نجات گمشده و عنایت به زائرین
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
خادم و کلید دار حرم و مکبر مرحوم آقای روحانی(که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام بوده اند) می گوید: شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه علیها السلام را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن کن. من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمی گویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن! من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آن را بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت می کردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر می گویند: معجزه و کرامت این خانم را دیدید! اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمی شد ما هرگز راه را نمی یافتیم و در بیابان هلاک می شدیم.
خادم می گوید: من نزد خود متوجه کرامت و معجزه حضرت و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم
محمدصادق انصاری، ودیعه آل محمد، ص 14
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
اثر ایمان در کودک
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
هنگامی که حضرت یوسف را در بازار مصر در معرض فروش قرار دادند, مردی با دیدن چهره پاک و مـعـصـومـانـه آن حـضرت متاثر شدو رو به مردمی که برای خرید و فروش برده جمع شده بودند گفت : به این کودک غریب و بی گناه رحم کنید و با او مهربان باشید .
حـضـرت یوسف که با وجود سن کم , از ایمان و اعتماد به نفس کاملی برخوردار بود, به آن مرد رو کرد و گفت : آن کس که خدا را دارد,گرفتار غربت و تنهایی نمی شود
مجموعه ورام , ج 1, ص 33
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
.
🎆 --» قصه های قرآنــی «--
🎆 --» عکس نوشته های قرآنی «--
🎆 --» تفسیر روزانه «--
🎆--» تلاوتهای دلنشین «--
💫 دعا و ذکرهای روزانه💫
💫ختم هفتگی قرآن💫
با ما همراه باشین👇👇
در گروه
✅ «قــــــرآن و دعا» ✅
انجمن قرآن و دعا
https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014
╰─┅🍃🦋🍃
پرورش بلند همتی در کودک
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
سـعدالدین تفتازانی از پایه گذاران فن بلاغت در عالم اسلام است .
روزی خواست از اندازه همت فرزند خود, آگاه شود .
برای همین به اوگفت : پسرم ! هدف تو از تحصیل چیست ؟ پسر گفت : تمام همت من این است که از نظر معلومات به پایه شمابرسم .
پدر از کوتاهی فکر فرزند, متاثر شد و با تاسف گفت : اگر همت توهمین است , هرگز به نیمی از مـراتب علمی من نخواهی رسید, زیرا افق فکر تو بسیار کوتاه است .
من سعدالدین که پدر تو هستم آوازه عـلـمی امام صادق (ع ) را شنیده و از مراتب دانش او آگاه بودم .
در آغاز تحصیل تمام هم من این بود که به پایه علمی این شخصیت بی همتا برسم .
من بااین همه همت بلند, به این درجه از علم رسـیده ام که مشاهده می کنی و می بینی که هرگز در خور قیاس با مقام علمی آن پیشوای بزرگ نیست .
تو که اکنون چنین همت کوتاهی داری به کجا خواهی رسید ؟
الـطـبـرسـی , شیخ رضی الدین ابی نصربن فضل : مکارم الاخلاق , چاپ ششم ,مؤسسة الاعلمی للمطبوعات , 1392 ق
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
کودک و تاثیرات محیط
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
سـال هـای سال از حادثه مصیبت بار جنگ دوم جهانی گذشته بود .
زنی فرانسوی به جراحی مغز احتیاج پیدا کرد .
با این که آن زن آلمانی نمی دانست , اما وقتی چاقوی جراحی به رگی از مغز وی اصابت کرد,زن در حال بی هوشی شروع به خواندن سرودی به زبان آلمانی نمود .
چاقو را که از رگ برداشتند, خواندن سرود نیز قطع شد .
تکرار این عمل تعجب پزشکان را در پی داشت .
پـس از تحقیقات فراوان , پرده از این راز برداشته شد : هنگام هجوم آلمان به فرانسه , این زن که در آن هنگام کودک خردسالی بیش نبوده ,درخیابان شاهد سرودهایی بوده است که سربازان اشغالگر آلـمـانـی مـی خـوانـده انـد .
این سرودها از آن هنگام در ضمیر ناخودآگاه وی محفوظ مانده بوده است .
((1))
بـیـان : مـوضوع تاثیر پذیری در سنین کودکی , در روایات بسیاری مورد تاکید قرار گرفته است و شاید حکمت خواندن اذان و اقامه درگوش راست و چپ کودک بعد از تولد, همین جهت باشد
خانواده در اسلام , ص 172
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡
🟥گروه داستانهاوحکمتهای پندآموزدرایتا
https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b
💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
کانال داستان
https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5
@DastanD
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹#هر_چه_خدا_بخواهد_آن_می_شود
#داستان_کوتاه
✍پزشکی و جراح مشهور روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت .
🔸بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .
🔹دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت :
من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟
🔸یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است ، دکتر با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود .
🔹ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد .
🔸کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است …
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند .
🔹#پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری .
🔸دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود .
که ناگهان متوجه #طفل_کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد .
🔹پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت :
بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
🔸پیرزن گفت :
و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است .
ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا
#دکتر_ایشان گفت : #چه_دعایی ؟
🔹پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند .
به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او
مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم .
🔸میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از خدا خواسته ام که کارم را آسان کند .
دکتر در حالی که #گریه میکرد گفت :
به والله که دعای تو ، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت. تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که خدای عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند.
🔹وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند .