eitaa logo
دروس الشباب
401 دنبال‌کننده
121 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
() در معنای «أرأیت» 4 نظر است ترین و بهترین بیان درباره أرأیت از الأئمه است که می فرماید: چهار دارد: 1.«رأیت» به معنای «أخبر»، فقط در قالب ماضی مخاطب، و همواره بعد از همزۀ استفهام می¬آید. 2.متکلم، حالت عجیبی را در یک چیز مشاهده کرده و در مقام سؤال از آن است. 3.مُستَخبَرٌ عنه - که از حالت وی سؤال می¬شود-، بعد از «أ رأیت» به شکل اسم منصوب، قرار می¬گیرد. 4. حالت مورد سؤال، در قالب یک جمله، بیان می شود. عبارت شیخ: «أ رأیتَ» به معنای «أ بَصرتَ یا شاهدتَ یا عرفتَ حالَهُ العجیبَ؟ أخبرنی؛...» است. و تنها جایگاه استعمال «أ رأیتَ» ، جایی است که متکلم، حالتی عجیب در یک شیء، مشاهده نموده و در صدد کسب خبر و آگاهی دربارۀ آن حالت عجیب است؛ به همین دلیل باید بعد از «أ رأیتَ» جملۀ استفهامیه¬ای قرار گیرد که حال «مُستَخبَرٌ عنه» را به شکل پرسشی بیان کند. و این جمله یا مذکور است، مانند: «أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً، هَلْ يُهْلَكُ» و: «أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا» ، یا مقدر است، مانند: «أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ، لَئِنْ أَخَّرْتَنِ‏ ..»، که در تقدیر چنین است: أرأيتك هذا المكرَّمَ، لِمَ كَرَّمتَهُ عَلَیَّ؟؛ و البته این جمله (كه مبيّن حالِ مستخبَرٌ عنه است)، مستأنفه است و محلی از اعراب ندارد، و نظریۀ مفعول دوم بودنِ این جمله غلط است. (شرح الرضي، ج‏4، 162) ...... ادامه دارد باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی گرامے باد🇮🇷 سردار دلها، سردار آسمانی شهید سلیمانی (قدس سره): یکی از شئون عاقبت بخیری نسبت شما با جمهوری اسلامی و این انقلاب است. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 «جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم»🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
() «أ رأیت» و «أ رأیتک و أ رأیتکم»: همزه حرف استفهام و رأیت فعل و فاعل و «کَ، کما، کم، کِ، کما، کنّ»حرف خطاب است. توضیح: در حدیقه خامسه از کتاب صمدیه ذیل بحث «أن» می گوید: «أن» از ضمایر «أنتَ، أنتما، أنتم، أنتِ، ...» ضمیر است و «تَ، تُما، تُم، تِ ...» حرف خطابی است که مرتبه ضمیر را مشخص می کند. در أرأیتک و سایر مشتقاتش نیز «کَ، کما ...» حرف خطاب است و «تَ» که ضمیر فاعلی ثابت در این فعل است اسم و فاعل می باشد. نظیر دیگر برای این ترکیب، ترکیب «حبذا» است که «ذا» همواره فاعل است. ...... ادامه دارد باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
() و لزوم«أ رأیت» و «أ رأیتک و مشتقات آن: اول از بزرگانی همچون و و و و و و ... مشهور نحویین «أ رأیتَ» را منقول از «رأی» به معنای «علم» دانسته و لذا آن را دو مفعولی می دانند و پیرو همین نظریه در آیات ذیل، اسم منصوب بعد از «أ رأیت» را مفعول به اول و جمله استفهامی بعدش را مفعول به دوم می دانند: 1- أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا (77) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (78) سوره مریم (الذی مفعول اول و أطلع ... مفعول به دوم) 2- أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا (43) سوره فرقان (مَن مفعول به اول و أ فأنت...