eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭستاﯾﺸﺎﻥ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ . ﻣﻼ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ . ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻬﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ . ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻣﻼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ گنگ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﻣﻼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻣﺮﺍﻣﻴﺴﺖ ! ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﻜﻪ ﻫﺎ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﭼﻮﻥ ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ !! ﻭ ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ . ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﯾﺪ .ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﻬﺎﻳﻲ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﺩﻭﻡ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺟﻴﺒﻢ ﭘﻮﻝ ﺑﻮﺩ ! 🔻ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ : ﻓﻘﺮ ﺁﺗﺸﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ . ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﯾﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ . ﻭ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺶ . ﻭ "" ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾش ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
‌ 📚 داستان کوتاه پدر ما در مشهد در بازارچه حاج آقا جان مغازه طباخی داشت. و تابستان‌ها مرا به دم دکان خود می‌برد و آن‌جا شاگردی می‌کردم. و در همان‌جا بود که وقتی جیگی جیگی بساط نمایشش را پهن می‌کرد، یکی از مشتری‌هایش من بودم. جیگی جیگی فردی سیه چرده و لاغر بود و ساز محلی می‌زد. موسیقی‌اش شاد بود هرچند خودش غم خاصی داشت. جیگی جیگی هرگز دنبال پول نبود. در آن زمان که کودکی 10-12 ساله بودم، حرکات او که با ساز انجام می‌داد برایم شگفت‌انگیز بود و شاید علاقه‌ای که به عروسک نمایشی او داشتم باعث شد بعدها سراغ تئاتر بروم. در همان زمان بچه دیگری هم بود به نام محمدرضا که محو مضراب جیگی‌ جیگی می‌شد. پدر محمدرضا قاری قرآن بود و در مغازه‌اش به او تمرین قرآن می‌داد و این کودک کسی نبود جز محمدرضا شجریان که در دوره کودکی‌اش هرکس صدای قرآن خواندن او را می‌شنید میخکوب می‌شد. جیگی جیگی مطرب بود و به حرم امام رضا راهش نمی‌دادند اما زمانی که فوت کرد همزمان با او مردی والا مقام در مشهد درگذشت که برایش مراسم ویژه‌ای گرفتند، اما جالب اینجا بود که پیکرهای آن‌ها در غسالخانه با هم جابجا شد. قرار بود آن مرد والا مقام در حرم حضرت امام رضا (ع) دفن شود که هزینه بسیار بالایی هم داشت و می خواستند جیگی جیگی را که مطرب بود به قبرستانی خارج از شهر ببرند، اما وقتی پیکرهای آن‌ها با هم جابجا شد، جیگی جیگی با مراسم خاصی در حرم امام رضا و در زیر سقاخانه اسماعیل طلا دفن شد. بعدا خانواده آن مرد والا مقام درخواست نبش قبر کردند، اما آیت الله میلانی که مرجع تقلید بود اجازه این کار را نداد و قسمت این شد که هرکه به زیارت امام رضا می‌رود جیگی جیگی را هم زیارت می‌کند. 👤 رضا کیانیان اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
👌 حرف حساب عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. مردگفت: فلان عابدبود. نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی." اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
هدایت شده از گسترده مارال
🔞این عکس متعلق به پنجاه سال پیش است و یک عکاس... از یک پدر و دختر روستایی گرفته است. ⚠️کمی فقط دقت کنید تا موهایتان سیخ شود، زمانی که نه تکنیک فوتوشاپ بود و نه ادیت‌های فیک!!! اگر متوجه نشده‌اید اروم اروم اینجا بیاین👇❌🔴 https://eitaa.com/joinchat/3414491159C08948488cd بچه مچه نیاد خواهشا😒☝️🚷
