نماز تمرینی برای ملاقات خداست. نماز برای خوبان تجربه ملاقات خدا و برای ما تمنای ملاقات خداست. برای نماز که آماده میشویم باید به فکر روزی باشیم که به ملاقات خدا خواهیم رفت. راستی با چه صحنه با شکوهی مواجه خواهیم شد؟ در قلبمان چه حس با عظمتی پیدا خواهیم کرد؟ آیا خدا با ما سخن خواهد گفت؟ چقدر به ما اجازه میدهد از ملاقاتش حظ ببریم؟
#نماز_با_حضور_قلب
#ملاقات_خدا
#رضا_پناهیان
☀️@Dastan1224
#امام_خمینی (ره) می فرماید:
قلب همانند پرنده ای است که دائماً از شاخه ای به شاخه ای پرواز می کند و تا زمانی که درخت آرزوی دنیا و حب آن در دل برپاست، قلب بر شاخه های آن می نشیند و اگر شخص با مجاهدت توانست ریشه درخت دنیاطلبی را قطع کند، قلب ساکن و مطمئن می شود و حضور قلب پیدا می شود.
#دنیا_دوستی_وابستگی_دنیا
#آخرت
#روایت
☀️@Dastan1224
دلیل حواس پرتودرمانی نماز ، تند خواني و تعجيل در اتمام نماز است، كه علت سريع خواني هم، عدم اهتمام به نماز است.
چرا كه چنين افرادي، نماز را فقط براي رفع تكليف مي خوانند، لذا با كراهت و بي ميلي عبادت را انجام مي دهند و در نتيجه احساس خستگي مي كنند.
انگيزه تند خواني، حاضر شدن نزد محبوب كذايي است و از اين كه چند لحظه اي در نزد كسي كه قلبش متوجه او نيست ايستاده، رنج مي برد و مي خواهد هر چه سريعتر به طرف كسي يا كاري كه دوست دارد پرواز كند.
اگر كسي قلبش متوجه خدا باشد و از اين حضور راضي باشد، لزومي براي تندخواني و فرار از نماز نمي بيند، چون در محضر كسي است كه بايد باشد، لذا تمام حواسش را متمركز به محبوب واقعي مي نمايد.
در روایتی آمده است: روزی #رسول_خدا_صلی_الله_علیه_و_آله_و_سلم وارد مسجد شد. دید که انس بن مالک نماز می خواند و به اطراف نگاه می کند.
حضرت فرمود:
ای انس! نمازت #نماز_خداحافظی باشد! تصورت این باشد که گویی دیگر زنده نیستی تا نماز بخوانی. چشمانت را به سجده گاهت متمرکز کن، به گونه ای که نشناسی چه کسی طرف چپ یا راست تو ایستاده است. بدان که مقابل کسی ایستاده ای که تو را زیر نظر دارد؛ اما تو او را نمی بینی.
#حضور_قلب_در_نماز
#حواسپرتی_وسوسه_شیطان
#حکایت_روایت
☀️@Dastan1224
📚 داستانک
خانومه به پسرش گفت: «بیرون منتظر بمون تا من خرید کنم و زود برگردم.» بعد اومد داخل مغازه و کوچکترین نایلون رو برداشت.شروع کرد به برداشتن گوجهفرنگی،همه رو خودش جدا میکرد؛البته بر عکس بقیه مردم، فقط ضرب دیدههاش رو برمیداشت.
وقتی نایلون رو پُر کرد و اومد جلو تا حساب کنه،پسرش چادرش رو کشید:
- مامان میوه میخری؟
خانومه آروم بهش گفت:امروز نه مامان. برو بیرون منتظر بمون.
- خودت گفتی فردا میخرم.
پسره خیلی اصرار کرد.اما مامانش دستش رو گرفت و برد بیرونِ مغازه.
🍇 همین که داشت میرفت بیرون، فروشنده یک نایلون برداشت و پُرِ میوه کرد،گذاشت کنار خرید خانومه.خانومه با شرمندگی گفت: «ممنون،اما بد عادت میشه.»