مفعول به دوم) 3- أَفَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى (33) وَأَعْطَى قَلِيلًا وَأَكْدَى (34) أَعِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى (35) سوره نجم (الذی مفعول اول و أ عنده... مفعول به دوم) 4- قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ (سوره فاطر:40) (شرکاء مفعول به اول و ما ذا خلقوا ... مفعول به دوم) دوم از و ... : به عقیده این گروه، «أ رأیت» منقول از «رأی» به معنای «بصر» (دیدن با چشم) است و لذا متعدی به یک مفعول است . (شرح نظریه در قسمت اول این بحث بیان شد.) فرق دو نظریه فوق: بنابر این نظریه جمله استفهامیه بعد از «أ رأیت» محلی از اعراب ندارد و مستأنفه است. ولی بنابر نظریه مشهور حتی در آیاتی که بعدش جمله استفهامیه ای وجود ندارد باید یک جمله در تقدیر گرفت، ضمن اینکه بنابر نظر مشهور بحث صدارت ادات استفهام و تعلیق از مفعول به دوم فقط مطرح است. به عنوان نمونه به ترکیب آیات ذیل در تفاسیر ادبی نظیر البحر المحیط و کشاف مراجعه کنید: 1- قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا (62) سوره إسراء (مشهور مفعول به دوم را جمله مقدر «لِمَ کَرَّمتَهُ علیَّ» می دانند که به قرینه حذف شده است و البته فهم چرایی تقدیر این جمله از توضیحات شیخ رضی در ویژگی های 4گانه أرأیت در قسمت اول، معلوم شد.) 2- أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ (1) فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ (2) سوره ماعون (زمخشری مفعول به دوم را جمله استفهامیه مقدر «مَن هو؟» می داند.) برای بیشتر پیرامون « » به کتاب ، ج‏4، ص: 88 مراجعه کنید. . .... ادامه دارد باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
(مناسب و عربی و ) را از سه جهت شماره نموده است: 1- اصل حروف عربی که 29 حرف است 2- فروعی که در قراءت قرآن و اشعار کاربرد دارد و تعداد حروف الفبا را به 35 حرف می رساند 3- حروف دیگری که در برخی از لهجه های عربی تلفظ می شود و تعداد حروف را به 42 می رساند البته هفت حرف اخیر که در این دسته قرار دارند در قرآن و لغت مشهور عرب جایی ندارند. عبارت /ج2ص404: • هذا ، و مخارجها، ومهموسها ومجهورها، وأحوال مجهورها ومهموسها، واختلافها. • الف- فأصل حروف العربية تسعة وعشرون حرفاً: • الهمزة، والألف، والهاء، والعين، والحاء، والغين، والخاء، والكاف، والقاف، والضاد، والجيم، والشين، والياء، واللام، والراء، والنون، والطاء والدال، والتاء، والصاد، والزاي، والسين، والطاء، والذال، والثاء، والفاء، والباء، والميم، والواو. • ب- وتكون خمسةً وثلاثين حرفاً بحروف هن فروعٌ، وأصلها من التسعة والعشرين، • وهي كثيرةٌ يؤخذ بها وتستحسن في قراءة القرآن والأشعار، وهي: • النون الخفيفة، والهمزة التي بين بين، والألف التي تمال إمالة شديدة، والشين التي كالجيم، والصاد التي تكون كالزاي، وألف التفخيم، يعنى بلغة أهل الحجاز، في قولهم: الصلاة والزكاة والحياة. • ج- وتكون اثنين وأربعين حرفاً بحروف • غير مستحسنةٍ ولا كثيرةٍ في لغة من ترتضى عربيته، ولا تستحسن في قراءة القرآن ولا في الشعر؛ وهي: الكاف التي بين الجيم والكاف، والجيم التي كالكاف، والجيم التي كالشين، والضاد الضعيفة، والصاد التي كالسين، والطاء التي كالتاء، والظاء التي كالثاء، والباء التي كالفاء. باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
از دیدگاه : ؛ ج‌11، ص: 541 و وصيّتي إلى علماء الدين و إخواني المجتهدين أن لا ينطقوا في الفقه و مسائله و لا يتعرّضوا لدقائقه و جلائله إلّا بعد إتقان العربيّة بأقسامها و استقراء فنون ما تنطق به العرب أو تكتبه بأقلامها توصیه من به علماء دین و برادران تلاشگرم این است که در فقه و مسائل و دقایق آن اظهار نظر نکنند مگر اینکه را بیاموزند و و را به خوبی جستجو کنند. ________________________________________ ، ، محمد بن حسن، كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، 11 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1416 ه‍ ق باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
