ گوش دادن، آشپزی چیزای جدید و همچین چیزایی روزمو میسازه
تو جمع، البته دوستای صمیم ک باهاشون راحتم معمولا گیم میزنیم، کارت بازی و مافیا میریم، میزنیم بیرون یا حتی میشنیم چرت و پرت میگیم و اینجور چیزا
آخرم بیرون و تنهایی، کارایی مثل پیاده روی و آهنگ گوش دادن همراهش (بجز تابستون گرم آفتابی) یا ناز کردن سگ و گربه و بازی کردن باهاشون عالیه
______
💬 ۱.یه روز که هیچ کاری نداری، صبحونه برای خودت املت درست می کنی و میخوری و میری تو رختخواب و مشغول سناریو سازی میشی بعد ۱ ساعت هم فیلم مورد علاقت رو میبینی و کتاب می خونی
۲.یه روز که دوست فوق صمیمیت که مثل خواهرته میاد خونتون و با هم یه گپ عمیق میزنیم در مورد موضوعاتی که دوست داریم. با هم میریم یه غذای خوشمزه درست میکنیم و باهم میخوریم. بعد هم میزنیم بیرون و جاهایی که دوست داریم با هم میریم
از #infp
______
💬 روزی که با آدمایی که دوستشون داری بری یه جایی که فقط خودتون هستین و باهاشون حرف بزنییی
از طرف یه #type4
______
💬 سلام
بنظر من یه روز باحال شامل یه خوراکی خوشمزه با یه فیلم/سریال و برای بعد از اون یه کتاب با یکم کیک و چای، بعدش گشت و گذار با دوستات و در آخر هم یه شب نشینی با هرکسی که دوست داری..
پایان 😀
#Infp
#4w5
______
💬 سلام #intp #type1
به نظرم یه روزی که خیلی خوش میگذره روزیه که تنهاباشی،اون روز اهنگ بذاری، آشپزی کنی به کارهای خونه برسی و تنها بری دریا قدم بزنی یا شنا کنی (حین همه ی این کار ها اهنگم گوش کنی و تنها باشی)
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• بهمون بگید به نظرتون یه روز باحال که خیلی خوش میگذره چه شکلیه ؟
💬 به نظرم یه روزی خیلی خوش میگذره که تنها باشی و اهنگ بذاری برای خودت آشپزی کنی کارای خونرو انجام بدی بعد بری دریا(حین همه ی این کارها اهنگ گوش بدی)و کتاب نشه فراموش چون نبض من کتاب....
#Intp
Type #1w9
______
💬 یه روزی که خیلی بهم خوش میگذره، نم نم بارون هوای ابری،قدم زدن تو این هوا توی یه جنگل سرسبز و موزیک مورد علاقه ام درحالی که هیچکس کاری بهم نداره و میتونم ساعت ها تو این هوا قدم بزنم #type5 #entp
______
💬 یه صبح خنک و آفتابی که تازه خورشید بالا اومده ،با کسی که دوستش داری روی دامنه ی یه کوه نشسته باشی و حرف و بزنی و چایی بخوری ...بعدشم بریم شهر بازی😂
#4w5
#Infp
______
💬 روزی که بهم خوش میگذره روزیه که همه کار های مهمم رو انجام داده باشم و حالا تو یه جای آروم با بهترین دوستم که یه #intj عه تنها باشیم و با هم نقاشی بکشیم و صحبت کنیم
#infp type #4w5
______
💬 یه روز خوب روزیه که اصلا به چیزی فکر نکنی
کار اشتباهی انجام نداده باشی
و یه لحظه به خودت بیای و بینی که اووه امروز میتونم برای خودم زندگی کنم و هیچ چیز اعصاب خرد کنی وجود نداشته باشه
#Entp #type1
______
💬 سلام یه روز خوب روزیه که همه تلاشات جواب بده .اگه شوخی میکنی بگیره .امتحان میدی خوب بشه نمرش .اگه کاری رو شروع میکنی خوب تموم شه
#7w6
______
💬 #Type8 #INTP
بنظرم یروز خوب یروزیه بتونم ایده ها وطرحامو بصورت ازادانه بیان کنم و از تمسخر و کوته فکری اطرافیان ب دور باشم و روزی ت ی جنگل یا جزیره ای تنها گم شم ک هم از ادما دور باشم و هم بتونم ماجراجویی و ایده های جدیدی رو پشت سر بزارم .
Snake-black
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• بهمون بگید به نظرتون یه روز باحال که خیلی خوش میگذره چه شکلیه ؟
💬 یه روز خوب روزه که جواب همهی سوالاتم رو بگیرم
#type5
______
💬 سلام از نظر من یک روز باحال روزیع که بدون هیچ استرسی و هیچ مشکلی روی تخت دراز کشیده باشم و کتاب مورد علاقه ام رو بخونم و هیچ مزاحمی اطرافم نباشه
#Istj
تایپ انیاگرامم #type3 هست
______
💬 #infj #1w9
به نظرم يه روز خوب چند تا بچه ميخواد كه باهم بازي كنيم.
كارايي هيجان انگيز و ورزش خوبه
______
💬 یه روز خوبه روزیه که بتونم دنیای شاد ذهنم توی واقعیت داشته باشم چشمام که باز میکنم رویاهام در باره زندگیم واقعی شده باشن
بتونم به زندگی روتین با برنامه هایی که دوسشون دارم برسم در کنار یه خانواده دوست داشتنی :)
#ISFJ _#9w1
______
💬 به نظر من روزی که بهم خیلی خوش میگذره روزیه که نتیجه زحماتم رو ببینم و خبرش رو به خانوادم بدم تا خوشحال بشن .
وقتی که همه ی کارام رو تموم کرده باشم ، همه چی روبه راه باشه ، نگران
فردا نباشم و راحت بتونم با کسایی که دوستشون دارم از ته دل شاد باشم
تفریح کنم ،روزیه واقعا دوستش دارم.و همچین روزی رو برای همه آرزو میکنم.
#INTJ #3w2
______
💬 روزی که ببینم دوستای زیادی دارم. توی بروز احساساتم مشکلی ندارم و عواطف راحت به همه نشون میدم.روزی که هدفم یک ب یک انجام داده باشم و افراد زیادی دوستم داشته باشن و درکم کنن و برام ارزش قائل باشن...
یک #Intp تیپ #4w3
______
💬 بمونی تو خونه و با اون دوستت که اونر دنیاست چت کنی باهاش بیشتر از همه ادمای دیگه حال کنی #intp #4W3
______
💬 با میزان خواب کافی و بدون استرس انجام کارای روز ، از خواب بیدارشی
مدیتیشن صبحگاهی کنی بعدش با آرامش جواب پیامات رو بدی ،
و از همه مهم تر بتونی برنامه هایی که شب قبل برای روزت ریختی کامللللللل انجام بدی
و بخش لذت بخشش مامانت برات ماکارونی درست کنه ، کتاب جدید رو شروع کنی ، قسمت جدید سریال ، انیمه و مانهوات بیاد و پلی لیست عزیزت که کل روز همراهیت میکنه
به اینکه زیاد حرف نمیزنم گیر ندن ،حداقل وقتی حرف میزنم از کلمه عجیب غریب ، چرا این چیزا رو بلدی ؟ ، خدای من ذهن تو از کسی که بمب اتم رو ساخته وحشتناک تره ، استفاده نکنن !