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🚷داستان واقعی و تکان دهنده مادرم‌تازه‌فوت‌کرده‌بود‌،دقیقاشب‌پنجم‌مرگ‌مادرم بودآن‌شب‌من‌وهمسرم‌تادیروقت‌بیداربودیم‌ساعت تقریبایک‌شب‌بودهمسرم‌چندلحظه ای‌ساکت شد،به من‌گفت‌توصدایی‌نمیشنوی؟گفتم‌نه‌صدای‌چی‌مثلا؟ گفت‌صدایی‌شبیه‌آه‌وناله؟گفتم‌نه،منکه‌چیزی‌ نمیشنوم.مرتب‌میگفت‌من‌صدایی‌میشنوم‌ودست بردارنبود،به‌سمت‌درورودی‌منزل‌رفت‌گفت:صدااز زیرزمین‌است‌صدای‌ناله‌است.گفتم‌خانم‌بس‌کن‌چت شده‌توامشب‌پس‌من‌چراچیزی‌نمیشنوم،اصرارکرد بیابریم‌بیبینیم‌چیه‌باهم‌به‌زیرزمین‌رفتیم‌که....😰🤯😱🚷ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/909705397C3167bea91b 🚫کپی در تمام پیامرسانها حرام🤬
✨ ✅ دعای مادر و زنده شدن فرزند جوان ✍ آقای محمد حسین قمشه‌ای در نجف اشرف به (ازگور گریخته مشهور بود ) و خود در این رابطه می گفت در سن 18 سالگی در قمشه به مرض حصبه مبتلا شدم در ایام مریضی مقدار زیادی انگور خوردم و از این رو مرضم شدیدتر شد تا اینکه از دنیا رفتم در همان حال می دیدم که افراد حاضر در منزل گریه می کردند و مادرم آمد و به آنان گفت کسی به جنازه فرزندم دست نزند تا برگردم . دیدم قران‌مجید را برداشت و به پشت بام رفت با تضرع و زاری به درگاه پروردگار متعال قرآن کریم و آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام را شفیع قرارداد. پس از چند لحظه‌ای روح به بدنم برگشت و چشمانم را باز کردم و با نگاه به اطرافیان دنبال مادرم میگشتم ولی او را بین آنها نمی دیدم از این رو به افراد حاضر در منزل گفتم به مادرم بگویید بیاید که خداوند مرا به آقا امام حسین علیه السلام بخشید. مادرم را خبر کردند وقتی مادرم آمد مسائلی را که اتفاق افتاده بود به او گفتم مبنی بر اینکه دونفر نورانی که لباس سفید بر تن داشتند نزد من آمدند و یکی از ایشان وقتی دست بر پایم کشید درد پایم راحت شد و دستش را به هر عضوی از بدن میگذاشت درد آنجا راحت می شد و یک دفعه دیدم تمام اهل خانه را که می گریند . و هر چه خواستم به ایشان بفهمانم که من راحت شدم نتوانستم تا اینکه آن دو نفر مرا در حالی که بسیار خوشحال بودم به بالا می‌بردند ولی در بین راه شخصی والامقام و نورانی آشکار شد و به آن دو فرمودند در اثر توسل مادرش ما سی سال عمر به او بخشیدیم او را برگردانید. آنانیکه او را می‌شناختند و این داستان زندگی اش را از خودش شنیده بودند در سال سی ام منتظر رحلت او بودند و درست سر سی سال در نجف اشرف مرحوم شد . اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از سابقه تاج👑خاص‌خوبان‌ایتا👑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥧 تا حالا پختی؟😳 اونم 😱😍 🍰 😍 🍰 😋 پخت 😜 پخت با 😎 🍩 🤤 برای کلی آموزش آسون و شیک داره بدو بیاااااا تا لینک پاک نشده❤️👇 http://eitaa.com/joinchat/4105371656Cef4cada4cd
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
منوهمسرم از خوردن برنج خسته بوديم😩 برنج هم گرونه هم چاق میکنه😢 هم پولمون میرفت هم چاق میشدیم😭 خواهرشوهر گلم با معرفی اینجااااااا زندگيمو از اين رو به اون رو كرد😱 هر روز دستور سه تا غذای ميذاره که آماده میشه😅 با کم‌هزینه‌ ترین و سادترین مواد کن👌 http://eitaa.com/joinchat/4105371656Cef4cada4cd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥پادشاه و فقیر ...! 🎙 روزی درویشی جایی نشسته بود... پادشاه زمانش با درباریان و نگهبانان از اونجا رد میشد.. هرکسی پادشاه رو میدید بلند میشد و جلوش خم میشد ... پادشاه رفت تا به درویش رسید درویش نگاهی عادی به پادشاه انداخت و سرش رو برگردوند پادشاه بدش اومد رو کرد به درویش و گفت: میدونی من کی هستم ...؟!☝️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌹من هستم،ازهمه ی دوستان عزیزم میخوام که در کانال سنتی که مطالب خوب و ارزشمند داخلش هست عضو شوید و بهره ی لازم روببرید👏 👌برای رهایی از همه نوع بیماری ها (سرماخوردگی ،زخم دهان،بیماری زنان،سردرد،زخم های دیابتی و ....) ❌اگر کانال مارا دنبال کنید متوجه تغیرات محسوسی خواهید شد تنها در یک روز👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2162426038C872279d4c4