جمله اسمیه سه نوع است: 1-مبتدای وصفی:أ راغِبٌ أنتَ عَن آلِهَتِنا 2- مبتدای إسمی:الحمدُ لِلهِ 3- جمله اسم فعلی: هَیهاتَ مِنَّا الذِّلّةُ نکته: جمهور نحاة«اسم فعل»را داخل در مجموعه أسماء می دانند،نه أفعال. ولی اگر قائل به فعلیّت«اسم فعل»باشیم،نوع سوّم جمله إسمیه،داخل در جمله فعلیه خواهد بود. باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
در کتاب می گوید : هر حرفی که رافع است حتماً ناصب هم می باشد. مثلا حروف مشبهه به فعل یا حروف مشبهه به لیس یا لا نفی جنس که عمل رفع دارند، عمل نصب هم دارند. پس اگر به حرفی برخوردیم که عمل رفع داشت، باید منصوبش را هم مشخص کنیم. باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
آیا«همزه»إستفهام و«إن»شرطیه همواره صدارت طلبند؟ چیست؟ آیا اینکه می گویند: «همزه استفهام تمام التصدیر است» صحیح است؟ باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
از مهم ترين عناوين ادبي که درباره ي قران نوشته شده است مي توان به 9 عنوان اشاره کرد 1.غريب القران-دانشي درباره ي واژه هاي دشوار قران و معناي آن ها که از زمان نزول از خود پيامبر نيز سوال ميشد، يکي ازکتاب هاي کهن در اين باره "غريب القران" تأليف زيد بن علي عليه السلام(زيد بن زند امام سجاد 2.مفردات القران-دانشي است درباره ي واژهاي قران (دشوار و غير دشوار) و بحث هاي واژه شناسي 3.مجاز القران-دانشي است درباره ي اينکه آيا در قران نيز الفاظي در معناي مجازي استعمال شده يا نه؟ و در ذکر آن آيات: مثلاً در آيه ي «يدالله فوق ايديهم(فتح/10)» آيا واژه ي «يد» در معناي اصلي خود بکار رفته يا ااينکه معناي مجازي آن منظور است؟ 4.وجوه و نظاير-دانشي است که در باره ي الفاظي از قران بحث مي کند که به چند معنا در قران استعمال شده است، مثل اينکه لفظ"آخرة" به شش معنا در قران استعمال شده است ، و همچنين بحث از الفاظي که در يک معنا استعمال شده اند 5.معرّب القران-دانشي است که در باره ي الفاظي که عربي نيستند ولي در زبان عربي وارد شده اند و در قران بکار رفته اند، بحث مي کند 6.بديع القران-دانشي که درباره ي بلاغت و فنون بلاغي در قران بحث مي کند 7.صرف القران-دانشي که درباره ي نکات صرفي برخي واژه هاي قراني بحث مي کند(معمولاً در ضمن اعراب القران بحث مي شود) 8.معاني القران-دانشي که درباره ي اعراب قران با محوريت معناي آن و تأکيد بر منظور آيات بحث مي کند و در ذيل هر ترکيبي معناي آن را بيان مي کند مثلاً در ذيل آيه ي "الحمدُالله" مي گويد: و يجوز في الکلان اَن تقول"الحمدَ" بالنصب، تريد احمدُ اللهَ الحمدَ، فاستَغْنَيْتَ عن ذکرِ "اَحْمَدُ"لأنّ حالَ الحمدِ يجب اَن يکون عليها الخَلْقُ ، اِلّا اَنَّ الرفْعَ اَحْسَنُ و اَبْلَغُ في الثناءِ علي الله. ( در اين دانش از اعراب القران نيز بحث مي شود، چون اعراب سبب تغيير معنا است) 9.اعراب القران- دانشي که درباره ي جايگاه و نقش واژه ها و جملات از نظر اعرابي و نقش آنها در بيان معاني مختلف بحث مي کند باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