خب برای کامل کردن روزم خیلییییییی زیااااااااد دلم گربه میخواد.
پ.ن : ببخشید زیاد شد
#Infj #5w6
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا روتینی دارین که به نظر بقیه عجیب میاد؟
💬ی روتین عجیبم اینکه هر ماه به همه رفیقام(چون زیادن) و اقوامی ک دوسشون دارم پیام میدم و رنگ میزنم کلن حاشونو می پرسم
یه روتین هفتگیم که دارم اینکه میشینم وقایع زندگیم و کشور و دنیا کلن هرچی اون هفته پیش اومده رو روی کاغذ می نویسم و تحلیل می کنم
#estj
_______________
💬من یه #4w5 ام و عادتی که دارم اینه که وقتی گریه میکنم خودم خودمو بغل میکنم و به خودم دلداری میدم و این موضوعو از همه پنهون نگهش داشتم
_______________
💬غیب و ظاهر شدن چون که یه اتفاق یا شخص جالبی اون ور دیدم و دوباره بعد چند ثانیه برمیگردم. گاهی منجر به خطر جیغ میشه🙂
_______________
💬به عنوان یه #intp
جوییدن مو و میک زدنه ته لوله خودکار تا وقتی که مزه جوهرش حس کنم یا توانایی خوابییدن به مدت 56 ساعت بدون بیداری .
_______________
💬اینکه هر روز وقتی میخوام بخوابم شروع میکنم داستان هایی که تو ذهنم ساختم رو برای دوستم تایپ کردن. با وجود اینکه داستان هام به نظر خیلیا مسخرس یا بقیه فقط به فکر میکاپ و ..... هستن
#Infp #2w3
_______________
💬سلام به عنوان یه تیپ #1w9 مامانم بهم میگی عادت عجیبی که داری اینه که وقتی خواهر برادرت -با خانوادهشون_ میان خونهمون میذاری میری تو اتاقت😐😂
واقعا عجیبه؟!😐 خب آدم خسته میشه دیگه😂
_______________
💬من #type7 هستم و به نظرم چیز متفاوتی که دارم اینه که خیلی راحت میتونم هر چیزی که تو ذهنمه رو بیان کنم و نسبت به همه چیز تا جای ممکنه خوشبین باشم و اصلا سخت نمیگیرم ، نا امید نمیشم و دوباره شروع میکنم
_______________
💬#INFJ #4w5
ممکنه خودم رو توی حالت خاص تصور کنم بعدش چنان غرق بشم که اصلا نفهمم اون ساخته ذهن خودمه و فکر کنم واقعا قراره اتفاق بیفته_اگه احساساتم از طرف یه فرد که برام مهم هست ضربه بخوره و جریحه دار بشه شاید احساساتی بشم و گریه کنم و دوستام بهم میگن کمی قوی باشم این کارا چیه_ کافیه بهم یه کلمه بدید تا ازش یه داستان با توجه به ساختار یا حسش بسازم و طوری با تاب و لحن بگم که طرف باورش بشه _عاشق کتاب خوندنم معمولا بعد خوندن نقاشی شخصیت های کتاب رو میکشم و به دوستام نشون میدم 😅
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا روتینی دارین که به نظر بقیه عجیب میاد؟
💬سلام #5w6 هستم
بین دوستام به همه چیز دان معروفم و براشون خیلی تعجب اوره که تو هر زمینه ای اطلاعات دارم و هروقت میخوان ویژگی های منو توصیف کنن ۹۹ درصدشون به اطلاعات بالام اشاره میکنن
معلما هم دو جور منو توصیف میکنن بعضیا میگن من خیلی کم حرف و ساکتم و بعضیاشون معتقدن که من خیلی پرحرف هستم و بدرد مذاکرات میخورم چون خیلی با معلما بحث میکنم و این نظرات دوگانه به این دلیله که من فقط وقتی پرحرف میشم که به بحثی که در جریانه علاقه داشته باشم
________________
💬تیپ من #type8
خب درواقع ما غرورمون زیاده و درکنارشم لجبازیم
شاید اینطور که خیلی رقابت کردن رو دوست داریم
ولی بخش سختش اینجا که ما متاسفانه یا خوشبختانه به همه چی سخت میگیریم و این خیلی بده
بخوام راحب تیپم بگم درواقع به خودم افتخار میکنم
________________
💬به عنوان یه تیپ #4w3 عادت به مودی بودن دارم و یه دقیقه حسابی برونگرا اما یه دقیقه دیگه درونگراترین میشم
________________
💬#type8 هستم
همیشه اماده ام تا با کوچکترین اتفاق اعصبانی بشم و به همه بپرم😅😅
به بی اعصاب معروفم و هیچ کس نمیتونه درک کنه چرا انقدر سخت میگیرم😔
________________
💬سلام به عنوان #1w9 #intp
عادت دارم اول کارامو خوب خوب انجام دادم بعد به تفریحاتم برسم وقتیم کارام خوب و کامل نباشه همش استرس فکری دارم
________________
💬به عنوان #type8 منتظر بهونم تا با یکی دعوا کنم😆😆
________________
💬سلام من یه #intp با آنیاگرام #8w7 هستم و از نظر بقیه از همه جهات عجیب غریبم که خیلی آزاردهنده اس
سلیقه موسیقی طرز لباس پوشیدن رفتارم طرز صحبت همه چیز بنظرشون عجیبه و متوجه نیستن که لازم نیست همه همرنگ جماعت باشن
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• اگه میتونستین به یه دنیای خیالی از دنیای فیلم و سریال یا داستانها برین و برای باقی عمر اونجا بمونین، کدوم یکی رو انتخاب میکردین؟
💬ترمیناتور یا شایدم تک تیر انداز شبح تیر انداز....فیلم اطلس هم گزینه خوبیه
________
💬از انیمه ها میخاستم تو انیمه های استدیو جیبلی زندگی کنم
و تو سریالا میخاستم تو ژانرای جنایی و معمایی زندگی کنم مثل سریال نابینا و موش
#intp
#6w5
________
💬ترجیح میدم داخل دنیایی زندگی کنم که با وجودم هماهنگ باشه، اگه میشد، دوست داشتم توی ذهنم زندگی کنم، دوست داشتم دنیا های متفاوتی رو تجربه کنم، چه دنیایی پر از غم، ترس و درد، چه دنیایی پر از عشق و شادی. میخوام تمام این احساسات و تجربیات رو با تمام وجودم احساس کنم، این چیزیه که ثابت میکنه من زنده ام و احساس میکنم..
