eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت213 رمان یاسمین اگه با اين پول بتونم به هدفم برسم خيلي خوشحال مي شم اينه احساسم- بيتا – خيلي
رمان یاسمین در هر صورت اين خيلي عاليه كه يه نفر در اين سن و سال يه مرتبه صاحب اين همه پول بشه . لذتبخشه! پدر من سالها كار -بيتا . كرده و االن حدود شصت سالشه . با اين حال يك پنجم اين مبلغ رو هم نداره . نگاهش كردم . تو حرف زدن خيلي راحت بود نكنه شما حسوديتون ميشه ؟- نه ، اصالً فقط خيلي دلم مي خواد بدونم كه چطوري مي شه كه يه آدم پولدار ، توي وصيتنامه ش ، يك سوم دارايي هاش رو –بيتا .بده به يه نفر كه هيچ نسبتي باهاش نداره . مواظب باشيد . خيلي تند رانندگي مي كنيد- ! بيتا – حتماً اين يكي رو هم نمي تونم بدونم چون غريبه م : جوابش رو ندادم . چند دقيقه بعد دوباره گفت ببخشيد چطوري مي شه با شما خودي شد ؟- برگشتم و نگاهش كردم . برام خيلي عجيب بود كه كسي اينقدر راحت بتونه حرف دلش رو بزنه! تو چشمهاش كه كوچكترين اثري . از موذي گري و بد ذاتي نبود . برعكس خيلي هم با صداقت به آدم نگاه مي كرد . ديگه كسي نمي تونه با من خودي بشه- ! بيتا- حتماً فكر مي كنيد كه از اين به بعد هر كسي بياد طرف تون ، بخاطر ثروت تونه ؟ شايد اين اولين نشونه تخريبي پوله شايد شما درست بگيد . ببخشيد ، داريم كجا مي ريم ؟- . بيتا – دفتر پدرم . رسيديم ديگه يه جا ماشين رو پارك كرد و پياده شديم . دفتر پدرش تو يه ساختمون چند طبقه بود . وقتي وارد شديم ، منشي ش گفت كه براي . انجام يه كاري بيرون رفته و بعد از ظهر بر مي گرده بيتا – خوب چيكار كنيم ؟ . من بر مي گردم خونه . فردا خودم مي آم خدمت شون- : دوتايي اومديم پايين و خواستم ازش خداحافظي كنم كه گفت آخه تا اينجا اومديم . يه ساعت ديگه پدرم بر مي گرده . مي گم اگه موافق هستيد با هم ناهار بخوريم . بعدش حتماً پدرم مي آد . - چطوره؟ . ظهره منم كمي گرسنه مه . باشه . مسأله اي نيست بريم- . بيتا- اما مهمون من . نه . مي آم اما مهمون من- ! بيتا- اگه بخواهيد از اين ولخرجي ها بكنيد ، پولهاتون زود تموم مي شه ها . خنديدم و دوتايي به طرف يه رستوران رفتيم . جاي قشنگي بود . نشستيم و سفارش غذا داديم مي دونيد بهزاد خان ، شما بايد اين پول رو بكار بندازيد . يعني در جايي سرمايه گذاري كنيد . پول اگر همينطوري راكد –بيتا . بمونه ، از ارزش مي افته !حتماً براي اين موضوع هم كسي رو سراغ داريد كه برام سرمايه گذاري كنه ؟- : كمي عصباني شد . يه نگاهي به من كرد و گفت !نمي شه من و شما با هم دعوا نكنيم ؟- من كي با شما دعوا كردم ؟- . بيتا- من هر چي به شما مي گم با يه حالت دعوا جوابم رو مي ديد ! اصالً به من اعتماد نداريد خانم پناهي ، من بار دومي كه شما رو مي بينم . براي چي بايد به شما اعتماد كنم ؟- ! بيتا- خيلي خب ! از فردا هر روز مي آم خونه تون تا تعداد دفعاتي كه منو ديديد زياد بشه و بتونين بهم اعتماد كنيد !فكر كردم شوخي مي كنه ! اما تو چشمهاش كه اثري از شوخي نبود اينو جدي كه نگفتيد ؟- ! بيتا- چرا جدي گفتم ! مات مونده بودم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662