: کتاب هایی که در " و " قران نوشته شده است را مي توان به دسته تقسيم کرد: 1.کتابهايي که تمام آيات قران را ترکيب نموده و نقش اعرابي تمام واژگان قران را در آيه آيه ي آن از اول تا آخر بيان نموده اند؛ همانند : القران الکريم وبيانه/محي الدين درويش،در 10 مجلد- علاوه بر بيان اعراب نکات صرفي آيات در پايان هر چند آيه به بيان وجوه بلاغي آن نيز پرداخته است 2-کتاب هايي که به ترتيب سور قران به بيان وجوه اعرابي آيات مشکل قران پرداخته اند؛ همانند: اعراب القران/مکي ابن ابي طالب، در2 مجلد- که ابن هشام نيز از اين کتاب در مقدمه ي مغني البيب نام برده است. و مانند: /ابن انباري،2مجلد- و کتاب ما مَنَّ به الرحمن/عبدالله بن حسين بن عبدالعکبري ،در2مجلد- و القران/ ابن نحّاس که در 5 مجلد است و در ضمن به بيان و نقد برخي آراء سيبويه نيز پرداخته است. ..... ادامه دارد () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
آیا «همزه»إستفهام و«إن»شرطیه همواره صدارت طلبند؟ آیا اینکه می گویند: «همزه استفهام تمام التصدیر است» صحیح است؟ : خیر. : نمونه ای از صدارت طلب نبودن همیشگی این دو از باب : اگر معنای یا باشد، باید بدل را به همزه استفهام یا إن شرطیه بیاوریم. مثال هایی از : کَیفَ أصبَحتَ أ قویاً أم ضَعِیفاً (أقویا بدل از کیف و ضعیفا عطف بر قویا) مَهما تَصنَع إن خیراً و إن شراً؛تُجزَ بِهِ (إن خیرا بدل از مهما و إن شرا بدل از إن خیرا) إبن مالک می گوید: و بَدَلُ المُضَمَّنِ الهَمزَ یَلِي هَمزاً کَـ«مَن ذا أ سَعِیدٌ أم عَلِيّ» باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
: : 3- کتاب هایی که چند سوره ی معین را کلمه به کلمه موردبررسی لغوی و صرفی و نحوی قرار داده اند؛ همانند: اعراب ثلاثین سورة من القران الکریم-یک مجلد- ابن خالویه (این کتاب در لغت نیزمفصّل است) و جرعه ای از ادب قران- سوره ی دهر- ابوالقاسم علی دوست - 1مجلد و زبان قران- 1مجلد -حمید محمدی 4.کتاب هایی که بر طبق موضوعات یا اصطلاحات نحوی درباره ی اعراب القران نوشته شده اند همانند: - اعراب القران/زجّاج/3مجلد - دراسات لأسلوب القران الکریم/محمد عبدالخالق عظیمة/11مجلد (تألیف این کتاب 25 سال طول کشیده است) - مغنی اللبیب/ ابن هشام/2مجلد(ازمقدمه ی کتاب معلوم است که انگیزه ی ابن هشام در تألیف این کتاب بیشتر ترکیب آیات و بحث نحوی صرف و اجتناب از تکرار بوده است) 5.کتاب هایی که نمی توان اسم آن ها را اعراب القران گذاشت بلکه به عنوان کتاب تفسیر شهرت دارند ولی مباحث ادبی و تفسیر ادبی آیات را بیشتر از مباحث تفسیری دیگر مورد توجه قرار داده اند همانند: -البحر المحیط/ابن حیّان اندلسی/8مجلد ،وعجیب اینکه این کتاب با آنکه بعد از زمخشری نوشته شده و بسیارمفصّل تر ودقیق تر از کتاب "کشاف" است، شهرت کشاف را ندارد -الکشاف/زمخشری/4مجلد - مجمع البیان/طبرسی (مباحث ادبی این کتاب از دو کتاب فوق کمتر است) ادامه دارد () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
به معنای : در آیه 4سوره تحریم،خطاب به دو نفر می گوید: «إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا» با اینکه مخاطب این آیه دو نفر از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله می باشند، چرا«»به شکل جمع آمده است؟ : کتاب مشکل إعراب القرآن/ص387: هرگاه درباره عضوی از بدن إنسان سخن گفته شود که تک است و جفت ندارد؛در هنگام تثنیه به لفظ جمع إستعمال می شود. باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