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
♦️خواص اسپند و تاثیر آن در لاغری ♦️بهترین مسکن های گیاهی را بشناسید ♦️با عوارض مصرف زیاد دارچین آشنا شوید ♦️ دستور هفت دمنوش گیاهی ضدافسردگی ♦️راز داشتن پوستی زیبا با طب سنتی ♦️تازه های دارو گیاهی و طب سنتی👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2162426038C872279d4c4
🌷رفيقی داشتيم به نام حسين، حسين دوخت از بچه‌های اطلاعات نصر. سال ۶۴، در عمليات والفجر ۹ در كردستان بوديم كه از جنوب خبر آوردند؛ حسين شهيد شده، كه بعد معلوم شد مرجوعی خورده است! حالا ما در اين فاصله چقدر برايش سلام و صلوات و دعا و فاتحه فرستاديم بماند. 🌷حسين موقع اعزام به منطقه از مادرش قول گرفته بود كه اگر جنازه‌ی او را آوردند برای اين كه شهادت نصيبش شده است گريه و زاری نكند. البته مادر حسين از آن پيرزنانی بود كه به قول خودش از فاصله‌ی چند كيلومتری روستايشان هميشه برای نماز جمعه به شيروان می‌رفت. 🌷حسين می‌گفت وقتی مرا ديد شروع كرد جزع و فزع كردن. پرسيدم: ننه مگر قول نداده بودی گريه نكنی؟ لابد از شوق اشك می‌ريزی؟! ـ نه، از اينكه اگر تو شهيد می‌شدی من ديگر كسی را نداشتم كه به جبهه بفرستم گريه می‌كنم! اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
اگه دنبال های هستی بیا یه جا بهت معرفی کنم کاراش محشره👌 تازه کلی و های ناز داره که عاشقشون میشی😍 عجله کن این یه پیشنهاد عالیه تا لینکش پاک نشده برو توش یه چرخی بزن ببین چقدر اجناس متنوعی دارن https://eitaa.com/joinchat/1572012035C527c81fe22 پیشنهاد ویژه امروز👆👆👆👆👆👆
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
⚜ ذکر صالحین ⚜ 🔴شربت صلوات می نوشم یکی از صلحا بر بالین بیماری آمد، و او را در سکرات موت دید، پرسید که: تلخی جان کندن را چگونه می یابی؟ جواب داد که: ❄️کام جان خود را شیرین می یابم، و هیچ تلخی در آن احساس نمی کنم. آن صالح، در عجب ماند، که موجب این چیست، که شربتی که در مذاق خاص و عام تلخ است، در مذاق این بیمار، شیرین می آید. ❄️آن بیمار گفت: از این در شگفت نمان، زیرا که به من رسیده بود که: 🔆رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرموده است که: هرکه بسیار بر من صلوات فرستد، از تلخی جان کندن ایمن باشد. ❄️و من مدتی است که شربت صلوات را می نوشم، لهاذا اثر تلخی در جان خود نمی بینم؛ و از این جهان، شیرین کام و نیکو سرانجام می روم. 📚 شرح صلوات اردکانی ص۱۱۴ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از گسترده مارال
واسه عروسی خواهرم خریده بودم،دوماه بود تو اینترنت دنبال مدل بودم ولی هیچی پیدا نمیکردم😭 تا اینکه یماه مونده به عروسی،دوستم گف بیا برو تو این کانال، واسه هر نوع پارچه‌ای کلی داره😍 تو عروسی همه ازم میپرسیدن از کجا آوردی؟👇💃 https://eitaa.com/joinchat/3861708925Ce429267f37 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 واقعا شیک و خاصه واسه ایده 😍👆👆
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🚷شب عروسی شوکه شدم😔 🔵شب عروسی بعد از رفتن مهمانها خانمم رفت دوش بگیره.من هم از شدت خستگی روی کاناپه دراز کشیدم بعد از نیم ساعت با صدای خانمم از خواب بیدار شدم و با دیدن چهره زنی از هوش رفتم😔 دوباره وقتی بهوش اومدم چیزی که میدیدم رو نمیتونستم باور کنم.😭😱فکر میکردم هنوز خوابم و خواب میبینم تا اینکه....😰😓🚷ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/2876571763C8f43f0e9de 🤬کپی درتمام پیامرسانها حرام❌
"حاکمی" کشوری را "اشغال" کرد به وزیر خود گفت "قوانینی" تنظیم کن تا بتوانیم با آسودگی "غارتشان" کنیم. فردای آن روز "وزیر" نزد شاه آمد و قوانین را خواند… ۱- "مالیات" ۳ برابر فعلی ۲- "حقوق" ربع عرف بقیه کشورها ۳- "شاه" صاحب جان و مال همه مردم است ۴- "آروغ زدن" ممنوع! شاه گفت: "بند چهارم" چه معنی دارد؟! وزیر: بند چهارم "سوپاپ اطمینان" است، بعدا متوجه معنی آن خواهید شد! "جارچیان" قوانین را اعلام کردند، ملت گفتند: این که "جان و مال" ما از آن شاه باشد توجیه دارد چون ایشان "صاحب قدرت" است؛ ولی یعنی چه نتوانیم آروغ بزنیم!؟ مردم برای اینکه از "امر شاه" نافرمانی کرده باشند در کوچه و پس کوچه آروغ می زدند و می گریختند، جلسات شبانه آروغ برگزار میکردند و هر گاه آروغ می زدند احساس میکردند که کاری سیاسی انجام میدهند! ماموران هم مدام در حال "دستگیری" افراد آروغ زن!! بودند و گاهی به منازل و رستورانها "یورش" میبردند و آروغ زنها را "دستگیر" میکردند…! روزی شاه به وزیر گفت: الان معنی "سوپاپ اطمینانی" که گفتی را میفهمم! شما این کار را کردید مردم "حواسشان" پرت شود و هیچکس به ۳ قانون اول "توجهی" نکند! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
👌🏻کانال آوردم براتون پر از روسری و کیف🤗 💯روسری شـال از تومن😱 ❌ کیــــف همه رقم همه جنس❌ 🌈 قیمت ها😱😱 ♨️با ما خرید راحت را تجربه کنید💯💯 https://eitaa.com/joinchat/2103705637Cab1c031178
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
و 🤗 کلی کیف و روسری عالی داره🤩😎 برای هر و هر و 🎀 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2103705637Cab1c031178 به همه جا حتی روستاها🥰❤
🎂 نوروز در جبهه 🎂 🐭🐭 سنگر تکانی و سماجت موش ها این رزمنده درباره رسم خانه تکانی نوروز در جبهه ها می گوید: "گودالی کوچک در سینه سخت کوره های سنگی کنده بودیم و اطراف آن را با گونی های پر از خاک، محصور و ورقه ای فلزی را سقف آن کردیم و چند گونی و کمی خاک هم به جای آسفالت بام روی ورقه فلزی ریختیم و یک لایه کلفت پلاستیک هم روی آن گذاشتیم. باید خانه تکانی می کردیم. کسی هم دستور نمی داد و خودمان می دانستیم. هر چند که در همه جبهه ها نظافت سنگر، حکم اجباری پیدا کرده بود، ولی خانه تکانی سال نو، فرق می کرد و بهانه ای بود که شکل و شمایل سنگر را هم بفهمی نفهمی عوض کنیم. پر کردن سوراخ موش ها هم وظیفه ای مهم بود؛ نه گچ داشتیم و نه سیمان و مجبور بودیم یک تکه سنگ با لبه های تیز را در دهانه لانه شان فرو کنیم؛ ولی آن ها هم بیکار نمی نشستند؛ پاتک می زدند و در کمتر از یکی دو روز، از جایی دیگر که اصلاً احتمالش را نمی دادیم، کانال می زدند و راه باز می کردند. این جور مواقع، کار و کاسبی تله موش های چوبی کوچک که جزء واجبات هر سنگر بود، سکه می شد. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 💠 مردی شبی را در خانه‌ای روستایی می‌گذراند. پنجره‌های اتاق باز نمی‌شد. نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی‌توانست آن را باز کند. با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید. صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است! 💠 او تنها با ، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود!! 💠 افکار از جنس انرژی‌اند و با انرژی، رفتارهای مثبت و باانگیزه انجام می‌گیرد. 💠 زن و شوهری که فکر خود را مدیریت می‌کنند و همیشه نقاط همسر و زندگی خود را در ذهن می‌پرورانند انسانهایی ، صبور، مدیر و آرام هستند و از زندگی و شرایط خود بیشترین را می‌برند. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 💠 یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس‌ها و ظرف‌ها. همین طور که داشتم لباس می.شستم دیدم حمید اومده پشت سرم وایساده. گفتم: «اینجا چیکار می‌کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست‌های یخ زده‌ام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می‌کشم. من نتونستم اون زندگی‌ای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباسشویی لباس می‌شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفش رو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می‌کنم. همین قدر که درک می‌کنی و می‌فهمی و قدرشناس هستی برام کافیه». شهید 📗 نشریه امتداد، ش ۱۱ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تجربه نزديک به مرگ ؟؟! کسانی هستند که تجربه نزديک به مرگ داشته اند، کسانی که‌ موقت از دنیا رفته و برزخ را دیده اند و تجربیات خود را گفته اند! ما در اينجا از کسانی می‌گوییم که مرگ را تجربه کرده اند! 👇 https://eitaa.com/joinchat/3716350033C44df3fa577