eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین كارت ها از اون باال ريختن پايين . هنوز دارم سر مي خورم ! كاوه داره با دست دماغش رو اندازه مي گيره! ياسمين داره آواز مي خونه و علي داره خودش رو مي كشه .فريبا لباس سياه پوشيده و باالي سر قبر مادرش گريه مي كنه و خودم دارم دنبال كفش هام مي گردم كه برم دنبال فرنوش با صداي يه چيزي از خواب پريدم . نمي فهميدم چه وقتي يه و چي شده . بين خواب و بيداري بودم . همونطور كه زانوهام رو بغل . كرده بودم ، خوابم برده بود .دوباره صدا اومد . يكي داشت محكم در مي زد و منو صدا مي كرد بازم در زدن . صداي كاوه مي اومد كه اسم منو صدا ! تمام تنم خشك شده بود . ياد خوابي كه ديدم افتادم . دور و برم كارتي نبود . مي كرد . هر جوري بود بلند شدم و در رو باز كردم !كاوه – كجايي پسر؟ شاقالوس گرفتم! چرا در رو وا نمي كني ؟! چته .نگاهش كردم . برگشتم ته اتاق و نامه فرنوش رو ورداشتم و تاكردم و گذاشتم الي يه كتاب .كاوه – بيا بشين ببينم . چرا در رو وا نمي كني ؟! از ديشب تا حاال سه بار اومدم در خونه ت . دوباره سر جام نشستم !كاوه – بهزاد !! با توأم . چي شده ؟چرا قيافه ت اينجوريه؟ . اصالً دلم نمي خواست حرف بزنم . كاوه همونطور واستاده بود و منو نگاه مي كرد ساعت چنده ؟- !كاوه- چهار بعداز ظهر . چي شده بهزاد ؟ . سرم رو گذاشتم رو زانوهام . كاوه كه خيلي نگران شده بود ، اومد پيشم نشست !كاوه- نمي خواي با رفيقت حرف بزني ؟ : سرم رو بلند كردم و نگاهش كردم . چنگ زد تو موهام و بغلم كرد و گفت ! المسب اينطوري نيگام نكن . جيگرم آتيش گرفت ! چي شده ؟ دلم تركيد! بگو ديگه- يعني بازم خورشيد در اومده ؟- ! كاوه –هذيون مي گي ؟ ببينم تب داري كه . دست گذاشت رو پيشونيم پاشو بريم دكتر . ديشب اين وامونده بخاري رو روشن نكردي ، چائيدي ! آخه من نمي فهمم صرفه جويي چقدر؟ آدم عاقل –كاوه . زمستون ، تو نفت هم صرفه جويي مي كنه ؟ بلند شو بريم . چرك مي زنه اون يه كليه تم مي گنده ! پاشو ديگه :نگاهش كردم و آروم گفتم ! هميشه فكر مي كردم اگه يه روز فرنوش من نباشه ، ديگه برام صبح نمي شه- كاوه – فرنوش نباشه ؟! مگه قرار بوده فرنوش بياد اينجا؟ نكنه دعواتون شده ؟ !بلند شو خجالت بكش ، پسر خرس گنده ! حاال تازه اول شه ! ترسيدم ها ! فكر كردم چي شده حاال حاال ها با هم دعوا دارين ، كتك كاري دارين! قهر دارين ،آشتي دارين ، همديگرو مي زنين، زندان مي رين ، دادگاه مي رين ، همديگرو مي كشين ! طالق مي گيرين ، طالق مي دين! چشم ندارين همديگرو ببينين !سايه همديگرو با تير مي زنين، از هم جدا !!مي شين !اينا همه شيريني زندگي يه! حاال ببين تلخي زندگي چيه : اينا رو گفت ، بخاري رو هم روشن كرد . وقتي برگشت و منو نگاه كرد با تعجب گفت !درست حرف بزن بگو ببينم چي شده ؟ انگار موضوع جدي يه- : چشم هام رو بستم و گفتم . فرنوش من رفت- كاوه – رفت؟ يعني چي ؟كجا رفت؟ . كاوه ، ازم هيچي نپرس . نه چيزيه كه بتونم برات بگم و نه حوصله حرف زدن دارم- . كاوه – خيلي خب . تو االن كالفه اي . يه خورده آروم باش . بعد بذار آبجوش بياد يه چايي دم كنم بعد برام تعريف كن . نگاهش كردم و دوباره چشمهام رو بستم . اونم ساكت شد : يه ده دقيقه ، يه ربعي كه گذشت گفت !پاشو بهزاد جون . پاشو برو يه دوش بگير حالت سر جاش مي آد . پاشو اعصابت خرابه 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662