eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
📌۳ سفارش به نوح نبی(ع) موضوع سفارشات ابلیس به برخی پیامبران و رسولان الهی مسألهای است که اهلبیت(ع) در روایات مختلف به آن اشاره کردهاند. در این بخش ماجرای سفارش ابلیس به (ع) را بر اساس کتاب خصال صدوق نقل میکنیم. 🔶امام باقر(ع) به جابر فرمود: «چون نوح نزد پروردگارش قوم خویش را نفرین کرد ابلیس ملعون نزد آن حضرت آمد و گفت: اى نوح تو حق یک نعمتى بر من دارى که میخواهم به تو به مثل آن را دهم. نوح فرمود به خدا بر من ناگوار است که بر تو حق نعمتى داشته باشم؛ آن نعمت چیست؟ گفت بله، کردى خدا قومت را غرق کرد و دیگر هیچ کس نماند که من به گمراه کردن او ببرم. پس من راحتم تا مردم دیگرى به وجود آیند و آنها را گمراه کنم. نوح(ع) فرمود:مثل آن چه میخواهى به من بدهى؟ 📌گفت مرا در سه جا بیاد آور که در این سه به بنده نزدیکترم: هر وقت کردى مرا به یاد آور، هر وقت خواستى میان دو نفر کنى مرا به یاد آور، هر وقت با زن بیگانه کردى و با شما هیچ کس نیست مرا بیاد آور.» 📚 خصال، ج1، ص146 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
منزل و محلّ مسكونى حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام در نزديكى بازارچه اى بود كه صنعت گران مختلفى در آن كار مى كردند، يكى از آن ها شخصى به نام يونس بود كه كارش و نقش و نگار آن بود، او از دوستان حضرت بود و بعضى اوقات خدمت حضرت مى آمد. روزى باعجله و شتاب نزد امام عليه السلام وارد شد و پس از سلام اظهار داشت: ياابن اللّه ! من تمام اموال و نيز خانواده ام را به شما مى سپارم . حضرت به او فرمود: چه خبر شده است ؟ يونس گفت : من بايد از اين ديار فرار كنم . حضرت در حالتى كه تبسّمى بر لب داشت ، فرمود: براى چه ؟ مگر چه پيش آمدى رُخ داده است ؟! گفت: وزير خليفه - موسى بن بغا - نگين انگشترى را تحويل من داد تا برايش حكّاكى و نقّاشى كنم و آن نگين از قيمت بسيار بالائى برخوردار بود، كه در هنگام كار شكست و دو نيم شد و فردا موعد تحويل آن است ؛ و مى دانم كه موسى يا حُكم هزار شلاّق و يا قتل مرا صادر مى كند. امام هادى عليه السلام فرمود: آرام باش و به منزل خود بازگرد، تا فردا و گشايشى خواهد بود. يونس طبق فرمان حضرت به منزل خويش بازگشت و تا فرداى آن روز بسيار ناراحت و غمگين بود كه چه خواهد شد؟ او تمام بدنش مى لرزيد و هراسناك بود از اين كه چنانچه نگين از او بخواهند چه بگويد؟ در همين احوال ، ناگهان مأمورى آمد و نگين را درخواست كرد و اظهار داشت: بيا نزد موسى برويم كه كار مهمّى دارد. يونس نقّاش با ترس و وحشت عجيبى برخاست و همراه مأمور نزد موسى بن بغا رفت . از نزد موسى بن بغا برگشت، خندان و خوشحال بود و به محضر مبارك امام هادى عليه السلام وارد شد و اظهار داشت: ياابن رسول اللّه ! هنگامى كه نزد موسى رفتم، گفت: نگينى را كه گرفته اى ، خواسته بودم كه براى يكى از همسرانم انگشترى مناسب بسازى؛ ولى اكنون آن ها نزاعشان شده است . اگر بتوانى آن را دو نيم كنى ، كه براى هر يك از همسرانم نگينى درست شود، تو را از نعمت و هداياى فراوانى برخوردار مى سازيم . امام هادى عليه تا اين خبر را شنيد، دست مباركش را به سمت آسمان بلند نمود و به درگاه بارى تعالى اظهار داشت : ! تو را شكر و سپاس مى گويم ، كه ما - اهل بيت رسالت - را از شكرگزاران حقيقى خود قرار داده اى . منبع: أمالی شيخ طوسى ☀️@Dastan1224
منزل و محلّ مسكونى حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام در نزديكى بازارچه اى بود كه صنعت گران مختلفى در آن كار مى كردند، يكى از آن ها شخصى به نام يونس بود كه كارش و نقش و نگار آن بود، او از دوستان حضرت بود و بعضى اوقات خدمت حضرت مى آمد. روزى باعجله و شتاب نزد امام عليه السلام وارد شد و پس از سلام اظهار داشت: ياابن اللّه ! من تمام اموال و نيز خانواده ام را به شما مى سپارم . حضرت به او فرمود: چه خبر شده است ؟ يونس گفت : من بايد از اين ديار فرار كنم . حضرت در حالتى كه تبسّمى بر لب داشت ، فرمود: براى چه ؟ مگر چه پيش آمدى رُخ داده است ؟! گفت: وزير خليفه - موسى بن بغا - نگين انگشترى را تحويل من داد تا برايش حكّاكى و نقّاشى كنم و آن نگين از قيمت بسيار بالائى برخوردار بود، كه در هنگام كار شكست و دو نيم شد و فردا موعد تحويل آن است ؛ و مى دانم كه موسى يا حُكم هزار شلاّق و يا قتل مرا صادر مى كند. امام هادى عليه السلام فرمود: آرام باش و به منزل خود بازگرد، تا فردا و گشايشى خواهد بود. يونس طبق فرمان حضرت به منزل خويش بازگشت و تا فرداى آن روز بسيار ناراحت و غمگين بود كه چه خواهد شد؟ او تمام بدنش مى لرزيد و هراسناك بود از اين كه چنانچه نگين از او بخواهند چه بگويد؟ در همين احوال ، ناگهان مأمورى آمد و نگين را درخواست كرد و اظهار داشت: بيا نزد موسى برويم كه كار مهمّى دارد. يونس نقّاش با ترس و وحشت عجيبى برخاست و همراه مأمور نزد موسى بن بغا رفت . از نزد موسى بن بغا برگشت، خندان و خوشحال بود و به محضر مبارك امام هادى عليه السلام وارد شد و اظهار داشت: ياابن رسول اللّه ! هنگامى كه نزد موسى رفتم، گفت: نگينى را كه گرفته اى ، خواسته بودم كه براى يكى از همسرانم انگشترى مناسب بسازى؛ ولى اكنون آن ها نزاعشان شده است . اگر بتوانى آن را دو نيم كنى ، كه براى هر يك از همسرانم نگينى درست شود، تو را از نعمت و هداياى فراوانى برخوردار مى سازيم . امام هادى عليه تا اين خبر را شنيد، دست مباركش را به سمت آسمان بلند نمود و به درگاه بارى تعالى اظهار داشت : ! تو را شكر و سپاس مى گويم ، كه ما - اهل بيت رسالت - را از شكرگزاران حقيقى خود قرار داده اى . منبع: أمالی شيخ طوسى ☀️@Dastan1224