eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
۶-۷ روز طول کشید تا پدرم اجازه به عقد و نامزدی بده چشمای پراشکم روی هم فشار دادم و یاد روز عقدمون افتادم سیدهادی که روی پا بند نبود با اجازه امام زمان(عج) و شهدا بله گفتم بعدش سید هادی منو آورد مزارشهدا با همون چادر سفید رفتیم سرمزار شهید دوست شهیدش آرزو داشت شهید که شد پیش علی آقا دفنش کنن روزای پراز عشق و محبتی بود چند هفته از نامزدیمون میگذشت منوفرزانه سادات داشتیم از بیرون میومدیم ک سید زنگ زد گفت میام دنبالت بهش گفتم با دوستمم گفت باشه ایرادی نداره شدیدا دلتنگتم 😭😭🙈🙈 سیدکه رسید همه باهم سلام علیک کردیم سوارشدیم تو ماشین بودیم گوشی فرزانه زنگ خورد مکالمه اش ک تموم شد پرسیدم کی بود؟ فرزانه:بابام -کدومش سیدهادی:چندتا مگه بابا داره 😳😳 منو فرزانه:😂😂😂 سید:سادات نخند توضیح بده -بابای فرزانه یه موسسه خیریه اداره میکنه با کمک مردم فرزانه هم به باباش کمک میکنه خانم ها و آقایونی هستن که سرپرستی مالی و معنوی بچه ها را به عهد میگیرن فرزانه هم با این خیرین هرچند یکبار با اونا بچه ها را میبرن تفریح و گردش فرزانه هم به زبان اون بچه ها ب همه این خیرین میگه مامان و بابا سید:چه عالی حلماجان بیاماهم سرپرستی چندتا ازاین بچه ها را به عهد بگیریم میشه دیگه فرزانه خانم ؟ ‌فرزانه سادات :بله چرا نشه با حلما جان بیاید موسسه انتخاب باشماست سید:فردا حتما میایم اونروز رفتم پارک منو فرزانه سوار تاب شدیم هیچکس نبود، ماهم میخندیدیم سید هی دعوامون میکرد چه خبرتونه زشته با یادآوری خاطرات آهی از دل کشیدم اشکام بیشترشد فردای اونروز ما رفتیم سرپرستی سه تا جنقلی را به عهده گرفتیم فرزانه هم به زبون اونا به ما میگفت مامان بابا سه تا دختربچه خوشگل و ماه که از سه تا شش ساله بودن اسمهاشون نفس،طلاو مارال بود چندروز بعد بچه ها را بردیم فست فود آخ چقدر دلتنگ اون روزام ..... نام نویسنده: بانو.....ش 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662