به معنای عبارتی از درباره پیام اخیر: جسم الإنسان- و غيره- ذو أعضاء، و أجزاء، و أشياء أخرى تتصل به، - : ما يلازمه و يتصل به دائما، فلا ينفصل عنه فى وقت، ثم يعود إليه فى وقت آخر؛ كالرأس؛ و الأنف، و الظهر، و البطن، و القلب ... - و : ما يتصل به حينا، و ينفصل عنه حينا، و يعود إليه بعد ذلك؛ كالثوب، و الأدوات الجسمية الأخرى و أشباهها ... فإذا كان فى الجسم ‏ء_واحد_لا_يتعدد، و لا ينفصل عنه، كالرأس؛ و القلب- ضممت إليه مثله جاز فيه ثلاثة أوجه: : الجمع: و هو الأكثر. نحو: ما أحسن رءوسكما. و منه قوله تعالى: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما». و إنما عبروا بالجمع مع أن المراد ، لأن التثنية فى الحقيقة جمع لغوى؛ و لأنه مما لا يقع فيه لبس، و لا إشكال؛ فمن المعلوم ألا يكون للإنسان إلا رأس واحد، أو قلب واحد ... : التثنية على الأصل و ظاهر اللفظ؛ نحو: ما أحسن رأسيكما، و أطيب قلبيكما. : الإفراد؛ نحو؛ ما أحسن رأسكما، و أطيب قلبكما. و هذا جائز لوضوح المعنى، إذ كل فرد له شى‏ء واحد من هذا النوع، فلا يشكل، و لا يوقع فى لبس. فجى‏ء باللفظ المفرد، للخفة. أما ما يكون فى الجسد منه ؛ كاليد، و الرجل؛ فإنك إذا ضممته إلى مثله لم يكن فيه إلا التثنية؛ نحو: ما أكرم يديكما، و ما أسرع رجليكما. أما قوله تعالى: «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما ...» فإنه جمع؛ لأن المراد الأيمان: (جمع يمين، أى: اليد اليمنى). با تشکر از محترم بابت ارسال این متن باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
: الجدول في إعراب القرآن، ج‏26، ص: 182 الفوائد الأحوال التي لا يكون فيها الفعل إلّا لازما. ورد في هذه الآية قوله تعالى وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي فجاء الفعل «أصلح» لازما لأنه بمعنى (بارك). و قد ذكر النحاة التي يكون فيها و هي: 1- إذا كان على وزن فعل: مثل شرف- ظرف 2- إذا كان على وزن فعل أو فعل، و وصفهما على فعيل، مثل: ذلّ و قوي. 3- أن يكون على وزن أفعل، بمعنى صار ذا، مثل: أحصد الزرع أي صار ذا حصاد. 4- أن يكون على وزن افعللّ مثل: اقشعرّ- اشمأزّ. 5- أن يكون على وزن افعنلل، بأصالة اللامين، مثل احرنجم (اجتمع). 6- أن يكون على وزن (افعنلى)، كاحرنبى الديك، إذا انتفش. 7- أن يكون على وزن انفعل مثل: انطلق و انكسر. 8- أن يضمّن معنى فعل لازم، كقوله تعالى: أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي بمعنى (بارك) كما ورد في هذه الآية التي نحن بصددها. 9- أن يكون رباعيا مزيدا مثل: تدحرج- اطمأنّ. 10- أن يدل على سجيّة، كلؤم و جبن و شجع، أو على عرض (حالة عارضة) كفرح و حزن، أو ما دلّ على طهارة أو دنس مثل طهر و نجس، أو على لون كأحمرّ و أخضر، أو حلية: كدعج- و كحل- و سمن- و هزل. و معنى: إن البغاث بأرضنا يستنسر. أي إن الطير الضعيف يصبح قويا كالنسر. و هذا مثل يضرب للذليل يصير عزيزا. باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
: 1- ترتیب اهل مشرق (مشهور امروزی نیز همین است) : الالف ، الباء ، التاء ، الثاء ، الجیم ، الحاء ، الخاء ، الدال ، الذال ، الراء ، الزای ، السین ، الشین ، الصاد ، الضاد ، الطاء ، الظاء ، العین ، الغین ، الفاء ، القاف ، الکاف ، اللام ، المیم ، النون ، الواو ، الهاء ، الیاء ، اللاء 2- ترتیب اهل مغرب (أندلس) : الالف ، الباء ، التاء ، الثاء ، الجیم ، الحاء ، الخاء ، الدال ، الذال ، الراء ، الزای ، الطاء ، الظاء ، الکاف ، اللام ، المیم ، النون ، الصاد ، الضاد ، العین ، الغین ، الفاء ، القاف ، السین ، الشین ، الهاء ، الواو ،الیاء .... ادامه دارد باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
