#پارت135 رمان یاسمین
برگشت و نگاهم كرد . يه لبخند زد و گفت
. من پولهاي دنيا رو نميخوام-
. پس كاش تمام گل هاي سرخ و قشنگ دنيا مال من بود و همه رو مي آوردم و مي ريختم در خونه تون-
. فرنوش – گل سرخ خيلي قشنگه اما من گل سرخ هاي دنيا رو نمي خوام
. پس كاش تمام خوشي هاي دنيا مال من بود تا همه رو مي كردم تو يه كيسه و از پنجره اتاقت پرت مي كردم تو-
. فرنوش- خوشي خيلي خوبه اما تنهايي ، خوشي ها رو خراب مي كنه ، من تمام خوشي هاي دنيا رو نمي خوام
. فقط يه خرده شو واسه خودمون مي خوام . بقيه اش مال كساي ديگه
پس من چي براي تو بيارم كه با پولم جور باشه ؟-
! فرنوش – تمام محبتي كه تو قلبته ! تمام عشقي كه خدا تو دلت گذاشته بيار براي من
! فرنوش ، اگه فقيرم ، اگه پول ندارم ، اما دل بزرگي دارم كه خدا پر از عشقش كرده همه ش مال تو-
: فرنوش نگاه پر مهري كرد و گفت
! بريم ديگه دير ميشه-
: اسباب ها رو جمع كرديم و وقتي خواستيم حركت كنيم آروم به كاوه گفتم
! كاش اين يكي دو ساعت نمي گذشت-
كاوه – مي خواي نريم و يه كم ديگه بمونيم ؟
! گيرم كه يه ساعت ديگه م مونديم ، چه فايده ؟ من فرنوش رو واسه ، هميشه مي خوام-
طرفهاي عصر بود كه با خودم گفتم يه سر برم سراغ آقاي هدايت . نمي دونم چرا هي به طرف اين مرد كشيده مي شدم . بلند شدم
. و كارهامو كردم و راه افتادم
. بيست دقيقه بعد رسيدم . در زدم . تو باغ بود . در رو كه وا كرد . سالم كردم
. سالم استاد-
سالم گل پسر . خوش اومدي ! صفا آوردي . بيا تو . برو تو خونه . منم يه دقيقه ديگه ميام . چايي تازه دمه . تا يه دونه –هدايت
. واسه خودت بريزي . اومدم
رفتم تو خونه و به اتاق آقاي هدايت كه رسيدم ، بي اختيار محو تماشاي تابلوي ياسمين شدم . چهره گيرايي داشت . موهاي بلند و
!چشمهايي وحشي
باورم نمي شد كه اين زن، صاحب اين تصوير ، يه روزي مويي به سر نداشته و از صورتش فقط يه يه جفت چشم گستاخ مونده
. بوده
. تو فكر بودم كه صداي هدايت رو از پشت سرم شنيدم
حق داشتم كه اسيرش بشم يا نه ؟-
. حق داشتين استاد-
. هدايت – قرار شد به من همون هدايت بگي . از اين كلمه استاد هم متنفرم
شما مايه افتخار هنر ما هستين . چرا بايد از اين مسئله ناراحت باشين ؟-
! هدايت – يه وقتي به هنرم افتخار مي كردم ، حاال فقط مي خوام فراموش بشم
: دوتا چايي ريخت و يكي شو گذاشت جلوي من و يه سيگار هم روشن كرد و نشست و پرسيد
تو اگه مهندس شدي ، يه وقت خداي نكرده ، زبونم الل ، يه آپارتمان طراحي كردي و ساختي و آن آپارتمان ريزش كرد و باعث -
. خرابي و كشته شدن يه خانواده بشه ، اون وقت بازم دلت مي خواد مهندس ساختمان باشي
. خب اين فرق مي كنه-
تو اين دنيا هيچي با هم فرق نمي كنه . قضايا همون قضاياست فقط صورت شون يه خرده عوض مي شه . آدم ابوالبشر –هدايت
. دنبال آسايش و راحتي بود هنوز كه هنوزه ، نوه نتيجه هاش دنبال همون هستن . اگه سختي هم مي كشن بخاطر راحتيه بعدشه
تو تاريخ دنيا نگاه كن . هر كي اومده و خواسته شاه بشه و حكومت كنه فقط واسه خاطر خودش بوده . به بقيه مي گفته شما ها
نخورين ما بخوريم . مگر غير از اينه ؟
بدبختي آدم ها ، همه مثل همه . حاال يكي مريضه و بدبخت ، يكي بي پول و بدبخت .
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662