eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین حالا كه حالم بهتره . پاشو برگردم خونه ، لباس هام كجاست ؟- ! كاوه – بگير بخواب ! اين يه خرده جون رو با ضرب سرم كردن تو تن ت ! بدبخت داشتي مي مردي! از وسط راه اون دنيا برت گردوندم ! من بايد برم خونه . ممكنه فرنوش بياد . اگه من نباشم خيلي بد مي شه- ! كاوه – اوالً كه فريبا خونه س ، دوماً فرنوش هم جسد تو رو كه نمي خواد پاشو كاوه . اگه منو دوست داري ، پرستار رو صدا كن اين چيزها رواز تو دستم در بياره وگرنه همه رو خودم مي كشم بيرون ها- ! كاوه قربونت برم ، اينطوري كه نمي شه . بايد دكتر اجازه بده . حالت هنوز درست سر جاش نيومده . آخه يه خرده فكر خودت باش . اين چه برنامه اي كه واسه خودت درست كردي ؟ سه چهار روزه كه تپيدي تو اون اتاق گشنه و تشنه ! آخرش هم اينجوري بايد .برسونمت بيمارستان دنيا كه به آخر نرسيده . فرنوش يه چند وقت رفته كه فكر كنه . به اميد خدا بر مي گرده و همه چيز درست مي شه . آخه تو نبايد !بخاطر يه همچين موضوعي خودت رو از بين ببري . برو پرستار رو صدا كن كاوه . دلم داره مثل سير و سركه مي جوشه- ! كاوه – بازم كه داري حرف خودت رو مي زني !تو نمي فهمي من چي مي گم . اگه فرنوش بر نگرده . همه چيزم رو باختم . فرنوش دنياي منه- . فرنوش تمام خالء زندگي من رو پر كرد . كاوه من بهت تگفته بودم . از روز اولي كه ديده بودمش ، دلم رو بهش دادم حاال ديگه جونم به جونش بسته اس. چه جوري بهت بگم ؟ اگه تمام چيزهاي دنيا يه طرف باشه و فرنوش يه طرف ، من فرنوش ! رو انتخاب مي كنم . حاال ديگه پاشو برو اجازه مرخصي م رو از دكتر بگير . لباسهام رو هم بيار . پاشو ديگه دير مي شه . كاوه – نمي دونم چي بگم . ولي از ديروز تا حاال مرديم و زنده شديم تا تو چشم باز كردي ! حاال دوباره مي خواي برگردي تو اون اتاق ، روز از نو روزي از نو ! ديروز كليد ساز آوردم در رو وار كرده ! هر چي در مي زديم كه وا نمي كردي داري چي مي گي كاوه ؟! من دارم همه چيزم رو از دست مي دم . آدمي كه هميشه تو دهني به تموم خواسته هاش زده ، آدمي كه - تا حاال دستش از همه جا و همه چيز كوتاه بوده ، آدمي كه كم كم باور كرده بود كه توي اين دنيا هيچ حقي از هيچ چيز نداره ، يه دفعه مي بينه كه يه دختر ،خانم ،مهربون ، قشنگ ، دختري كه گنده گنده هاش آرزشو دارن و گيرشون نمي آد ، يه دفعه ه طرفش مي آد و بين اين همه جوون پولدار اون رو انتخاب مي كنه و دستش رو مي گيره و از اين همه بدبختي و تنهايي نجات مي ده ، بعد بخاطر هوس يه مادر ، چي بگم ؟ ! هوس باز همه اميد و زندگي و هستي ش رو كه به اين دختر بسته بوده ، يه دفعه از دست مي . ده ، ديگه زنده بودن يا نبودن براش فرقي نداره . واسه فرنوش هيچ چيز مهم نبود . نه نداري من ، نه بي كسي من ، نه تنهايي من ! هيچ كدوم براش اهميت نداشت . دلم از اين مي سوزه كه نتونستم باهاش حرف بزنم . يه تيكه كاغذ، همه چيز رو تموم كرد . من بعد از فرنوش هيچي نمي خوام . حاال بلند شو برو تا اون روي سگم باال نيومده ، لباس هام رو بيار . اينو گفتم و با آن يكي دستم ، دو تا سرم رو محكم از دست ديگه م كشيدم بيرون كه خون از دستهام وا شد و ريخت روي تخت كاوه – چيكار مي كني ديوونه ؟!! رگ دستت پاره مي شه ! تو ديگه چه كله خري هستي ؟ .پريد بيرون و يه دقيقه بعد با يه پرستار برگشت تو اتاق *** يه ساعت بعد خونه بوديم با دست پانسمان شده و يه مشت قرص ويتامين و از اين جور چيزها . طفلك فريبا ، اتاقم رو تميز و . مرتب كرده بود . جاي منو گوشه اتاق انداخته بود كه بخوابم .تو تمام تنم احساس ضعف مي كردم و تو قلبم احساس پوچي و بيهودگي فريبا كه انتظار اومدن ما رو نداشت ، وقتي جريان رو از كاوه شنيد خيلي ناراحت شد اما به من حق داد . وقتي لباسهام رو عوض : كردم ، اومد تو اتاق و گفت 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662