تأثیر صنعت در : استخدام صنعتی ادبی و به معنای آن است که از مرجع ضمیر، یک معنا و از خود ضمیر، معنای دیگری اراده شود؛ به عنوان مثال در بیت زیر إذا نزل السماء بأرض قوم‏ رعيناه و إن كانوا غضابا مراد از «السماء» باران بوده ولی مراد از ضمیر در «رعیناه» «گیاهان» می‌باشد. همچنین نوع دیگری از استخدام در جایی است که در کلام، عامی ذکر و به دنبال آن ضمیری به صورت متصل یا منفصل آورده شود ‏که طبق قرائن خاص، این ضمیر به بعضی از افراد عام برگردد، نه به همه افراد عام؛ برای مثال، در آیه شریفه: ‏‏﴿وَالْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوء.. . وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ.. . ﴾؛ «و زنان طلاق داده شده، ‏باید مدت سه پاکی انتظار کشند،... و شوهرانشان اگر سر آشتی دارند، به باز آوردن آنان در این (مدت) ‏سزاوار ترند.» (بقرة آیه۲۲۸) ‏در اين آيه كلمه «المطلقات» جمع داراى الف و لام است، و جمع محلى به «الف و لام» افاده عموم مى‏ كند. ‏پس حكم به عده به مدت سه طهر براى تمام زنان مطلقه است. چه زنان مطلقه‏ اى كه طلاق آنان رجعى باشد، ‏و چه آنانى كه به طلاق بائن مطلّقه شده باشند. امّا ضمير «بعولتهنّ» شامل زنانى مى‏ گردد كه طلاق رجعى ‏گرفته باشند. زيرا در طلاق رجعى است كه حقّ تقدم در رجوع با شوهر است. بنابراين درصورتىكه ضمير ‏‏«بعولتهن» فقط به رجعيات برگردد آيا عام تخصيص خواهد خورد يا خير؟ اگر بگوييم عام تخصيص ‏مى‏ خورد در نتيجه بايد گفت آيه در مقام بيان عده زنانى است كه مطلقه به‏ طلاق رجعى هستند، برخلاف آنجايى كه معتقد به عدم تخصيص عام باشيم كه در آن صورت آيه در مقام ‏بيان عده جميع زنان مطلقه است. بعضى گويند «اصالة العموم» با «اصالة عدم الاستخدام» در تعارض‏اند. زيرا لازمه اجراى «اصل عموم» قول به ‏استخدام است، چون در آن صورت از عموم يعنى مرجع ضمير يك معنى اراده شده، و از ضمير معناى ديگر- ‏همان گونه كه لازمه «اصل عدم استخدام» تخصيص عام است و مراد از «المطلقات» همان رجعيات است. در ‏نتيجه ضمير و مرجع ضمير متحد خواهند بود. باز ارسال مطالب با ذکر کانال () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
نظر کاشف الغطاء دربارۀ خودخوانی علوم: منبع: النور الساطع في الفقه النافع؛ ج‌2، ص: 584 [الخامس و العشرون) أخذ العلم من أفواه الرجال لا من الكتب و الأقوال] (الخامس و العشرون) ان يأخذ العلم من أفواه الرجال و يستفيده من الحضور عند الاساتذة المهرة فيه و ليحترز من أخذه من بطون الكتب من غير قراءة على أربابه من مشايخ عصره خوفا من وقوعه في التصحيف و الغلط و التحريف قال بعض من تقدم من الأصحاب من تفقه من بطون الكتب ضيع الاحكام‌ [ذم الصحفيين] و قال آخرون إياكم و الصحفيين الذين يأخذون علمهم من الصحف و الكتب فان ما يفسدون أكثر مما يصلحون و عن غوالي اللئالي عن النبي (ص) خذوا العلم من أفواه الرجال و انه قال (ص) و إياكم و أهل الدفاتر و لا يغرنكم الصحفيون و في علل الشرائع في حديث تضمن أعابه أبي حنيفة لجعفر الصادق (ع) بأنه‌ النور الساطع في الفقه النافع، ج‌2، ص: 585‌ صحفى و لما بلغ ذلك الامام (ع) قال صدق قرأت صحف إبراهيم و موسى و بهذا ظهر لك وجه الجمع بين ما ورد من الحث على طلب كتابة العلم كما تقدم ص 578 و بين ما ورد من الإعابة على الصحفيين و أهل الدفاتر. ________________________________________ نجفى، كاشف الغطاء، على بن محمد رضا بن هادى، النور الساطع في الفقه النافع، 2 جلد، مطبعة الآداب، نجف اشرف - عراق، اول، 1381 ه‍ ق () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
