🍀🌹🍀🌹🍀
♻️ #ثواب عظیم دوستی با آل محمد (ص)
🌷 پيامبر خدا صلی الله عليه و آله می فرمایند :
🌿 هر كه با دوستي آل محمد بميرد ، #شهيد از دنيا رفته است.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، #آمرزيده از دنيا رفته است.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، #توبه_گر از دنيا رفته است.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، #مؤمن و #با_ايمان كامل از دنيا رفته است.
🌿بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، ابتدا فرشته مرگ و سپس منكر و نكير ، مژده #بهشت به او دهند.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، همان گونه كه #عروس را به خانه شوهرش مي فرستند ، او را به سوي #بهشت روانه كنند.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، #دو_در در قبر وي به سوي #بهشت برايش باز شود.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، خداوند گور وی را #مزار_فرشتگان_رحمت قرار دهد.
🌿 بدانيد كه هركس با دوستي آل محمد بميرد ، بر طريق #سنت و #جماعت از دنيا رفته است.
📚 الكشاف : 3 / 403 مرسلا ، فرائد السمطين : 2 / 255 / 524 ، ينابيع المودة : 2 / 333 / 972 ، العمدة : 54 / 52 نقلا عن تفسير الثعلبي ، بشارة المصطفي : 197 كلها عن جرير بن عبدالله ، جامع الأخبار : 473 / 1335 مرسلا ، إحقاق الحق : 9 / 487 نقلا عن تفسير الثعلبي عن جرير بن عبيد الله البجلي .
#احادیث
🍃🌸 #اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#وعجل_فرجهم🌸🍃
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت...
#قسمت_دوم
💠 در برابر حالت مظلوم و وحشت زده اش نمی دانستم چه کنم و همان اندک اندوخته زبان عربی هم از یادم رفته بود که فقط توانستم اسلحه ام را پایین بیاورم تا کمتر بترسد و با دست چپم چراغ قوه را از میان دو لبم برداشتم بلکه به کلامی آرامَش کنم، ولی تنهایی و تاریکی این خرابه و ترس از تروریست ها امانش را بریده بود که خم شده و با هر دو دست به زمین خاکی خانه چنگ می زد و هر چه به انگشتان لرزانش می رسید به سمتم پرتاب می کرد و پشت سر هم جیغ می کشید: «حرومزاده تروریست! از خونه من برو بیرون!»
لباس ارتش سوریه به تنم نبود تا قلبش قدری قرار بگیرد، نمی توانستم به خوبی عربی صحبت کنم تا مجابش کنم که من تروریست نیستم و می دیدم با هر قدمی که به سمتش می روم، تمام تن و بدنش به لرزه می افتد که چراغ قوه را مستقیم رو به سمت صورتم گرفتم تا چهره ام را ببیند و بفهمد هیچ شباهتی به تروریست های تکفیری ندارم و فریاد کشیدم: «من شیعه ام!»
دوباره چراغ قوه را به سمتش گرفتم، چهره استخوانی اش از ترس زرد شده و چشمان گود رفته اش از اشک پُر شده بود و می دیدم هنوز هم از هیبت نظامی ام می ترسد که با کلماتی دست و پا شکسته شروع کردم: «نترس! من تروریست نیستم! از نیروهای ایرانی هستم! برای کمک به شما اومدم!»
کلماتم هر چند به لهجه محلی ادا نمی شد و فهمش برای او چندان ساده نبود، اما ظاهراً باور کرده بود قصد آزارش را ندارم که مقاومت مظلومانه اش شکست و همانجا پای دیوار به زمین افتاد.
پیراهن بلند مشکی اش غرق خاک بود و از صورت در هم تکیده اش پیدا بود که در این چند روز، از ترس تجاوز تروریست ها به جانش، در غربتکده این خرابه پنهان شده و حالا می خواست همه حجم ترس و تنهایی اش را پیش چشمان این مدافع شیعه ضجه بزند که همچنان میان گریه ناله می زد تا بلاخره بقیه بچه ها هم خبر دار شدند و آمدند.
از میان ما، افسر سوری او را شناخت؛ همسر عبدالله بود، مدافع اهل #سنت زینبیه ☘️ که غروب دیروز در دفاع از حرم به شهادت رسید.
سلام خدا به همه مدافعان حرم چه #شیعه و چه #سنی🌹
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662