#پارت202 رمان یاسمین
آره برو . از طرف منم تسليت بگو . اگه كاري بود كه از دست من بر مي اومد ، خبرم كن-
استراحت كن . غذات رو هم خوب بخور تا من برگردم
. كاوه- تو فعالً
. نزديك ظهر كاوه برگشت . نشسته بودم و به گردنبندي كه فرنوش بهم يادگاري داده بود نگاه مي كردم
كاوه – سالم . چيزي خوردي؟
چي شد؟چطور بودن ژاله اينا؟خيلي ناراحت بودن؟چيكار مي كردن؟-
!كاوه- نه من كه رسيدم ديدم همه شون نوار گذاشتن دارن مي رقصن ! بعدش هم قرار شد شب همگي برن شهر بازي
. يه آن مات نگاهش كردم
كاوه – خب ناراحت بودن ديگه ! داشتن گريه مي كردن چه سوالي يه مي كني! ناهار خوردي؟
. نه اشتها ندارم-
كاوه – فريبا نيومده پائين؟
. نه مزاحمش نشو . اونم كار داره ديگه-
كاوه – اون چيه تو دستت ؟
.يادگاري . يادگاري فرنوش-
. كاوه – برم ببينم چرا برات ناهار نياورده
: اينو گفت و رفت . يه ربع با يه سيني غذا برگشت پائين و گفت
! فريبا عذر خواهي كرد و گفت چون سرش درد مي كنه نمي آد پائين-
چي شده؟ چرا سرش درد مي كنه؟-
وهللا هنوز به درستي علت سردرد رو نتونستن پيدا كنن . بعضي از محققين عقيده دارن كه يكي از علل سر درد ، غلظت -كاوه
خون مي تونه باشه . بعضي از دانشمندان ريشه سر درد رو مسايل عصبي مي دونن . بعضي از پزشك ها معتقدند كه سردردهاي
... پي در پي وجود يه تومور در مغز رو نشون مي ده . در علم پزشكي ثابت شده كه
!اين چرت و پرت ها چيه مي گي ؟ فريبا چه شه ؟؟-
نظر شخصي من اينه كه يه آسپرين بخوره و بخوابه . بهتر از اينه كه دنبال ريشه هاي سردرد بگرده! حاال بيا اين سوپ –كاوه
.رو بخور ، ايشاهلل درس ت كه تموم شد خودت علل سر درد رو ياد مي گيري ! مرغش رو هم بايد بخوري كه جون بگيري
! خودم بلدم . يكي از علت هاش اينه كه آدم با تو حرف بزنه-
. به اصرار كاوه يه خرده سوپ خوردم . چند تا لقمه كه كاوه گرفته بود . بزور از گلو دادم پائين
اگه يه خروس هم گير بياري و !آفرين پسر خوب! اين مرغ و كه خوردي ، مادر همون تخم مرغ هاست كه مي خوري –كاوه
! بخوري ، يه خونواده كامل رو خوردي
. حوصله خنديدن ندارم ، اينقدر حرف نزن-
بگو ببينم چطور يه دفعه شوهر خاله ات مرد ؟ اون كه مشكلي نداشت ! چند سالش بود؟
شصت و چهار پنج سالش بود بيچاره! گويا چند وقت پيش عاشق يه دختر 08 ساله مي شه . دختره يه روز مي ذاره و مي –كاوه
!ره .اونم شبونه سكته مي كنه
! خفه شي ايشاهلل كه هر چي مي كشم از دست تو مي كشم-
خيلي ناراحت شدي كه شوهر خاله م مرده؟ كاشكي تو زنده بودنش اين محبت رو نشون مي دادي كه حداقل خودش بفهمه و –كاوه
!يه خونه اي ، ماشيني ، چيزي به نامت كنه ! شوهر خاله منه ، تو ناراحت شدي كه مرده؟ خاله م عين خيالش نيست
!من واسه اون ناراحت نيستم ، يعني هستم . بالخره يه انسان بوده كه مرده-
بالخره ناراحتي يا نه ؟ تازه ، زياد هم انسان نبود ! جووني هاش دست بزن داشته ! خاله م رو هر شب كتك مي زده ! اصالً –كاوه
! خوب شد مرد! بچه كه بودم ، يه بار منو دعوا كرد
! دلم براي اين فريبا مي سوزه كه پس فردا كه زن تو شد بايد چه مجنوني رو تحمل بكنه-
.... كاوه –خيلي غير قابل تحملم ؟از نظر پزشكي
چند روزه ازش بي خبرم . دفعه آخر كه . مرده شور تو و نظريات پزشكي تو رو ببره ! پاشو بريم يه سر به آقاي هدايت بزنيم-
. ديدمش حال و روز خوبي نداشت
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662