امام علیه السلام در مقابل ایشان توسط و محبین حضرت: نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 323 206 و من كلام له ع و قد سمع قوما من أصحابه يسبون أهل الشام أيام حربهم بصفين‏ إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ‏ تَكُونُوا سَبَّابِينَ‏ وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِه‏ ________________________________________ شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق. نهج البلاغة / ترجمه شهيدى ؛ متن ؛ ص240 206 و از سخنان آن حضرت است چون شنيد كه گروهى از ياران او شاميان را در جنگ صفين دشنام مى‏گويند. من خوش ندارم شما دشنامگو باشيد. ليكن اگر كرده‏هاى آنان را بازگوييد، و حالشان را فراياد آريد به صواب نزديكتر بود و در عذرخواهى رساتر. و به جاى دشنام ،بگوييد: خدايا ما و آنان را از كشته شدن برهان! و ميان ما و ايشان سازش قرار گردان و از گمراهى‏شان به راه راست برسان! تا آن كه حق را نمى‏داند بشناسد و آن كه براى دشمنى مى‏رود و بدان آزمند است باز ايستد. ________________________________________ شريف الرضى، محمد بن حسين - شهيدى، جعفر، نهج البلاغة / ترجمه شهيدى، 1جلد، شركت انتشارات علمى و فرهنگى - تهران، چاپ: چهاردهم، 1378 ش. () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
استفاده از برخی از اهداف کاربرد فعل در زبان عربی: 1- دلالت بر (این غرض اصلی و اولیه استعمال افعال می باشد) 2- و بودن وقوع فعل، نظیر آیات ذیل: وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَ‏ [البقرة: 231] (فبلغن: در شُرُف اتمام عده بودند) وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ‏ [البقرة: 240] (یتوفون: در حال مرگ قرار می گیرند) وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً [النساء: 9] (تركوا: در معرض ترک کردن هستند) 3- انجام فعل (این مرود، غالبا بعد از ادات شرط قرار می گیرد) مانند آیات ذیل: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ‏ [النحل: 98]، إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا [المائدة: 6]، وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ‏ [البقرة: 117] و [آل عمران: 47]، وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ [المائدة:42]، وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ‏ [النحل: 126]، إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ‏ وَ الْعُدْوانِ‏ [المجادلة: 9]، إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا [المجادلة: 12] الآية، إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَ‏ [الطلاق: 1] و اما نمونه کاربرد فعل در این معنا بدون اینکه بعد از ادات شرط قرار بگیرد: فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ‏ [الذاريات: 35- 36] (فأخرجنا: أردنا الإخراج‏) وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ‏ [الأعراف: 11] از آنجا که «ثم» برای دلالت بر ترتيب و فاصله است؛ باید فعل «خلقنا» و «صوّرنا» به معنای (إرادۀ خلق) و ارادۀ تصوير) باشد تا مشکل معنایی پیش نیاید و گرنه معنا این می شود: شما را خلق کردیم و سپس بعد از مدتی تصویرگری نموده و به شما شکل و فرم دادیم. آیۀ «وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا» [الأعراف: 4] أي: أردنا إهلاكها، و «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى»‏ [النجم: 8] أي: أراد الدنو من محمد عليه الصلاة و السّلام، فتدلى فتعلّق في الهواء، از همین قبیل است. 4- بر انجام فعل؛ مانند: وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ‏ [الأنبياء: 104]، فاعلین أي: قادرين على الإعادة. () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
نظامی گنجوی در شعری گفت: چو بر دریا زَنَد تیغ بلا، لَک (به فتح لام) به ماهی گاو گوید کَیفَ حَالَک (به فتح لام) شخصی بر او اعتراض کرد که بر حسب قاعده نحوی، بعد از «کیفَ» باید «حالُک» به ضم لام باشد و در این صورت قافیه دو مصراع به هم می خورد! نظامی جواب داد:گاو نحو نمی داند. () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