✨ فروشنده هم گفت: «یعنی میخواین نذر سلامتی امام زمان رو رد کنین؟»
🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹
☀️@Dastan1224
مردی نزد #عالمی از پدرش شکایت کرد. گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم روز دیگر میگوید پنبه بکار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است… بگو چه کنم؟
عالم گفت: با او بساز.
گفت: نمیتوانم!
عالم پرسید: آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟
گفت: بلی.
گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را میزنی؟
گفت: نه، چون اقتضای سن اوست.
آیا او را نصیحت میکنی؟
گفت: نه چون مغزش نمیرود و…
گفت: میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد میکنی؟!
گفت: نه.
گفت: چون تو دوران کودکی را طی کردهای و میدانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نکردهای، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی!! “در #پیری انسان زود رنج میشود، گوشهگیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میکند و… “پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن اقتضای سن پیری جز این نیست.”
#درک_کردن_احترام_گذاشتن
#حکایت_روایت_حدیث
☀️@Dastan1224
#امام_صادق(علیه السلام):
به درستی که انسان گناهی را که مرتکب می شود با آن گناه رزق و روزی از او دفع می گردد
بحار،ج73،ص
گناهانی وجود دارد که پردهها را میدرد. گناهانی وجود دارد که نقمت الهی را بر انسان نازل میکند. گناهانی وجود دارد که نعمتها را از انسان میگیرد. «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء.» گناهانی هم وجود دارد که دعا را حبس میکند.
#گناه_قساوت_قلب
#موانع_استجابت_دعا
#حدیث_روایت
☀️@Dastan1224
شب معراج طاها مرتضی رادرفلک می جست
ندا آمد حبیب ما بیا بالا علی با ماست
پیامبر فرمود بعد معراج چون به حجره ی ام هانی برگشتم هنوز شب باقی بود و اولین کسی که بر من وارد شد #علی(علیه السلام) بود که سلام کرد و گفت خوب معراجی رفتی یا رسول الله و مبارک باشد این سیر برای تو.
#پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمودند: من تعجب کردم و گفتم یا علی از حال من چه دانستی؟ گفت: یا رسول الله من بر تمام احوال دیشب شما واقف شدم و در تمام مراحل با شما همراه بودم پیامبر فرمود: با کدام دلیل می گویی که با من بودی؟
علی(علیه السلام) دست خود را به زیر عمامه اش برد و اناری را که در حجب غیبی برای پیامبر ظاهر شد و دستی غیبی آنرا ربود، بیرون آورد و گفت یا رسول الله این همان انار است. پیغمبر فرمود : "یا علی لحمک لحمی و دمک دمی و جسمک جسمی و روحک روحی "
#معراج_پیامبر
#معجزه_امام_علی_علیه_السلام
#حکایت_روایت
☀️@Dastan1224
چنین نقل شده که #امیرمؤمنان_علیه_السلام هرگاه بر منبر می نشست، پیش از سخنانش می فرمود:
«ای مردم، تقوای الهی پیشه کنید. هیچ کس بیهوده آفریده نشد تا به بازی پردازد، و او را به حال خود وانگذاشته اند تا خود را سرگرم کارهای بی ارزش کند و دنیایی که در دیده ها زیباست، جای گزین آخرتی نمی شود که آن را زشت می انگارند، و مغروری که در دنیا به بالاترین مقام رسیده، چون کسی نیست که در آخرت به کمترین نصیبی رسیده است».
#تقوا
#حدیث_روایت
☀️@Dastan1224
در روايت هست كه سوره را وقتى كه ميخوانيد، همت شما اين نباشد كه به آخر سوره برسيد، همت شما اين باشد كه قرآن را بفهميد؛
ولو حالا به آخر سوره، به وسط سوره، وسط جزء، به وسط حزب نرسيد و آن را تمام هم نكنيد؛ تأمل و تدبر كنيد. قرآن را اينگونه بخوانيد. اگر كسى با قرآن مأنوس بشود، از قرآن دل نميكَند. اگر ما با قرآن مأنوس بشويم، حقيقتاً از قرآن دل نميكَنيم.
از #امام_صادق _علیهالسلام نقل شده است که وقتی مصحف قرآن را به دست میگرفتند، پیش از خواندن قرآن و قبل از باز کردن آن، در حالی که آن را در دست راست میگرفتند، چنین دعا میکردند:
«بِسمِ الله… الّلهُمَّ… لا تَجعَل قرائَتی قراءه لا تَدَبُّرَ فیها بَلِ اجعَلنی أتَدَبَّرُ آیاتِه و أحکامِه»
به نام خدا… خدایا… قرائت مرا قرائت بی تدبر قرار مده، بلکه مرا آنگونه قرار بده که در آیات و احکام آن تدبر کنم.
#تدبر_در_قرآن
#حدیث_روایت
☀️@Dastan1224
🔴تلنگر
🏷امیدوار باش
آب هـرچـند آلوده شـده باشد حتی لجـن هم شده باشد اگر به دریا برگردد صاف و زلال و پاک میشود!! یادت باشـد خـدا دریای رحــمت است و ما چون آب آلوده اگر به آغوش رحــمت او باز گردیم ڪار تمام است و پاک پاک میشویم.
به بندگانم بگو من آمرزنده و مهربانم
📚سوره حجر ۴۹
☀️@Dastan1224
#هرچه_گشتم_بدترازخودم_پیدانکردم
خداوند روزي به حضرت موسي فرمود:
برو بدترين بنده مرا بياور .موسي رفت يكي از گناهكارهاي درجه يك را پيدا كرد ووقتي ميخواست با خود ببرد،گفت نكند يك موقع اين آدم توبه كرده باشد ومن فكر كنم كه اين بنده ي گناهكار مي باشد رهايش كرد.
رفت دزدي را گرفت تاببرد نزد خود گفت نكند نكند اين بنده خاص خدا باشد وتوبه كرده باشد وخدا او را بخشيده باشد ولش كرد.
هر كسي را مي گرفت با چنين فرضيات وداوريهائي آزادش مي نمود.
بالاخره سگي را گرفت وگفت بدتر از اين كه ديگر نداريم ،رفت ميانه ي راه رهايش كرد وگفت شايد در عالم سگي بودنش كاري كرده باشد ؛بالاخره حضرت موسي دست خالي پيش خدا رفت.
خدا گفت:اي موسي دست خالي آمدي؟
موسي گفت: هرچه گشتم بدتر از خودم پيدا نكردم.
خدا گفت: اي موسي هر آئينه اگر غير از اين كرده بودي از پيغمبري عزل ميشدي!
#منبع :
حدیث دل سپردن، مرتضي آقاتهرانی ،صفحه 17
☀️@Dastan1224
فوق العاده زیباست این متن👌🍎
خواجهاى "غلامش" را ميوهاى داد.
غلام ميوه را گرفت و با "رغبت" تمام میخورد.
خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت: كاشكى "نيمهاى" از آن ميوه را خود میخوردم.
بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را میخورد، بايد كه "شيرين و مرغوب" باشد.
پس به غلام گفت: "یک نيمه" از آن به من ده كه بس خوش میخورى.
غلام نيمهاى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار "تلخ يافت."
روى در هم كشيد و غلام را "عتاب" كرد كه چنين ميوهاى را بدين تلخى، چون خوش میخورى.
غلام گفت: اى خواجه! بس "ميوه شيرين" كه از دست تو گرفتهام و خوردهام.
اكنون كه ميوهاى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه "روى در هم كشم" و باز پس دهم كه شرط "جوانمردى و بندگى" اين نيست.
"صبر" بر اين تلخى اندک، سپاس شيرينیهاى بسيارى است كه از تو ديدهام و خواهم ديد.
"همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز"
هر وقت در حق تو بدی کردند
فقط یک اجر از دیوار بردار
بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی
☀️@Dastan1224
📚داستانی فوق العاده زیبا
زنی زیبا که صاحب فرزند نمیشد
پیش پیامبر میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.
پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.
زن میگوید خدا رحیم است و میرود.
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است.
زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند.
با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود. !
وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند.
رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر می کند...
از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...
ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد.
پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن.
هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.
☀️@Dastan1224
🌺هر چیز که خوار آید ، یک روز به کار آید
یک روز مرد دنیا دیده ای با پسرش به سفر رفت .
در راه نعل اسبی پیدا کردند و به پسر گفت : نعل را بردار شاید به دردمان بخورد .
پسر گفت : ما که اسب نداریم به چه دردمان می خورد ؟ پدر نعل اسب را برداشت و به پسر هم چیزی نگفت و به راهشان ادامه دادند . در راه به روستایی رسیدند .
پدر در کارگاهی نعل اسب را فروخت بی آنکه پسر متوجه شود و با پولش کمی گیلاس خرید و در پارچه ای پیچید . و به راه ادامه دادند .
در بین راه هر دو حسابی تشنه شدند و آبی که همراهشان بود تمام شد .
در راه از تشنگی زیاد پسر بی حال شد و پدر گفت فاصله ی زیادی تا مقصد نمانده راهت را ادامه بده .
گیلاسی را جلوی راه پسر انداخت . پسر فوراً آن را برداشت و خورد و شیرینی آن باعث شد تا به راهش ادامه دهد .
پدر گیلاس جلوی راه او می انداخت و پسر آنها را می خورد تا به راهش ادامه دهد و قوت می گرفت .
پسر از پدر پرسید که این گیلاس ها را از کجا آورده؟
پدر گفت : تو حاضر نشدی برای برداشتن نعل اسب خم شوی اما 20 بار برای برداشتن گیلاس خم شدی این گیلاس از فروش همان نعل اسب به دست آمده
❗️به همین دلیل می گویند : هر چیز که خوار آید یک روز به کار آید
☀️@Dastan1224
💕 داستان کوتاه
"مهمان حبیب خداست"
"ابوذر" در خیمه خود در "بیابان" بود، ڪه "مهمانانی ناشناس و خسته" از گرما وارد شده و به او پناه آوردند.
ابوذر به یڪی از آنها گفت:
"برو و شتری نیڪ برای ذبح بیاور ڪه مهمان حبیب خداست."
"مرد مهمان" بیرون رفت و دید، ابوذر بیش از ۴ شتر ندارد.!
"دلش سوخت و شتر لاغری را آورد."
ابوذر شتر را دید و گفت:
چرا "شتر لاغر" را آوردی؟!
مهمان گفت:
بقیه را گذاشتم برای روزی ڪه به آن "احتیاج داری."
ابوذر تبسمی ڪرد و گفت:
"بالاترین نیازم روزی است ڪه در قبر مرا گذاشته اند و به عمل خیر محتاجم و چه عمل خیری بالاتر از این ڪه مهمان و دوست خدا را شاد ڪنم."
* برخیز و چاق ترین شتر را بیاور.! *
.
☀️@Dastan1224
🔴 انصاف درگرفتن اُجرت
✍شیخ در گرفتن اجرت براي کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازه اي که سوزن می زد و به اندازه کاري که می کرد مزد می گرفت.به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتري چیزي دریافت کند. یکی از روحانیون نقل می کند که : عبا و قبا و لباده اي را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت : دو روز کار میبرد ،چهل تومان.
روزي که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش
بیست تومان می شود. گفتم: فرموده بودید چهل
تومان؟ گفت فکر کردم دو روز کار می برد ولی
یک روز کار برد
📜روایت است که امام علی (ع) فرمود :
الانصاف افضل الفضائل
انصاف برترین فضیلتها است
📚:کتاب کیمیای سعادت
☀️@Dastan1224
📚حکایت ملا نصرالدین و رحمت خداوند
روزی از روزهای بهاری باران به شدت در حال باریدین بود. خوب در این حالت هر کسی دوست دارد، زودتر خود را به جای برساند که کمتر خیس شود. ملا نصرالدین از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او می دوید تا زودتر خودش را به خانه برساند.
