👌دخترکی دو سیب در دست داشت🍎🍃
مادرش گفت :
یکی از سیب هاتو به من میدی؟
دخترک یک گاز بر این سیب زد
و گازی به آن سیب !
لبخند روی لبان مادر خشکید!
سیمایش داد می زد که چقدر از دخترکش ناامید شده
اما دخترک یکی از سیب های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت :
بیا مامان!
این یکی ، شیرین تره!
مادر ، خشکش زد
چه اندیشه ای با ذهن خود کرده بود.
هر قدر هم که با تجربه باشید
قضاوت خود را به تأخیر بیاندازید
و بگذارید طرف ، فرصتی برای توضیح داشته باشد .
☀️@Dastan1224
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند
و خودش برای شکار بیرون رفت
و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند
و پنجه هایش خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
تا قاضی خداست قضاوت ممنوع...
☀️@Dastan1224
امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) فرمودند :
در آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته میشود.هر سالی به قدرت یک ماه هر ماهی به قدر یک هفته، هر هفته ای به اندازه یک روز و هر روزی به قدر یک ساعت میگذرد. و در آن زمان سختیها بسیار شده و عمرها کوتاه میگردد.
( کنز العمال ، ج۱۴ ، ص۲۴۴)
☀️@Dastan1224
انس بن مالک، سال ها در خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله خدمت کار بود و تا آخرین روز حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله این افتخار را داشت. او بیش از هر کس دیگر، به اخلاق و عادات شخصی رسول اکرم صلی الله علیه وآله آشنا بود و آگاه بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در خوراک و پوشاک، چقدر ساده و بی تکلف زندگی می کند. در روزهایی که روزه می گرفت، همه افطاری و سحری او مقداری شیر یا شربت بود. گاهی برای افطار و سحر، جداگانه، این غذای ساده، تهیه می شد و گاهی به یک نوبت غذا اکتفا می کرد و با همان، روزه می گرفت.
یک شب، طبق معمول، انس بن مالک مقداری شیر یا چیز دیگری برای افطاری رسول اکرم صلی الله علیه وآله آماده کرد؛ اما رسول اکرم صلی الله علیه وآله آن روز وقت افطار، نیامد. پاسی از شب گذشت و وی باز نگشت. انس مطمئن شد که رسول اکرم صلی الله علیه وآله خواهش بعضی از اصحاب را اجابت کرده و افطاری را در خانه آنان خورده است. از این رو، آن چه را تهیه کرده بود خودش خورد. طولی نکشید که رسول اکرم صلی الله علیه وآله به خانه برگشت. انس از یک نفر که همراه آن حضرت بود، پرسید: «پیامبر صلی الله علیه وآله امشب کجا افطار کرد»؟ گفت: «هنوز افطار نکرده است».
انس از کار خود پشیمان و شرمسار شد؛ زیرا شب، گذشته بود و تهیه چیزی ممکن نبود. او منتظر بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله از او غذا بخواهد و او از کرده خود معذرت خواهی کند؛ اما رسول اکرم صلی الله علیه وآله فهمید چه شده و نامی از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت. انس گفت: «رسول خدا تا زنده بود، موضوع آن شب را بازگو نکرد و به روی من نیاورد.
☀️@Dastan1224
در ماه رمضان چند جوان،پیرمردی را دیدند کـه دور از چشم مردم غذا میخورد.
بـه او گفتند:اي پیرمرد مگر روزه نیستی؟
پیرمرد گفت:چرا روزه ام،فقط آب و غذا میخورم.
جوانان خندیدند و گفتند:واقعا؟
پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمیگویم، بـه کسی بد نگاه نمیکنم،کسی را مسخره نمیکنم
با کسی با دشنام سخن نمیگویم، کسی را آزرده نمیکنم چشم بـه مال کسی ندارم و…
ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمیتوانم معده را هم روزه دارش کنم.
بعد پیرمرد بـه جوانان گفت: آیا شـما هم روزه هستید؟
یکی از جوانان در حالیکه سرش را از خجالت پایین انداخته بود بـه آرامی گفت: خیر ما
فقط غذا نمیخوریم!!!
ماه مهمانی خدا بر همه ی آنان کـه چشم و دل و زبان و رفتار و کردارشان در خدمت خلق خداست و زمین را آب را و گل و سبزه را و دیگر موجودات را اسیب نمیرسانند و…..خجسته باد.
☀️@Dastan1224
#امیر_المؤمنین_(علیه السلام) وقتی به منبر می رفت می فرمود:
شایسته است مسلمان از دوستی با سه گروه اجتناب کند:
از بی حیای تبهکار، نادان، و دروغگو.
امّا بی حیای تبهکار کارش را برایت خوب جلوه می دهد و دوست دارد تو مانند او باشی، و در امر دین و آخرت به تو کمک نمی کند، و نزدیک شدن به او ستم و باعث سختدلی، و رفت و آمد با او برای تو مایه بی آبرویی است.
امّا نادان، امید خیری از او برایت نیست و ضرری از تو دفع نمی کند اگر چه خودش را به زحمت افکند، و چه بسا که بخواهد به تو سود برساند ولی زیان می رساند، سکوت او بهتر از سخن گفتنش، و دوری او بهتر از نزدیک بودن اوست.