(صلی الله علیه و آله) به «ما»_موصوله برای «مَن»_موصوله برای به گاهی مخالفین اسلام بر می گرفتند و پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین در پاسخ آنها به تمسک می کردند، که یکی از این موارد را با هم مرور می کنیم: كنز الفوائد ؛ ج‏2 ؛ ص186 فصل‏ جَاءَ فِي الْحَدِيثِ‏ أَنَّ قَوْماً أَتَوْا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالُوا لَهُ أَ لَسْتَ رَسُولًا مِنَ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ لَهُمْ بَلَى قَالُوا لَهُ وَ هَذَا الْقُرْآنُ الَّذِي أَتَيْتَ بِهِ كَلَامُ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ نَعَمْ قَالُوا فَأَخْبِرْنَا عَنْ قَوْلِهِ‏ #«إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ‏» (سورة الأنبياء: 98) إِذَا كَانَ مَعْبُودُهُمْ مَعَهُمْ فِي النَّارِ فَقَدْ عَبَدُوا الْمَسِيحَ ع أَ فَنَقُولُ إِنَّهُ فِي النَّارِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص : إِنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ الْقُرْآنَ عَلَيَ‏ بِكَلَامِ‏ الْعَرَبِ‏ وَ الْمُتَعَارَفُ‏ فِي‏ لُغَتِهَا وَ عِنْدَ الْعَرَبِ أَنَّ «مَا» لِمَا لَا يَعْقِلُ وَ «مَنْ» لِمَنْ يَعْقِلُ وَ الَّذِي يَصْلُحُ لَهُمَا جَمِيعاً فَإِنْ كُنْتُمْ مِنَ الْعَرَبِ فَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ هَذَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ‏» يُرِيدُ الْأَصْنَامَ الَّتِي عَبَدُوهَا وَ هِيَ لَا تَعْقِلُ وَ الْمَسِيحُ ع لَا يَدْخُلُ فِي جُمْلَتِهَا لِأَنَّهُ يَعْقِلُ وَ لَوْ قَالَ «إِنَّكُمْ وَ مَنْ تَعْبُدُونَ» لَدَخَلَ الْمَسِيحُ ع فِي الْجُمْلَةِ فَقَالَ الْقَوْمُ صَدَقْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ‏ ________________________________________ كراجكى، محمد بن على، كنز الفوائد، 2جلد، دارالذخائر - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1410 ق. یعنی: گنجينه معارف شيعه إماميه / ترجمه كتاب كنز الفوائد و التعجب ؛ ج‏2 ؛ ص200 فصل: مناظره كفار با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله‏ در حديث آمده كه گروهى آمدند نزد رسول خدا (ص) و باو گفتند: آيا تو فرستاده از طرف خدا تعالى نيستى؟ بآنها فرمود: چرا. باو گفتند: اين قرآن كه آوردى كلام خدا تعالى است؟ فرمود: آرى. گفتند: بما توضيح بده از قول او كه (در آيه 98 سوره الأنبياء) فرموده: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ‏»: راستش شما و هر آنچه ميپرستيد از جز خدا سنگريزه دوزخ باشيد، شما در آن وارد خواهيد بود. و اگر معبود بت پرستان بهمراه آنان در دوزخند مسيح (ع) هم معبود ترسايانست تو گوئى در دوزخ است؟ رسول خدا (ص) فرمود: كه خدا قرآن را بر من فرو فرستاده بزبان عرب و در عرف و زبان عرب لفظ «ما» براى چيزهائى است كه عقل ندارند و لفظ «من» براى آنچه عقل دارد و لفظ «الذى» براى همه است و اگر شما عرب باشيد بايد اين را بدانيد خدا فرموده: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ» مقصودش بتها است كه ميپرستيدند و آنان بى‏عقل باشند و حضرت مسيح در آن درنيايد زيرا او عقل دارد و اگر «و من تعبدون» فرموده بود شامل مسيح (ع) بود آن قوم گفتند: يا رسول اللَّه درست گفتى. () https://eitaa.com/NAHV_ALSHABAB
به پیشنهاد دوستان برای اینکه مطالب کانال دربارۀ سایر نیز سخن بگوید، نام کانال از به تغییر داده شد. لطفا با ما همراه باشید. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB