eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین صد مرتبه براش بهتر از جايي يه كه االن داره زندگي مي كنه . خيلي اعصابم بهم ريخته بود . كالفه بودم . جمالت زشت اين زن از ذهنم بيرون نمي رفت . خدايا من چه جوري مي تونستم ديگه به چشمهاي فرنوش نگاه كنم ؟ اما من كه گناهي نداشتم . با خودم فكر كردم كه برم به آقاي ستايش جريان رو بگم ! اما نفعي كه برام نداشت هيچ ، كار رو هم خراب تر مي كرد . بايد هر طوري بود نمي ذاشتم فرنوش چيزي بفهمه . اگه خدا بخواد و با هم ازدواج كنيم ديگه مسئله تموم مي شه . اين زن هم خودش رو جمع و جور مي كنه . واي خدا جون! اگه بعد از ازدواج من و تا صداي قشنگش رو . فرنوش هم از كارش دست بر نداره چي ؟ ديگه عقلم كار نمي كرد . بلند شدم و نوار فرنوش رو گذاشتم شنيدم طلسم شيطون باطل شد ! هواي اتاق كه تا يه دقيقه پيش ، از وسوسه اين زن بد پر شده بود ، يه دفعه پاك و طاهر شد ! هر چي به صداي فرنوش كه مثل نسيمي بود و آهنگي كه برام ساخته بود گوش مي كردم ، از پليدي و زشتي بيشتر دور مي شدم . عشقش مثل هاله اي وجودم رو مي گرفت تا هيچ افسوني نتونه بهم اثر كنه ! صورتش رو مي ديدم كه با چشمهاي قشنگش منو نگاه مي كنه و بهم نيرو مي ده . پيچ و تاب موهاي بلند و كمندش مثل موج دريا همه چيز رو در درونم مي شوره و پاك مي كنه ! اولين شعاع خورشيد رو ديدم كه رو قلب من افتاد ! صبح شد بدون اينكه حتي يه جادو . تاريكي ها رفتن و همه جا روشن شد بتونه به من اثر كنه ! عشق پاك فرنوش طلسم جادوگر رو شكوند . بلند شدم و يه دوش گرفتم و صبحونه خوردم و بعد به طرف اصالً ديگه چيزي . خدا خدا مي كردم كه زودتر شب برسه و فرنوش برام خبرهاي خوب بياره .خونه آقاي هدايت حركت كردم برامون اهميت نداشت . مهم ما بوديم كه تصميم خودمون رو گرفته بوديم . تازه پدرش هم كه راضي بود و منو دوست داشت . بقيه چيزها فرع قضيه بود . يعني همه چيز جور مي شد ؟يا اينكه دوباره اين زن يه آتيش ديگه به پا مي كرد ؟ سرم رو بلند كردم و ديدم حالتون چطوره . در زدم . صداي پاي هدايت رو شنيبدم كه بطرف در مي اومد . -سالم قربان . جلوي در خونه آقاي هدايت واستادم ؟ هدايت – سالم خوش آمدي عزيزم . صفا آوردي .دلم گواهي داد كه امروز مي آي . خوبي ؟ خوشي ؟ -نه جناب هدايت ، دلم خيلي دل دشمنت بگيره ! چرا ؟ كي اذيتت كرده ؟ بيا تو بگو ببينم چه چيزي گل پسرم رو ناراحت كرده ؟ رفتم تو باغ . – گرفته . هدايت ! در رو بست . طال، زبون بسته پشت در واستاده بود . دستي به سر و گوشش كشيدم و گفتم : -روزگار ! روزگار جناب هدايت هدايت – باهاش همبازي شدي ؟ از اين بازي ها زياد داشته روزگار ! -اين زبون بسته خيلي تنهاس . چرا نمي برينش توي جنگلي ، پاركي ، جايي كه ت نها نباشه ولش كنين؟ هدايت – اين از بچگي اينجا بوده . بيرون از اينجا رو نديده و تجربه نكرده . ببرمش چون نديدتشون . تا حاال فقط من رو ديده و تو و رفيقت رو . پاش رو از . بيرون ، مرگش حتمي يه . اين االن از آدم ها نمي ترسه اينجا بذاره بيرون ، اولين نفر كه چشمش به اون بيفته ، اول مي بردش خونه . چند روز كه گذشت يه كباب بره ازش درست مي كنه . هميشه اينطوري بوده . اولش به اسم عالقه و دوستي مي آن طرف آدم ، چند وقتي كه گذشت يادشون مي افته كه مي شه راست مي گين . بعضي از آدم ها خيلي پليد و زشت هستن - ! ازت استفاده هاي ديگه اي هم كرد . اون وقت بايد خدا بداد آدم برسه تازه ما خوب خوبشيم ! مثالً - . . هدايت – باور كن پسرم ، اگه نمي گفتن گوشت آدميزاد تلخه ، اين آدم ها همديگرو هم مي خوردن با محبت و صفائيم . هدايت – نه ! كي گفته ما خوب خوبشيم ؟ چون محبت زياد داريم خوبيم ؟ محبت بي منطق خيلي زود هم تبديل جونم قربونت برم الكي ! تو تا حاال شنيدي يا !به نفرت بي منطق مي شه ! تعارف هاي بي خودي و كشكي ! نوكرم چاكرم ظاهري ديدي كه مثالً يه آدم اروپايي به يه نفر بگه من نوكرتم ؟ نه ! غير ممكنه شنيده باشي . چون اصالً توي فرهنگ شون نيست . اگه 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662