امّا دروغگو، زندگی تو با او گوارا نیست، زیرا خبری را از تو برای دیگران و از دیگران برای تو نقل می کند، و هر گاه خبری به پایان رسید خبر دیگری پیش می کشد که وانمود کند راست می گوید در صورتی که راست نمی گوید، و با ایجاد عداوت بین مردم تفرقه می اندازد و بذر کینه در دلها می کارد، پس از خدا بترسید و درباره خود بیندیشید.
#همنشینی_دوستی_رفاقت_همراه_زندگی
#حکایت_روایت_حدیث_پیامبر_صلی_الله_علیه_وآله
☀️@Dastan1224
صبر، با همه جوانب آن، انسان را در مسیر رسیدن به کمال الهی محافظت میکند، و خداوند هرچه را که به او برساند، دوست دارد.
از امام صادق (علیهالسّلام) حکایت شده است:
«صبر، نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است، پس همانگونه که اگر سر برود بدن نیز از بین میرود؛ اگر صبر برود ایمان نیز از بین میرود».
و درباره پاداش صبرامام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:
«هر مؤمنی به بلایی گرفتار شود و بر آن بلا صبر کند، مانند پاداش هزار شهید را خواهد داشت».
#صبر_در_برابر_مشکلات_و_بلاها
#حکایت_روایت_حدیث
☀️@Dastan1224
جوانی به محضر #آیتالله_شیخ_محمدتقی_شیرازی رسید و آن بزرگوار را به شدت مورد فحش و اهانت قرار داد. آن مرحوم همچنان ساكت بود تا او گفتارش تمام شد و رفت. سپس آیتالله شیرازی تعدادی هندوانه خرید و به خانه وی فرستاد و فرمود:
این جوان حرارت بدنش بالا رفته و همان سبب شده است كه آن همه دشنام و ناسزا به ما بگوید. این هندوانهها مزاج او را خنک خواهد كرد.
به این میگویند «کظمغیظ»؛ به جای عصبانیت به او هندوانه میدهد تا عصبانیتش فروکش کند.
پس اگر عصبانی شدیم آنجا را ترک کنیم و آبی به سر و صورت خود بزنیم، وضویی بگیریم، دوری بزنیم و برگردیم. سپس اگر خواستیم جوابی بدهیم با آرامش جواب دهیم، که معمولا هم بعد آن جوابی نمیدهیم.
#کنترل_خشم_عصبانیت
#حکایت_روایت_حدیث
#وضو_گرفتن
☀️@Dastan1224
وقتی نتوانست اربعین به #کربلا برود، پای پیاده راهی مشهد شد.
با پاهای تاولزده روبهروی پنجرهفولاد زانو زد و گفت: «یا امام رضا! این همه راه رو فقط برای گرفتن یه حاجت اومدم…»
اشکش جاری شد و گفت: «اللهم عجّل لِولیکَ الفَرَج»
و صدایی از پشت سرش، آمین گفت.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#عصر_ظهور_قیام
#آخر_زمان
☀️@Dastan1224
در مدینه یک جایی به نام ستون حنانه است. زمانی که پیامبر عظیم الشان به مدینه آمدند هنوز مسجد آن سر و وضع را نداشت جای این ستون درختی بود پیامبر عظیم الشان بعد از نماز اگر سخنرانی می کردند به آن درخت تکیه می دادند و ایستاده برای مردم صحبت می کردند. یکی از خانم ها مدتی در نماز پیامبر شرکت کرد دلش برای پیامبر سوخت که به حالت ایستاده برای مردم صحبت می کند. پسرش نجار بود به پسرش دستور داد یک منبر سه پله ایی برای حضرت درست کرد. و آمدند به حضرت گفتند: آقا منبری درست کردیم تا هم جمعیت شما را ببیند و هم ایستاده سخنرانی نکنید اذیت می شوید.
پیامبر هم قبول کردند رد احسان نکردند. فردای آن روز که خواستند سخنرانی کنند به آن درخت تکیه ندادند و روی منبر نشستند تا شروع به خطبه خواندن کردند روایات و تاریخ اسلام می گوید که از آن درخت ناله ایی به گوش ها رسید که همه شنیدند.
این درخت مثل مادری که بچه اش از دنیا رفته یا می خواهد از دنیا برود ناله می زند گریه می کرد.
حنانه یعنی ناله کننده، حنین یعنی ناله از ته دل و جگر و جانسوز، این درخت آن چنان ناله زد که همه متحیر شدند که این درخت چطور دارد ناله می زند. درخت حنانه از هجر رسول هم چون ارباب عقول ناله اش بلند شد. آن قدر ناله کرد که پیامبر از منبر پائین آمدند و آن درخت را بغل کردند نوازش کردند دست کشیدند.
مثل یک مادر مهربانی که بچه اش بی تابی می کند بچه را بغل می کند دست می کشد نوازش می کند. آن قدر این درخت را نوازش کردند تا ناله اش خوابید. امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر پیامبر از منبر به زیر نمی آمدند و این درخت را نوازش نمی کردند این درخت تا روز قیامت ناله می کرد. پیامبر او را آرام و ساکت کردند.
از یک چوب خشک کمتر نباشیم یک چوب خشک با پیامبر مانوس شد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حکایت_روایت_حدیث
#ناله_چوب_خشک_برای_پیامبر_صلی_الله_علیه_و_آله
☀️@Dastan1224