ملا نصرالدین پنجره را باز کرد و فریاد زد.
های همسایه! چیکار می کنی؟ خجالت نمی کشی؟ از رحمت خدا فرار می کنی؟
مرد همسایه وقتی این حرف ملا را شنید، دست از دویدن کشید و آرام ارام به سمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آب کشیده شده بود.
چند روز گذشت. این بار ملا نصرالدین خود در میانه باران گرفتار شد. به سرعت در حال دویدن به سوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت:
های ملا نصرالیدن! خجالت نمی کشی از رحمت خدا فرار می کنی! چند روز قبل را یادت هست؟ به من می گفتی چرا از رحمت خدا فرار می کنی؟ حال خودت همان کار را می کنی؟
ملا نصرالدین در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت:
چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر می دوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم.
سخن پایانی
این داستان کنایه از افرادی که از زمین و زمان ایراد می گیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیح ذکر می کنند.
☀️@Dastan1224
#حکایت_عاقبت_دغل
مرد ثروتمندی گله ای گوسفند داشت.
شبها شیر گوسفندان را می دوشید و در آن آب می ریخت و می فروخت.
روزی چوپان گله به او گفت: ای مرد، در کارت خیانت نکن که آخر و عاقبت خوشی ندارد.
اما آن مرد به حرف چوپان توجه نکرد.
یک روز که گوسفندانش در کنار رودخانه مشغول چرا بودند، ناگهان باران تندی درگرفت و سیلی بزرگ روان شد و همه گوسفندان را باخود برد.
مرد ثروتمند گریه و زاری کرد و بر سر و روی خود زد که خدایا، من چه گناهی کرده ام که این بلا بر سرم آمد؟
چوپان گفت: ای مرد، آن آبها که در شیر می ریختی اندک اندک جمع شد و گوسفندانت را برد.
آری دوستان
سزای کسی که کم فروش و گران فروشی می کند، همین است...
«...وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُون؛
وای بر کمفروشان! آنها که به هنگام خرید، حق خود را بهطور کامل میگیرند، و به هنگام فروش از کیل و وزن کم میگذارند!
📖سوره مطففین
☀️@Dastan1224
حسن بن جهم میگوید:
به #امام_رضا (علیهالسّلام) عرض کردم: امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قاتل خود را شناخته بود و میدانست که در چه شبی و در چه مکانی کشته میشود و چون صدای مرغابیها را در خانه شنید، فرمود: اینها صیحه زنانی است که نوحهگرانی پشت سر دارند. و چون امکلثوم (کنیه حضرت زینب (سلاماللهعلیها)) به ایشان عرض کرد «کاش امشب در خانه نماز بخوانی و برای نماز جماعت دیگری را بفرستی»، ایشان نپذیرفت و در آن شب بدون سلاح در رفت و آمد بود در صورتی که میدانست ابنملجم (لعنهاللَّه) او را با شمشیر میکشد و اقدام به چنین کاری جایز نیست.
امام (علیهالسّلام) فرمود: آنچه گفتی درست است ولی به ایشان اختیار داده شد و خودش اختیار فرمود که در آن شب مقدرات خدای (عزّوجلّ) اجرا شود.
همانطور که ملاحظه میکنید با اینکه شهادت امام (علیهالسّلام) قطعی بود اما بر اساس این روایت معتبر، در آن شب (خداوند آن حضرت را امتحان نمود و) به امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اختیار داده شد که زندگی در دنیا و یا شهادت را اختیار کند «وَ لَکِنَّهُ خُیِّرَ»؛ اما امام (علیهالسّلام) از آنجایی که تسلیم محض خداوند و مشتاق لقای الهی است، شهادت را اختیار نمود.
#شهادت_امام_علی_علیه_السلام
#شب_قدر
#شهادت_داوطلبانه
#حکایت_روایت
☀️@Dastan1224
🟣طعم هدیه
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است. ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
☀️@Dastan1224
در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند
داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز
یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات
گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی
آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت بر او
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو
☀️@Dastan1224
💠کاربرد محبت اهل بیت(ع) در هفت ایستگاه هولناک
🔹عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حُبُّ أَهْلِ بَيْتِي نَافِعٌ فِي سَبْعَةِ مَوَاطِنَ أَهْوَالُهُنَّ عَظِيمَةٌ عِنْدَ الْوَفَاةِ وَ فِي الْقَبْرِ وَ عِنْدَ النُّشُورِ وَ عِنْدَ الْكِتَابِ وَ عِنْدَ الْحِسَابِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ وَ عِنْدَ الصِّرَاط.
🔸حضرت امام باقر(ع) از پدرش امام سجاد(ع)، امام سجاد نیز از پدرش(ع) روایت کرد رسول خدا(ص) فرمود: محبت اهل بیت من در هفت جایگاه هولناک سودمند است:
◽️هنگام وفات،
◽️در قبر،
◽️هنگام رستاخیز،
◽️ هنگام دادن نامه اعمال،
◽️هنگام محاسبه بندگان،
◽️هنگام سنجش اعمال
◽️ بر پل صراط.
📚فضائل الشیعه، محمد بن علی بن بابویه«شیخ صدوق»، ص٦
#حدیث
☀️@Dastan1224
🌷 امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) :
✍ عَلَيكَ بِالبَشاشَةِ فَإنَّها حِبالَةُ المَوَدَّةِ ؛
👌 بر تو باد به #گشاده_رويى كه گشاده رويى دام دوستى است .
#حدیث_روز
📸 پیامبر اکرم (ص): بطور یقین حسین بن على (ع) در آسمان والاتر از زمین است.
📚گنج تواضع
یکی از پادشاهان فاضل فرزندش را چنین پند میداد:
اگر میخواهی تا همه خلایق را با دادن مال دوست خود گردانی خزانه مملکت خالی میگردد و این مقصود حاصل نشود.
لیکن فروتنی کن و روی خوش نشان ده که همه ی خلایق دوست شما گردند بدون اینکه از خزانه اموال شما چیزی کم شود.
گنج خواسته را پایان است اما گنج تواضع را پایانی نیست. چنانکه از تواضع دوستی به دست آید و از تکبر هزار چندان دشمنی...
📚لطائف الامثال
☀️@Dastan1224
👈 من قوی ترم یا تو
🌴روزی پدری دست خود را روی شانه پسر خود گذاشت و گفت: من قویترم یا تو. پسر گفت: من. پدر جا خورده و دوباره پرسید: من قویترم یا تو. پسر گفت: من پدر.
🌴بغض کرد ودوباره پرسید: من قویترم یا تو. پسر گفت: من. پدر ازجابلند شد چند قدم با ناراحتی و اشک از پسرش دور شد و دوباره پرسید: من قویترم یا تو. پسر گفت: تو …
🌴پدر گفت: چون من ناراحت شدم گفتی من قویترم؟ پسر گفت: نه آن سه باری که گفتم من از تو قویترم چون دستت روی شانه ام بود پشتم به کوهی مثل تو گرم بود اما وقتی دستت را برداشتی دیدم بی تو چیزی نیستم...
☀️@Dastan1224
روزي، احنف قيس به مجلس معاويه مي رود. هرکسي درباره #حضرت_علي(علیه السلام) حرفي مي زند.
احنف ساکت است. معاويه علت سکوت احنف را مي پرسد. احنف مي گويد که اگر راست بگويد، گرفتار عذاب معاويه مي شود و اگر دروغ بگويد، گرفتار عذاب الهي مي شود و به همين علت بايد ساکت بماند.
#مقام_ومنزلت_امام_علی_علیه_السلام
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#شب_قدر
#حکایت_روایت
#پروفایل_مذهبی
☀️@Dastan1224