#Type4
________
💬سلام #type8 هستم.
بودن تو کتابِ کتابخانه نیمه شب رو دوست دارم تجربه کنم! یا کلا داشتن اونجور تجربه ای...
________
💬آخ یه جایی می رفتم که درک بشم و آدما حرفایی که می زنم و متوجه بشن و فک نکنن من عجیب غریبم
همچنین یه جایی که پر از ماجراجویی باشه تا بتونم تمام توانایی هام رو توش به کار ببرم
از طرف یه #type4
________
💬به عنوان یه #type4 میخوام به انیمه ماورا طبیعی و عاشقانه one room tenshi sama (یک اتاق و فرشته و نورپردازی خوب) برم و به عنوان فرشته خوشگل داستان زندگی عاشقانم رو شروع کنم
__________
💬به عنوان #type8
میخوام جایی باشم که تفاوت هام از بقیه باعث برتریت من بشه نه حقارتم جایی که ارزشمند باشم
دوستدارم هرکس که بیش از حد بهم بی احترامی کرد چه بزرگتر و چه کوچیکتر خیلی راحت بتونم جوابشو بدم نه اینکه به خواطر احترام های الکی ساکت بشم
رقابت های گفتاری رو خیلی دوستدارم پس میخوام جای بحث هم وجود داشته باشه
و البته مبارزه های تن به تن
مرموز ، عاقل و خشن جاسوس بودن رو دوستدارم
میتونم خیلی راحت تبدیل به هر شخصیتی بشم
یه فیلم معمایی اکشن
شاید هری پاتر یا انیمه مثل بانگو استریت داگز
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
🌅 • تحلیل های جذابتون از آرت تصویر مفهومی
📮ـ #enfp دلش میخواد با رویا هایی که داره به سوی اوج بره و خودشو بالا بکشه. و از دسته غم ها و ناراحتی هاش خلاص شه اما #infp با منفی گری هاش و ناراحتی های بی شماری که داره باعث میشه که enfp، دوستش، به خاطر اون و ناراحتی هاش زیاد شاد نباشه و نتونه پیش بره.
از اونور #istp با روحه تاریکی که داره میخواد از infp به خاطره لطمه زدن به احساساتش انتقام بگیره. حالا با کی و چی؟ با کمک #intp.
istp میدونه که intp بهش اعتماد داره و ازین اعتمادش میخواد سو استفاده کنه که از infp انتقام بگیره. intp هم با رویا هاش میخواست بالا و بالاتر بره و از دست آدم های اطرافش خلاص شه اما istp به خاطر سود خودش بال های intp رو کند تا نتونه پیشرفت کنه و بالاتر بره.
و دومین دلیلشم اینه کهintp از خودش بالاتر نره.
intp ام و تجربه کردم
____________________
📮تایپ #istp از #intp درخواست x میکنه ولی intp درخواستشو رد میکنه، istp ام بالهای اونو میکنه و سنگ جلوی پاش میندازه، intp هم برای تلافی قصد کشتن infp رو داره، #infp هم دست و پای enfp رو به خودش زنجیر میکنه تا #enfp ازش دور نشه و هرچیم که شد کنار هم بمونن اما enfp تنها کسیه که از این موضوعات فارقه و توجهی به این کشت و کشتار نداره.
Infp
________________
📮ـ #intp از یه #isfp آسیب دیده و حالا میخواد انتقام بگیره اما infp رو با isfp اشتباه گرفته.
تازه اون حتی #infp هم نیست و یه #enfp ناسالمه.
______________
📮ارتباط سمی بین این چهار تیپ رو نشون میده ....
#istp که خودش استعداد ها و خلاقیتش رو از دست داده (دسته گلی که کنار پاش افتاده) داره همین بلا رو سر #intp هم میاره ، چون #intp یه دیدگاه متفاوت و خلاقانه داره که نماد این دیدگاه ، توی این تصویر میتونه بالهاش باشه که #istp داره نابودشون میکنه
#intp داره سعی میکنه که #infp رو بکشه چون خودش رو توی #infp میبینه ، ازونجایی که از خودش متنفر شده سعی داره #infp رو (در واقع خودش) رو بکشه ...
#enfp بخاطر روحیهای برونگرایی که داره همیشه سعی داره تایید و محبت دیگران رو بدست بیاره اما چون اکثرا بقیه اون رو عجیب و غریب میدونن یواش یواش تبدیل میشه به درونگرا (بخاطر همین با زنجیر به #infp وصله) با این وجود باز هم سعی داره روحیه خودش رو حفظ کنه ...
______________
📮خب #infp زیادی منفی نگره و از بس هی به intp که دوستشه از بدبختی ها و غم و قصه هاش گفته که #intp رو کلافه کرده ، #enfp بنده خدا هم که هی میخواد کمک کنه که infp از این اخلاقش دست برداره و به چیزای مثبت زندگی هم فکر کنه ولی infp درست بشو نیست و intp هم تصمیم گرفت که مغز infp رو از هم بپاشه که هم خودش راحت بشه هم infp ولی کمی دودِله و istp اونجا مراقبه که یه وقت intpمنصرف نشه(:
entp# ام...
______________
📮ـ #Intp و #istp تصمیم گرفتن که قاتل بشن و اول هم رفتن سراغ #infp و #enfp ، و حالا که قراره اون ها رو به قتل برسونن intp کمی مضطرب و ناراحته و istp اونجا مراقبه که intp دست از کارش نکشه(:
_______________
📮 یه جورایی به نظر میرسه #istp داره به intp صدمه میزنه(کندن بالش و از بین بردن رویا هاش)، #intp به infp(کشیدن تفنگ روش)و #infp به #enfp (به زنجیر کشیدنش)
ولی خب پشت اینها از اون گل سبز روی زمین واضحه که istpهم صدمه دیده و احتمالا جواب ردی بوده که از یکی از تایپ های سبز رنگ گرفته!
(البته کلی نظریه میش برای این عکس داد)
enfpام^_^
________________
📮ـ #ISTP:من تو را خواهم کشت قبل از اینکه عشق زندگیم را از من بگیری قبل از اینکه عزیزم را با دسته گلی که یک شاخه گل سبز آراسته اش داده بود بکشی ، من تو را خواهم کشت .
ـ #INTP:و اما من تو را میکشم به خاطر عشقی که به من نورزیدی و به خاطر دردی را که در دلم کاشتی و عشق در دل کس دیگری گذاشتی می کشمت وبعد من نیز به همراه تو
خواهم مرد
و #ENFP که تا آخرین لحظه در تلاش بود تا بهترین دوستش را نجات دهد با قلبی پر از عشق فضا را پر از شادی کند و لبخند را به جمع برگرداند ،
ناتمام ماند چون در غل وزنجیر احساسات سرکوب شده فردی دیگر بود و رنج فرد دیگری را بر دوش میکشید و
تنها بود
وتنها شد .
