eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین خونه ت تلفن نداري؟- متأسفانه خير . اما طبقه باالمون داره . مي خواهيد شماره ش رو بهتون بدم ؟- ! مادر فرنوش – آره ، بده اصالً مي خواي يكي از اين موبايل ها رو وردار ببر . ما سه چها رتا داريم . تشكر كردم و شماره فريبا رو بهش دادم كه ديدم فرنوش از دور بهم اشاره مي كنه . رفتم پيشش فرنوش – لوس بازي هاشون تموم شد ؟ . نه بابا ، چيزي نگفتن بيچاره ها . شوخي مي كردن- . فرنوش – امشب خيلي بهت بد گذشت . مي دونم . ازت معذرت مي خوام بهزاد اصالً نيست . خيلي هم خوب بود . راستي پدرت كجاست ؟ زياد نديدمش مي خوام ازش خداحافظي كنم . ديگه ديره بهتره اينطور - . برم : با حالت عصبي يه بدي گفت ! چه مي دونم حتماً يه گوشه يه دختر رو گير آورده و داره در گوشش پچ پچ مي كنه- . راست مي گفت . يكي دوبار خودم ديدمش . سر و گوشش مي جنبيد . اين چه حرفي يه فرنوش ؟ تو نبايد در مورد پدرت اينطوري صحبت كني- ! فرنوش – حق با توئه ؟ عصباني شدم . تو ديگه برو . هر چي كمتر اين جور جاها باشي برات بهتره نفهميدم منظورش چيه . از مادرش خداحافظي كردم . از بقيه هم همينطور و با فرنوش اومديم دم در . مي خواست با ماشين . برسونتم كه نذاشتم بهزاد فردا كه مامانم اومد ، حرف رو باهاش تموم كن . نذار طولش بده . من ديگه طاقت اين وضع رو ندارم . برام تحمل –فرنشو . اين خونه خيلي سخت شده . مخصوصاً حاال كه مامانم اومده داري چي مي گي فرنوش ؟ شكر خدا رو بكن . چه چيزي تو زندگي كم داري ؟ مردم ندارن بخورن ! نكنه خوشي زده زير دلت ؟ - مردم از صبح تا شب جون مي كنن كه آخرش يه غذايي ساده رو بتونن فراهم كنن ! امشب از پس مونده غذاهاي شما پنجاه تا آدم ! گرسنه سير مي شدن ! تازه اين طوالني شدن ها ، شيريني ازدواجه ! بعداً برامون خاطره مي شه : نگاهي بهم كرد و گفت فردا تمومش كن بهزاد . جواب آخر رو ازش بگير . من سن م قانونيه و پدرم هم راضي يه كه با تو ازدواج كنم . بقيه ش ديگه - . برام اهميت نداره برو استراحت كن . .تو امشب كمي عصبي شدي . خوب كه بخوابي حالت بهتر مي شه . فردا صبح به اين حرفات مي خندي - . نگران نباش . خودت رو ناراحت نكن . به اميد خدا همه چيز درست مي شه يه پوزخندي زد و از هم خداحافظي كرديم . تو راه با خودم فكر مي كردم . مادر فرنوش ظاهراً زن بدي نبود . حاال كه حسابش رو . مي كنم مي بينم كه انگار از منم بدش نيومده بود . شايد به اميد خدا فردا همه چيز درست بشه و با ازدواج ما موافقت كنه با همين افكار رسيدم خونه و لباسهام رو عوض كردم و نوار فرنوش رو گذاشتم و رفتم تو رختخواب . هنوز آخرين قسمت آهنگ تمام شب ، خواب فرنوش رو مي ديم كه لباس عروسي تن ش كرده داريم با هم تو يه جاده بي انتها . تموم نشده بود كه خوابم برد . قدم مي زنيم ساعت هشت صبح بود كه يكي در زد . از خواب پريدم . كاوه بود . در رو وا كردم و دوباره رفتم تو رختخواب و پتو رو كشيدم رو . سرم هنوز خوابي ؟ بلند شو بيچاره ! باباي من كه پولش از پارو باال مي ره ساعت شش از خونه زده بيرون دنبال يه لنگ –كاوه بوقلمون! اونوقت تو هنوز خوابي ؟ آهان ! نكنه امروز تجارت خونه حضرت واالتعطيله ؟ به كارمندها استراحت دادين ؟ . كتري رو آبكن بذار روي بخاري . من يه چرت ديگه بزنم و بلند مي شم- ! كاوه – تنبل نرو به سايه سايه خودش مي آيه بلند شو ببينم ديشب چه خاكي تو سرت كردي ؟ تا صبح خوابم نبرده و دلشوره آقا رو داشتم ! ز مادر مهربان تر دايه خاتون ! شدم مجنون ! كاسه داغتر از آش ! پاشو وگر نه پارچ آب رو مي ريزم رو سرت كه عشق و عاشقي و خواستگاري از يادت بره ها چرتي نديده بوديم تا حاال ! پاشو پاشو ، فرهاد به عشق شيرين با يه تيشه تو كوه مترو زد ! تازه شيرين رو بهش ندادن . گفتن داماد تنبله ! اگه بفهمن تو تا ساعت هشت مي خوابي ، الستيك ماشين دخترشون رو نمي دن تو پنچري شو بگيري چه برسه به دخترشون 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662