⠇#پیام_شما 💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
🌅 • تحلیل های جذابتون از آرت تصویر مفهومی
📮 تحلیلم از این تصویر اینه که اتفاقات پشت لبخند #enfp که چه دردایی رو میکشه و میخنده مثل زنجیری ذهنی که به خاطرات بسته شدن به کسایی که دوسشون داره و همه اونا بر ضد همن و جنگی که بین افرادی میافته که اون از همشون خوششون میاد و مبارزه ی ذهنی #istp که بال های #intp چید و نگاه کرد و #intp که داره از ضعف و گریه های #infp خسته میشه و به زندگیش سر انجام میده رویاهای ذهنی #enfp ان و همشون توهم یا اورثینک هستن
پیامی از #entp...
______________
📮نمیدونم چه اتفاقی داره میوفته ولی هر چی هست این دوست متشخصمون istp یه کبوتر گرفته میخواد بندازه به جون intp تا بچه کوچولوش ینی infp رو نجات بده...و تمام...
____________
📮آی اس تی پی بال های ای ان تی پی رو کنده تا اون نتونه به خودش و اطرافیانش آسیب بزنه ولی آی ان تی پی خودش رو قاتل سریالی میبینه و میخواد آی ان اف پی و یی ان اف پی رو بکشه اما آی ان اف پی از یی ان اف پی محافظت میکنه ولی یی ان اف پی متوجه نیست و غرق در افکار خودشه و متوجه نیست که یکی داره از اون مراقبت میکنه😔
از طرف یه:INFP
⠇#پیام_شما 💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
🔮 • تحلیل های شما از آرت تصویر مفهومی #intp
📮سلام ادمین ابریشم ، حالت چطوره ، خسته نباشی
به نظرم تصویر داره آی آن تی پی رو غرق در یک مکان عجیب نشون میده ، جایی مملو از حباب ها و چرخ دنده ها
به نظرم این نشون میده که اون یک اُوِر تینکر است، زیاد فکر میکنه و معمولا در افکارش غرق میشه، افکارش هم متشکل از نظام های سازماندهی شده و منطقی است که با کمی خلاقیت ، نوآوری و چیزهایی فانتزی هم تلفیق شده
افکارش عجیبن و با اینکه خودش هم توی اون ها غرق میشه اما به نظر ناراحت نمیاد
________
📮اینکه اون ذهن اشفته ای داره و توش غرق میشه
____
📮 انگار intp داره خودشو میکشه
چون میبینه چیزی برای امید و زندگی دوباره نیست
__
📮بنظرم تایپ intp خیلی خاصه اون شبیه یه حلزونها درون آدم نرمیه و در آزادگی ذهنش پرواز میکنه ولی هر وقت احساس خطر کنه میره توی لاک خودش اون خیلی آروم به نظر میاد ولی حلزون ها سفت ترین چیز در جهان یعنی دندان هاشون رو دارن و حتی بعضی گونه هاشون کشندن و جالب ترین نکته اینکه حلزون ها میتونن گاهی به مدتو۳ سال بخوابن و نکته اینه چه رویا شیرینی توی سرشونه که انقدر میخوابن؟
از طرف یک entp
__
📮اون گوی ها میتونن همون اشک های از روی غم intpباشن .
و ساختمون های پشتشه شاید نشون دهنده دنیان .
از اونجایی که اکثرا intp غم خودشو نشون نمیده شاید اشک هاش به درون دنیای خودش دارن ریخته میشن و intp هم داره همراه اون ها به درون دنیای خودش میره .میشه گفت اون پیایین تر از ساختمون ها یا دنیای واقعی بود و پایین تر از دنیای واقعی دنیای خودشه،
__
📮سلام به نظر من intp شخصیتی داره که خودش میتونه به تنهایی همه کاری کنه...
من خودم intp هستم
و مفهوم این آرت اینه که intp میتونه دنیای اطرافشو به تنهایی کشف کنه
___
📮مثل این میمونه که اون از دنیای واقعی فرار کرده، به جایی پناه برده که خوش فکر میکنه براش خوبه و میخواد تو امنیت باشه و از آدما دور باشه، من وقتی به این تصویر نگاه میکنم خود intp رو نمیبینم که در افکارش غرق شده ،من گذشته ای رو میبینم که به اون آسیب زده ، و توپ های سیاه به نظر من همه ی اونها کره ی زمین هستن که intp سعی کرده در طول زمان به شکل های مختلفی اونها رو نگاه کنه ولی هر یکی از دیگره تاریک تره...
در این میان یک نور هم تو این فضا نشان دهنده قلب intp هست که مثل قطب نما راه رو به اون نشون میده ، درسته بهترین را برای اون قلبشه
از طرف #enfj
____
📮پیداست که intp از infp خوشش میومده ولی infp هم entp رو دوست داشته برای همین intp تنها میشه از اونجایی که enfp از entp خوشش اومده اون دوتا میرن باهم.
ازطرف یک entj
____
📮یه intp به راحتی میتونه دنیا رو نابود کنه برای همین intp اونقدرا هم فکر خوبی نیستااا 🖖
___________
📮تحلیلم :
intp# اینقدر غرق در افکارش و دنیای خودش شده که حواسش به نابود شدن خودش از درون نیست ... و نمیدونه چرا اونجاست ... ازونجایی که همه رفتن و ترکش کردن تصمیم گرفته بوده برا خودش ی دنیای جدید بسازه اما دنیایی که مغزش ساخته اون دنیایی نیست که اون میخواد ... دنیاییه که مغزش تعیین کرده
از طرف یه INTP
⠇#پیام_شما 💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
ایما | چت روم
سلام! امروز دوباره اومدیم با یه چالش جذاب🔥 بهمون بگین به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا ر
• به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا روتینی دارین که به نظر بقیه عجیب میاد؟
💬عادت من شاید یکم عجیب باشه.من اونقدر تخیل میکنم که اغلب زندگی واقعیمو گم میکنم.خاطره ی ناهار امروز ممکنه یادم نمونه،ولی اکثر تخیلاتم مثلا برای زمان خیلی گذشته چرا.اغلب وقتی یک اتفاقی برام میفته،یاد یه خاطره ای میفتم که" اصلا وجود نداره!" و زاده ی تخیلاتم بوده.وقتی یک اتفاقی میفته که باعث احساسی شدنم میشه،یک خاطره ی جعلی از اون زندگی ای که دوسش دارم یا ندارم میسازم که اون سناریو تهش با احساساتم هماهنگ باشه و خودم رو جای اون کاراکتر میذارم.مثلا اگه ناراحتم دوستم پشتم حرف زده، فکر میکنم شرکتم داره به خاطر یک شرکت دیگه به خاطر مدارک جعلی از هم میپاشه و هی برای بهتر کردن اوضاع راهکار میسازم و هی دوباره گره میندازم توی داستان.درواقع از احساساتم سواستفاده میکنم که خودمو جای بقیه بذارم.
#Intp #Type5
--------------------
💬سلام #istp با انیاگرام #6w5 هستم و عادت عجیبی ندارم
اینم پیام متفاوت امروز😐😂
--------------------
💬به عنوان یه #entp #5w6 ، هرچی که میبینم باید یه چیزی ازش یاد بگیرم،مثلا ساعت ها دارم تو یوتیوب میچرخم و همه فکر میکنن دارم وقت تلف میکنم ولی دارم یه چیزی یاد میگیرم، یا مثلا سوالایی از مردم میپرسم که فک میکنن خیلی رندوم و بی معنیه ولی همش باعث میشه به نتیجه های مختلف زیادی برسم. خیلی هم زیاد فکر میکنم یکم زیادتر از زیاد، اگه میتونستم مطمئنا مغزمو میکندم میداختم دور... در کل همش در حال جذب اطلاعاتم
--------------------
💬به عنوان #entj #type7 مودی بودن ، حس ششم فوووق العاده قوی و رُک بودن زیادم.. اینکه بدون توجه به احساسات بقیه نظراتمو میگم برای دوستام خیلی عجیبه...
--------------------
💬به عنوان یه xnxp😅 عادت دارم فقط برنامه بچینم و عملی کردنش رو بزارم برای سال ها بعدییییییی
--------------------
💬به صورت حرفه ای شطرنج بازی میکنم و بیشتر روزا بخاطر تمرین ها ۳ ،۴ ساعت بی وقفه پشت میز میشینم این برای اعضای خانواده و دوستام عادی نمیشه و مدام میگن جوری میتونی انقدر بشینی؟
#intj
--------------------
💬با خودم بلند بحث میکنم و به خودم مشاوره میدم تا بتونم فکرای توی ذهنمو مرتب کنم
#Enfp
#7w6
--------------------
💬من به عنوان یه #estp اصلا استرس نمیگیرم حتی برا امتحان ترم هم هیچ استرسی نمیگیرم و خواهرم نمیتونه این رو باور کنه و براش خیلی عجیبه و میگه تو دروغ میگی .(مگه مرض دارم؟؟؟)
حتی شده شب امتحان پایانی لای کتاب هم باز نکرده باشم و رفته باشم سر جلسه امتحان ...
--------------------
💬عامممم... خب من به عنوان #intp که #5w4 باشه،
چیزی که برام عجیبه اینه که بیشتر اوقات نیمه خالی لیوان رو می بینم... عجیبش هم اینجاست که معمولا در مواجه شدن با یه موضوع سعی میکنم همه زاویه ها رو ببینم، ولی نمیفهمم چرا تهش اینجوری میشه
--------------------
💬سلام. یکی از عادتهای عجیبم اینه که توو جمع بحثو باز میکنم،بعد خودم میکشم کنار فقط گوش میدم.بقیه میگن مگه خودت بحثو باز نکردی، چرا حرف نمیزنی، بعد من میگم میخواستم فقط شمارو سرگرم کنم و خودم فقط گوش میدم. بقیه میگن چه عجیب ! مخلصتون #enfj
--------------------
💬سلاام.🤗 من #enfj هستم. عادت عجیبم که بقیه میگن خیلی عجیبی اینه که همیشه درحال صحبت کردن با خودم هستم، با خودم تحلیل میکنم، با خودم میخندم، دلداری میدم خودمو، نصیحت... خلاصه با خودم تنها نیستم. و گاهی با خودم بیشتر سرگرم هستم تا با بقیه. کلا بگم که با خودم خیلی حال میکنم. البته بگم که بقیه میبینن که با خودمم ، ولی در اصل با خدا حرف میزنم. و این برای بقیه خیلی عجیبه. قربون شما 😁
--------------------
💬 سلام و ادب، من یه #entp #type5 هستم، من همیشه تو هیئت مسئولیت محتوا رو قبول میکردم، یعنی مثلاً میرفتم میگشتم ببین نیاز مخاطبمون چیه، مکضوع انتخاب میکردم. بعد متناسب با اون، به قاری میگعتم چه آیهای بخونه، به دعاخون میگفتم چه دعایی بخونه، محتوای سخنرانی رو بررسی میکردم و مداحی رو، و مثلاً متن رزقها رو. همیشه تو هیئت کارم همین بوده و دوستش دارم.
--------------------
💬من ی ENTJ 8W7 هستم
دوست دارم مسئول مدیریتی اجرایی برنامه باشم تا بتونم به همه چیز سیطره داشته باشم و بتونم کنترل کنم فضارو و اینکه بدمام نمیاد مسئول رسانیه ایه مراسم باشم😁
--------------------
💬 دکور صحنه برای تعزیه. Enfp هستم
--------------------
💬به عنوان یه #7w6 #estp توی هیئت میرفتم سراغ آشپزخونه و همینطور که چایی/شربت میریختم یه انگولک به بقیه چیزا میزدم
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• به عنوان یه تیپ xی چه چیزی بهتون آرامش میده؟
💬رنگ سبز چمن و گل های آپارتمانی ،کتابخانه ساکت وپر از کتاب ،تاریکی شب با ستاره های توی آسمون و ماه در پشت بام خانه
#infj
---------------
💬به عنوان #type9 بودن کنار دوستانم بیشترین لذت واسم داره
--------------------
💬به عنوان #4w5
یه اتاق شخصی که با سلیقه ی خودم چیده شده
باشه با پنجره ایی که روبه دریا باشه و هیچ کس مزاحم نشه
قطعا اون موقع آرومم
-----------------
💬به عنوان یک #type9 خوابیدن تنبلی و فیلم
-------------------
💬من به عنوان یه#enfp ی#type7 دوست دارم هیجان انگیز ترین تجربه ها و تفریح هارو با #intj دوستم تجربه کنم!
-------------------
💬به عنوان یه #intp #5w4
تاریکی،نوشتن،تنهایی و کتاب خواندن و خوردن و بو کردن قهوه و تنهایی رفتن در جنگل بهم آرامش میده
-------------------
به عنوان یه entp# موسیقی ، گیم ، فیلم و انیمه ، حرف زدن درباره ی موضوعی که دوست داشته باشم و بیشتر تحقیق کردن درباره ی mbti بهم ارامش میده...
-------------------
من intp# عم
ساختن چیزمیز های کوچولوی مینیاتوری و به طور کلی ساختن چیزهای با ظرافت و زیبا بهم آرامش میده
-------------------
به عنوان یه تیپ 4w3# دیدن سریال مورد علاقم و خوردن یه بسته چیپس در هنگام دیدنش بهم آرامش میده.
-------------------
به عنوان یه ISTJ#، گوش دادن آهنگ و موزیک بهم آرامش میده؛در هرموقعیت سعی میکنم یه تایم خالی داشته باشم تا بتونم آهنگامو گوش بدم و همیشهخداهندزفری همراهم هست🙂😂بعضی اوقات فکر میکنم فقط آهنگ هامو به همراه دارم چون اکثر اوقات تنهام؛
خلاصه وابستگی عجیب و آرامش دهنده ایه🤌🏼💕
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
ایما | چت روم
سلام! امروز دوباره اومدیم با یه چالش جذاب🔥 بهمون بگین به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا ر
• به عنوان یه تیپ xی توی زندگیتون چه عادت یا روتینی دارین که به نظر بقیه عجیب میاد؟
❌زمان شرکت در این چالش تمام شده است❌
💬عادت من شاید یکم عجیب باشه.من اونقدر تخیل میکنم که اغلب زندگی واقعیمو گم میکنم.خاطره ی ناهار امروز ممکنه یادم نمونه،ولی اکثر تخیلاتم مثلا برای زمان خیلی گذشته چرا.اغلب وقتی یک اتفاقی برام میفته،یاد یه خاطره ای میفتم که" اصلا وجود نداره!" و زاده ی تخیلاتم بوده.وقتی یک اتفاقی میفته که باعث احساسی شدنم میشه،یک خاطره ی جعلی از اون زندگی ای که دوسش دارم یا ندارم میسازم که اون سناریو تهش با احساساتم هماهنگ باشه و خودم رو جای اون کاراکتر میذارم.مثلا اگه ناراحتم دوستم پشتم حرف زده، فکر میکنم شرکتم داره به خاطر یک شرکت دیگه به خاطر مدارک جعلی از هم میپاشه و هی برای بهتر کردن اوضاع راهکار میسازم و هی دوباره گره میندازم توی داستان.درواقع از احساساتم سواستفاده میکنم که خودمو جای بقیه بذارم.
#Intp #Type5
--------------------
💬سلام #istp با انیاگرام #6w5 هستم و عادت عجیبی ندارم
اینم پیام متفاوت امروز😐😂
--------------------
💬به عنوان یه #entp #5w6 ، هرچی که میبینم باید یه چیزی ازش یاد بگیرم،مثلا ساعت ها دارم تو یوتیوب میچرخم و همه فکر میکنن دارم وقت تلف میکنم ولی دارم یه چیزی یاد میگیرم، یا مثلا سوالایی از مردم میپرسم که فک میکنن خیلی رندوم و بی معنیه ولی همش باعث میشه به نتیجه های مختلف زیادی برسم. خیلی هم زیاد فکر میکنم یکم زیادتر از زیاد، اگه میتونستم مطمئنا مغزمو میکندم میداختم دور... در کل همش در حال جذب اطلاعاتم
--------------------
💬به عنوان #entj #type7 مودی بودن ، حس ششم فوووق العاده قوی و رُک بودن زیادم.. اینکه بدون توجه به احساسات بقیه نظراتمو میگم برای دوستام خیلی عجیبه...
--------------------
💬به عنوان یه xnxp😅 عادت دارم فقط برنامه بچینم و عملی کردنش رو بزارم برای سال ها بعدییییییی
--------------------
💬به صورت حرفه ای شطرنج بازی میکنم و بیشتر روزا بخاطر تمرین ها ۳ ،۴ ساعت بی وقفه پشت میز میشینم این برای اعضای خانواده و دوستام عادی نمیشه و مدام میگن جوری میتونی انقدر بشینی؟
#intj
--------------------
💬با خودم بلند بحث میکنم و به خودم مشاوره میدم تا بتونم فکرای توی ذهنمو مرتب کنم
#Enfp
#7w6
--------------------
💬من به عنوان یه #estp اصلا استرس نمیگیرم حتی برا امتحان ترم هم هیچ استرسی نمیگیرم و خواهرم نمیتونه این رو باور کنه و براش خیلی عجیبه و میگه تو دروغ میگی .(مگه مرض دارم؟؟؟)
حتی شده شب امتحان پایانی لای کتاب هم باز نکرده باشم و رفته باشم سر جلسه امتحان ...
--------------------
💬عامممم... خب من به عنوان #intp که #5w4 باشه،
چیزی که برام عجیبه اینه که بیشتر اوقات نیمه خالی لیوان رو می بینم... عجیبش هم اینجاست که معمولا در مواجه شدن با یه موضوع سعی میکنم همه زاویه ها رو ببینم، ولی نمیفهمم چرا تهش اینجوری میشه
--------------------
💬سلام. یکی از عادتهای عجیبم اینه که توو جمع بحثو باز میکنم،بعد خودم میکشم کنار فقط گوش میدم.بقیه میگن مگه خودت بحثو باز نکردی، چرا حرف نمیزنی، بعد من میگم میخواستم فقط شمارو سرگرم کنم و خودم فقط گوش میدم. بقیه میگن چه عجیب ! مخلصتون #enfj
--------------------
💬سلاام.🤗 من #enfj هستم. عادت عجیبم که بقیه میگن خیلی عجیبی اینه که همیشه درحال صحبت کردن با خودم هستم، با خودم تحلیل میکنم، با خودم میخندم، دلداری میدم خودمو، نصیحت... خلاصه با خودم تنها نیستم. و گاهی با خودم بیشتر سرگرم هستم تا با بقیه. کلا بگم که با خودم خیلی حال میکنم. البته بگم که بقیه میبینن که با خودمم ، ولی در اصل با خدا حرف میزنم. و این برای بقیه خیلی عجیبه. قربون شما 😁
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
ایما | چت روم
سلام! امروز دوباره اومدیم با یه چالش باحال🔥 بهمون بگین اگه میتونستین به یه دنیای خیالی از دنیای فی
• اگه میتونستین به یه دنیای خیالی از دنیای فیلم و سریال یا داستانها برین و برای باقی عمر اونجا بمونین، کدوم یکی رو انتخاب میکردین؟
❌زمان شرکت در این چالش تمام شده است❌
💬بین دنیای هری پاتر و خاطرات خون آشام شک دارم ولی بیشتر هری پاتر #infp #5w4 🙂
___
💬به عنوان یه #intp دلم میخواد تو دنیای سریال فرام(From) زندگی کنم،چالش برانگیز و جذابه و در عین حال ترسناک😬
___
💬اگه قرار بود برم یه دنیای دیگه قطعاااااا میرفتم دنیای شرلوک هلمز! پر از رمز و راز! خیلی خوبههه🗝
#type5
___
💬سلام #enfj هستم
من میرفتم توی دنیای انگری بردز ها و میرفتم پیش سیلور که خیلی خفنه
یا میرفتم توی دنیای پونی کوچولو ها و میشدم یکی از اون قهرمان هایی که عنصری در قدرتش داره و ماجراجویی های باحال میکردم🥺
___
💬سلام
#Istp #6w5
من قطعا میرفتم به دنیایی که ماجراجویی داشته باشه و فانتزی هم باشه
مثلا فیلم نارنیا یا هری پاتر🔮
_
💬به عنوان یه #entp با تایپ #7w8 یع دنیایی که توش پولدار باشم و رفیقام پایه باشن😎
_____
💬سلام به عنوان یه #Entp تیپ #4w3 ترجیح میدادم دنیایی برم که توش پر از هیجان و اتفاقات جدید باشه .🤩
یه جایی که توش بشه قهرمان بازی درآورد و حتی راحت عاشق شد و کلی ماجرای جدید رقم زد〰
___
💬من به عنوان یه #istj دوست دارم به دنیای هری پاتر برم و تو گروه ریونکلاو درس بخونم و توی کتابخونه جادویی هاگوارتر کلی کتاب بخونم📚
💬جوکر
چون من #enfp ام و اون #entp همکارای خوبی میشدیم😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🚬
💬من به عنوان یک #esfp تیپ دو دوست دادم برای باقی عمر توی انیمه جاسوس خانواده برم یا فیلم کانون پرستار بچه!بنظرم فیلم هایی کل هیجان +تلخ مثل فیلم خیابان هانتر توصیف میکنن تکراری نشدنی آن!
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• چه کاری شما رو عصبانی میکنه؟
💬آدم هایی که کوچکترین احترامی برام قائل نیستن منو عصبانی میکنن #type8
____
💬آدمی که حرفاش هیچ منطقی پشتش نیست
و کسی که به حریم خصوصی و تنهایی ام بی احترامی می کنه
و کسی که باعث پاره شدن افکارم میشه
#type5 ... #intp
____
💬دیدن آدمهای راحت طلب که برای آیندشون تلاش نمیکنن منو عصبی میکنه . همچنین آدمهای بیادب و بینزاکت .
#entj #3w2
____
💬تعیین تکلیف کردن برام
دستور دادن بهم
نمک نشناسی
#Enfj #2w1
____
💬#9w8
#Infp
کسی تهدیدم کنه، جلو جمع تحقیر بشم یا بیش از حد سرزنش بشم
____
💬اونایی که برای جلب توجه حرف علمی و فلسفی میزنند. هیچی از علم نمیفهمند و از خودشون در میارند و الکی نظر میدند.
#type5
#intj
____
💬وقتی میخوای سفره دلت رو پیش کسی باز کنی یا به قول معروف درد و دل کنی، و اخرش اون فقط میخواد بهت ثابت کنه که بدبخت تر از توعه و تو وضعیت بدتر از تو قرار داره..
#7w6 #enxp
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
• اگه یه فرصت داشتین و میتونستین تیپ شخصیتیتون رو تغییر بدین، چه تیپی رو انتخاب میکردین و چرا؟🪄
#type5
#intj
💬من تایپ و دوست دارم و نمیخوام تغییرش بدم ولی اگه میتونستم شخصیتم رو تغییر بدم ترجیح میدم شخصیت پر تلاش تر و با انگیزه تری داشت باشم من نیازمند تخیل قوی و ذهن پیش فعالم
--------------------
💬میخاستم#type9 باشم چون میخام یکم بیخیال باشم و انقد به همه چی اهمیت ندم البته ی ویژگی شونو دارم اینه که تنبلمو صلح جو😂🩹
#intp
#6w5
---------------------
💬به عنوان یه #type5 اگه میخواستم تیپم رو تغییر بدم #type7 یا #type9 رو انتخاب میکردم
چون مردم معمولا تیپ پنج رو نیهیلیسم و افسرده میدونن و این کلیشه ای فکر کردنشون آزار دهنده س
از طرفی جوری که مردم درباره دو تا تیپ بالا فکر میکنن به نظرم خیلی بهتر از کلیشه های تیپ منه
--------------------
💬 دقیق نمیدونم... خودم #intj ی#5w4 ام... اما دلم میخواد کمال گراییم و سختگیریم کم تر بشه. بیش از حد به خودم فشار میارم. زیر بار کار، غم و سختی له میشم اما همزمان از همه حمایت میکنم و به همه نشون میدم که من حالم از همشون بهتره... هر تایپی که این خصوصیاتم کمتر بشه.
--------------------
💬من #7w8 ی #entp راضیم از تایپم اما خب اگ jبودن خیلی بهتر بود برنامه ریزی برا کارا واقعا عالیه...
--------------------
💬ـ #entp چون بیشتر کراشام entp اند و تایپ باحالو شنگولیه درکل ازش خوشم میادخودم xstp عم
#Nick
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Ennea
🍇 •| پیام شما درباره چالش آرت
📮من istp#
کلا دوستی ندارم ولی خب تنها دوستی که میتونم بهش اشاره کنم دوست intp#. واقعا باهاشون خیلی خوب میسازم، یعنی خیلی چیزامون بهم میخوره و هم اون و هم من، دوتامون مشکلات همدیگرو خیلی خوب درک میکنیم
______
📮خودم #intp هستم و دوست دارم رفیقم #entp باشه و کراشم #isfj یا #istp یا #intp
_______
📮سلام😁 من #enfp هستم تایپ کراش و دوستم هردوinfp باشه برای اینکه اون تنها کسیه که همیشه حواسش بهم هست و نمی زاره احساس تنهایی بکنم هرچند همیشه مسخرم می کنه که میگم تنهام چون با همه دویتم و دورم شلوغه ولی بازم گاهی احساس تنهایی می کنم
_______
📮من یک #infp هستم
فک میکنم تو زندگیم لازمه ی دوست #esfp داشته باشم البته با #intp ها هم خیلی جورم...
درباره کراش باید بگم از ادمای صاف و صادق مثل #isfj خیلی خوشم میاد...
_______
📮سلام،تایپ خودم #infj عه.ترجیح میدم دوست صمیمیم هم تایپ خودم باشه،حس میکنم داشتن یه رفیق که هم تایپ خودته خیلی خوبه،میتونین همو درک کنیم و علایق مشترکی هم دارین.
تایپ کراشم #intj ،منطقی بودن این تایپ رو دوست دارم و حس میکنم برای منی که احساسی ام،وجود شخصی که با منطق رفتار میکنه و جدیتی که توی کاراش داره بیشتر منو تشویق میکنه که منم مثل اون توی اهدافم جدی و پیگیر باشم.اینکه کراشم این تایپ باشه رو دوست دارم ^^
________
📮سلام خوبین من ی #enfp هستم و دوست دارم بهترین دوستم #esfp باشه چون خیلی با هم جوریم و رلم #estp باشه چون به نظرم خیلی باحالن
________
📮دوستم #esfp رلم #estp
______
📮تایپ #INTJ رو به عنوان کراشم انتخاب میکنم چون خیلی دوسشون دارم .
تایپ #ENTP و #ISTP و #ESTP رو به عنوان دوستام چون خیلی باحال و پایه هستن .
حدس بزن تایپ چیه
_______
📮خب خودم که #ENTP ام...
قطعا با همه تایپا رفیق بودم...
اکیپمون قطعا با #ENFP و #ESTP بود
کسی ام که عضو چهارم اکیپ بود #ESFP بود که اکثراً هم پیش ما نبود 😅
من و #ESTP هم خیلی اوقات دوتایی میرفتیم پیش #IXTP عزیز☺️ اصلا هم اذیتشون نمیکردیم☺️
خودم هم رفیق تک و شیشم اول #ENFJ بود
چون هم میتونه از لحاظ احساسی تکیه گاه خوبی باشه هم به دلیل J بودنش حواسش به همه چیز هست و من آزادم😁 و برونگرا و شیطونم هست
(البته همچنان #ESTP دااشمه و #ENFP آجیم☺️😁)
#ISFP هم دوست کوشولوم☺️
راجب کراشم نظری ندارم🥴☺️😁
______
📮من همه ی تایپ هارو انتخاب میکنم. چون من عاشق همه ی تایپ ها هستم .
از طرف #INFP
____
📮سلام من یه #infp هستم.
دوست صمیمی من #intj هست و اصلا نیازی نمی بینم که تایپش عوض بشه.
ولی دوست دارم تایپ کراشم #infj میبود
_____
📮دوست : #xxtp چون پایه هستن ، سخت نمیگیرن ، منطقی و رک هستن ...
کراش : #extp چون پایه، منطقی، شوخ و اجتماعی ، رک و باحالن ...
________
📮من به عنوان یه #enfp دوستم رو #entp یا #estp انتخاب میکردم چون هم پایه و باحالن و هم باهاشون خوش میگذره
کلا #exxp ها خیلی باحالن😜
______
📮من یه #intj ام
خب به عنوان یه تایپ infp رو انتخاب میکردم.
#Infp رو من دوست دارم.
#infp ها معمولا خیلی مهربونن ولی از یه چهره خیلی تنهان..
...*زیادی توصیف نکردم.*
دوست دارم کمک کنم ولی نمیتونم..
______
📮سلااااام من خودم #enfp ام
تایپ کراشمو یه #xntj ترجیحا روانی انتخاب میکنم😂
دوست صمیمی ام #xnfj باشه اگه داشتم میمردم نجاتم بده🌝😂
_______
📮سلام
من به عنوان یه #infj دوستم با تایپ های #intj و infj انتخاب میکردم
کراشم رو هم #intp انتخاب میکردم .
______
📮خودم #entp و برای کراشم #enfp و برای دوستم #estp و برای کسی ک اذیتش کنم #intp و #intj رو انتخاب میکنم😂💗
_________
📮اول بگم که تایپ خودم#ENTP یه
من به عنوان تایپ دوست صمیمی #ENFP انتخاب میکنم چون هر جوریم باشی قبولت داره و پایته تازه به دلداریم خیلی خوب گوش میده
و تایپ کراش #ISTP# ، ENTJ چون خیلی جذاب و منطقین
____
📮سلام ادمین راعیل ، خسته نباشی
لطفاً حتما پیغام من رو بزار تو گروه
من یک #isfx هستم که بهترین دوستانم خواهر و برادرم هستند که #enfpو#entp هستند
امروز خواهرم رو ناخواسته ناراحت کردم و خیلی ناراحتم
لطفا پیغامم رو بزار تا ببینه خیلی دوسش دارم
کراشم هم #enfp,#estp و#istpاست
____
📮سلام درود.
خودم: #intj
رفیقم: #intj یا #intp
کراشم: علاقه ای ندارم رو کسی کراش بزنم. اگر هم قراره کسی باشه میخوام دوطرفه باشه.
_____
📮تایپ خودم: #infj
دوست داشتم همتایپ خودمو برای دوست صمیمی انتخاب کنم چون میخوام بدونم برای دوستام چه جور رفیقیم .
کراش هم که فعلا ندارم ولی به احتمال زیاد #entj رو انتخاب میکردم چون بیشتر از بقیه ازش خوشم میاد .
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art
🍇•| پیام شما درباره چالش آرت
📮سلام گروه تون بینظریه
من به عنوان ی entp برای دوست :estp و intj و enfp
رو انتخاب میکنم برای کراش هم قطعا enfp و intp
enfp چون گوگولی و پر انرژی هستن و intp ها هم سازگاری دارم
_______
📮سلام به عنوان ی enfp
برای دوست :entp/estp/esfp رو انتخاب میکنم شاید هم infp
برا ی شیپ :entp/intj و istj رو میپسندم
__________
📮من تایپ infj رو انتخاب میکردم ... چون درک بالایی دارن و توی مشکلات کلی راه حل بهمون میدن و در موقع ناراحتی ها باهامون همدردی میکنن و آرامش میدن.....در کل آدم هایی هستن که وایب خوبی دارن ...
از زبان یک عدد intj
__________
📮سلااااام کانالتون عالیه😍
تایپ خودم #enfp
رفیقام #entp و #intp باهاشون خیلی سازگاری دارم
و کراش هم #intj😁
____
📮دوست : #xxtp چون پایه هستن ، سخت نمیگیرن ، منطقی و رک هستن ...
کراش : #extp چون پایه، منطقی، شوخ و اجتماعی ، رک و باحالن ...
________
📮به عنوان یه #infp دوست داشتم دوستای صمیمیم #infj# ، isfp و #Enfp باشن چون روحیه هایی نزدیک بهم دارن و میتونن درکم کنن به عنوان کراش یا پارتنر هم دوست داشتم #intj باشه
________
📮من خودم تایپم #Istp
تایپ دوست صمیمی #intp چون intp کلا رفتارش به من میخوره
و تایپ کراشم #estp چون به نظرم خیلی باحالن
_________
📮من خودم تایپ #infp و تایپ دوستم هم #intp و #infj و #enfp کراش هم #entp
_______
📮من یه #intj هستم و اگه قرار بود تایپ دوست صمیمو انتخاب کنم #entp رو انتخاب میکردم چون هر وقت تو جمع ها کم میاوردم میتونست کمکم کنه و گاهی منو از چهارچوبام در بیاره
به عنوان کراشمم #istp رو انتخاب میکردم چون هم باعث میشد تو بعضی مسائل به واقعیت توجه بیشتری نشون بدم و اینکه درونگراهای منطقی معمولا کمتر رو مخم میرن
__________
📮اول بگم که تایپ خودم #ENTP یه
من به عنوان تایپ دوست صمیمی #ENFP انتخاب میکنم چون هر جوریم باشی قبولت داره و پایته تازه به دلداریم خیلی خوب گوش میده
و تایپ کراش #ISTP# ،ENTJ چون خیلی جذاب و منطقین
⠇#پیام_شما💬
══════════════
⠇ @Eema_Art